دکتر روزبه زارع
عضو هیات علمی گروه غربشناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
میتوان نسبت مفاهیم متنوعی نظیر تقلیلگرایی، مکانیکیگرایی، مادیگرایی و… را با علمگرایی سنجید. این سنجش به روشن شدن جایگاه آموزه علمگرایی در تفکر جدید کمک شایانی خواهد نمود. از میان فهرست این مفاهیم و آموزهها، در اینجا بر سه مفهوم مادیگرایی، فیزیکیگرایی و طبیعیگرایی و نسبت آنها با علمگرایی تأکید بیشتری شده است. دلیل اصلی این تمرکز، از یک طرف به اهمیت سه مفهوم منتخب و از سوی دیگر به وجود وجهی جامع و ایدهای مشترکی در هرسه آنها برمیگردد.
نکتهای که باید به آن توجه نمود، قرابت خانوادگی مفاهیمی است که در این بخش طرح میشود. این مفاهیم کاملاً مستقل از یکدیگر نیستند و تعریف کامل و دقیقی از همه آنها بدون ارجاع به دیگری چندان میسر نیست. در واقع، در اینجا با شبکهای از مفاهیم مرتبط مواجه هستیم که کمابیش متقابلاً در بحث از یکدیگر وارد میشوند و فهم آنها در یک شبکه و منظومه منسجم، میتواند به فهم عمیقتر و دقیقتر هرکدام کمک نماید. از همین رو، هم نباید انتظار تعاریف غیر دوری و مستقل را داشت و هم به تبع، تفیکیک آنها و طرح آنها تحت عناوین مستقل، به جهت ارجاعی که به یکدیگر دارند، چندان شدنی نیست.
مادیگرایی، فیزیکیگرایی، طبیعیگرایی و نسبت آنها
ایده اصلی مادیگرایی، فیزیکیگرایی و طبیعیگرایی یکی است و عبارت است از تقلیل همه قلمرو هستی یا شناختنیها به قلمرو ماده یا امور فیزیکی یا امور طبیعی. همانطور که میدانید «الف همان ب است» تعریف متعارف تقلیلگرایی است؛ در مادیگرایی، فیزیکیگرایی یا طبیعیگرایی، هویت پایه تقلیل (ب) امری فیزیکی، مادی یا طبیعی است.
از این جهت از فیزیکیگرایی به عنوان روایت جدیدتر مادیگرایی یاد میشود که در فیزیک جدید، از هویاتی نظیر انرژی، نیرو، میدان و… صحبت میشود که بصورت متعارف در محدوده مفهوم ماده نمیگنجند. طبیعیگرایی نیز، در واقع، روایت جدیدتری از همین ایده مشترک است و ناظر به هویات طبیعی جدیدی طرح میشود که در قالب هویات فیزیکی نیز قابل صورتبندی نیستند. این هویات طبیعی شامل فهرستی نظیر اعداد و هویات ریاضی، حیات، کارکرد، آگاهی و… میشوند و جای بحث از آنها نه در علم فیزیک بلکه در علومی نظیر علوم زیستی و علوم شناختی است. گذر از فیزیکیگرایی به طبیعیگرایی، این دلالت ضمنی را دارد که پروژه تقلیل علوم طبیعی به فیزیک [بنیادین]، ناتمام است. این عقیده امروزه بر وفق جریان اصلی میان دانشمندان و فیلسوفان مربوطه است؛ مثلاً اکثر فیلسوفان زیستشناسی معاصر تقلیل زیستشناسی به فیزیک را ناممکن میدانند.
بنابر این، آموزه مشترک محوری که از مادیگرایی آغاز میشود، نهایتاً به شکل طبیعیگرایی صورتبندی میشود. از همین رو، طبیعیگرایی، جامع مفهومی دو مفهوم دیگر هم میباشد و روایت دقیقشده و نهایی آنها به حساب میآید.
تبیین و تفسیر پدیدههای طبیعی، فرآیند پیچیدهای است؛ زیرا عوامل متعدّدی چون تجربه، منطق و باورهای گوناگون روششناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی در آن نقش دارند. طبیعیگرایی علمی با دو خوانش متافیزیکی و روششناختی، میکوشد این تفسیر را با زدودن نقش پارهای از عوامل مذکور، ساده سازد. طبیعیگرایی هستیشناختی، ادعایی درباره وجود نداشتنِ هویات و اشیای فراطبیعی است و طبیعیگرایی روششناختی، توصیهای است به اینکه در تبیین پدیدههای طبیعی به امور فراطبیعی تمسّک نجوییم؛ به عبارت دیگر، در تبیین پدیدههای طبیعی باید چنان رفتار کنیم که گویی واقعیتی جز مادّه نیست و فرض کنیم که علل غیرمادّی، اعم از مخلوق (ذهن، روح) یا نامخلوق (خدا)، در فهم ما از جهان مادّی تأثیری ندارند.
اولین چالش در تعریف و ایضاح مفهومیِ طبیعیگرایی، تعریف واژه «طبیعی» است. تلاشهای مختلفی برای تعریف طبیعی صورت گرفته، اما هیچ یک به ارائه تعریفی کامل، دقیق و مورد توافق منتهی نشده است.
وجود تعاریف متعدد و ایرادات هریک از آنها، باعث شده در غالب موارد برای روشن ساختن مفهوم طبیعی به اشاره به مصادیق مشهور طبیعی و فراطبیعی بسنده شود؛ به این ترتیب هویاتی همچون خداوند، فرشتگان، نفس، روح، شیطان و… هویاتی فراطبیعی بوده و سایر هویات مادی، طبیعی به حساب میآیند؛ این نحوه تعریف را شیئمحور مینامند.
بر همین اساس، دو روایت هستیشناختی و روششناختی آموزه طبیعیگرایی را اینطور میتوان درنظر گرفت:
طبیعیگرایی هستیشناختی: هیچ هویت فراطبیعیای وجود ندارد. تعارض طبیعیگرایی هستیشناختی با دینباوری بسیار صریح و بنیادین است.
طبیعیگرایی روششناختی: نظریات علمی، بایستی در مواجهه با پرسش از وجودِ هویات فراطبیعی، خنثی باشند. یا به عبارت دیگر، در تبیین امور طبیعی نباید به هویات فراطبیعی متوسل شد.
طبیعیگرایی روششناختی، دربردارنده یک هنجارِ روشی برای علم است. این تعریف شاخصی برای علمی بودنِ تبیین ارائه میدهد و به دانشمندان تجویز میکند هنگام فعالیت علمی، بحث از هویات فراطبیعی و باورهای دینی خود را کنار بگذارند. برداشتهایی که از این خوانش شده است نیز همه به یک اندازه قوی نیستند. بسته به این که محدودهای را که علم علیالاصول قادر به کشف واقعیات آن است چقدر گسترده تعریف کنیم، میزان قوّت این ادعا نیز تغییر میکند.
نکته مهم این است که طبیعیگرایی روششناسانه، هیچ چیز دربارة منشأ الهاماتی که دانشمندان ممکن است در توسعه نظریاتشان از آنها بهره بگیرند، نمیگوید؛ این آموزه راجع به نظریاتی است که تولید شدهاند، نه فرآیندهای روانشناختی که منجر به این محصول میشوند. طبیعیگرایی روششناسانه، آموزهای منطقی یا روششناختی است.
مسلّم است که پذیرش طبیعیگرایی هستیشناختی، مستلزم پذیرش طبیعیگرایی روششناختی خواهد بود؛ اگر هویات فراطبیعی وجود نداشته باشند، روشن است که نباید از آنها در تبیین پدیدههای طبیعی استفاده نمود.
اما در اینکه آیا طبیعیگرایی روششناختی مستلزم پذیرش طبیعیگرایی هستیشناختی هست یا نه، مناقشاتی وجود دارد؛ اهمیت مسأله آنجا است که اگر بپذیریم طبیعیگرایی روششناختی (که اصلی تجویزی درباره روش علم است) رابطهای با طبیعیگرایی متافیزیکی (که یک آموزه وجودشناختی و درباره هویات موجود در جهان است) ندارد و به لحاظ متافیزیکی خنثی است، راه برای پذیرش آن به عنوان اصلی جهانشمول برای روش علمی هموارتر میشود و میتوان آنرا به عنوان یک ضابطه به نحو یکسان برای خداباوران و ناخداباوران تجویز نمود.