نامسائل دولت در لایحه برنامه هفتم توسعه

دکتر حسین بابایی مجرد 

عضو هیات علمی گروه مدیریت اسلامی پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

نامسائل دولت در لایحه برنامه هفتم توسعه

دولت پیش از انجام هر اقدامی برای حل مسائل عمومی باید به این نکته بیندیشد که با چه مسئله­‌ای مواجه است. هر نوع راه­‌حل­ اندیشی پیش از مسئله‌­شناسی، عمیقا خطاست. مسئله‌­شناسی درست روی دیگر سکه حل مسئله است لذا کم‌­کاری در مسئله‌شناسی، ملازم مسئله‌­سازی­‌های جدید است. لایحه برنامه هفتم البته نه به صورت استثنایی، بلکه در پس بسیاری از سیاست‌گذاری­‌ها و قانون­‌گذاری­‌های کشور، فاقد مسئله‌­شناسی عمیق و درست است و همانند آن­ها، مملو از راه‌­حل­‌هایی است که فارغ از آنکه بدانیم مسئله چیست می­توان پیشنهادشان داد. راه­‌حل کوچک‌­سازی، یا الکترونیسم و یا مدیریت­‌گرایی، چیزی نیست که بتوان به راحتی تخطئه کرد و از دستورکار نظام سیاست­گذاری کشور خارج کرد. اما همین راه­‌حل­های حکمرانی سابق بود که مسائل لاحق­مان را ساخت. لذا قبل از آنکه اقدام بر نفی و ابرام هر راه‌­حلی کنیم باید نیک بیندیشیم که برای کدام مسئله، آن راه­‌حل پیشنهاد شده است؟

به نظر می­رسد دولت سیزدهم در سه موقعیت مسئله ساختار و تشکیلات، منابع انسانی و هوشمندسازی و دولت الکترونیک در فصل نظام اداری، و با ابتنا بر فلسفه سیاسی نظام جمهوری اسلامی که بر دو مؤلفه مهم عدالت­‌محوری و مردم­‌پایگی تأکید دارد، نقش‌­های پنج­گانه خود یعنی توانمندسازی، شبکه‌­سازی، تضمین‌­کنندگی، بازتوزیع و کارآفرینی را مبتنی بر ساختاردهی درست مسئله باید ایفا کند. در این راستا بر چهار نکته باید تأکید کرد:

  1. به نظر می­رسد اندازه دولت یک نامسئله است که در حکمرانی پساانقلاب اسلامی، فرصت بسیاری از نخبگان را به خود اختصاص داد فارغ از آنکه غرضی که از طریق سیاست کوچک­سازی دولت دنبال می­شد در دل آن سیاست نهفته نبود بلکه مرهون تکوّن سیاست­های دیگر بود. ارائه خدمات عمومی به عنوان مهمترین کارکرد دولت از مسیر تغییر اندازه دولت نمی­گذرد بلکه وابسته به توانمندسازی بازیگران غیردولتی، تمهید محیط رشد، شبکه­سازی بازیگران، تأمین معاش عمومی و نهایتا تضمین دولتی است. انجام این امور ممکن است نیازمند دولتی بزرگتر از دولت فعلی باشد و یا کوچکتر اما پیش­فرض تحقق کارکرد ارائه خدمات عمومی مطلقا کوچک­سازی دولت نیست.
  2. هرگونه تغییر در کارکرد اصلی دولت یعنی ارائه خدمات عمومی نباید رنگ­وبوی بی­اثر کردن نقش انسان در تعاملات و مناسبات انسانی بگیرد. فشار جامعه بر ماشینی کردن موقعیت انسانی و فشار مسئولین بر سیاسی کردن موقعیت اداره باید کنترل شود تا اداره در مدار انسانی قرار بگیرد. حذف انسانیت انسان، ناامن کردن موقعیت عمل اداری، کمرنگ کردن حضور انسان در محیط اداری و مانند آن رافع ناکارآمدی نظام اداری و یا سرمایه انسانی نیست. بلکه باید ظرفیت­های منفعل انسان در مقام مواجهه با موقعیت­های مسئله از انفعال خارج شده و در مدار خدمت­رسانی به مردم فعال گردد. این موقعیت با بازطراحی فرایندهای اداری رخ خواهد داد که مهمترین کنش­گر این بازطراحی، خود انسان اداری است.
  3. هرگونه تغییر نقش دولت نباید به دولت تهی منجر شود. دولتی که از مشروعیت در ارائه خدمات عمومی برخوردار نیست و نمی­تواند مسئولیت نواقص خدمات­ عمومی را بپذیرد. دولتی که خود را از عوامل انسانی تهی کرده و نمی­تواند اقدام و عدم اقدام خود را منتسب به اراده جمعی انسانی کند. دولت باید مقتدر بماند تا بخش خصوصی و بخش سوم مقتدر ایجاد شود اما تنها باید بر یک قاعده استوار باشد که اقتدار دولت ملازمه­ای با تصدی ندارد. دولت می­تواند نقش­های متفاوتی را بپذیرد و خود را در اذهان عامه هویت­مند کند که آخرین نقشش تصدی ارائه خدمات عمومی می­تواند باشد.
  4. دولت الکترونیک در ذات خود قبل از الکترونیسم، اصلاح و بازطراحی فرایندی دارد لذا صاحب سرشتی پسینی و طفیلی است. نباید الکترونیک کردن فرایندها بر بازطراحی آنها تفوق یا اصالت یابد. حال اگر پرسش از کیفیت الکترونیسم به کیفیت اصلاح فرایندی تغییر شکل دهد دیگر موقعیت مسئله از تعقیب هوشمندی فرایندها به متناسب­سازی فرایندها با اغراض و کارکردهای متوقع گذار خواهد کرد. لذا دولت الکترونیک، واجد پرسش­های بی­جوابی است که ابتدا باید به آنها پاسخ داد تا متعاقبش به پرسش کیفیت هوشمندسازی رسید. و همین­جاست که سوگمندانه باید گفت دولت محترم در این موقعیت نیز با نامسئله مواجه است.