به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی- ترویجی با موضوع “الهیات مبتنی بر علوم شناختی” توسط گروه کلام و الهیات معاصر پژوهشگاه روز دوشنبه ۸ آبانماه سال جاری به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
این نشست علمی، با حضور و ارائه حجت الاسلام دکتر علیرضا قائمینیا عضو هیأت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه و خانم دکتر نعیمه پورمحمدی عضو هیأت علمی دانشکده فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.
حجت الاسلام دکتر علیرضا قائمینیا با بیان اینکه علوم شناختی دانشهای ناظر به ذهن است و از ذهن بحث میکند و رویکرد چندرشتهای دارند، گفت: یعنی برای تحلیل ذهن از دستاورد دانشهای دیگر استفاده میکنند تا با بصیرت بیشتری ذهن بشر را تحلیل کنند و پیشفرض این علوم، شناخت ذهن است و ما تا ذهن را نشناسیم، معرفت مناسبی نسبت به علوم و پدیدههای بشری نخواهیم داشت.
وی با تأکید بر اینکه ذهنشناسی بر این اساس بر همه دانشهای بشری تقدم دارد، اظهار کرد: این ذهنشناسی باید پسین و متأثر از علوم تجربی مانند روانشناسی و … باشد و اگر قرار است مباحث فلسفی هم مطرح باشد، باید متناسب با دستاوردهای علوم تجربی بحث شود زیرا برخی از اندیشمندان معتقدند ما تا ذهن را نشناسیم، فلسفه هم نمیتوانیم داشته باشیم.
قائمینیا با بیان اینکه امروز در علوم انسانی رویکردهایی مانند اقتصادی شناختی، فلسفه علم شناختی و … مطرح است، افزود: ذهنشناسی که مرحوم مطهری مطرح کرده، پیشینی است ولی ذهنشناسی در علوم شناختی، پسینی است. علوم شناختی ۵ تا ۷ دانش مانند عصبشناسی و روانشناسی شناختی، فلسفه ذهن، هوش مصنوعی، علوم کامپیوتری و انسانشناسی شناختی و … است و برخی معتقدند ما یک علم شناختی داریم و برخی میگویند علوم شناختی زیرا پارادایم واحدی در این عرصه نداریم.
وی با بیان اینکه نسل اول علوم شناختی که متأثر از هوش مصنوعی است، قائل است که تفکر انسان، تکثیر نمادها است و تفکر چیزی جز دستکاری نمادها نیست، اضافه کرد: نسل دوم علوم شناختی هم عصبشناختی و پیوندشناختی را مورد بحث قرار داده و روز به روز در حال توسعه است لذا ما دو پارادایم در علوم شناختی داریم که به وحدت نرسیدهاند؛ علوم شناختی دین چند اصطلاح دارد؛ اول اصطلاح عام یعنی هر یافتهای که در علوم شناختی میتواند با دین نسبت برقرار کند در ذیل علوم شناختی دین وارد شده است و یا مطالبی که در الهیات هوش مصنوعی وجود دارد، متمرکز بر این موضوع است.
غلبه جریان الحادی در علوم شناختی موجود
قائمینیا با بیان اینکه در رویکرد دیگر، تمرکز بر یافتههای عصبشناسی شناختی است، اظهار کرد: اصطلاح دیگری که در اینجا به کار میرود، با عنوان دین شناختی است که پنج قوه شناختی هم در زمره همین مسئله دینشناختی است. دینشناختی عمدتاً یک جریان الحادی است و بنده اعتقاد دارم تا به امروز در علوم شناختی جریانی فیزیکالیستی و الحادی حاکم است، البته نه اینکه جریانات غیرالحادی وجود ندارند بلکه هنوز جریانهای غیرالحادی قوت لازم را ندارند.
عضو هیأت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه با بیان اینکه دینشناختی چند ویژگی دارد از جمله اینکه طبیعتگرا است، افزود: یعنی ما هر چیزی را باید به کمک امور طبیعی تبیین کنیم و برخی زیست و روانشناسی را مبنای کار خود قرار میدهند، ویژگی دیگر فیزیکالیست بودن آنان است، یعنی وجود انسان را مادی و حتی ذهن را فقط مادی میدانند و ما ذهن جدای از مغز نداریم. ویژگی سوم هم تقلیلگرایی هر چیز غیر مادی و تحلیل آن براساس فرایند مادی است و بر این مبنا، دینشناختی یک پروژه و برنامه پژوهشی است. قصد اینها، آن است که هر چیز غیر مادی را به امور مادی برگردانند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اضافه کرد: در برابر این جریانات رویکردهای الهیاتی هم داریم که تلاش میکنند آن مباحث را نقد کرده و یا از مباحث علوم شناختی به نفع دین بهره ببرند. الهیات عصبشناختی، جریانی معتدلتر در این زمینه است؛ این الهیات که نام فریبندهای دارد، موضوعی در بحث علم و دین است و تلاش میکند با یک رویکرد خیلی احتیاطی، از باورهای دینی برای درمان بیماریهای روانی کمک بگیرد و این طور نیست که ماجرا را به نفع دینشناختی تمام کند لذا جنبه درمانی فراوانی دارد و باید آن را در ذیل بحث علم و دین بگنجانیم.
وی افزود: برخی از فلاسفه از دستاوردهای فلسفه ذهن و علوم شناختی بهره بردند و کسی چون سوئینبرن بحث برهان آگاهی را مطرح کرد زیرا یکی از مسائل علوم شناختی این است که آیا میتوان آگاهی را تبیین مادی کرد؟ سوئینبرن مدعی است که وجود آگاهی در بشر بزرگترین دلیل بر وجود خداوند است لذا علوم شناختی هیچ وقت نخواهد توانست معمای آگاهی بشر را حل کند و هیچ وقت نمیتوان آگاهی را تبیین مادی کرد، همچنین برخی از این اندیشمندان هم بحث مغز معنوی و یا کلاهخود خدا را مطرح کردند و گفتند ما نشان میدهیم موجهای خاصی در ذهن انسان ایجاد میشود که سبب میشود فکر کند خدا هست و یا تجربه دینی داشته باشد که این هم از سوی دیگران نقد شد.
قائمینیا با بیان اینکه ما میتوانیم الهیات عصبشناسی و هوش مصنوعی به معنای الهیاتی کلمه داشته باشیم که ایجابی و عهدهدار اثبات فراطبیعت است، اظهار کرد: با استفاده از الهیات عصبشناسی میتوانیم موارد الحادی را که در عصبشناسی علیه دین وجود دارد پاسخ دهیم؛ البته الهیات شناختی به نظر بنده اساساً تأسیس نشده و صرفاً براساس الهیات به برخی پرسشهای علوم شناختی پاسخ داده شده است.
وی با بیان اینکه گفته شده است که مغز بشر قسمتهایی دارد که باور به خدا دارد و عصبشناسی میتواند کمک کند که انسان به خدا و دین باور پیدا کند، اضافه کرد: یکی از مهمترین موضوعات که الهیات ما در دوره معاصر با آن مواجه است، فیزیکالیسم است؛ برخی فیزیکالیسم را با مادیگرایی یکسان گرفتهاند که غلط است و البته بزرگترین وظیفه الهیات شناختی در دوره معاصر میتواند نقد فیزیکالیسم باشد. در علوم شناختی دو فیزیکالیسم وجود دارد؛ اول مضمونی که مدعی است ذهن مادی است و با مغز یکی است و برخی شاخههای علوم شناختی و جریانات فلسفه ذهن مانند نظریه اینهمانی چنین ادعایی دارند ولی نوع دیگری از فیزیکالیسم در علوم شناختی وجود دارد که روششناختی است و فیزیکالیسم را به عنوان یک روش میداند.
قائمینیا با بیان اینکه فیلسوف ذهن کرهای تبار در کتاب درآمدی بر فلسفه ذهن گفته در گذشته روی این نقد فیزیکالیسم کار زیادی شده است ولی علوم شناختی و فلسفه ذهن معاصر از جایی شروع کرد که فیزیکالیسم را یک پیش فرض قرار داده است. بنابراین بزرگترین مواجهه الهیات اسلامی در عصر حاضر مواجهه با فیزیکالیسم در هر دو معناست.
الهیات شناختی ناظر به دفاع از دین تأسیس شود
عضو هیأت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه اضافه کرد: الهیات شناختی نباید صرفاً واکنش نشان بدهد و حالت انفعالی داشته باشد بلکه باید وارد بیان دستاوردها شود که برهان شهودی نمونهای از آن است و از موارد متعدد دیگر میتوان به نفع الهیات و خداباوری دفاع کند لذا الهیات به این معنا باید تأسیس شود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به تمایلاتی که در دینشناختی مطرح است، گفت: نقدهایی که در مورد تمایلات وجود دارد، این است که آیا تمایلات انسان فاقد واقعنمایی است؟ مثلاً برخی خوابها واقعنما هستند و انسان یک خوابی را میبیند و چند روز بعد محقق میشود و انسانها تمایل دارند مواردی را که در خواب میبینند باور کنند و خیلی از باورهای علمی هم بر اساس خوابی بوده که دانشمند دیده است و براساس تمایلاتی که دارد چیز جدیدی را کشف میکنند کما اینکه دکارت در کنار آتش خوابید و خواب دید که نسبت همه چیز را با خودش کشف میکند و هندسه تحلیلی را بر این اساس کشف کرد.