حامد رشاد
عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
به بیان ساده، مكتب ادبی[۱]، مجموعه ای از ویژگیهای فرمی و معنایی – معمولاً آگاهانه – ست، حاصل همنشینی ارزشها، ایده آلها، دغدغهها و هنجارهای ادبی که مستقیم یا غیرمستقیم از دیدگاهی فکری فلسفی یا جهان بینی خاص تاثیر میپذیرد[۲]. این ویژگیهای فرمی و معنایی در طیفی قابل توجه از آثار ادبی یک دوره زمانی، یا یک جغرافیای فرهنگی ظهور میکند. ظهوری که خود معلول تحولات فکری، اجتماعی، تاریخی، سیاسی آن اقلیم است.
معمولا بعد از ظهور و بسامد یافتن ویژگیهای فرمی و معنایی متمایز کننده و متفاوت با رویه ادبی حاکم، در طیفی از آثار، منتقدان و پژوهشگران، و یا خود نویسندگان و آفرینشگران متعلق به مکتب نوظهور، این ویژگیها و اختصاصات را تببین کرده و در قالب مشخصهها یا مرامنامه[۳] آن مكتب تدوین میکنند.[۴]
مکتبها همیشه در نقطهای پدید میآیند، رشد میکنند، به نقطه اوج میرسند، افول میکنند و ناپدید میشوند. این چرخه زیست ممکن است بنا بر ظرفیت فکری، اجتماعی و ادبی مکتب، کمتر از یک دهه یا قریب یک قرن طول بکشد.
الزاماً پایهگذاران یک مكتب به طورخوداگاه از مشخصههای آثارشان آگاه نیستند و پیش می آید که دیگران یا نویسندگان متاخرتر همان مکتب، از خلال نقد و بازبررسی، شیوههای هنری و ادبی خاص مکتب را استخراج و تبیین میكنند. البته مكتبهایی هم بودهاند كه بنیانگذاران آنها دانسته و آگاهانه بیانیهای درباره مكتب خود صادر كردند، پیش از آن كه شیوهای تازه در نگارش آثار ادبی پیش گیرند یا فراگیر شوند؛ مانند سوررئآلیستها.
آنچه معمول تر است این است که ویژگیهای هر مكتب ادبی رفته رفته در آثار ادبی مربوط به آن نمود مییابد و تثبیت میشود. هر مكتب ادبی یا شكل دگرگون یافته مكتب پیش از خود است و یا واكنش و طغیانی در برابر آن[۵]؛ از همین رو، میتوان گفت كه هیچ مكتبی بدون مقدمه پیدا نمیشود و ردّی از ویژگیهای هر مكتب را در آثار ادبی پیش از آن میتوان یافت.
مهمترین عامل پیدایی هر مكتب ادبی، نوع نگرشی است كه ادیبان هر دوره به زندگی و دنیای پیرامون خود دارند. هرچند خود این نوع نگرش ریشه در شرایط اجتماعی و نظامات سیاسی و عرفی حاکم، تجربه آفرینشهای ادبی پیشینیان، تجربیات شخصی نویسنده، تفکر غالب فکری فلسفی آن عصر، سلیقه زیبایی شناختی آن عصر و… دارد. در نتیجه همین تفاوت در نگرش است كه بیان هنری، شكلهای گوناگونی مییابد، دغدغهها و مضامین متفاوت میشود و تغییراتی در شیوه کاربرد زبان پیش میآید.
ممکن است بنا به تنوع فضاهای موجود در جامعه، مكتبهایی كاملاً متفاوت و تقریباً همزمان با هم سر برآوردند و در كنار یكدیگر رشد کنند؛ مانند سمبولیسم و رئالیسم.[۶]
از آنجایی که همیشه مرز مشخص غیر قابل تاویلی بین مکاتب وجود ندارد، گاهی نامیدن بعضی شاعران یا نویسندگان به مكتبی خاص دشوار و تا حدی نشدنی است. آنچنان که نویسنده ای در یک رمانش پست مدرن تلقی میشود و در رمان دیگرش، پساساختارگرا.
ضمن آنکه شاعران و نویسندگانی بوده و هستند كه در دوره فعالیتهای ادبی شان، گرایشهای گوناگون به مكاتب مختلف داشتهاند مانند گوته، كه او را میتوان هم در شمار رمانتیكها دانست هم در زمره كلاسیكها.[۷]
«به رسمیت شناختن» یک مکتب کاملاً به پردامنگی آن و ابزارهای ترویجی و تبلیغی که در دست دارد وابسته است. بسیاری از مکتبهایی که امروز در کتابهای مطالعات ادبی حضور دارند، دوره عمر کوتاه و دایره تاثیر کمی داشتهاند اما به لطف یک اتفاق تاریخی، یا سیاسی دیده شدهاند. مثلاً تحرکات ساختارشکنانه ادبی گروهی محدود تحت عنوان «دادا»، چون در مرکز اتفاقات فکری فرهنگی غرب، فرانسه اوایل قرن بیستم رخ داد، علیرغم آنکه کمتر از شش سال حیات داشت و خیلی زود افول کرد و رسماً منحل شد[۸]، در کتب مطالعات ادبی تحت عنوان مکتب یا جریان ادبی «دادائیسم» جای مییابد. با آنکه شاید به اندازه انگشتان دو دست، نویسنده جدی یا اثر ادبی منتشره نداشته باشد.
از اواخر سده نوزدهم میلادی اثرگذاری و اثرپذیریهای ادبی سرعت زیادی گرفت، این امر نتیجه توسعه روابط فرهنگی – اجتماعی اقلیمهای مختلف؛ شتاب یافتن تحول افكار و اندیشههای فلسفی،اجتماعی، سیاسی؛ آشنایی روز افزون ملتها با زبان و ادبیات یكدیگر؛ گسترش رسانههای فراگیر، کم هزینه و سریع، و… بود؛ و به تبع آن باعث كوتاهی عمر مكتبهای ادبی، تکثر و یا آمیختن آنها با یكدیگر شد. از این رو جلوتر که میآییم بیشتر بجای آنکه مکتبی متولد شد، جریانها، جنبشها و موجهای ادبی در فضای ادبیات رخ مینمایاند و محو میشود.
باید اشاره کنم: مكتب ادبی، در تلقی اشاره شده بیشتر مقولهای غربی است و در ادبیات فارسی در معنایی که شامل شعر و گونههای دیگر ادبی باشد، جایگاهی ندارد. هر چند در ادبیات داستانی و تولیدات مدرنتر هنری چون سینما، بکار برده میشود. آثار ادب فارسی به طور کلاسیک معمولاً بر اساس سبک دسته بندی میشوند: مانند سبك خراسانی، سبك واسوخت.
بههرحال؛ رمان به اعتبار اینکه در چه مکتب فکری ادبی متولد شده و زیست کرده است، شکلی متفاوت یافته. در مکتبی به سر و صورت، و فرم و وجه ادب بودن خیلی اهمیت دادند[۹]. در دیگری معنا و پیامش اولویت داشته[۱۰]. در یک مکتب وسیلهای برای مبارزه بوده[۱۱] و در آن یکی سازهای برای بی اهمیت جلوه دادن همه چیز غیر از خودش[۱۲]. مکتبی به رمان رژیم واقعگرایی داده[۱۳] و یکی دیگر رژیم ناواقعگرایی[۱۴]. در آن یکی محملی برای تفکر و تفلسف بوده[۱۵]، در دیگری مجالی برای تفنن و سرگرمی[۱۶]. در یکی مجبور شده به ضد خودش تبدیل شود و همه آنچه را داشته به سخره بگیرد[۱۷] و در یکی مجبور بوده هر چه بیشتر به شکل اولیهاش نزدیک شده و شبیه نیاکانش شود[۱۸]؛ در یک مکتب با ریاضت فوق العاده، مقید به آداب و اصول بوده[۱۹]، و در یک مکتب ولنگار، ساختارشکن و فارغ از هرجور چارچوب[۲۰] ؛و… .
مکتبها رنگهای مختلفی به تن رمان زدند؛ بعضی به خورد رمان رفته و مانده، و بعضی کمی بعدتر رنگ باخته؛ این روح ناآرام، کالبدهای زیادی دیده است و «ایسم»های رنگارنگی را تجربه کرده…
پینوشت:
[۱]. Literary school
[۲] . سیما داد؛ فرهنگ اصطلاحات ادبی؛ ذیل« مکتب»؛ انتشارت مروارید؛ چاپ چهارم ۱۳۸۷
[۳]. Manifesto
[۴] . محمد شریفی؛ فرهنگ ادبیات فارسی؛ ذیل «مکتب ادبی»؛ فرهنگ نشر نو، ۱۳۸۷
[۵]. میمنت میرصادقی؛ «شناخت مکتب های ادبی»؛ چیستا؛ ش ۵۹و۶۰
[۶] . میمنت میرصادقی؛ «شناخت مکتب های ادبی»؛ چیستا؛ ش ۵۹و۶۰
[۷] . انوشه، حسن؛ فرهنگ نامه ادبی فارسی (دانش نامه ادب فارسی)،تهران، سازمان چاپ و انتشارات ۱۳۷۶، چاپ یكم، ص ۱۲۶۵.
[۸] . دادائیسم در سال ۱۹۱۶م پديد آمد و در سال ۱۹۲۲م بر اثر اختلافات داخلي توسط خود بنیانگذارانش منحل شد.
[۹] . مثل فرمالیستها
[۱۰]. مثل کلاسیسم
[۱۱]. مثل رئالیسم روسی
[۱۲] . مثل پارناس
[۱۳]. مثل ناتورالیسم
[۱۴]. مثل سورئالیسم
[۱۵]. مثل اگزیستانسیالیسم
[۱۶]. مثل رمانتیسم یا لذتگرایی
[۱۷] مثل رماننو
[۱۸] مثل نئو رئالیسم
[۱۹] مثل نئو کلاسیسم
[۲۰] . مثل پست مدرنیسم