مهدی جمشیدی
عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
زیادهخواهی یک زائدۀ رقیق:
توهمات بدنۀ اجتماعیِ تجددی
۱. برخی تصور میکنند که چنانچه روایت جنبشی از اغتشاشات سال گذشته ارائه کنند، به فتح بزرگی دست یافتهاند و توانستهاند آن را تثبیت و تکریم کنند، درحالیکه مسأله، «جنبش» یا «ناجنبش» بودن این واقعیت نیست، بلکه مسألۀ آن است که «هویت» اغتشاش، قابلدفاع نیست. این اغتشاش، چه جنبش اجتماعی باشد و چه نباشد، کمترین نسبتی با «حرکت تاریخی جامعۀ ایران» نداشت و به همین دلیل نیز از سوی مردم با استقبال روبرو نشد. تصمیم تاریخیِ جامعۀ ایران، آن نیست که در اغتشاش سال گذشته نمایان شد، بلکه باید این واقعیت را یک «زائده ناروا» و «تکۀ نچسب» تلقی کرد که ریشه در بیرون از نظام اجتماعی ما و قواعد آن داشت؛ به این معنی که جامعهزاد و مردمبنیان نبود و از عالَم و افق تاریخی دیگری بر ما تحمیل شد. آری، نباید انکار کرد که تجدد در جامعۀ ایران، بدنۀ اجتماعی دارد و توانسته سبک زندگیِ متجددانه در این لایه بسط بدهد، اما در عین حال، نباید غفلت کرد که این لایه، حداقلی و ناچیز است و نمیتواند جوشش درونی و حرکت خودبنیان جامعۀ ایران را نمایندگی کند. برخلاف این تحلیل، نیروهای تجددی در عرصۀ فکری و رسانهای، همواره کوشیدهاند این خُردهحرکتهای نمایشی و بیریشه را به عنوان انتخابهای تاریخی و کلانچالشهای اجتماعی، معرفی و القا کنند که جامعۀ ایران، دچار شکاف و تنش شده و بحرانهای هولناکی را تجربه خواهد کرد. نهفقط جامعۀ ایران، بلکه هیچ جامعۀ دیرینه و مستحکمی با چنین تلاشهای سطحی و زودگذری، دچار ازجاکندگی و زوال نخواهد شد؛ همچنانکه حاکمیت سیاسی نیز به دلیل همگونی با بافت فرهنگیِ جامعۀ ایران و برآمدن از اقتضاهای هویتی آن، مبتلا به شکاف با جامعه نشده است. گفتهها و برداشتهایی که این سو و آن سو عرضه میشوند و بر طبل فروپاشی و انحطاط میکوبند، واقعیتی جز روایتپردازیهای معوج ندارند و از باطن جامعۀ ایران حکایت نمیکنند؛ باطنی که در اغتشاش سال گذشته از لحاظ عدمی و منفی، خودش را نمایان کرد.
۲. مسأله این است که بدنۀ اجتماعیِ تجددی، احساس کرد که میتواند در برابر انقلاب و ارزشهای هویتبخش جامعۀ ایران، گردنکشی کند و خود را بر آنها تحمیل کند و بر اساس همین احساس خام و برآورد نسنجیده نیز از فضای مجازی پا بیرون نهاد و به خیابان آمد، اما ناکام و سرخورده بازگشت. این بدنه در حرکت اخیر خویش، به دلیل «خودافشاگریهای فرهنگی» – که البته چارهای نیز جز آن نداشت – ماهیت تجددی خویش را آشکارتر کرد و نشان داد میخواهد جامعۀ ایران را به سوی اباحهگری و ولنگاری سوق بدهد و تمام خطوط قرمز ارزشی را درنوردد. این در حالی است که مردم با وجود تنوّعها و تکثّرهایی که دارند، همچنان به معیارهای ارزشی، معتقد هستند و حاضر نیستند با جریانهای سخیف فرهنگی، همراهی کنند. این «ناهمراهی» و «گسستگی»، خودش را در متن اغتشاش نشان داد و در نهایت نیز بدنۀ اجتماعیِ تجددی، در خیابان تنها ماند و گریخت. توقع این نبود که پس از آن همه تبلیغ و روایت و تخریب و واسازی، حداکثر ده درصد زنان ایران به کشف حجاب رو آورند، بلکه تخمینهای دشمن حاکی از این بود که جامعۀ ایران، دوپاره خواهد شد و نیمی از زنان، حجاب را کنار خواهند نهاد. اکنون با وجود گذشت یک سال، همچنان عدد قبلی پا بر جاست و پیشروی نداشته است. این امر نشان میدهد که حجاب، انتخاب درونی و فرهنگیِ مردم ایران بوده است، نه برخاسته از اجبار و سرکوب و قانون. اگر در گذشته، چنین گفتهای فاقد پشتوانۀ عینی بود، امروز میتوان با قاطعیت سخن گفت و دربارۀ انتخابها و جهتگیریهای خودخواستۀ این جامعه سخن گفت.
۳. اصرار و تأکید همیشگی آیتالله خامنهای بر انسجام درونی جامعۀ ایران و همراهی آن با نظام جمهوری اسلامی، چهبسا ریشه در چنین فهمی از جامعۀ ایران و نیروهای مخالف داشته باشد. ایشان در طول دورۀ اغتشاش، هرگز به باجدهی و عقبنشینی رو نیاورند و حاضر نشدند نیروهای اغتشاش و هواداران سیاسی آنها را به رسمیت بشناسند و وارد روند دادوستد با آنها بشوند، بلکه برعکس، قاطعانه موضعگیری کردند و آنها را مردم نخواندند؛ چنانکه عملشان را نیز مصداق اعتراض اجتماعی قلمداد نکردند. جریان اغتشاش، گمان میکرد که با حملۀ مستقیم و تهی از اخلاق و ادب به رهبر انقلاب، حالت استیصال و سرگشتگی ایجاد خواهد کرد، اما چنین نشد و مواجهۀ قاطع، به فصل اغتشاش پایان داد.