مروری بر زندگی و احوال علامه طباطبایی(رض)

سلسله یادداشت هایی درباره شخصیت علمی و معنوی علامه محمدحسین طباطبایی(رض)
به قلم حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه

یادداشت ششم:
مروری بر زندگی و احوال علامه طباطبایی(رض)

۱. علاّمه طباطبایی(رض) از ولادت تا هجرت

استاد، علاّمه، سیدمحمدحسین طباطبایی(رض) در خانه دانش، نور، معرفت و فضیلت به تاریخ ۲۹ ذی‌حجه سال ۱۳۲۱ ق/ ۱۲۸۱ ش در روستای شادآباد تبریز دیده به جهان گشود. علاّمه از طرف پدر به اولاد حضرت امام حسن مجتبی‌(ع) و از طرف مادر به حضرت امام حسین(ع) می‌رسد؛ بدین سبب، کتاب‌هایی را که در شادآباد نوشته، در پایان با عنوان سیدمحمدحسن حسینی طباطبایی(رض) امضا کرده است.

نام پدر علاّمه، سیدمحمدقاضی طباطبایی(رض) بود. این پدر عزیز و از سلاله پاک سادات و اهل دیانت و معنویت وی کودکش را در نُه سالگی تنها نهاد. در پنج سالگی نیز مادرش را که دارای روحی طاهر و باطنی نورانی بود، از دست داد. بدین جهت، استاد در همان دوران کودکی «یتیم» شد و مشکلات و سختی‌های فراوانی را پیش روی خویش دید. وی برادری به نام سیدمحمدحسن داشت که او نیز از بزرگان حکمت و عرفان و از سالکان ثابت قدم و فرزانگان عشق و معنویت به‌شمار می‌رفت و هر دو بزرگوار در محیطی الاهی و معنوی تولّد یافته، دوران کودکی و رشد و بالندگی خویش را گذراندند و بر این اساس، دوران طراوت زندگی آن‌‌ها با ناملایمات همراه شد و شاید حکمت بالغه الاهی و سنت خداوندی بر این تعلّق گرفته بود که این شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) چون خود پیامبر که پیش از ولادت، «پدر» و در شش سالگی، مادرش را از دست داد، از همان آغاز با فراز و فرودها و مشکلات دست و پنجه نرم کند؛ البته آن دو تحت حمایت‌های وصی مرحوم پدرشان قرار گرفتند که «برای آن‌ها خادم و خادمه‌ای معین و پیوسته در امر ایشان مراقبت و نظارت کرد.» (حسینی تهرانی، ۱۴۲۱، ص ۳۵؛)

دوران علم آموزی

استاد تا نُه سالگی به مکتب و مدرسه نرفت و از فراگیری دانش محروم ماند؛ اما با پشتکار و اراده مصمم به مدت شش سال (۱۲۹۰ ـ ۱۲۹۶ ش) پس از فراگیری قرآن مجید «کتاب‌هایی چون گلستان، بوستان، اخلاق مصور، تاریخ معجم، ارشاد الحساب مرحوم فیوضات، نصاب الصبیان، انوار سهیلی و منشآت امیر نظام (از کتاب‌های رایج مکاتب و مدارس آن روزها) را فراگرفت (گلی‌زواره، سال، ص ۵۲؛ طباطبایی، ۱۳۹۳، ج ۱، ص ۵۱) و همه این کتاب‌ها را به همراه برادرش سیدمحمد حسن نزد ادیبی شایسته به نام شیخ محمدعلی سرائی آموخت و در همان زمان خطاّطی را نیز زیر نظر میرزاعلینقی شاگردی کرد. استاد، خود فرمود: روزهای بسیار با برادرم از تبریز بیرون می‌آمدیم و در دامنه کوه‌ها و تپه‌های سرسبز اطراف، از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول می‌شدیم. (حسینی تهرانی، ۱۴۲۱، ص ۳۷)

بارقه‌ی الاهی (عنایت خدایی)

علاّمه طباطبایی(رض) در «زندگی خود نوشت» چنین آورده است: در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک بار «عنایت خدایی» دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباًهیجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم. بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلّی برچیدم و در خور و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‌پرداختم… (تهرانی، ۱۴۱۷، ص ۵۳ و ۵۴؛ جمعی از نویسندگان، سال، ص ۵۳؛ سبحانی، سال، ص) در این مطالب مختصر چند نکته بسیار مهم و اساسی نهفته است که عبارتند از: ۱. عنایت و فضل الاهی ۲. عدم خستگی و دلسردی در تحصیل دانش ۳. فراموش کردن زشت و زیبایی جهان یا دنیا گریزی. ۴. دوری از اهل علم یا نااهلان در مسیر دانش و بینش ۵. قناعت ورزی به حداقل نیازهای ضرور زندگی ۶. مطالعه مستمر و شبانه‌روزی.

چمن‌آرا (دست ناپیدا)

مرحوم علاّمه در یکی از بخش‌های زندگینامه خویش، به دوره‌های زندگی‌اش اشاره کرده است: البتّه هر کسی حسب حال خود در زندگی، خوشی و تلخی و زشت و زیبایی‌ها دیده و خاطره‌هایی دارد و من نیز به نوبه خود و خاصّه از این نظر که بیش‌تر دوره زندگانی خود را با یتیمی یا غربت یا مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستی و گرفتاری‌های دیگر گذرانده‌ام، در مسیر زندگی با فراز و نشیب‌های گوناگون رو به‌رو شده، در محیط‌های رنگارنگ قرار گرفته‌ام؛ ولی پیوسته حس می‌کردم که دست‌ناپیدایی مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات می‌دهد و جاذبه مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده، به سوی مقصد هدایت می‌کند.

من اگر خارم گر گل، چمن‌آرایی هست             که از آن دست که می‌پروردم می‌رویم

(گلی زواره، سال۱۳۷۷ ، ص۵۵).

هجرت جمیل

این هجرت آفاقی و مکانی، منشأ هجرت انفسی و مقامی نیز شد و به واقع هر دو وجه «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله» (نساء (۴): ۱۰۰) را در برداشت و هجرت جمیلی شد که با توسل به پیشگاه با عظمت مولای عارفان و سالکان و امام پارسایان امیرمؤمنان علی(ع) در نجف اشرف آغاز گشت. در هر حال، علاقه شدید استاد به کسب دانش و گذراندن مدارج کمال و معارج علمی و عملی سبب شد تا در سال ۱۳۰۴ شمسی از تبریز به نجف‌ اشرف رحل اقامت گزیند و به همراه برادرش سیدمحمدحسن الاهی به مدت ده سال به تحصیل «معارف» و «تهذیب نفس» مشغول شد و تحصیل علوم و معارف در حوزه‌های حکمت و فلسفه، فقه و اصول، ریاضیات، و رجال را نزد استادان عالیقدر چون آیت‌الله میرزا حسن نایینی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله شیخ محمد حسین اصفهانی، سیدحسین بادکوبه‌ای، سید ابوالقاسم خوانساری، و آیت‌الله حجت، شاگردی کرد و «به مقامات بلند فنون علمی و عملی نایل آمد».

دیداری بیدارگرانه

طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن              ظلمات است بترس از خطر گمراهی

علاّمه گفته بود که وقتی در سال ۱۳۰۴ شمسی برای تحصیل به نجف اشرف رهسپار شدم، در نخستین روزها پیش از آن‌که در جلسه درسی حضور یابم، در منزل نشسته بودم و به آینده خود می‌اندیشیدم و برخی افکار که گاهی نگران کننده هم بودند، از جلوی ذهنم می‌گذشتند. ناگهان شخصی در را به صدا در آورد. از جا برخاسته، به سوی در خانه رفتم و آن را گشودم مشاهده کردم که یکی از عالمان و عارفان نامدار سلام کرد و داخل منزل شد در اتاق نشست و خیر مقدم گفت. آن حکیم متشرع، چهره‌ای جذّاب و نورانی و حالتی روحانی داشت. کم‌کم باب گفت و گو را باز کرد و با من انس گرفت و ضمن سخنان خود گفت: کسی که برای تحصیل به نجف می‌آید، شایسته است افزون بر فراگیری علوم گوناگون، به فکر تهذیب نفس و تکمیل مکارم و کسب فضایل باشد و از نفس اماره غفلت نکند. این جمله را گفت و از جای برخاست و پس از خداحافظی منزل ما را ترک کرد. سخنان این عارف وارسته چنان مرا شیفته ساخت که تا در نجف بودم، از محضرش بهره‌ می‌گرفتم و او کسی جز حاج‌میرزاعلی آقا قاضی طباطبایی نبود. (همان، ص ۵۸)

دولت بی‌خون دل:

علاّمه فرمود: هنگامی که در نجف‌اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم، یکی از روز‌ها مرحوم قاضی] طباطبایی[ به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنیایی، نماز شب؛ و اگر طالب آخرتی، نماز شب؛ و همین دیدار و گفت و گوی کوتاه منشأ آشنایی من با استاد شد. (روزنامه جمهوری اسلامی،۱۳۷۰، ص ۳۸) آری، علاّمه هنگام ورود، به امیرمؤمنان(ع) عرض کرد:

یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام؛ ولی نمی‌دانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامه‌ای را انتخاب کنم. از شما می‌خواهم که در آن‌چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید. (جمعی از پژوهشگران، سال، ج ۲، ص ۸۶۷) و این توسل اثر خود را گذاشت و در همان روزهای نخست، پیش از شرکت در جلسه درس، در منزل استاد، آیت‌الله قاضی(ره) چهره‌ای جذّاب و نورانی به سراغش رفت و مسأله تهذیب را به او یادآوری کرد و همان عاملی شد تا ده سال در نجف شاگرد مرحوم قاضی شود.

یکی از سخنان دلنشین مرحوم آیت‌الله حاج سیدعلی قاضی این است که اگر انسان نیمی از عمر خود را در یافتن فرد با کمالی صرف کند دست او را گرفته، بالا ببرد، ارزش دارد (حسن‌زاده آملی، ۱۳۸۷، ص ۲۰۴) و خود، نمونه کامل چنین شخصیتی بود که ترقی و تکامل معنوی و فتح مقامات بلند عرفانی علاّمه طباطبایی(رض) در اخلاق و عرفان عملی، مرهون هدایت‌های باطنی و معنوی این مفسر بزرگ قرآن و صاحب مکاشفات و کرامات عرفانی و سلوکی است؛ همان شخصیتی که علاّمه شیخ آقابزرگ تهرانی(ره) در حق او عبارت «… فرایته مستقیماً فی سیرته، کریماً فی خلقه، شریفاً فی ذاته…» (آقا بزرگ تهرانی، سال۱۴۰۳ ق، ص ۱۵۹۵) را به‌کار برده است.

علاّمه طباطبایی(رض) ده سال، سالک کوی حق و شاگرد عرفانی و سلوکی مرحوم قاضی بود. چه استاد و چه شاگردی که این، آیت جمال و جلال آن شد و آن توانست این «شجره طیبه» را بپروراند: جالب این‌که مدت عمر علاّمه طباطبایی(رض) و آیت الله قاضی مساوی است و هر دو هشتاد و یک سال در قید حیات دنیوی بوده‌اند که مدت عمر حضرت رسول‌اکرم(ص) و حضرت علی(ع) نیز با یکدیگر مساوی و برابر شصت و سه سال بوده است. (حسینی تهرانی، ۱۴۲۱ق، ص ۱۰۴ و ۱۰۵)

در این‌جا لازم است مطلبی از آیت‌الله علاّمه، سید محمدحسین حسینی تهرانی در خصوص این استاد و شاگرد سلوکی او نقل شود که هم به جهت علمی و معرفتی و هم از جنبه ‌معنوی بسیار مفید و سازنده خواهد بود:

مسلک عرفانی استاد

مسلک عرفانی استاد بی‌عدیلشان، مرحوم آیت‌الحق سید العارفین، حاج‌میرزا علی آقای قاضی، و ایشان در روش تربیت، مسلک استادشان آقای آقاسید احمد کربلایی تهرانی، و ایشان نیز مسلک استاد خود مرحوم آیت‌الحق آخوند ملاحسینقلی درجزینی همدانی(ره) را داشته‌اند که همان معرفت نفس بوده است که ملازم با معرفت ربّ بود و بر این اصل روایات بسیاری دلالت دارد و آن عبور از عالم مثال و صورت، بعد از عبور از عالم نفس خواهد بود که «عندالفناء عن النفس بمراتبها یحصل البقاء بالرب»، و تجلّی سلطان معرفت وقتی خواهد بود که از آثار نفسانیه در سالک، هیچ باقی نمانده باشد و از شرایط مهم حصول این معنا، «مراقبه» است…. (جمعی از نویسندگان، سال ۱۳۶۹، ص ۸۴ و ۸۵)

۲. علامه طباطبایی از هجرت تا رحلت

شاگرد قرآن و عترت(ع)

استاد علاّمه طباطبایی(رض) پس از اقامت ده ساله در نجف اشرف با تمام مشکلات و سختی‌های اقتصادی و معیشتی و غربت و تنهایی به لطف الاهی توانست بین تحصیل و تهذیب جمع، و برهان و عرفان را در «پرتو قرآن» با تمام وجودش حس و تجربه کند و از محضر بزرگان و استادان حکمت، فقه، اصول، ریاضیات، رجال و …، «معارف حصولی»، و در مکتب آیت‌الحق و العرفان، استاد عظیم‌الشأن، مرحوم قاضی، «معارف سلوک و شهودی» را (حسن زاده آملی، ۱۳۷۹، ص ۵۷-۵۹) و با جامعیت «معقول و منقول و مشهود» از باب «لینذروا قومهم إذا رجعوا الیهم» (توبه (۹): آیه ۱۲۲) به ایران و وطن خویش تبریز بازگشت (۱۳۵۴ ق/ ۱۳۱۴ ش) و در آن‌جا چندین سال به تدریس، تألیف و تحقیق اشتغال داشت. علاّمه طباطبایی(رض) در این زمینه می‌نویسد:

سال ۱۳۱۴ در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر از مراجعت به زادگاه اصلی خود شدم و ده سال و خرده در آن سامان به‌سر بردم که حقاً باید این دوره را در زندگی خود دوره خسارت بشمارم؛ زیرا در اثر گرفتاری ضروری به معاشرت عمومی برای تأمین معاش که از مجرای فلاحت بود، از تدریس و تفکر علمی، جز مقداری ناچیز، بازمانده و پیوسته با یک شکنجه درونی به‌سر می‌بردم. (جمعی‌ از نویسندگان، سال ۱۳۶۹، ص ۶۴ و ۶۵)

تفأل به قرآن

علاّمه در ۱۳۱۵ شمسی که با تفأل به قرآن برای عزیمت به قم، به آیه «هنالک‌الولایـه لله الحق هو خیر ثوابا و خیر عقباً» (کهف (۱۸): ۴۴) بر می‌‌خورد، بساط زندگی را از تبریز به قصد قم جمع، و زادگاه اصلی را به‌سوی قم ترک می‌کند و منشأ خیرکثیر و مصداق «کوثر» می‌شود و همچون چشمه‌ای جوشان، علوم و معارف الاهی را در جان‌های اهل معرفت جاری می سازد و به دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام می‌پردازد و با عناصر و مؤلّفه‌هایی چون وظیفه‌شناسی و زمان‌شناسی به تدریس حکمت و فلسفه و تفسیر قرآن و پاسخ‌گویی به پرسش‌ها و شبهات عصر و نیازهای زمان می‌پردازد و تألیفاتی بسیار مهم، وزین و راهگشا را به جامعه ارائه، و شاگردانی بسیار خوب، اثربخش و سازنده را تربیت می‌کند که هر یک از آن‌ها در اشاعه فرهنگ اصیل و ناب اسلام و دفاع از آن نقش بسزایی داشت.

استاد، سرانجام پس از سالیان دراز کوشش و مجاهده علمی و معنوی و احیای اندیشه‌های زُلال اسلامی و پاسداری از مرزهای فرهنگ و ارزش‌های دینی، در صبح یک‌شنبه ۱۸ محرم الحرام ۱۴۰۲ قمری مطابق با ۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی در ارض مقدس قم که «هنالک الولایـه لله الحق»، ندای حق را لبیک گفت و به خطاب «یا ایَّتُها النفس‌المطمئنـه ارجعی الی ربک راضیـه مرضیـه» (فجر (۸۹): ۲۸ و ۳۰) مخاطب شد و به‌سوی دارللّقاء شتافت و پیکر شریفش روز دوشنبه ۱۹ محرم در مسجد بالاسر حرم مطهر فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده شد و قبر منورش «روضـه من ریاض الجنـه» محل مراجعه ارباب و اصحاب عمل صالح و مشتاقان کمال و رشد و لقا و عاشقان معارف الاهی شد‌ه‌است.

۳. استادان و مشایخ

از جناب علاّمه، حسن‌زاده آملی ـــ سلّمه الله تعالی ـــ مبنی بر نقش استادان عالیقدر علاّمه طباطبایی در شکل‌گیری شخصیت علمی وحکمی و ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی‌اش، پرسیده شد و معظّم‌له پاسخ دلنشین و جامعی فرمود:

همان‌طور که عرض کردم، ایشان اساتید بزرگی داشت در این امور. این سؤال شریف شما مبتنی بر دو چیز است که باید هم قابل در قابلیتش شایستگی داشته باشد و هم فاعل در فاعلیتش و تصدیق می‌فرمایید که همنشینی مؤثّر است. یک جمله کوتاهی خواجه عبدالله انصاری دارد که خیلی خوشم آمد. می‌گوید: الاهی دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد.

شاگرد از استاد حکایت می‌کند؛ همان‌طور که «الولد سر ابیه» فرزند از پدرش، از مادرش حکایت می‌کند. شاگرد از معلّم حکایت می‌کند. مرحوم علاّمه طباطبایی، یک مجسمه علم و تقوا و مراقبت و حضور و ادب مع‌الله بودند که معلوم بود اساتیدی چون مرحوم حاج سیدعلی قاضی(ره) و مرحوم حاج شیخ محمدحسین کمپانی و جناب آقا سید حسین بادکوبه‌ای داشتند که خود این بزرگوار هم از این‌ها اسم می‌برد ]که[ تا چه پایه، اهل علم و عمل بودند. اگر دقّت بفرمایید، آن «محاکمات» علاّمه طباطبایی(رض) را که در پیرامون مکاتبات جناب کمپانی و جناب سیداحمد کربلایی بزرگ (استاد قاضی) ردّ و بدل شده، در آن‌جا که استاد، اساتید خودش مرحوم قاضی و مرحوم کمپانی را که اسم می‌برد، چقدر آن‌ها را به وارستگی، به تقوا، به مراقبت و توجه به ذات خود داشتن اسم می‌برد. به تعبیر جناب علاّمه طباطبایی(رض) فرمود: «مرحوم کمپانی همیشه در خود فرو رفته بود» و وقتی واقعه‌ای پیش‌ آمد که ایجاب کرد من به حضورشان تشرف حاصل کردم (آن واقعه در پیرامون عظمت شخصیت مرحوم حاج سیدعلی قاضی بود)، ایشان فرمود: بله آقا، ایشان عجیب مردی بودند و شاگردهای بسیاری تربیت کردند.

مرحوم قاضی که خیلی از شاگردانش هنوز هم در قید حیات هستند، اساتید بسیاری هم دیدند. او دارای مکاشفات خیلی قوی بود وعلاوه بر این، کمالات شهودی‌اش و عرفانی‌اش و سیر و سلوکش بود. … در هر حال، علامه طباطبایی(رض) اساتید بزرگی داشت. خود جناب قاضی مفسر قرآن بود… و مرحوم آقای سیدحسین بادکوبه‌ای استاد دیگرشان نیز مفسر بود.

اساتید مهم علاّمه طباطبایی(رض) مفسر بودند. سالک و فقیه بودند. آقا سید حسین بادکوبه‌ای از اعاظم شاگردان مرحوم میرزا هاشم اشکوری، عارف نامدار و از شاگردان مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه و از شاگردان بنامِ مرحوم آقای علی مدرّس صاحب بدایع الحکم آن هم خیلی مراقب بود. مرحوم آقا سیدحسین بادکوبه‌ای هم خیلی مراقب بود. حرف نمی‌زد، مگر به ضرورت که شاگردان دیگرش هم برایم نقل کرده‌اند: بسیار کشیک نفس می‌کشید. مرحوم علاّمه هم قابل بودند که از محضر چنین اساتید بزرگواری استفاده کردند. از آن طرف هم فیض خداوند متعال، همیشه علی الاطلاق برای همه ساری و جاری است و «فیاضّ علی الاطلاق» است. هیچ‌کس در عالم، محروم نیست…. (حسن‌زاده آملی، ۱۳۷۹، ص ۸۳ و ۸۵)

زندگی‌نامه خود نوشت

مرحوم استاد، علاّمه در زندگی نامه خود‌نوشت آورده است:

در فلسفه نیز به درس حکیم و فیلسوف معروف وقت، مرحوم آقا سیدحسین بادکوبه‌ای موفّق شدم. در ظرف شش سال که نزد معظّم‌له تلمذ می‌کردم، منظومه‌سبزواری و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره‌های شفای بوعلی و کتاب ا‌ثولو‌جیا و تمهیدالقواعد ابن ترکه (در عرفان) و اخلاق ابن مسکویه را خواندم. مرحوم بادکوبه‌ای از فرط عنایتی که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت، برای این که مرا به طرز تفکر برهانی آشنا سازد و به ذوق فلسفی من تقویت بخشد، امر فرمود به تعلیم ریاضیات بپردازم و در امتثال امر معظّم له به درس مرحوم سیدابوالقاسم خونساری که ریاضیدان زبردستی بود، حاضر شدم و یک دوره حساب استدلال، یک دوره هندسه مسطّحه و فضایی و جبر استدلالی از معظّم‌له فرا گرفتم. (جمعی از نویسندگان، سال ۱۳۶۹، ص ۵۶ و ۵۷)

همت والا

استاد، علاّمه در خصوص همت والا و جدیت و کوشش خویش در تحصیل «علم» مرقوم فرموده‌ است:

… بسیار می‌شد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه می‌گذارندم و همیشه درس فردا شب را پیش مطالعه می‌کردم. اگر اشکالی پیش می‌آمد، با هر خودکشی بود، حل می‌نمودم. وقتی که به درس حضور می‌یافتم، از آن چه استاد می‌گفت، قبلاً روشن بودم. هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم!

به‌هرحال علاّمه، در مجموع بیش از «ده سال» در نجف اشرف، استادان عالیقدری داشت که می‌توان آن‌ها را در نموداری ترسیم کرد:

استادان

مرحوم‌آیت‌الله‌نائینی

فقه‌واصول‌

(به‌مدت‌۸ سال)

آقا‌سید‌ابوالحسن اصفهانی‌فقه

(چندسال‌پیاپی)

مرحوم آیت‌‌ا…شیخ‌ محمد‌حسین اصفهانی، یک‌دوره اصول و ابوابی از فقه (چندین‌سال) که بیش‌تر مراتب علمی خود را مرهون این استاد می‌دانست. مرحوم آیت‌الله‌ سیدحسین‌بادکوبه‌ای
(۱۲۹۲ـ۱۳۵۸ق‌) دروس فلسفه مشّاء و حکمت متعالیه
سیدابوالقاسم خوانساری

(ریاضیات عالی)

مرحوم آیت‌آلله حجت (اصول کلّی رجال)

مراحل سیر و سلوک را نیز نزد مرحوم آیت الحق و الفرقان، میرزاعلی آقا قاضی طباطبایی(رض) گذراند که خود مرحوم علاّمه می‌فرمود: ما هر چه در این مورد داریم، از مرحوم قاضی داریم؛ چه آن را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم از مرحوم قاضی گرفته‌ایم. (جمعی از نویسندگان، سال ۱۳۶۹، ص ۵۷ ـ۶۳؛ حسینی تهرانی، ۱۴۲۱، ص ۱۸ ـ ۳۰)

سلسله مشایخ عرفانی علاّمه: (حسینی تهرانی، ۱۴۲۱، ص ۸۴؛ حسن‌زاده آملی، ۱۳۷۹، ص ۳۹)*

ملاقلی جولا

سیدعلی شوشتری

ملاحسینقلی همدانی درجزینی

سیداحمد کربلایی تهرانی

میرزاعلی آقا قاضی طباطبایی تبریزی

علامه سیدمحمد حسین طباطبایی رحمـهالله علیه