بحثی در چیستی نظام معرفت‌شناسی اسلامی

بحثی در چیستی نظام معرفت‌شناسی اسلامی
نوشتاری از دکتر مهدی عباس زاده عضو هیات علمی گروه معرفت شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

یادداشت حاضر درصدد تبیین چیستی نظام معرفت‌شناسی اسلامی است. بدین منظور ابتدا برخی مفاهیم مقدماتی تعریف می‌شوند، سپس بحثی از معرفت‌شناسی اسلامی به میان می‌آید و نهایتاً تعریفی از نظام معرفت‌شناسی و ترسیمی از مبانی آن و کارکرد مبناپرداز آن برای دیگر نظام‌ها به دست داده خواهد شد.

معرفـت‌‌شناسی:
تعاریف مختلفی از معرفـت‌‌شناسی (Epistemology) از سوی محققان داخل و خارج کشور عرضه شده است. طبق تعریف برگزیده ما، معرفت‌شناسی (به معنای مطلق آن) عبارت است از: بحث از چیستی و عوارض ذاتی «معرفت» و مسائل مرتبط به آن.

معرفت:
معرفت  (Knowledge) عبارت است از: شناخت، ادراک و آگاهی به نحو عام  و مطلق. معرفت به این معنا، اعم است از اینکه یک دانش (Science) باشد، یا یک رشته یا نظام فکری (Discipline)، یا یک باور (Belief) ساده، یا یک باور دینی، یا یک باور اخلاقی، و یا … اما معرفت‌شناسی مطلق (در مقابلِ معرفت‌شناسی مقید یا مضاف یا …)، با این قیودِ معرفت سروکار ندارد، بلکه با خود مقوله معرفت سروکار دارد.

موضوع و مسائل معرفت‌شناسی: 
موضوع معرفت‌شناسی، معرفت به نحو مطلق و عام است. عمده مسائل معرفت‌شناسی عبارتند از: امکان معرفت و حل مسئله شکاکیت و نسبیت؛ معیار معرفت؛ چیستی معرفت، چیستی باور، ارزش معرفت (مبحث واقع‌مندی معرفت و صدق باور)، ساختار معرفت (مبحث توجیه باور)؛ ارکا ن معرفت (علم، عالِم و معلوم) و امکان سنخیت این سه با یکدیگر؛ ابزارها و منابع معرفت؛ اقسام و مراتب معرفت؛ فرآیند تکوّن معرفت؛ رابطه ذهن و عین؛ علم حضوری و توجیه آن؛ امکان و ملاک معرفت پیشینی؛ مسئله بداهت، امکان یقین و حد نهایی آن؛ مرزها و حدود معرفت، علم انسان به خدا، علم انسان به اذهان دیگر؛ تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت؛ و ….

نقش فلاسفه اسلامی در معرفت‌شناسی:
تا کنون افراد و نحله‌های مختلفی در شرق و غرب عالَم به بحث و تأمل در معرفت‌شناسی پرداخته‌اند. در این میان، گذشته از فلاسفه غربی، باید از فلاسفه اسلامی یاد کرد که نتیجه تلاش‌های فکری و فلسفی آنان منجر به پی‌ریزی «معرفت‌شناسی اسلامی» به مثابه یک مکتب معرفت‌شناختی شده است؛ مکتبی که گرچه ناظر به مباحث معرفت‌شناسی متعارف است، لیکن دارای تفاوت‌های مهمی با معرفت‌شناسی غربی است.

فلاسفه اسلامی، از فارابی و ابن‌سینا گرفته تا سهروردی (شیخ اشراق) و ملاصدرا و نهایتاً صدرائیان و نوصدرائیانی مانند علامه طباطبائی، برغم اختلافات فکری که باهم دارند، جملگی کوشیده‌اند تا مکتب معرفت‌شناسی اسلامی را تأسیس و تعمیق کنند و البته کار آنان همچنان قابل تکمیل و ارتقاء است.

طبعاً مراد از معرفت‌شناسي در فلسفه اسلامی، «معرفت‌شناسي به معنای خاص»،چ يعني آنچه موردنظر معرفت‌شناسان در سنّت فلسفه تحليليِ غرب بوده كه دقيقاً مي‌تواند معادل «اپیستمولوژی» قلمداد شود، نيست. اپیستمولوژی عملاً به بحث دربارة حدود معرفت، تعريف معرفت و اجزاي آن (باور، صدق و توجيه)، و نيز برخي مباحث زباني و معنايي، محدود شده است. به نظر می‌رسد آنچه در فلسفه اسلامی وجود دارد، «معرفت‌شناسي به معناي عام» است که مباحث فراوان دیگری را نیز در بر می گیرد.

معرفت‌شناسی اسلامی:
ممکن است بتوان معرفت‌شناسی اسلامی را چنین تعریف کرد: مکتب معرفت‌شناختی که برگرفته از آراء فلاسفه اسلامی است – طبعاً به آموزه‌های دینی نیز نظر دارد- و دارای خصوصیات پنچ‌گانه: واقع‌مندانگاری (Realism)، مطابقت‌گرایی یا قول به مطابقت (Correspondence)، مبناگرایی (Foundationalism)، یقین‌گرایی (Certainism)، و مجموعاً عقل‌گرایی (Rationalism) است.

قید «مجموعاً» ازاین جهت در تعریف گنجانده شده که همه فلاسفه اسلامی بر نقش منحصربه‌فرد و غیرقابل حذف عقل تأکید دارند، هرچند در این میان، فلسفه اشراقی و سنّت فلسفیِ صدرائی، ضمن تأیید عقل، تأکید فزونتری بر شهود دارند.

نظام معرفت‌شناسی:
«نظام معرفت‌شناسی» (A system of epistemology) می‌تواند بدین نحو تعریف شود: دستگاه فکری- فلسفی، مرکّب از ارکان و اجزای مختلف و متناسب و متعامل، متمایز از سایر نظام‌ها، تأمین‌کننده اهداف مشخص، مستدل و قابل دفاع،که در رویارویی با انبوه مسائل و مشکلات معرفت‌شناختی، امکان دسته‌بندی و پاسخگویی و ارائه راه‌حل را دارد.

عناصر رکنی هر دستگاه فکری- فلسفی عبارتند از: موضوع، مسائل، قلمرو، روش، اهداف یا غایات (اصلی و فرعی) و کارکردها.

به نظر می‌رسد معرفت‌شناسی اسلامی، طبق تعریفی که از نظر گذشت، «نظاممند» است یا دست‌کم می‌توان «تصویری نظام‌مند» از آن ارائه کرد؛ و این مدعا البته نیاز به اثبات دارد و لازم است در جای خود مورد مطالعه  و پژوهش قرار گیرد.

مبانی نظام معرفت‌شناسی:
مبانی هر نظام فکری، عبارت است از بنیان‌های ثابت و مستقری که اثبات‌شده یا قابل اثبات هستند و ما را به آن نظام رهنمون می‌شوند. از مهمترین مبانی نظام‌های‌ فکری می‌توان به مبانیِ: معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی، ارزش‌شناختی، روش‌شناختی، دین‌شناختی، انسان‌شناختی، جامعه‌شناختی، و … اشاره کرد.

در این میان، مبانی معرفت‌شناختی نظام‌های فکری، مبنایی‌ترینِ مبانی هستند؛ چه اولاً بر دیگر مبانی پیشگفته تقدم دارد و ثانیاً هریک از دیگر مبانی، خود مبتنی بر مبانی معرفت‌شناختی است و بدان نیاز دارد.

تقدم معرفت‌شناسي بر دیگر مبانی پیشگفته تا حد زیادی روشن است، لیکن تقدم معرفت‌شناسي بر هستي‌شناسي، ممکن است قدری محل بحث و چالش‌برانگیز باشد: به نظر می‌رسد چنین تقدمی در مقام اثبات و مباحث نظری است، نه در مقام ثبوت و تحقق؛ زیرا منطقاً تا که معلوم نشود معرفت انسان در چه صورتی معتبر است و قلمرو آن کدام است و چه موجوداتی را می‌توان شناخت و چه موجوداتی را نمی‌توان شناخت (معرفت‌شناسی)، نمی‌توان از هستی موجودات بحث کرد (هستی‌شناسی)؛ با این حال می‌دانیم که در مقام تحقق و دست‌کم به لحاظ تاریخی، ابتدا مباحث هستی‌شناختی پدید آمده و سپس مباحث معرفت‌شناختی. شايد بتوان گفت به‌لحاظ رتبة دانش، معرفت‌شناسی مقدم بر هستي‌شناسي است، اما به لحاظ موضوع، هستی‌شناسی مقدم بر معرفت‌شناسی است؛ زیرا موضوع هستی‌شناسی، «وجود» است و موضوع معرفت‌شناسی، «معرفت»؛ و تا وجود در میان نباشد، سخن‌گفتن از معرفت -که خود یک موجود در کنار دیگر موجودات است- معنایی نخواهد داشت.

بر این اساس، به نظر می‌رسد مبانی نظام معرفت‌شناسی، منحصر در «فلسفه معرفت‌شناسی» (Philosophy of epistemology) و از جمله «فرامعرفت‌شناسی» (Metaepistemology) است. این مبحث ، از مبادی معرفت‌شناسی بحث می‌کنند؛ به تعبیری، از فروض و الزاماتی پرسش می‌کند که به وسیله معرفت‌شناسان اتخاذ شده‌اند و می‌کوشد به این پرسش‌ها پاسخ دهد: موضوع معرفت‌شناسی چیست؟ روش‌شناسی معرفت‌شناسی چیست؟ آیا اساساً حقایقی معرفتی، عینیت دارند یا نه؟ اگر عینیت دارند، چگونه توصیف و مشخص می‌شوند؟ و … (در اینکه فرامعرفت‌شناسی دقیقاً چه حدود و ثغوری دارد، میان معرفت‌شناسان اختلاف است).

با این حال، نظام معرفت‌شناسی، دارای هرگونه مبانی که باشد، خود می‌تواند مبناپرداز برای دیگر نظام‌های فکری و خاصه نظام‌های اجتماعی از جمله سیاست، اقتصاد، حقوق، اخلاق، تعلیم و تربیت، مدیریت و … باشد. هر نظام فکری و اجتماعی لزوماً دارای مبانی معرفت‌شناختی خاصی است و اختلاف در این قسم مبانی، کمابیش اختلاف در آن نظام‌ها را موجب می‌شود. در این میان، نظام معرفت‌شناسی اسلامی، مبنای مهمی برای نظام‌های فکری و اجتماعی است که با رویکرد اسلامی تولید شده یا خواهند شد.