حکمت یک حکم

 رهبر انقلاب در حکم انتصاب آقای سید عباس صالحی به نمایندگی ولی فقیه در موسسه و روزنامه اطلاعات با اشاره به سوابق این روزنامه کهنسال تاکید کردند: «چند وجهی بودن نگاهها و سلایق سیاسی در میان نخبگانی که در اعتقاد راسخ به انقلاب و نظام اسلامی مشترکند، وجود روزنامه‌ئی با این خصوصیت را مفید و شاید الزامی میکرده، و اکنون نیز آن‌چنان است.»

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، رسانه KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای دکتر فرشاد مهدی‌پور عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه به بررسی دلالت‌های حکم انتصاب نماینده جدید ولی‌فقیه در روزنامه اطلاعات از دیدگاه حکمرانی فرهنگی پرداخته است.

حکمرانی فرهنگی بر سه رکن مردم و فرهنگ آن‌ها، سرزمین و جغرافیای اعمال حکم و دستگاه حاکمیت استوار است؛ در عصر نوین ایران، گفتمان حکمرانی برخاسته از اندیشه مردم‌سالاری دینی است که حضرت روح‌الله آن ‌را بر نهاد و در دوره رهبری کنونی نیز با درنظرگرفتن شاخص‌های اصلی آن («یعنی اختیار حاکمیّت کشور در دست مردم باشد؛ مردم انتخاب کنند، مردم بخواهند، مردم اراده کنند؛ در همه‌ی عرصه‌های زندگی… در علم، در صنعت، در کارهای اساسی، در اداره‌ی کشور، در مدیریّت بخشهای مهمّ کشور، در اقتصاد و غیره») صورت‌بندی شد. حکم انتخاب سرپرست جدید مؤسسه اطلاعات که از پرتاریخ‌ترین رسانه‌های کشور است، دارای دلالت‌هایی مهم برای تدارک امر فرهنگی است. اول. مردم به‌عنوان اصلی‌ترین شاخص تجلی جمهوری در ایران انقلابی، یک سطح مسطح و یکنواخت نیستند؛ مذهب (و بعضاً دین)، قومیت (و بعضاً نژاد)، جنسیت، تحصیلات، درآمد، لهجه (گویش و بعضاً زبان) و … زیرساخت فرهنگ و عرصه عمومی را فراهم می‌کند، همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا». برخی در سه دهه اخیر به نادرستی تلاش کرده‌اند جامعه ایرانی را قطبی تحلیل کنند. قطبی‌کردن فرهنگ مردم، برآمده از تفکیک‌های سیاسی راست و چپ است که چندان با کنش سیاسی ایرانیان تطابق نداشته و ندارد و عرفاً یک برچسب/عنوان بوده است. تابع قطبی‌دیدن وضع مردم، تعارض و تضاد و تلاش برای حذف رقیب است و چه خسارت‌بار است چنین اندیشه‌ای! در مقابل، باید سنخ‌شناسی مردم ایران را طیفی توصیف کرد؛ چون در پس‌زمینه همه آن‌ها، خداباوری به‌عنوان یک امر نهادینه‌شده و مفروض است و طیف‌بندی رنگی آن (برخلاف سیاه، سفید و خاکستری دیدن) با درنظرگرفتن غلظت و عمق خداباوری و تعلق خاطر به این ایده که قدرت از آن ذات اقدس اله است، محقق می‌شود. تعین تحلیل مذکور را در نمادینْ صورتِ ممکن، در تشییع شهید سپهبد پاسدار قاسم سلیمانی می‌توان دید که همه اقشار با حسی تلفیق‌شده از بغض و اقتدار، به پاسداشت مردی برخاستند که کارگزار بسط تمدن نوین اسلامی در سراسر عالم بود.

 دوم. این مردم در یک بافتار ژئوپلیتیکی حاضرند؛ در جغرافیایی که استقلال، اولویت اول و آرزوی دائمی کشور پس از صفویه تاکنون بوده است. مرز این جغرافیا، سه صورت دارد: تا هر آن‌جایی که ایرانِ فرهنگی متکی بر زبان فارسی گسترش‌یافته یا هر آنجایی که اسلام سیاسی به روایت امام خمینی رحمةالله‌علیه به جریان افتاده و امروز به پشت دروازه‌های تل‌آویو رسیده و یا هر آنجایی که مظلومی هست و ندای استضعاف او، گوش جهانیان را کر کرده. هر لایه این مرزبندی، هوادارانی در میان مردم دارد که طبعاً مایل‌ا‌ند پیام ممزوج با بخش موردنظر خود را بیشتر بشنوند. از این حیث، به‌رسمیت‌شناختن قشری از مردم که دل در گروی عظمت ایران با تأکید بر زبان و فرهنگ آن دارند همان‌قدر الزامی است که سلیقه قشری دیگر که خود را وفادار به اسلام سیاسی می‌دانند و برای آن جان و مال خود را نیز فدا می‌کنند.

 سوم. حاکمیت در عالی‌ترین موقعیت خویش، برآورده ساختن نیازها و خواسته‌ها و هدایت مردمان در بافتار زیست‌بومی فرهنگی‌شان است؛ در اینجا حفظ و گسترش منابع گفتمانی، انسانی، اقتصادی و … در صدر توجه است و از آنجا که نظام سیاسی از اضلاعی گونه‌گون برپاشده، حفظ و گسترش آن نیز باید بر پایه همین منابع باشد. این ایده را رهبری انقلاب در سه دهه گذشته همواره تدارک کرده‌اند، چه برای حضور جریان موسوم به چپ اسلامی در ابتدای دهه هفتاد، چه عنوان‌دهی اصول‌گرا- اصلاح‌طلب و حتی در بحبوحه فتنه ۸۸، اعلام سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی. گرچه برخی به این اعتماد خیانت کردند، اما دو پیام اخیر رهبر انقلاب در باب مرحوم سیدمحمود دعایی نشان ‌داد که ایشان به‌هیچ‌وجه نه‌تنها از سر اضطرار، بلکه با طیب خاطر، وی را در سکان‌دار روزنامه اطلاعات حفظ کردند تا خط‌مشی حکمرانی را استمرار دهد.

اصرار و تأکید بر «چند وجهی بودن نگاهها و سلایق سیاسی در میان نخبگانی که در اعتقاد راسخ به انقلاب و نظام اسلامی مشترکند» گزاره سیاستی با ارزشی است؛ تکرار و یادآوری‌ای که اعمال حکمرانی بر پایه مردم‌سالاری دینی را در ایران استعمارزده طاغوت، ممکن کرد و به فرهنگی‌ترین اتفاق محتمل، پهلوی را سرنگون و جمهوری اسلامی را برساخت. حکمتی که براساس اصل وحدت، کثرت و تکثر را به رسمیت می‌شناسد و با دیده‌بانی مداوم، مانع از تضعیف و تعطیل آن می‌شود.