به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست «دین و مسئله عرفیسازی» ۱۶مرداد ۱۴۰۲ در موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام و المسلمین قاسم ترخان، مدیر گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
بحث من پیرامون دین و قرائت تجددی جریان روشنفکری معاصر خواهد بود و در این زمینه آرای آقای مجتهد شبستری را بررسی خواهم کرد. مسئله عرفی شدن دین به نزاع قدیمی برمیگردد که همان بحث نسبت دین و مدرنیته است و اینکه ما در بحث رابطه علم و دین چه دیدگاهی را بپذیریم و در مواردی که احتمال تعارض علم و دین داده میشود راه حل این تعارض چیست و اساسا چه رابطهای بین دین و تجدد وجود دارد و دین در دنیای امروز چه نقشی را میتواند ایفا کند.
برخی به ابزارانگاری علم توجه کردند، برخی راه حل تفکیک را مطرح کردند. راه حل دیگر بر اساس تحلیل زبان دین است که گزارههای دینی را استعاره و نمادین میدانند، در مقابل گزارههای علمی که اینطور نیست. برخی دیگر راه حل تفسیر علمی را مطرح کردند که این در بین اندیشمندان مسلمان شیوع بیشتری دارد. همه اینها مقدمه بود تا به اصل بحثم برسم. در بحث علم و دین چه راهکاری را پیش بگیریم؟ ممکن است برخی به منظور خدمت به دین این راهکارها را پیشنهاد کرده باشند ولی ما کاری به انگیزه نداریم بحث ما این است این آرا به کجا منتج خواهد شد؟
از نظر شبستری قرآن تفسیر پیامبر(ص) از جهان است
یکی از کسانی که در این وادی حرف زده و تلاش کرده قرائت جدیدی از دین ارائه کند تا دین با تجدد سازگار شود و در دنیای امروز حرفی برای گفتن داشته باشد آقای مجتهد شبستری است. من ابتدا سیر تفکر ایشان را دستهبندی میکنم. ایشان از مبانی شروع میکند و نکتهای راجع به قرآن مطرح میکند و به گونهای قرآن را تعریف میکند که سرانجام به اینجا میرسد احکامی که قرآن مطرح میکند تفسیر پیامبر(ص) از جهان است و محصول وحی است نه خود وحی. نتیجه این حرف این خواهد شد اولا تفسیر پیامبر(ص) متناسب با تجربهای است که خود ایشان داشته، پس همه احکام اجتماعی قرآن متاثر از جامعه آن روز و برای همان جامعه است و برای جوامع دیگر کارکرد ندارد و باید دوباره احکام جدیدی متناسب با حقوق بشر تدوین شود. ایشان از این جهت قائل است در دنیای امروز باید سراغ حقوق بشر برویم و از احکام اجتماعی اسلام دست برداریم اینها احکامی نیست که به درد امروز ما بخورد. بحث عرفیسازی و جدایی دین از سیاست اینجا خودش را نشان میدهد.
نقطه ثقل سخن ایشان این است در دنیای امروز باید ارزشهای فقهی و دینی را کنار بگذاریم و سراغ حقوق بشر برویم. این سخن مبتنی بر یکسری پایههای نظری است. مبنایی که قریب این سخن است مبنایی است که قرآن را تفسیر پیامبر(ص) میداند. طبیعتا مطالب این قرآن جنبه عصری پیدا میکند و دیگر جنبه فرازمانی و فرامکانی نخواهد داشت. اینها خواستند اینگونه میان دین و دنیای جدید هماهنگی ایجاد کنند تا دین در دنیای امروز حضور داشته باشد ولی قلمرو دین را محدود کردند. وقتی ایشان این بحث را مطرح میکنند تمام احکام اجتماعی را متناسب با جامعه آن روز میداند، نه جامعه امروز.
ایشان این بحث را مطرح کرده و برای اینکه حرفی برای گفتن داشته باشد ناچار بوده قرآن را وحی نداند و آن را مستند به پیامبر(ص) بداند. اگر شما این مبنا را بپذیرید امکان راه یافتن خطا در قرآن وجود دارد چون متاثر از علم آن روز است لذا ممکن است چیزی در قرآن باشد که با علم امروز هماهنگ نباشد.
ایشان در این حرفهای اخیرشان چند مرحله جلو رفتند و احکام عبادی را هم داخل کردند و گفتند احکام عبادی جنبه الزامی ندارد بلکه توصیهای است. همچنین در اینکه قرآن مستند به پیامبر(ص) باشد هم تشکیک کرده. برفرض که قرآن به پیامبر(ص) مستند باشد، نهایتا تفسیر پیامبر(ص) از جهان است و چون محصول وحی است امکان خطا دارد.
سوال این است آیا انسان امروزی با انسان گذشته اشتراکاتی دارد یا نه؟ وقتی باور به این مسئله باشد راهی برای فهم گذشته وجود خواهد داشت یعنی اگر بپذیرید انسان امروز و گذشته اشتراکاتی دارد میتوانید گذشته را فهم کنید. شبستری هم معتقد است این فهم مشترک امکانپذیر است. این مبتنی بر هرمنوتیک روششناختی است. این در حالی است که هرمنوتیک فلسفی انسان گذشته و امروز را دارای اشتراکات نمیداند. عرض ما این است شما بر اساس هرمنوتیک روشی و روششناختی امکان فهم مشترک را میپذیری ولی دم از هرمنوتیک فلسفی میزنی که انسان را تاریخمند میداند. این تناقض را چطور باید حل کرد؟
طبق هرمنوتیک فلسفی فهم سیال است و هر موقعیت فهم متفاوتی در پی دارد. تولید معنا را هم در دیالوگ میداند در حالی که شما تصریح میکنید هر متنی معنای اصلی دارد که باید آن را پیدا کنیم. اگر هر متنی معنای اصلی و مرکزی دارد، این متناسب با هرمنوتیک روشی است و با هرمنوتیک فلسفی هماهنگ نیست. اینها تناقضاتی است که در فرمایشات ایشان وجود دارد. پرسش بعدی این است آیا همهجا نیاز به تفسیر داریم؟ از نظر هرمنوتیک شناختی همه جا نیاز به تفسیر نداریم ولی از حیث هرمنوتیک فلسفی، همه متون محتاج تفسیر هستند. ایشان گاهی اوقات میگویند همه متون نیاز به تفسیر دارد گاهی اوقات میگوید نیاز به تفسیر ندارد که این دو حرف هم با هم سازگاری ندارد و ایشان پاسخی به این تناقضات نداده است.