فخرالدین عراقی

فخرالدین عراقی 

خلاصه پژوهشی از دکتر حسین علی‌جعفری

قرن هفتم را می­توان یک دوره تاریخی مهم در تاریخ اندیشه در ایران دانست. یورش مغولان، زمینه درهم‌­آمیختگی بی­‌سابقه اندیشه­‌ها و آراء را فراهم آورد. دو مکتب بزرگ تصوف با هم تلاقی کردند: عرفان نظری ابن عربی، یعنی وحدت وجود و تصوف خراسانی، که از طریق شعر، مجاز و استعاره به زبان می‌­آمد. فخرالدین ابراهیم عراقی، یکی از کسانی است که به ایجاد آشتی و هم­خوانی میان این دو جریان فکر و مبدل شدن آن به مجموعه‌­ای زایا، که تا مدت­‌ها بر معنویت ایرانی اثر گذاشت، کمک کرده است. عراقی از کسانی است که جریان فکری ابن عربی را به شکل شاعرانه و آشکارتر، به ایران انتقال داده است.

در خصوص زندگی ایشان، با توجه به این­که با اندکی غلوّ صورت گرفته است، گفته‌­ها و نوشته‌­ها، چندان مورد اعتماد نیست. اما قدیمی‌­ترین منبع در دسترس از زندگی عراقی، «مقدمه»‌ای است اغراق‌­آمیز از مؤلفی ناشناخته که احتمالاً شاگرد یا مرید ایشان بوده و در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم می­زیسته و این مقدمه را در دیوان عراقی جای داده است. همچنین، در کتب زیر هم اطلاعاتی از عراقی و زندگی‌­اش یافت می‌­شود: نفخات‌­الانس من حضرات‌­القدس، تألیف عبدالرحمن جامی، حبیب‌­السِیَر، اثر خواندمیر، تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی، تاریخ گزیدة حمدالله مستوقی و هفت اقلیم، اثر امین احمد رازی. همچنین می­توان به نامه‌­های عراقی، که نسرین محتشم در مجموعه آثار فخرالدین عراقی چاپ کرده است، مراجعه نمود؛ هرچند که باید با قید احتیاط به آن­ها نگریست.

تذکره‌­نویسان در نام وی اختلاف دارند، اما در مقدمه یاد شده، نام کامل ایشان فخرالملة والدین ابراهیم بن بزرجمهر بن عبدالغفار، معروف به عراقی، ثبت شده است. و این­که بعضی، عراقی را نام شخصی او پنداشته­اند و نام پدرش را شهریار ذکر کرده­اند، مأخذ درستی ندارد. او اهل روستای کُمیجان، در نزدیکی همدان بوده و در سال ۶۱۰ ه.ق. زاده شده است. از چند مکتوب ثبت شده در کتابخانه ملی، و بعضی از روایات مقدمه و برخی از شواهد و قراین دیگر، چنین برمی­آید که خانواده او غالباً از علمای ولایت بوده­اند، چنان­که عموی او شیخ شرف­الدین عبدالسلام یا عبدالجبار و برادرش قاضی شمس­الدین احمد بوده است. او در زمان جنگ مغولان با علاءالدین محمد خوارزمشاه هفت ساله بود؛ مغولان در سال ۶۱۸ ه.ق. همدان را پس­از محاصرة طولانی، به تصرف درآورده و ویران کردند و مردم ­آن­جا را قتل عام نمودند. به گزارش نویسنده در مقدمه، در همین زمان بود که عراقی روی به خدا آورد و سرودن شعر را آغاز کرد. (البته این نکته قائل تأمل است، چراکه عراقی در این زمان حدوداً هشت ساله بود!)

داستان­های مختلفی درخصوص نوجوانی و جوانی ایشان وجود دارد که تا حدی در پرده ابهام است. نظیر این­که وی در هفده سالگی به خاطر عشق به قلندربچه­ای، از همدان به مولتان هند رفت و غیره…

البته دکتر ذبیح­الله صفا، معتقد است که عراقی پیش­از رفتن به هندوستان در غرب ایران می­زیسته و در آن­جا به مجالس مشایخی همچون عمر سهروردی، رکن­الدّین سجاسی (مراد و مرشد شمس تبریزی) و باباکمال خُجندی می­رفته است.

روایت است که ایشان با شمس تبریزی در مجلس باباکمال آشنا شده است؛ اما هیچ اثری از این ماجرا نه در آثار خود عراقی و نه در تألیفات شمش تبریزی، دیده نشده است.

عراقی، در هفده سالگی، همه معارف سنتی رایج را کسب کرده بود و در مدرسه همدان به تعلیم علوم قرآنی اشتغال داشت. او در این سن تحت تأثیر قلندران به تصوف گرایید (قلندران درویشان دوره­گردي بودند که مردم را به دست شستن از تکبر و عوام­فریبی معنوی فرا می­خواندند). بدین­سان عراقی دست از تدریس برداشت و به سفر پرداخت تا سر از مولتان (جزو سلطان­نشین­های دهلی) هندوستان درآورد و به نزد شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، بنیان­گذار طریقت سهروردی در هند رسید. او سپس سفرهایی به شام و بغداد داشت و مجدداً بعد از دو سال تردید و تأمل، به نزد شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی در هند باز گشت و به تصریح خود وی هفده سال و به روایاتی دیگر بیست و پنج سال، در هند ماند و بالاخره بعد از وفات شیخ بهاءالدین زکریا، حدوداً در سال ۶۶۶ ه.ق. به نیت دیدار و دریافت صحبت پدر به عراق بازگشت، اما در آن هنگام پدرش وفات یافته بود؛ سپس عراقی از آنجا به روم رفت.

در هر صورت، عراقی در مولتان به دست مولانا زکریا خرقه پوشید و با دختر او که نور بی­بی نام داشت ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر شد و او را کبیرالدین نام ­نهاد. زکریا، هنگام مرگ عراقی را به جانشینی خود تعیین کرد، امّا صدرالدین عارف، پسر زکریا، پس­از آن­که نزد سلطان غیاث­الدین بَلبَن، عراقی را به رفتارهای ناشایست متهم کرد، خود به ریاست طریقت و خانقاه رسید. حتی گفته می­شود که عراقی مدتی به زندان افتاده بود و به ناگزیر راه تبعید در پیش گرفته است. همچنین روایت است که صدرالدین عارف، حتی او را از همراه بردن فرزند شانزده ساله­اش محروم می­کند؛ متأسفانه نور بی­بی­ همسر عراقی، قبل از این اتفاقات درگذشته بود.

عراقی که از این ماجراها سخت ملول شده بود، به حج رفت و از آن­جا راهی آسیای صغیر شد و در حدود سال­های ۶۶۶ تا ۶۶۷ به قونیه رسید. در آن زمان ۵۶ یا ۵۷ ساله بود و به دنبال جایی مناسب برای تعلیم و تربیت می‌گشت. آسیای صغیر، در آن عصر نقش چشم­گیری در انتقال میراث معنوی ایران ایفا می­کرد و شهر قونیه به­راستی پایتخت فرهنگی ایران در قرن هفتم شده بود، چراکه در پی حمله مغول، اهل علم و ادب از چنگال مهاجمان به آن­جا می­گریختند. عراقی در طی سال­های مذکور در قونیه اقامت گزید و در آن­جا با صدرالدین قونوی، که شاگرد ابن عربی و اوحدالدین کرمانی بود، آشنا شد و با جدیت در زوایه و کلاس درس او که شامل شرح و تفسیر فصوص­الحکم بود، حاضر می­شد و از آن لذت می­برد؛ عراقی، گرچه ابن عربی را در زمان حیات ملاقات نکرد، اما در قونیه، چنان تحت تأثیر تفسیری که صدرالدین قونوی از فصوص­الحکم کرده بود قرار گرفت که یک رساله بدیع شاعرانه خویش، به نام لمعات (پرتوها) را  وقف تبیین و تقریر ابن عربی و تفسیر  مذهبش کرد. می­گویند، وقتی عراقی رساله مذکور را به رؤیت صدرالدین رساند، صدرالدین آن را تماماً بخواند و آن را بوسید و گفت:  فخرالدین عراقی سرّ سخن مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت همان فصوص است.

عراقی همچنین با مولانا جلال­الدین مولوی در آن­جا آشنا شد، و در مجالس او حاضر می­شد. آشنایی وی با مولانا در زمانی بود که وی به نظم مثنوی اشتغال داشت.

شخصیت دیگری که تأثیر به­سزایی بر عراقی گذاشت، معین­الدین سلیمان پروانه دیلمی، فرمانروای آسیای صغیر در آن موقع بود. وی، عراقی را در مجلس ذکر مولانا جلال­الدین مولوی شناخته بود و به اشارت مولانا برای او خانقاهی در توقات (شهری در ترکیه) ساخته بود که عراقی تا سال ۶۸۱ در آن­جا ماند. نزدیک بود که عراقی به سبب مسائل پیش آمده بین معین­الدین پروانه و مغولان، گرفتار شود که با کمک شمس­الدین جوینی، از دست مغولان گریخت. عراقی، سپس به مصر رفته و از آن­جا به دمشق. عراقی پس از شش ماه اقامت در دمشق، از فرزندش کبیرالدین که تا آن زمان در مولتان به سر می­برد، خواست که به شام برود. کبیرالدین به همراه پسرش ابراهیم، در سال ۶۸۷ به دمشق رسید. عراقی در اوایل ذی­القعده ۶۸۸ ه.ق. بیمار شد و در روز هشتم همان ماه، دار فانی را وداع گفت و می­گویند در جبل قاسیون در صالحیه دمشق، در پایین پای ابن عربی (یا نزدیک قبر وی) به خاک سپرده شد؛ امروزه ظاهراً نشانه­ای از مزار او در آن­جا نیست. سه روز بعد از وفات عراقی، فرزندش کبیرالدین، به­جای وی شیخ­الشیوخ نامیده شده (شیخ­الشیوخ لقبی بود که سیف­الدین قلاوون در مصر، به سبب وفاداری عراقی، به خاطر مسائل پیش­آمده، به وی داده بود).کبیرالدین، دوازده سال بعد از مرگ پدر درگذشت و در جوار پدر به خاک سپرده شد.

متأسفانه از شاگردان و مریدان عراقی هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست. به عقیده اختر چیمه، متخصص پاکستانی در احوال عراقی، طریقتی که عراقی بنیان نهاده تاکنون استمرار یافته است. البته اطلاعات او درباره عراقی، مبتنی بر تذکرة صدرالدین عارف و «مقاله­ای» از ملّا نادر است که با عنوان «فخرالدین عراقی و خانواده او در مولتان»، در سال ۱۳۴۲ در مجلة هلال کراچی چاپ شده است.

پس از توضیحات هرچند بسیار خلاصه از زندگی این عارفِ شاعرِ دل­سوخته، باید به شناخت آثار وی بپردازیم تا با افکار وی بیش­تر آشنا شویم. از رسالة لمعات عراقیه که بگذریم، باید بدانیم که ایشان در ادب صوفیه، بیش­تر به سبب غزل­های عارفانه و «قلندرنامه» خویش شهرت دارد که سوز و درد آن­ها، از تجربه عشق واقعی حکایت می­کند. منظومه­ای هم با وزن حدیقه، به­نام عشاق­نامه یا دَه‌نامه، ده فصل و عشقنامه، به وی منسوب است که به شیوة حديقةالحقيقة سنایی سروده شده و به جوینی اهدا شده است.

در لمعات، چنان­که خود وی در آغاز تصریح می­کند و محسوس است، سبکش مانند سوانح احمد غزالی است و در موارد بسیاری از شباهت فکر و بیان آن دو نشان می­رود؛ همچنین مسائل مربوط به وحدت وجود، معرفت و محبت، موافق ذوق و سلیقة ابن عربی تبیین شده است؛ وحدت وجود که جوهر تعلیم ابن عربی و صدرالدین قونوی است، در این رساله با رنگ و نشان عشق و عاشقی، مجال بیان می­یابد. عاشق و معشوق که هر دو یکی است، همان عشق است و فیض و تجلی و سیر در مراتب نیز، جز تعبیری از همین عشق که عین وجود است، نیست… این­که لمعات او شامل بیست و هشت لمعه است، سعی در انطباق با فصوص­الحکم ابن عربی است که شامل بیست و هشت فص (فص به معناي نگين انگشتري) است. بر این رساله کوچک عراقی، شرح­های دقیق بسیاری نوشته شده است که برخی آن­ها بالنسبه مفصل هم هست. از معروف­ترین این شرح­ها، اشعةاللمعات جامی است که وی آن­را دوازده سال قبل از مرگ خویش و در ۸۸۶ ه.ق. تألیف کرده است. در بین سایر شرح­ها، از ضوءاللمعات باید یاد کرد که صائن­الدین علی ترکه در ۸۱۵ ه.ق. تصنیف کرده است. همچنین شاه نعمت‌الله ولی هم شرحی بر لمعات دارد که نسخه­هایی از آن در موزة بریتانیا و کتابخانة بادلین (کتابخانه اصلی دانشگاه آگسفورد) موجود است.

درواقع شیوة عراقی در تقریر مکتب ابن عربی، بدان­گونه که در لمعات وی و در بعضی از غزلیاتش انعکاس یافت، سرمشقی شد برای بعضی شعرای صوفی که با پیروی از آن، رنگ تازه­ای به آداب صوفیه دادند. ازجمله، شاه نعمت‌الله ولی که بر لمعات عراقی شرح نوشت و شیوة لمعات را در بعضی رسایل هم که در شرح اجزای فصوص یا در تقریر اجزای آن نوشت، تقلید کرد. در مجموع بر لمعات عراقی بیش از سی شرح نوشته شده است.

عراقی در اصل شاعر بوده است، هرچند منویات خود را بیش­تر در غزل بیان کرده، ولی بر همة انواع شعر نیز طبع­آزمایی کرده است؛ آن­طور که نویسنده ناشناخته «مقدمه»آن اشعار را گرد آورده، این اشعار، بدون احتساب عشاق­نامه در حدود ۴۵۰۰ بیت است.

اما غزل­ها بخش عمده دیوان عراقی را تشکیل می­دهند که شمار آن­ها بالغ بر سیصد غزل است که اساساً جنبه عرفانی دارند؛ هرچند که می­توان برای برخی از آن­ها معنای غیردینی و دنیایی پیدا کرد. او غزلیات مُلَمَّع هم دارد که حکایت از تسلط عراقی به زبان عربی می­کند. اشعار وی شامل بیست قصیده نیز می­شود که به بیان موضوعات دینی و عرفانی اختصاص دارند، نظیر: مدح مشایخ خود (بهاءالدین زکریا، صدرالدین قونوی، حمیدالدین احمد واعظ و شیخ عزیزالدین محمدالحاجی)، البته عمدتاً پیامبر اسلام (ص) و خانه کعبه را وصف و مدح کرده و ضمن این مدایح، از تبیین اصول معرفت غافل نمانده است. او همچنین چهار ترجیع­بند و سه ترکیب­بند، سروده است. اندیشه­های فلسفی و دینی، در پوشش قلندرانه یا عاشقانه و نظریة وحدت وجود در این شعرها کاملاً محسوس است. دیوان وی ۱۷۰ تا ۲۰۰ رباعی با موضوعات عشقی، قلندرانه و فلسفی هم دارد. اما این­که عراقی در ایران به وجاهت و شهرت حافظ دست نیافته است، به این علت است که شعر او از نظر سبك ساختار خیلی پرورده نیست؛ در واقع برای او، محتوا بر صورت شعر تفوق دارد و شعر اصولاً وسیله­ای برای تعلیم، هدایت و الهام است؛ گرایشی که در قرن­های هشتم و نهم هجری، با شاعران عارفی مثل: شیرین مغربی، کمال خُجندی، قاسم انوار و دیگران قوت گرفت و تثبیت شد. البته باز هم لازم به تذکر است که عراقی شهرت خویش را مدیون رسالة لمعات است.

از این­ها گذشته، یک رساله در توضیح اصطلاحات شعر عرفانی به نام اصطلاحات به عراقی نسبت داده می­شود، اما تعریف­هایی که در آن ارائه شده است، همواره با معانی‌ای که عراقی در شعر خود ارائه کرده تطبیق نمی­کند.

نسرین محتشم هم در مجموعه آثار فخرالدین عراقی (صفحات ۵۳۵ تا ۵۴۹)، پنج نامه گنجانده است که از آن­ها اطلاعات تازه­ای دربارة زندگی عراقی به دست می­دهد؛ در این نامه­ها که به سبکی تخیلی و شورانگیز نگاشته شده، موضوعات صوفیانه مطرح شده که این نامه­ها را شخصی به نام علی­بن محمد بن شرفشاه دامغانی در سال ۷۱۰ ه.ق. کتابت کرده است و البته صحت انتساب آن­ها به عراقی محل تردید است.

اختر چیمه هم به سهم خود دو رساله منسوب به عراقی را چاپ کرده است: رساله لطیفه فی­الذوقیات در تحلیل معنای اصطلاحات ذوقی، هدایت، شوق، عشق، وصول، فنا و بقا که ضمن آن­ها مراحل سیر و سلوک معنوی، شناسایی و تعریف شده است. و دیگر رسالة فی­الحمد له. که شرح و تفسیر الحمدلله است.

هرچند که عراقی وارث تصوف کهن احمد غزّالی و ابن عربی در عرصة اندیشه است، اما در زمینة شعر، در خط سنایی و عطّار جای دارد. او آثار آنان را خوانده و پسندیده بود و بسیاری از مفاهیم، موضوع­ها و حتی شیوة شعر سرایی را از آنان گرفته است و مخصوصاً در لمعات از ایشان نام برده است. از سوی دیگر، او در قلمرو غزل بر حافظ و شرین مغربی و عبدالرحمن جامی اثر گذاشته است.

در این گزیده ابیات، او خدا را چه زیبا به چشم دل رؤیت نموده:

در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم؛ در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم

در دیده هر عاشق او بود همه لایق؛ وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم

دلدار دل افگاران غم‌خوار جگرخواران؛ یاری ده بی‌یاران، هرجا همه او دیدم

مطلوب دل درهم او یافتم از عالم؛ مقصود من پر غم ز اشیا همه او دیدم

دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس؛ او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم

آرام دل غمگین جز دوست کسی مگزین؛ فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم

دیدم گل بستان‌ها، صحرا و بیابان‌ها؛ او بود گلستان‌ها، صحرا همه او دیدم