تبیین و بررسی اسلام‌شناسی از منظر غرب

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست «اسلام‌شناسی از منظر غرب» سه‌شنبه ۱۹ اردیبهشت با سخنرانی دکتر رئوف نصرتیان، پژوهشگر مطالعات اسلامی و دکتر روزبه زارع مدیر گروه غرب‌شناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه به صورت حضوری برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

غربی‌ها راجع به اسلام زیاد نوشتند و تحقیق کردند لذا اگر کسی ادعا کند و بگوید من همه آثار غربی‌ها راجع به اسلام را دیدم نزدیک به محال است، ما هم چنین ادعایی ندارم و فقط بر روش‌شناسی مطالعات اسلام در غرب تکیه داریم. قبل از اینکه وارد بحث شویم باید بحثی راجع به دین‌پژوهی در غرب عرض کنم چون از این منظر که اسلام‌پژوهی شاخه‌ای از دین‌پژوهی است این تاریخچه برای ما مهم است.

معمولا برای تاریخچه دین‌شناسی در غرب سه دوره ذکر می‌کنند: اول، دوره باستان که از پیدایش خط شروع می‌شود و تا قرن پنجم میلادی ادامه دارد. در این بازه مطالعاتی که راجع به دین هست دو دسته هستند یا اشعار شاعرانی که الهه‌های یونان قدیم را توصیف می‌کنند یا در قالب سفرنامه‌نویسی‌ها است. این یک سبکی از دین‌پژوهی است که مخصوص این دوره است. دوره میانه دین‌پژوهی ادامه دین‌پژوهی دوره باستان است. وجه مشترک این دو دوره این است که دین‌پژوهی فاقد روش علمی مشخص است. تحقیقات یا در پی کنجکاوی نویسنده است یا در پی اثبات حقانیت اعتقاد خودش و باطل بودن اعتقاد طرف مقابل. این نوع دوم در دوره میانه نمود پیدا کرده است. در دوره میانه یکسری تحقیقات به طور کلی راجع به ادیان مختلف وجود دارد و نتیجه همه این تحقیقات در غرب این است؛ مسیحیت دین برتر است و همه حرف باطل می‌زنند.

این دین پژوهی‌های دوره میانه باعث شد هم در دل اروپا و هم سایر مناطق جهان یک فضای جدال عظیمی شکل بگیرد. این امر موجب شد دین پژوهان به این فکر بیفتند چگونه دین را پژوهش کنیم که چنین آثاری ایجاد نکند. این سوالی بود که در عصر جدید مطرح شد. دین‌پژوهی جدید که معمولا تاریخ شروعش را از قرن نوزدهم میلادی می‌دانند در واکنش به نتایج منفی دین‌پژوهی گذشته شکل گرفت. شخصیت مطرح این دوره مکس مولر است که به عنوان پدر دین‌شناسی جدید شناخته می‌شود. از نظر او دین ‌پژوهی یک علم است و فاقد ماهیت کلامی و فلسفی است. تمایل مطالعه دین بدون پیشداوری در عصر جدید باعث شد نهاد متولی دین‌پژوهی از کلیسا به دانشگاه منتقل شود. این انتقال به دانشگاه باعث می‌شود موضوع روش در دین‌پژوهی اهمیت پیدا کند یعنی چگونه دین را به موضوع قابل مطالعه در دانشگاه تبدیل کنیم. بنابراین این سوال خیلی مهم می‌شود و مباحث جدی روش‌شناسی در حوزه مطالعات دینی خیلی مهم می‌شود.

یک مسئله‌ای که در این زمینه مطرح می‌شود مداخله آرای پژوهشگران در دین‌پژوهی است. آنقدر این مسئله مهم است که برخی معتقد بودند گریزی از آن نیست و لاجرم باید آن را بپذیریم ولی برخی دیگر با نقد این اندیشه، تصریح کردند اگر روش مشخصی برای مطالعه دین برگزینیم می‌توانیم از این گزند رهایی پیدا کنیم. نتیجه تمام مباحثی که درباره روش صورت گرفت این بود روشی به نام تاریخی‌نگری شکل بگیرد. این روش به تنها روش علمی برای مطالعه دین در قرن نوزدهم بدل شد و قرار بود تمام مشکلاتی که دوره‌های گذشته دین‌پژوهی داشتند را حل کند. روش دیگری که برای دین‌پژوهی در عصر مدرن وجود دارد روش پدیدارشناسی دین است که این روش هم تا جایی با تاریخی‌نگری همراستا است ولی از یک جایی بزرگترین منتقد روش تاریخی‌نگری است که در نوع خودش قابل بحث است.

ویژگی‌های دوره کتاب مقدسی در مطالعات اسلامی

من دوره‌های مطالعات اسلامی در غرب را به پنج دوره تقسیم کردم: دوره الگوی کتاب مقدسی، الگوی جدلی، الگوی تاریخی علمی، الگوی پدیدارشناسانه، الگوی تمدن جهانی. من این نوع تقسیم‌بندی را جایی ندیدم و تقسیم‌بندی درستی است. الگوی «کتاب مقدسی» همزمان با ظهور اسلام در مغرب زمین تا قبل از شروع جنگ‌های صلیبی در اروپا وجود داشت. علت اینکه اسم این الگو را کتاب مقدسی گذاشتیم این است که شناخت غربی‌ها راجع به اسلام در این بازه پنج قرن مبتنی بر توصیفات کتاب مقدس درباره اعراب بوده است. در این دوره شناخت غربی‌ها از اسلام کاملا مبتنی بر تعابیر کتاب مقدس است و اگر بخواهیم نمونه‌ای از آن را ببینیم کافی است به تفاسیری که از کتاب مقدس درباره بعضی آیات هست مراجعه کنیم.

شروع آشنایی غرب با اسلام در دل جنگ‌های صلیبی اتفاق افتاد. وقتی شروع آشنایی در چنین فضایی است می‌توانیم ریشه بسیاری از بدفهمی‌ها بین دنیای اسلام و دنیا غرب را پیدا کنیم. الگوی جدلی، الگوی قرون وسطی است که با شروع جنگ‌های صلیبی شروع می‌شود و تا پایان دوره رنسانس ادامه دارد. راجع به الگوی جدلی کوتاه صحبت می‌کنم. همزمان با جنگ نظامی در میدان، یک جنگی در عرصه فکر و اندیشه انجام می‌شده و کسانی بودند که معتقد بودند در جنگ‌های صلیبی نباید هدفمان کشتن مسلمان‌ها باشد بلکه اینها قومی هستند که دچار بدعت شدند و باید اینها را به اندیشه ناب و درست که اندیشه مسیحیت است برگردانیم. محصول الگوی جدلی در شناخت اسلام این می‌شود که یک فضای به شدت مسموم و متعصبانه در تقابل با اسلام شکل می‌گیرد و این فضا مملو از بدفهمی و تعصبات دینی به شدت منفی است.

پس از دوران جدلی الگوی علمی و تاریخی قهرمان وارد میدان شد تا نشان دهد اسلام‌شناسی روشمند چه فوایدی به همراه دارد. دین‌پژوهی علمی تاریخ‌نگرانه چند اصل دارد که این اصول خیلی مهم هستند و دین‌پژوهی زمانی علمی محسوب می‌شود که این اصول را رعایت کند؛ یکی از این اصول گردآوری دقیق اطلاعات است. این گردآوری باید بدون غرض‌ورزی باشد، بدون هر گونه ایده پیشینی باشد، تمایزی بین آنچه فکر می‌کنیم مهم است و آنچه فکر می‌کنیم مهم نیست نگذاریم و هر چه هست جمع‌آوری کنیم، در این گردآوری یک چیز استثنا می‌شود و آن هر چیزی است که مربوط به تقدیرات الهی و تصرفات معجزه‌گونه است.

شباهت الگوی تاریخی با کار باستان‌شناسان

اصل دوم در تاریخی‌نگری اهمیت دادن زیاد به موضوع لغت‌شناسی و متن‌شناسی است. روش محققان از این منظر دقیقا شبیه باستان‌شناسی است یعنی می‌آیند متن را بررسی می‌کنند، لغات را ریشه‌یابی می‌کنند و راجع به متن تصمیم‌گیری می‌کنند. تاریخی‌نگری سه اصل دیگر دارد که محصول دنیای مدرن است. یکی نقد تاریخی و شک روشمند، یعنی بررسی تاریخی صرفا یکسری احتمالا را ثابت می‌کند و چیز قطعی از آن بیرون نمی‌آید. اصل دوم اصل قیاس است. یک رویداد زمانی قابل پذیرش است که در زمان کنونی تجربه‌پذیر باشد. اصل سوم هم علیت تاریخی که می‌گوید علل ایجاد یک واقعه را می‌شود شناخت و نظام تاریخ، نظام علت و معلول است.

اگر بخواهم چکیده اسلام‌پژوهی اینها را در چند عبارت ذکر کنم می‌تواند به این موارد اشاره کنم: یکی تاکید بیش از حد بر لغت‌شناسی، دوم تاکید بر اخذ و اقتباس اسلام از دو دین ابراهیمی قبل از آن، سوم بی‌اعتمادی به روایت‌های سنت دینی و تاکید بر تحقیقات علمی جدید. روش تاریخی‌نگری پس از اینکه شکل گرفت و دوره گسترده‌ای بر مسند بود نتایج قابل بحثی بر جای گذاشت. نقد جدی این روش این بود مگر نگفتید شما روشمند هستید و می‌خواهید از تعصب جلوگیری کنید پس چرا نتایج تحقیقات شما شبیه تحقیقات الگوی جدلی است؟

این انتقادات زمینه‌ای ایجاد کرد برای شکل‌گیری روش پدیدارشناسی. پدیدارشناسی روشی است که معتقد است دین به منزله یک پدیدار بررسی می‌شود و باید به اصل و منشا دین مراجعه کنید. سه اصل مهم روش پدیدارشناسی بدین صورت است: باور به وجوهی از دین که از دین محقق پنهان است ولی وجود دارند، باور به اینکه این جنبه‌ها در دین اصالت دارد و جنبه‌های پیدای دین نمود و بروز آنها هستند. سوم اینکه پدیدارشناس باید تمام تلاش خود را بکند از ظاهر به باطن پل بزند و هسته مرکزی دین را بشناسد. به این دلیل می‌گویند معادل دینی کلمه پدیدارشناسی کشف المحجوب است.

مهمترین اشکالات الگوی پدیدارشناسانه

کلیت مطالعات پدیدارشناسان راجع به اسلام را می‌شود در چند عبارت بیان کرد: تاکید بر شناخت ایمان قلبی مومنان، همراهی با سنت، همزیستی و گفت‌وگو با مسلمانان برای شناخت اسلام و مطالعه دین با روش عینی و تجربی، پرهیز از داوری سنت اسلامی، تاکید بر کشف جنبه‌های پنهان و بنیادین اسلام و مطالعه تطبیقی میان اسلام و سایر ادیان. بعدها نقدهای جدی به پدیدارشناسی وارد شد از جمله اینکه این روش به سمت باطنی‌گری گرایش پیدا می‌کند و به تاریخ بی‌توجهی می‌کند و از برخی جنبه‌های اسلام غفلت می‌کند.

الگوی بعدی که مطرح شد الگوی تمدن جهانی است. در سال ۱۹۸۰ مجمعی در آمریکا شکل گرفت که موضوع این مجمع این بود؛ وضع مطالعات اسلامی در غرب وضع رضایت‌بخشی نیست. یکی از اساتید آمریکایی تعبیری دارد، می‌گوید مسلمان‌ها مطالعه می‌شوند ولی شناخته نمی‌شوند. وقتی این مجمع شکل گرفت می‌خواست مطالعه اسلامی را از این وضعیت رهایی دهد و مطالعات اسلامی را به جایگاه اصلی خودش برساند. لذا یک مجموعه مقالاتی شکل دادند و خواستند در این مجموعه مقالات به بازاندیشی راجع به اسلام کمک کنند و یکبار دیگر اسلام را مطالعه کنند. خوشبختانه این مجموعه مقالات به فارسی ترجمه شده است (نگرش‌هایی به اسلام در مطالعات ادیان، انتشارات حکمت). طبق این الگو یک تمدن جهانی وجود دارد که اقوام و اندیشه‌های مختلف در آن نقش داشتند. این دیدگاه تمدن اسلامی را در متن تاریخ تمدن جهانی قرار می‌دهد تا پژوهشگران تمدن اسلام و تمدن اروپایی را در بستر واحد تاریخی بررسی کنند.