به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سخن از آزادی و اینکه جامعه و ملتی به یک خود آگاهی تاریخی نائل شوند که در باب آزادی پرسش کنند، خود محصول فرآیندی تاریخی و محصول انقلاب ۵۷ است؛ چنان که در بیانیه گام دوم انقلاب نیز این گونه آمده است: «استقلال ملّی» به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطهگر جهان است و «آزادی اجتماعی» بهمعنای حقّ تصمیمگیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همهی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جملهی ارزشهای اسلامیاند و این هر دو عطیّهی الهی به انسانهایند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دواند.
در همین زمینه حجتالاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه در گفتگویی با خبرگزاری رسا با اشاره به مؤلفههای اصیل انقلاب اسلامی، تفاوت اصلی استقلال و آزادی ذیل جمهوری اسلامی و ذیل غرب را در مبانی و اهداف دانست که متن تفصیلی این گفتوگو از نظر خوانندگان میگذرد.
سوال-درباره شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی به ویژه مفهوم آزادی توضیح دهید و اینکه چگونه ملت ایران میتوانند از این خودآگاهی تاریخی نسبت به مفاهیم ارزشی و اسلامی حراست کنند و با توجه به تجربه مشروطه با کسانی که به نام آزادی، رؤیای استبداد و سلطه بر ایران را دارند مقابله کنند؟
از مؤلفههای اصیل انقلاب اسلامی که جزء شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی هم تلقی میشود و در روزهای پیروزی انقلاب مردم روی آن تأکید میورزیدند و شعار آنها بود، بحث آزادی است. آزادی از پر بسامد و پرتکرارترین و از هیجانیترین شعارهایی است که در همهی جوامع داده میشود، همهی انقلابها و مکاتب مختلف جهان، شعار آزادی را مد نظر قرار میدهند و از شعارهایی است که نمیتوان از آن گذر کرد و اشتیاق به آزادی برای همه جوامع یکسان است.
در انقلاب اسلامی وقت شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی داده شد آن چیزی که در این شعار نهفته است سه نکته محوری است:
۱- استقلالی که ناظر به وابستگی به سردمداران رژیم شاهنشاهی است؛ آنها اختیاری در حوزه حکومت نداشتند. آمریکا و کشورهای دیگر بر این کشور سایه افکنده بودند، اراده خودشان را تحمیل کرده بودند؛ به همین خاطر از شعارهای محوری این بود که ما استقلال خودمان را به رسمیت بشناسیم و استقلال خودمان را تنظیم کنیم و طبیعتاً وابستگی به کشورهای دیگر و قدرتهای دیگر منتفی است.
۲- در رژیم طاغوت مردم در یک استبدادی گرفتار شده بودند که برای خودشان نمیتوانستند تصمیم بگیرند و دیگران برای آنها تصمیم میگرفتند؛ کارگزاران نظام معمولا منتخب مردم نبودند. شاه را کسی آورد و دیگری هم برد. طبعاً آن سیاستگذاری کلان هم توسط دیگران انجام میشد و کارگزاران آن رژیم نیز بر اساس آن عمل میکردند.
آن زمان، مردم برای ابراز عقیده و نظر آزاد نبودند. انتخابات فرمایشی برگزار میشد که معمولاً اسامی از قبل مشخص بود و تنها فرایند تشریفاتی شکل میگرفت؛ لذا در کنار شعار استقلال، شعار آزادی هم مطرح شد و منظور از آزادی، آزادی از سلطه، استبداد و رژیم شاهنشاهیست.
۳- استقلال و آزادی به شرطی خوب و تضمین میشود که ذیل جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی، جمهوریت (به معنای سپردن امور به دست مردم) و ذیل اسلامیت (به معنای محتوا و مضمون اسلامی) باشد.
در مشروطه شعار مردم همین دو جمله بود: یعنی اسقلال و آزادی. در شعار استقلال مسئله مردم این بود که استقلال کشور و تمامیت ارضی آن حفظ شود. شعار آزادی به معنای آزادی از استبداد قاجاری است اما مسئله استقلال و آزادی که در مشروطه وجود داشت چون مستند و منتسب به اسلامیت و جمهوریت نبود و عملاً زیرمجموعه نظم سلطنتی قرار گرفت در نتیجه این استقلال و آزادی مصادره شد. از دل همین مشروطه، استبداد رضاخانی به وجود آمد و استقلال کشور، آزادیهای مردم، اسلامیت و جمهوریت نظام از بین رفت.
استقلال و آزادی به شرطی میتوانند منتج باشند که به سمت جمهوریت و اسلامیت رهنمون شوند، استقلال و آزادی که مقصد آن جمهوریت و اسلامیت نباشد، در نهایت ذیل مشروطه قرار میگیرد. تاریخ نشان داد که علیرغم شعارهای بسیار زیبایی که در حوزه استقلال و آزادی ارائه کرد؛ مشروطه توفیقی نداشت.
اما عملاً چون خاستگاه او اسلامیت نبود و آن دیدگاه مطلوب اسلامی در ساختار حکومت نبود، از بطن آزادی استبداد در آمد و از بطن استقلال عدم استقلال و وابستگی شکل گرفت. آزادی در نظام اسلامی یک مسئله بسیار مهمی است و مردم هموار پای آن ایستادند. شعارهایشان ناظر به آزادی بوده و طبیعتاً این احساس آزادی با تحقق انقلاب اسلامی برای مردم حاصل شد.
سوال-علیرغم خودآگاهی تاریخی پساانقلاب درباره مفهوم آزادی و با وجود دولتهایی با رویکردهای متفاوت، حال این سؤال مطرح است که چقدر این ساختارها در تولید ادبیات آزادی برآمده از انقلاب موفق بودهاند و چرا اکنون روایت و شعار آزادی به عنوان ابزار و دستاویز سیاسی در دست اپوزسیون و براندازها قرار گرفته؛ حال آنکه نظام اسلامی در این زمینه همواره مظلوم بوده و در جایگاه مطالبهگر است؟
نکته محوری این است که آن کسانی که به واسطه مردم رانده شدند و عملاً از کشور طرد شدند، احساس کردند نظام انقلاب اسلامی نظامی است که میتواند فرهنگ بینالمللی و حاکم در جهان را خدشهدار کند و یک ایدئولوژی جدیدی در کنار دو ایدئولوژی موجود در جهان معاصر (یعنی شرق و غرب) ایجاد کند و سلطه و نفوذ هر دو را تهدید کند، لذا اینها برای اینکه این انقلاب را مورد صدمه قرار دهند، بر علیه انقلاب اسلامی ایران جنگ به راه انداختند.
منافقهای داخلی و تجزیهطلبها میخواستند انواع مشکلات را به این کشور تحمیل کنند که بزرگترین نمود آن هم جنگ هشتساله بود که مشکلات زیادی هم برای مردم به دنبال داشت؛ اما در عین حال در این سالیان همواره مردم خودشان برای خودشان تصمیم گرفتند و در جنگ پیروز شدند.
آن چیزی که امروزه ممکن است به شعاری برای مخالفین تبدیل شود و آن را عَلَم خود قرار دهند، این است که بگویند جمهوری اسلامی آزادی را از مردم سلب کرده است. ممکن است برخی از جوانان بگویند برای انجام فلان کار آزادی نداریم یا در پوشش آزاد نیستیم.
نبودن آزادی در انواع رفتار در جامعه به بهانه فقدان آزادی در نظام اسلامی که بنیانش بر آزادی است توجیه ندارد. البته آنها این نظام را مورد هجمه و خدشه قرار میدهند و شعارشان را «زن زندگی آزادی» قرار دادند برای اینکه ماهیت این شعار ذیلش آزادی قرار دارد. آزادی به تنهایی معنای خاصی ندارد؛ مگر اینکه با متعلق آن را معنا کنیم. آزادی وقتی معنا پیدا میکند که «آزادی از چه چیز» و «آزادی برای چه چیز» تعبیر شود.
آزادی از نظر لغوی به معنایی رهاییست؛ رها شدن از چه چیزی خوب است؟ رها شدن حیوان درنده از قفس خوب است؟ قطعاً خوب نیست. رها گزاردن جنس گران قیمت در محلی که میتواند به سرقت قرار گیرد، خوب است؟ قطعاً خوب نیست.
لذا در بحث آزادی مهم این است که از چه چیزی بخواهیم رهایی پیدا کنیم و در کنار این رهایی به چه چیزی برسیم. اگر در انقلاب اسلامی شعار آزادی داده شد، متعلق آزادی معلوم بود، که آن هم یعنی رهایی از استبداد، ظلم و وابستگی است. لذا استقلال هم بهگونهای میتواند به آزادی ارجاع بشود که ما نسبت به تصیمات خودمان، خودمان تصمیم بگیریم و نه دیگری!
در طول سالیان گذشته آزادی برای رسیدن به اهداف و ارزشهایی نظیر رسیدن به عدالت اجتماعی، کرامت انسانی، رهایی از سلطه و… بود. نظامهای غربی، کاپیتالیستی، سوسیالیستی و کمونیستی هم شعار آزادی میدهند، هیچگاه جامعهای نمیتواند بگوید که من آزادی نمیخواهم، از نظر منطقی نیز ممکن نیست کسی با شعار ضد آزادی بیاید و بر مردم سلطه پیدا بکند؛ زیرا نه شعار موجه است و نه مقبولیتی پیدا میکند. طبعاً هرکسی که بخواهد بر حاکمیت مستقر شود، باید شعار آزادی دهد؛ اما عمدتاً تعریفی از معنای آزادی شکل میگیرد و متعلق آزادی به گونهای معنا میگردد که عملاً عین اسارت میشود.
سوال-با توجه به مفهوم اسارت از آزادی غربی؛ به نظر حضرتعالی تفاوت اصلی استقلال و آزادی ذیل جمهوری اسلامی و ذیل غرب در چیست؟
در غرب وقتی صحبت از آزادی میشود؛ منظور آزادی از قیدهای دیگر و آزادی در راستای اینکه آدمی هر آنچه میخواهد، خودش تصمیم بگیرد. طبیعتاً انسان آزاد است هرکاری را نسبت به خویش انجام دهد. (ولو رفتار ظالمانه و غیراخلاقی باشد.)
تفاوت آزادی و هدف آن در نظامهای شرقی و اسلامی این است که در نظامهای شرقی آزادی از غیر نظام سرمایهداری است و هدف آن رسیدن به جامعه سوسیالیستی است. در نظام اسلامی آزادی به معنای رهایی از آن چیزی است که انسان را خوار و حقیر میکند و کرامت انسانی را از بین میبرد و ارزشها و انسانیت انسان را خداشهدار میکند و سطح انسان را به حد حیوانات و بهائم میکشاند. آزادی در اسلام برای رسیدن به کمال، سعادت، انسانیت و آن جامعه آرمانی است.
آزادی در صحبت ما آن نوع آزادی است که در فطرت همه وجود دارد و به آزادی معنوی معنا شده است. آزادی معنوی یعنی اگر کسی اظهار نظری کند آزاد است و اگر کسی بخواهد نقدی کند مجاز است و چنین جامعهای طبیعتاً دچار استبداد نمیشود. در نظام جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون، انتخابات، راهپیماییها، جنگ تحمیلی و اقتصاد هم به عهده خود مردم بوده است. اگر گفته میشود امروزه فلان قشر آزادی ندارد یا آزادی در پوشش نیست؛ این را باید در نظر گرفت که اگر صحبت از آزادی کنیم آزادی قشر خاص و یا افراد خاص نیست؛ بلکه تحمیل افراد خاص هم نیست.
در حوزه دموکراسی با دو مقوله مواجهیم:
۱- در یک جامعه یک فرد تصمیم بگیرد که یکی حاکم شود. این مساوی استبداد است و کسی هم قبولش نمیکند. (یعنی آزادی مردم را از بین بردن)
۲- مردم تصمیم بگیرند؛ یعنی تمام آنها تصمیم بگیرند که حاکمی نباشد. اگر برای یک تصمیم حداقلی و حداکثری وحدت وجود داشت و آن حداکثر به گونهای تصمیم گرفتند که قانون به گونهای باشد که به مذاق حداقل جور در نیاید، مثلاً تصمیم میگیرند که فلانی رئیس جمهور شود، در اینجا اقلیتی که راضی نیستند چه باید کنند؟
پذیرش دموکراسی و رأی اکثریت به معنای تمکین اراده جمعی مردم است و عدم تمکین حداقل در برابر اکثریت مساوی است با هرج و مرج. برای مثال اکثریت قانونی برای پوشش یا فلان کار وضع کرده باشند و حداقل جامعه بگوید من این را قبول ندارم که این مساوی است با استبداد و دیکتاتوری.
سوال-با توجه به سابقه حکومت طاغوت و استبداد و البته آزادیهای غیر اسلامی به معنای بیبندوباری و فساد در ایران؛ منظور از شعار آزادی ملت ایران بعد از انقلاب چه بوده است؟
آن چیزی که در جامعه اسلامی مدنظر است آزادی در فضای اجتماعی و آزادی منتسب به نظام اسلامی است. طبعاً نظام اسلامی اگر بخواهد آزادی را به رسمیت بشناسد، طبعاً از مسیر قانونی آن را رسمیت میشناسد؛ و الّا آن آزادی به دیکتاتوری، استبداد و… منجر میشود.
در نظامهای غربی میگویند دموکراسی «استبداد اکثریت بر اقلیت» است؛ یعنی ما بهجای اینکه استبداد یک فرد را بر همه جامعه بپذیریم، استبداد اکثریت را بر اقلیت میپذیریم. این کار موجهترین راه برای مشارکت و انجام امور سیاسی در جامعه است که راه استبداد را ببندد. بنابراین امروزه آزادی نه فقط وجود دارد، بلکه برای تضمین آن قوای نظامی و انتظامی تلاش میکنند.
مقام معظم رهبری اگر آمدند و در سال ۱۳۸۸ پای افرادی که میگفتند رأی ما خورده یا دزدیده شده است، ایستادند و در نهایت آزادیِ مردم، آراء و نظر مردم را به رسمیت شناختند. اگر غیر این کار رخ میداد، شاید هرج و مرج تا چندین سال در جامعه حکمفرما میشد و هرکس میگفت که رأی من ملاک است.
بنابراین از آزادی به عنوان یک اصل از انقلاب اسلامی همواره از آن قدردانی شده است و برای آن خونها فدا شد. چه در اوایل انقلاب و سپس در جنگ هشتساله که مردم آمدند و تلاش کردند تا مردم از قید سلطه بیگانه آزاد باشند. طبعاً مسیر آینده نظام اسلامی هم باز هم آزادی به معنای گفته شده خواهد بود؛ یعنی آزادی شهروندان نظام اسلامی در محدوده قوانین مستند به اکثریت مردم جامعه که در فرایند قانونی اعمال میشود.