محبت به حسین عیناً محبت به خدا است

محبت به حسین عینا محبت به خدا است
نوشتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین حسین عشاقی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه

شيخ مفيد در كتاب ارشادش در باب فضائل امام حسين اين حديث را از پيامبر روايت مي كند كه پيامبر فرمود «أَحَبَّ اللَّه مَنْ أَحَبَّ حُسَيْنا»؛ در تركيب ادبي اين حديث دو تركيب ادبي متفاوت هست؛ و هر يك معناي خاصي را در حديث موجب مي‌شود؛ لذا دو تفسير متفاوت براي اين حديث مي‌توان ارائه كرد كه البته هر دو درست و قابل قبولند؛ ولي يكي زيباتر و دوست‌داشتني‌تر است.
تركيب اول در اين جمله اين است كه «الله»، فاعل فعل أَحَبَّ، و «من…» مفعول اين فعل باشد؛ بر اساس اين تركيب ادبي، معناي جمله اين مي‌شود كه خدا دوست دارد هر كس را كه حسين را دوست دارد.

اما تركيب دوم اين جمله اين است كه «الله»، مفعول فعل أَحَبَّ، و «من…» فاعل اين فعل باشد؛ بر اساس اين تركيب ادبي، معناي اوليه جمله اين مي‌شود كه خدا را دوست مي‌دارد كسي كه حسين را دوست مي‌دارد. ولي البته اين تمام معناي جمله نيست؛ بلكه نكتة ادبي ديگري اينجا دخالت مي‌كند كه موجب مي‌شود كه معناي جمله از معناي بدوي و اوليه قبلي فاصله بگيرد؛ و آن نكته اين است كه بر اساس قواعد زبان عربي اگر كلمه‌اي بلحاظ ادبي جايگاه خاصي در جمله‌ داشته باشد ولي گوينده آن را از جايگاهش جلوتر قرار دهد اين جلو آوردن كلمه از جايگاهش افاده حصر در آن كلمه مي‌كند مثلا مفعول جمله بلحاظ قواعد اوليه عربي بعد از فعل و فاعل آورده مي‌شود؛ ولي اگر مفعول از اين مرتبه جلوتر گفته شد؛ در مفاد آن كلمه حصري شكل مي‌گيرد؛ مثل «اياك نعبد» در سوره حمد كه «اياك» مفعول فعل است و قاعده اوليه ادبي اقتضاء مي‌كند كه اين مفعول بعد از «نعبد» بيايد اما در آيه، قبل از «نعبد» آورده شده؛ اين مقدم آورن موجب مي‌شود كه معني جمله در چنين مفعولي محصور شود و لذا معني، اين مي‌شود كه «انحصارا فقط ترا عبادت مي‌كنيم».

در تركيب دوم حديث مذكور نيز مسئله همين گونه است اگر طبق فرض، «الله»، مفعول فعل أَحَبَّ باشد قاعده اوليه ادبي اين است كه اين مفعول بعد از «من…» كه فاعل فعل است، باشد اما بر خلاف اين قاعده اوليه، مفعول بر فاعل، مقدم شده است؛ و اين، طبق قاعده حصر، در معناي اين مفعول افاده حصر مي‌كند؛ در اين صورت با توجه به چنين حصري معناي جمله اين مي‌شود كه كسي كه حسين را دوست مي‌دارد منحصر ا فقط خدا را دوست داشته است.

اين حصر در معناي مفعول، ما را به يك معناي عرفاني متعالي در تفسير حديث هدايت مي‌كند؛ مي‌دانيم كه يكي از مقامات سلوك عرفاني، رسيدن به مقام فناء است؛ يعني سالك در سلوك عرفاني به جايي مي‌رسد كه تمام انانيت خود را و واقعيت اشياء ديگر را منحل مي‌بيند؛ در آنجاست كه به هر چه بنگرد چهره‌اي و جلوه‌اي از خدا را مي‌بيند نه هويت‌هاي بيگانه با او را «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»؛ رسيدن به چنين مقام عرفاني از انزل مراتب معنوي ائمه اطهار است؛ لذا اين حديث به ما ياد‌آور مي‌شود كه حسين (ع) بخاطر رسيدن به چنين مقامي، در قبال واقعيت حق هيچ واقعيت دومي و بيگانگي ندارد؛ و ازين‌رو اگر كسي حسين (ع) را دوست داشته باشد متعلق اين دوستي فقط و فقط خود خدا است نه بيگانه‌اي مغاير با حضرت حق؛ و گرنه حصري كه در حديث هست منتفي مي‌شود؛ زيرا اگر محبوب در اين محبت دو نفر باشد پس محبوبيت در حضرت حق انحصار نخواهد يافت و اين خلاف دلالت حديث است، پس روشن شد محبت به حسین عینا محبت به خدا است.