به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری فارس، تقریری از نظام جمهوری اسلامی از ابتدای امر توسط روشنفکران و طرفداران رویکردهای لیبرالی مطرح شد، مبنی بر اینکه در جمهوری اسلامی چیزی به نام دموکراسی وجود ندارد و آنچه که شاهدیم «دموکراسی صوری» است. بعدها در دهه ۷۰ این تقریر عمومیتر شد و از سوی جریان فکری اصلاحات و لیبرالها اشاعه گستردهای پیدا کرد و در نتیجه نظام وارد یک چالش فکری و سیاسی شد. در این باره با دکتر محسن ردادی، عضو هیأت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه و مؤلف کتاب منابع قدرت نرم، گفتوگویی داشتیم که در ادامه حاصل کار را میخوانید.
ردادی در ابتدا گفت: حقیقت ماجرا این است که در دوران سازندگی یعنی دوره ریاست جمهوری مرحوم هاشمی و دوران اصلاحات یعنی دوره ریاست آقای خاتمی چیزی که دنبال میشد فیالواقع لیبرالیسم بود نه دموکراسی. در دولت سازندگی لیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی پیگیری شد و در دولت اصلاحات لیبرالیسم سیاسی. پس دغدغه اصلی جریان فکری در این دولتها لیبرالیسم بوده است تا دموکراسی، به تعبیری دموکراسی و حکومت مردم برای این طیف بهانهای بود تا آمال لیبرالیستی خود را پیگیری کنند. منظور از لیبرالیسم مطروح در این مقال هم همان تعریف غربی یعنی رهاشدگی در امور مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است که به هیچ روی با ارزش و جهتگیری انقلاب تقارن ندارد.
اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، حقیقت این است
وی افزود: نظریهپردازان غربیِ مؤثر بر اندیشه روشنفکران ایرانی و جریانهای لیبرال مثل فرید زکریا و ریچارد دورتی صراحتاً اعلام داشتند چیزی که برای آنها مهم است، اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی است، یعنی اگر دولتی از ارزشهای دموکراتیک مثل انتخابات و صندوق رأی و پارلمان هم برخوردار باشد اما با ارزشهای لیبرال همسو نباشد دولت مطلوب نبوده و باید به سمت لیبرالیسم حرکت کند. با این منطق است که آمریکا خود را حامی دموکراسی در جهان میداند. مگر در کشورهای خاورمیانه مثل ایران، عراق، افغانستان و… انتخابات نیست، پس چرا غرب تا این حد فشار حداکثری را به نام دموکراسی اعمال میکند؟ حقیقت این است که خواسته آنها لیبرالیسم است، نه دموکراسی و مشارکت مردم.
تاریخ از عدم مردمگرایی مدعیان میگوید!
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه گفت: تاریخ چند دهه نشان داد مدعیان حکومت مردم و مردمسالاری در دولتهای خودشان در مواقعی ضد مردم عمل کردند و خلاف جریان عموم جامعه به حرکت درآمدند. مثلاً تکنوکراتها نخبهسالاریِ لیبرال را پیش گرفتند که از دل آن اخراج مردم از صحنههای اقتصادی به دست آمد و جالب است که اصلاحطلبان هم اذعان داشتند روش مرحوم هاشمی با دموکراسی قرابتی ندارد. خود جریان اصلاحات هم در تحصن مجلس ششم به عنوان نمایندگان و منتخبان ملت بر مسألهای پا فشاری کردند که اصلاً اولویت و اهمیت خاصی برای مردم حتی دانشجویان طرفدار اصلاحات نداشت، آنها منافع حزبی خود را پیگیری میکردند.
تشییع حاج قاسم و توهین به مردم
او اشاره کرد: نمونه دیگر از پشتپا زدن منادیان مردمسالاری و دموکراسی را در تحلیلات پس از تشییع پیکر حاج قاسم سلیمانی باید دنبال کرد، آنجایی که شبکه پر مدعای «توانا» حضور بیسابقه و بیبدیل مردم ایران را نه «علاقه معقول»، بلکه ناشی از بیماری «سندروم استکهلم» معنا کرد . مردم ایران را «روانپریشانی خواند که در دست نظام گروگان گرفته شدند اما گروگانگیر را دوست دارند»! یعنی هیچ احترام و ارزشی برای این رأی و تفکر مردم قائل نیستند و سعی میکنند با تحقیر کردنهای این چنینی گفتمان خود را مطرح کنند، چون واقعیت جامعه با ایدئولوژی آنها سازگار نیست باید به نوعی تحقیر و سرکوب شود. مسیح علینژاد هم که حالا در شبکه «صدای آمریکا» توهم صدای مردم بودن دارد، دورانی که در ایران به عنوان روزنامهنگار فعال بود، مردم طرفدار آقای احمدینژاد را «دلفینهای گرسنه» معرفی کرد!
یک مشت تودۀ بیعقل
ردادی افزود: حسین بشیریه هم که دورانی در دانشگاه تهران، استاد سیاستمداران دولتهای اصلاحاتی بود و گرایشهای لیبرالی او بر اهل نظر پوشیده نیست، در کتاب «دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی» هرموقع از حضور مردمِ طرفدار جمهوری اسلامی و انقلاب میخواهد صحبت کند، آنان را بسیج تودهوار میخواند. بالکل لفظ توده جنبه منفی دارد و گویی یک جمعیت بیشکل و بیعقلی وجود دارند که به هر نحو میتوان آنان را در اختیار خود قرار داد. اما همین حسین بشیریه وقتی به دوران اصلاحات که زمان پیگیری سیاستهای لیبرالی است میرسد، از بسیج تودهوار نه، بلکه از تقویت نهادهای فرهنگی و رشد فرهنگ سیاسی مردم سخن میگوید!
آقایان «حماسه دوم خرداد» را فراموش کردند؟
او در انتها بیان داشت: این نوع واکنش مدعیان «خواست مردم» را با نوع مواجهه رهبران انقلاب مقایسه کنید. در طول تاریخ این موضوع ثابت شده است که رهبران انقلاب هر موقع مردم تصمیمی داشتند به آن احترام گذاشته و حتی از آن حمایت کردهاند. آیا اصلاحطلبان یادشان رفته است که رهبری هنگام انتخاب شدن آقای خاتمی از عبارت «حماسه دوم خرداد» یاد کرد؟ آیا جایی را میبینید که امام خمینی یا آیتاللهالعظمی خامنهای مردم را برای رأیی که دادند سرزنش کنند یا کنایهای را روانه آنان کنند؟ گاهی طیفی از مردم از سر مخالفت هم که شده بر خلاف نظر رهبران انقلاب کنش و واکنشی را ابراز میدارند، اما باز هم ما با توهین و تحقیر مواجه نیستیم.