به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، پس از انقلاب اسلامی چنین گمان میرفت که فرهنگ غربی و اندیشههای روشنفکرانه جهان غرب از مرز و بومی که بوی اسلام گرفته است، رخت میبندد و میرود، اما پس از گذشت بیش از ۴ دهه همچنان شاهدیم فرهنگ غربی در این کشور زنده است و حتی در برخی زمینهها رشد و گسترش پیدا کرده است. در این باره با دکتر محسن ردادی عضو هیأت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه گفتگویی داشتیم که در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد.
تا زمانی که حاملان اندیشه غربی در کشور هستند، این گفتمان حذف نمیشود
انتظار میرفت پس از انقلاب، جریان غربزدگی به حداقل خود برسد، اما باز هم شاهد آن هستیم که این جریان سربرآورده است، علت ظهور دوباره غربزدگی چیست؟
یکی از دلایل عمده حضور و بقای غربزدگی پس از انقلاب، حضور غربزدگان در دانشگاهها و محافل علمی بود. به تعبیری تا زمانی که حاملان اندیشه و گرایشهای غربی در کشور حضور داشته باشند، این گفتمان و تفکر حذف یا تضعیف نمیشود. در یک دورهای غربزدگان مورد حمایتهای مادی و معنوی قابل توجهی قرار گرفتند و همین امر موجب شد تا خود را بتوانند پس از انقلاب احیا کرده و بسط و گسترش دهند.
همچنین باید اشاره داشت که فرهنگ جدید غربی به شدت مادی و تنی است. لذت و تأکید بر امیال فردی در این فرهنگ، برجستگی دارد و از همین جهت است که میتواند برای بسیاری از افراد که شاید خود را محدود به همین امور سطحی میبینند، جذابیت و گیرایی داشته باشد.
یک غفلت تاریخی
از طرفی گفتمان انقلاب اسلامی نتوانست بُعد دنیوی الهیات دینی را تقریر و بیان کند، یعنی همانطور که در اندیشه دینی به استعلای روحی و ارتقای معنویت اشاره شده، به همان اندازه به امور دنیایی هم تأکید شده، اما ما نتوانستیم این بخش را به مخاطبان عمومی آموزش دهیم و در نتیجه تلقیهای غلطی در این باب شکل گرفت که متاسفانه بخشی از جامعه را به سمت فرهنگ وارداتی غربی کشاند.
کتبی نظیر مکارمالاخلاق یا حلیةالمتقین، آثاری هستند که به فرهنگ عمومی مردم اشاره دارند. متأسفانه ما نتوانستیم از بنمایه این کتب ارزشمند بهرهمند شویم تا فرهنگ اسلامی و ایرانی خود را در عصر جدید بازتعریف کنیم.
تفکر انقلاب اسلامی در نزاع ایدئولوژیک از ابزارهای اندیشهای استفاده کمتری کرد
غرب زدگی چگونه گفتمان انقلاب اسلامی را به حاشیه بُرد؟
درباره این ادعا که آیا غربزدگی، فرهنگ انقلابی را به حاشیه بُرده یا نه، باید تأمل کرد؛ اما اگر فرض را بر این بگیریم که چنین اتفاقی افتاده است، باید گفت مشکل کار این است که تفکر انقلاب اسلامی در نزاع اندیشهها از ابزارهای اندیشهای استفاده کمتری تا ابزارهای غیراندیشهای کرد.
به طور مثال در مواجهه با سایر تفکرات و اندیشهها، ابزار سیاست، اقتصاد، حقوق و قضا، بیشتر مورد استفاده انقلاب اسلامی قرار گرفت تا خود ابزار فکری. متأسفانه در چنین فضایی، دعوا و نزاع به زمینی بُرده شد که اصلاً در آن جنگی رخ داده است. در نزاع اندیشهای نباید دعوا را به زمین سیاست و یا درگیری حقوقی و قضایی بُرد، اما در بسیاری از مواقع گفتمان انقلاب اسلامی درگیر چنین برخوردی شد و در تقابل فکری بازماند.
مطهریها تربیت نشدند
همچنین ما در دهههای پس از انقلاب اسلامی، نتوانستیم آنطور که باید دست به پرورش اندیشمندانی بزنیم که بتوانند به شکل علمی از اصول دینی و انقلابی ما دفاع کنند و در عرصه نبرد اندیشهها، دست بالا را در برابر غربزدگان و روشنفکران داشته باشند.
به طور مثال ما در دهه ۵۰ کسی چون شهید مطهری را داشتیم که دست به فعالیت علمی و نقد اندیشههای معارض میزد، یا در دهه بعدی مرحوم مصباح متصدی چنین امری شد. منتها نسلهای بعدی آنطور که باید از اندیشه انقلابی و دینی دفاع نکردند.
یکی از نکات مهم دیگر این است که نسبت به منتقدین غربی تمدن غرب جدید هم غفلت داشتیم و از آنان بهره کافی را نبردیم. امروزه اشخاص قابل توجهی هستند که در غرب یا در سایر نقاط دنیا به نقد تفکر استعمارگر و اندیشه لیبرالی غربی پرداختند که متأسفانه در ایران ناشناخته هستند و آن طور که باید به آنها توجه نشده است. جای آن بود که ایران به شکل گستردهای از آنان دعوت به عمل بیاورد و جامعه را با این اندیشمندان پسااستعماری آشنا کند تا به نوعی سطح اندیشهای و فکری مردم را هم بالا ببرد. همچنین آثار این اندیشمندان هم به فارسی ترجمه نشده، برعکس افکار غربگرا که مرتباً توسط روشنفکران غربگرای ما ترجمه میشود و به بازار میآیند.
جهان به سمت عامهپسندی رو به حرکت است
چرا گفتمان انقلاب اسلامی در مواجهه با فرهنگ عامه پسند غربی با یک چالش جدی رو به رو شده است؟
برای پاسخ به این سؤال و تکمیل عرایض قبلی باید بگویم رواج فرهنگ پوپولیستی و عامهپسند در کل دنیا موجب شده است که اندیشه و تفکر تا حد زیادی به حاشیه برود و دیگر به مانند گذشته، شاهد رشد و گسترش مباحث فکری و اندیشهای نباشیم. این یک روند جهانی است و ایران هم از این قضیه مستثنی نبوده و به همین جهت غلبه جنبه عامهپسند غربی را باید یک امر فراملی دانست که البته باید به موقع در برابرش میایستادیم و تبیین مطلوب را به عمل میآوردیم.
گرایش به کیپاپ، فرهنگ اینستاگرامی، رواج سلبریتیسم و محوریت پیدا کردن این قشر و… همگی مظاهر آن عامهپسندی گستردهای است که در سرتاسر دنیا فراگیر شده است و مراجع فکری و فرهنگی را به حاشیه برده و به جایش سلبریتیها را مطرح کرده است. این معضلی جهانی است و در غرب هم به این میپردازند که چگونه باید این فرهنگ مبتذل را دفع یا کنترل کرد.