اسلامی سازی علوم از منظر آیت‌الله مصباح یزدی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یکی از ویژگی‌های آیت‌الله مصباح یزدی، تأکیدشان بر عدم قضاوت علوم انسانی غربی قبل از فهم درست آن‌ها بود. از این رو بود که ایشان به فعالیتی که در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه داشتند، اکتفا نکردند و آن را یک نقطه آغاز برای حرکت‌های مفصل بعدی خود دانستند. شدت تأکید ایشان بر فهم دقیق و شایسته علوم انسانی غربی به حدی بود که بعضی مؤسسه را متهم به تربیت روانشناس و جامعه‌شناس غربی می‌کردند و این در حالی بود که هدف ایشان، نقد نکردن علوم غربی بدون علم بود.

این‌ها گزیده‌ای از گفتگوی اختصاصی «فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی» با حجت‌الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی عضو شورای علمی قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

مدیریت ژورنالیسم علوم انسانی

در باب نقش مرحوم استاد علامه مصباح در اسلامی‌سازی علوم انسانی و در مدیریت ژورنالیسم دانش پس از انقلاب اسلامی جای بحث و گفتگو زیادی وجود دارد. ایشان به‌عنوان برجسته‌ترین شخصیتی هستند که بعد از انقلاب، این نیاز را احساس کردند و وارد عرصه اسلامی‌سازی علوم انسانی شدند. علوم انسانی یا اجتماعی به دانش‌هایی گفته می‌شود که در باب انسان سخن می‌گویند و بینش، کنش و گرایش فردی یا اجتماعی انسان را مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهند. برای روشن شدن اهمیت این علم تنها کافی است که به مدیریت علوم تجربی و اثرگذاری‌اش توسط علوم انسانی اشاره کنیم. به عبارت دیگر، مهندسی علوم تجربی توسط علوم انسانی انجام می‌گیرد. از این رو است که سیاست‌های کلانی که دشمنان در سطح جهان اجرا می‌کنند، با استفاده از علوم انسانی مدیریت می‌شود. اگر ما به علوم تجربی توجه داشته باشیم اما به علوم انسانی اهمیت ندهیم، نمی‌توانیم به تمدن اسلامی نزدیک شویم؛ زیرا تمدن اسلامی در گرو مدیریت فرهنگ و سیاست جامعه است و این مدیریت جز در سایه اسلامی‌سازی علوم انسانی محقق نمی‌شود. در همان اوائل که این مطلب در ایران مطرح شد، برخی از رسانه‌های شوروی در رسانه‌های خود، کلیدی‌بودن این حرکت و اثرگذاری منتشر کردند. در کشور ما از این مباحث استقبال نمی‌شد و جایگاه آن برای مردم روشن نبود اما مرحوم علامه مصباح در این زمینه گام‌های بلندی برداشتند. ایشان به دلیل مسئولیتی که در اوائل انقلاب از سوی جامعه مدرسین گرفته بودند، این کار را آغاز کردند. آیت‌الله مصباح برای آشنایی با علوم انسانی- اسلامی، در محافلی که با حضور اساتید دانشگاه و حوزه و به‌عنوان دفتر همکاری حوزه و دانشگاه برگزار می‌شد، کارهایی انجام دادند که بیش از صد جزوه مفصّل، نتیجه همکاری دو طرف بود. در طول کار، اساتید دانشگاه مباحث غربی و اساتید حوزه نقدها و یا نکات تکمیلی‌شان را مطرح می‌کردند. ایشان درصدد یک گفتمان‌سازی فراگیر برای این مسئله بودند و نمی‌خواستند که به تنهایی به سراغ شناخت علوم انسانی و نظریه‌پردازی درباره آن بروند؛ زیرا ما با فعالیت‌های فردی نمی‌توانیم چنین وزنۀ سنگینی را بلند کنیم. از این رو بود که ایشان در مؤسسه در راه حق، باقرالعلوم علیه‌السلام و مؤسسه امام خمینی(ره) این کار را انجام دادند. ایشان برای رسیدن به هدف اسلامی‌سازی علوم انسانی، سه کار را که شامل کارهای تشکیلاتی برای تربیت نیرو و تولید محتوا، گفتمان‌سازی در جامعه علمی و نظریه‌پردازی بود، انجام دادند.

وسعت این کار و نیازمندی‌اش به تربیت نیرو، هدفی بود که علامه برای تأسیس مؤسسه قرار دادند و فرمودند: «ما برای انجام این کار، نیروهایی را از حوزه علمیه می‌گیریم. آن‌ها دانش‌هایی را از حوزه علمیه آموخته‌اند و برای تکمیل آن، نیازمند دانش‌های علوم انسانی هستند. آن طلاب باید در یک مرکز، کاستی‌هایی را که یک طلبه برای رسیدن به توانایی نظریه‌پردازی در عرصه علوم انسانی و اسلامی‌سازی‌شان دارد، جبران کنند.» مؤسسه این هدف را دنبال می‌کرد و کسانی که برای ثبت‌نام در مؤسسه پذیرش می‌شدند، میزان خاصی از دروس حوزه علمیه را دارا و ملزم به ادامه‌دادن آن بودند تا بتوانند از آموزه‌های لازم اسلامی برخوردار باشند.

قضاوت علوم انسانی غربی

یک از ویژگی‌های مخصوص علامه، تأکیدشان بر عدم قضاوت علوم انسانی غربی قبل از فهم درست آن‌ها بود. از این رو بود که ایشان به فعالیتی که در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه داشتند، اکتفا نکردند و آن را یک نقطه آغاز برای حرکت‌های مفصل بعدی خود دانستند. شدت تأکید ایشان بر فهم دقیق و شایسته‌ علوم انسانی غربی به حدی بود که بعضی مؤسسه را متهم به تربیت روانشناس و جامعه‌شناس غربی می‌کردند و این در حالی بود که هدف ایشان، نقد نکردن علوم غربی بدون علم بود. این مطلب نشان‌دهنده بازبودن اندیشه ایشان در فهم درست علوم مورد بحث و نقد صحیح آن بود؛ زیرا برخی حوزه علمیه را متهم به صرف اشکال‎گیری می‌کردند و ایشان دقیقاً در نقطه مقابل این امر بود. مؤسسه برای پیش‌بردن این موضوع، از اساتید برجسته دانشگاهی برای گروه‌های علمی به‌خصوص در رشته‌های اجتماعی مانند جامعه‌شناسی، روانشناسی، حقوق، علوم تربیتی و غیره استفاده کردند. استفاده از این اساتید به‌مدت ده سال ادامه داشت تا اینکه طلّابی در این رشته‌ها فارغ التحصیل و به سطح استادی رسیدند. در گفتگو با اساتید دانشگاهی که در مؤسسه تدریس می‌کردند، متوجه رضایت آن‌ها از تدریس برای طلبه‌ها و دانشجویان مؤسسه شدیم. آن‌ها دلیل رضایت خود را عشق شاگردانشان به علم مورد نظر و هدف ندانستن مدرک عنوان کردند. از این رو بود که اعضای مؤسسه توانایی بسیار خوبی در انگلیسی پیدا و کتاب‌های ترجمه کردۀ خود مراجعه می‌کردند و اکنون سطح توانایی آن‌ها در مکالمات انگلیسی قابل مشاهده است. این گامی بود که برای فهم علوم غربی صورت گرفت و به‌تدریج در کنار آن‌ها، گام بعدی که به دست آوردن مبانی علوم غربی و اسلامی در کنار یکدیگر بود، انجام شد. این مسئله دلیل به نگارش در آوردن یک دوره معارف قرآن با تکیه بر قرآن و وحی توسط ایشان بود. این دوره شامل انسان‌شناسی، راه و راهنماشناسی، جامعه، تاریخ، علوم سیاسی در قرآن می‌شود.

پرداختن ایشان به قسمت‌های مختلف از این رو بود که ما در کنار علوم انسانی غربی، پایه‌های اندیشه اسلامی را به دست آوریم. بنابراین اگر کسی از ما، نظر علامه را درمورد گام‌های لازم برای اسلامی‌سازی علوم انسانی بپرسد، باید به پنج گام تبیین شایسته اندیشه‌های غربی، استخراج مبانی آن اندیشه‌ها، استخراج مبانی اندیشه‌های اسلامی، نقد و ارزیابی اندیشه‌های غربی و بررسی مبتنی‌بودن یا نبودن علوم انسانی غربی بر مبانی اسلامی اشاره کنیم. گام آخر، گام بسیار مهمی است؛ زیرا نقد علوم انسانی غربی به معنای کنار گذاشتن آن‌ها به‌طور مطلق نیست بلکه باید آن‌ها را از یکدیگر تفکیک و به سه مرحله تهذیب، تکیمل و تاسیس عمل کرد. منظور ما از تهذیب، پاکسازی قسمت‌هایی از علوم غربی است که براساس مبانی الحادی شکل گرفته است و مردم را به مسائلی مانند خودارضایی یا روابط آزاد با دختر و پسر که مورد پذیرش سلام نیست، سوق می‌دهد.

نقد علوم انسانی غربی به معنای کنار گذاشتن آن‌ها به‌طور مطلق نیست بلکه باید آن‌ها را از یکدیگر تفکیک و به سه مرحله تهذیب، تکیمل و تأسیس عمل کرد. منظور ما از تهذیب، پاکسازی قسمت‌هایی از علوم غربی است که براساس مبانی الحادی شکل گرفته است و مردم را به مسائلی مانند خودارضایی یا روابط آزاد با دختر و پسر که مورد پذیرش سلام نیست، سوق می‌دهد.

جایگاه سلامت معنوی

چند سال قبل، عده‌ای از اندیشمندان غربی مهمان مؤسسه بودند و من بحث حجاب را برای آن‌ها مطرح کردم. آن‌ها بعد از جلسه به من گفتند: «غرب در حال رسیدن به حرف‌های دین شماست.» هنگامی که ما معتقد هستیم انسان دارای روح و جسم است و با توجه به ابعاد متعالی روح خود به کمال می‌رسد، نمی‌توانیم تنها در مورد روح یا تنها در مورد جسم به او توصیه کنیم؛ زیرا این دو بُعد با یکدیگر مرتبط هستند و اگر توجه‌مان را منحصر به یکی از آن‌ها کنیم، بُعد دیگر آسیب می‌بیند. به همین خاطر، انسان‌شناسی جامع ما را به پیروی از وحی توصیه می‌کند. علوم تجربی در تأیید این حس می‌گوید که انسان دارای ابعاد پیچیده‌ای است که در صورت توجه نکردن به آن‌ها، بُعد جسمی نیز دچار کاستی می‌شود. با این بیان، دلیل وجود سلامت معنوی در میان سلامت‌هایی که علوم تجربی برای انسان تعریف کرده است، مشخص می‌شود. اندیشمندان غربی می‌گویند: «ما کاستی‌هایی را در جامعه و افراد آن مشاهده کردیم که راهی جز توجه به سلامت معنوی برای جبران آن وجود ندارد و تنها در صورتی اهدافمان در بُعد جسمی و روانی مردم محقق می‌شود که به این بُعد توجه کنیم.» شایان ذکر است که بعد از روشن‌شدن این مطلب گفته شود اگر علومی فقط انسان را به بُعد مادی محدود کرده باشند، نمی‌توانند مصلحت شایسته او را تأمین کنند و برای تأمین آن نیازها، نیازمند توجه به بعد معنوی هستند. از این جهت بود که حضرت علامه معتقد بودند انسان‌شناسی، زیر بنای اسلامی‌سازی علوم انسانی را تشکیل می‌دهد.

تفاوت انسان‌شناسی اسلامی و غربی

تمام علوم انسانی حول محور انسان حرکت می‌کند و اگر کسی بخواهد آن را بنا کند، باید یک انسان و ابعاد روحانی‌اش را به طور کامل بشناسد و نحوه اثرگذاری امور خارجی بر بعد بینشی، گرایشی و کنشی او را بداند. این مسئله، نقطه اختلاف تعریف فرهنگ بین ما و غرب است. فرهنگ در جامعه‌شناسی به‌منزله خونی است که در سراسر وجود جامعه اسلامی در جریان است. نهادهای مختلفی که در جامعه وجود دارند، اعم از خانواده، تعلیم و تربیت، بین‌الملل، اقتصاد و تمام نهادهای مؤثر بر انسان، از فرهنگ تغذیه می‌کنند و ما نمی‌توانیم جامعه‌ای را اسلامی کنیم مگر اینکه فرهنگ آن را اسلامی کنیم و این‌کار در گرو اسلامی‌کردن علم جامعه‌شناسی است. دلیل این مطلب وظیفه‌ای است که جامعه‌شناسی در تحلیل نقش نهادهای مؤثر بر انسان اعم از نهاد فرهنگ و اقتصاد و سیاست برعهده دارد. بنابراین باید برای بومی‌سازی علوم انسانی به تفاوت میان انسان‌شناسی اسلامی و غربی و فرهنگ اسلامی و غربی توجه کنیم و با بررسی انسان، جامعه و فرهنگ به تحلیل علوم انسانی غربی بپردازیم و تا حد امکان با آن پیش برویم و کاستی‌های آن را با منابع اسلامی و وحی جبران کنیم. به‌طور خلاصه، همان‌گونه که دین می‌تواند کاستی‌های ابزار عقل و تجربه را جبران کند، می‌تواند کاستی دیگر رشته‌ها را نیز برطرف کند. این مطلب مخصوص مباحث عقلی نیست و در تمام رشته‌ها برای جبران کاستی‌های عقل و تجربه می‌توان از وحی کمک گرفت. آیت‌الله مصباح به‌طور ویژه تأکید داشتند که برای ارزیابی علوم انسانی غربی باید به سراغ انسان شناسی، جامعه‌شناسی و فرهنگ‌شناسی جامعه اسلامی برویم و آن را تکمیل و در نهایت علوم انسانی-اسلامی را تاسیس کنیم.

شیوه عرصۀ مفاهیم به اجتماع

حضرت آیت‌الله مصباح(ره) نگاهی کاربردی در عرضه آموزه‌های اسلامی داشتند. ایشان با داشتن علومی مانند فلسفه، تفسیر، اسلام‌شناسی و آشنایی با علوم انسانی تلاش کردند تا فلسفه را از جایگاه ذهن به عرصه اجتماع وارد کنند. ایشان به وسیله ورود به علوم انسانی از طریق مبانی فلسفی، اندیشه‌های فلسفی را به علوم کاربردی متصل کردند. این مطلب، دلیل تأکید ایشان برفلسفه‌های مُضاف و دانش‌های میان رشته‌ای را روشن می‌کند. پرداخت به این علوم هم جایگاه فلسفه را در میان علوم کاربردی روشن‌تر خواهد کرد و هم استحکام ویژه‌ای به علوم کاربردی خواهید بخشید. مفهوم‌شناسی و اجتناب از اشتراک لفظی، اولین عمل ایشان در نظریه پردازی‌هایشان بود. ایشان روشن نبودن اصل نزاع و استفادۀ مفاهیم به‌صورت اشتراک لفظی را دلیل خلط‌ها و بسیاری از اشکالات می‌دانستند. استخراج پیوند میان علوم پیشینی و پسینی، عمل دیگر ایشان در تحقیقات بود. بعد از بیان این مطلب، دلیل اعتقاد علامه به توجه بیشتر درعلوم میان رشته‌ای که مورد نیاز جامعه است، روشن می‌شود. از این رو است که ایشان فلسفه را در عرصه سیاسی، اجتماعی-فرهنگی، روان‌شناختی و جامعه شناختی به میان می‌آوردند. اگر ما بتوانیم در کنار داشتن نظامی منسجم از اندیشه‌های اسلامی، دانش‌های میان‌رشته‌ای را نیز به ثمر برسانیم، جامعه ارزش مبانی اسلامی را درک خواهد کرد. دقت و توجه ایشان در چنین عرصه‌هایی، منجر به سیستمی منسجم در اندیشه اسلام‌شناسی علامه مصباح شد که نیازمند تکمیل و تبیین بیشتری در این دوران است؛ زیرا ایشان فرصت کافی را برای نظریه‌پردازی و عرضه آراء نداشتند و بیشتر به کارهای تشکیلاتی و گفتمان‌سازی مشغول بودند.

علم دینی و رویکردهای متفاوت به آن

رویکردهای مختلفی در علم دینی وجود دارد که ذکر تمام آن‌ها از توان ما خارج است. دسته‌ای این علوم را نفی می‌کنند که حضرت علامه به آن‌ها پاسخ داده است. آن‌ها می‌گویند: «اصلاً نباید از علم دینی سخن بگوییم. چه برسد به اسلامی‌سازی علوم انسانی. علم با دین تناقض دارد؛ زیرا علم یک معرفت تجربی و دین یک معرفت نقلی و لفظی است و معرفت تجربی نمی‌تواند از منابع دینی بهره بگیرد.» آن‌ها علم را با معرفت تجربی و دانش‌هایی که تنها با این علم امکان بررسی دارند، مساوی می‌دانند درحالی‌که امروزه منحصردانستن علم در تجربه مردود است و حتی در مغرب زمین مخالفین فراوانی دارد. هنگامی که وارد بحث علم دینی می‌شویم، با رویکرد افراطی، تفریطی و اعتدالی مواجه می‌شویم. رویکرد افراطی، یک رویکرد شمول‌گرای نقل محور و قائل به توانایی استخراج علوم از آیات و روایات و عدم نیاز به دانش‌های دیگر است. این رویکرد غیرقابل پذیرش، اشکال‌های متعددی دارد. یکی از مدافعین این نظریه، آقای مهدی نصیری است که الآن به نقطه مقابل این نظر رسیده است. فرهنگستانی‌ها رویکردی متعادل‌تر نسبت به دیگران دارند اما به تقدم اراده بر علم معتقد هستند و می‌گویند: «ما نباید از صدق و کذب یک گزاره بلکه باید از حق و باطل بودن یک گزاره سخن بگوئیم.» آن‌ها حق را به معنای جهت الهی دادن به سخن گوینده می‌گیرند و مطابق با واقع در تعریف حق برای آن‌ها مورد قبول نیست. این دیدگاه نیز غیرقابل پذیرش است؛ زیرا در صورت پذیرفتن این نظر حتی به‌صورت اجمالی، نمی‌توانیم در مورد هیچ ادعایی صرف نظر از صدق و کذب گوینده سخن بگوییم که لازمه‌اش کنار رفتن کاشفیت علم و جایگزین‌شدن آن با و نیت گوینده خواهد شد. قبول این دیدگاه منجر به بسته‌شدن باب گفتگو می‌شود؛ زیرا ما دسترسی به قلب و نیت مردم نداریم و نمی‌توانیم قبل از معلوم شدن صدق و کذب سخن آن‌ها، از نیتشان مطلع شویم. ما هم معتقدیم که علوم مختلف را می‌توان از قرآن گرفت و از آن با عبارت «لا رطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتاب المبین» در قرآن یاد شده است اما کسی که می‌تواند آن را استخراج کند، امام علی علیه‌السلام است که با علم غیب مرتبط است. از همین رو است که در بحث حجت‌های ظاهری و باطنی که روایات آمده است، عقل را در کنار پیامبر(ص) آورده‌اند. ما با عقل و تجربه می‌توانیم بخش زیادی از نیازهای خودمان را برآورده کنیم اما آن‌ها نیازمند به مکمل وحی هستند و این نیاز، دلیل بعث و نزول دین است. بنابراین رویکردی که بخواهد تجربه و عقل بشر را نفی کند و محصولاتشان را کنار بگذارد، قابل پذیرش نیست.

آیت‌الله مصباح معتقدند که برای منسوب‌کردن چیزی به دین، لازم نیست که جزئیات آن در متن دین آمده باشد بلکه اگر اصلی جامع در متن دین وجود داشته باشد که قابلیت استخراج جزئیات را داراست، برای دینی‌بودن آن مطلب کفایت می‌کند.

رویکرد شمول‌گرای عقل و نقل محور

رویکرد شمول‌گرای عقل و نقل محور، رویکرد دیگری است که در علم دینی وجود دارد و یکی از موافقین آن، آیت‌الله جوادی آملی  هستند. ایشان معتقدند که برای منسوب‌کردن چیزی به دین، لازم نیست که جزئیات آن در متن دین آمده باشد بلکه اگر اصلی جامع در متن دین وجود داشته باشد که قابلیت استخراج جزئیات را داراست، برای دینی‌بودن آن مطلب کفایت می‌کند. این دیدگاه در روایات با عبارت «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع» تأیید شده است. بنابر دیدگاه مذکور، دین نه تنها تشویق به فراگیری علوم می‌کند بلکه خطوط کلی علوم را نیز ارائه و مبانی جامعی را برای بسیاری از دانش‌های مختلف به ما تعلیم داده است. ایشان می‌فرمایند: «با تکیه بر دو روش عقلی و نقلی می‌توان تمام علوم طبیعی وانسانی را مولود دین بدانیم.» در بعد نقلی، کلیات را در فقه و اصول و در بعد عقلی، عقل را ابزاری می‌بینیم که می‌تواند در تولید علوم به ما کمک کند که لازمه آن، دینی‌دانستن تمام این علوم است. ایشان می‌فرمایند: «هرچند دین مصطلح مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق، فقه و حقوق است و نامی از علوم در فهرست دین اصطلاحی نیست اما دین توحیدی و مکتب الهی فراتر از اصطلاح مزبور است. بررسی وجود خداوند و ارزیابی اسماء حسنای وی، پژوهش مظاهر آن اسماء تعالی در حوزه دین است.» به‌طور مثال شما در مورد طبیعت تحقیق می‌کنید و طبیعت تجلی وجود خداوند است. ایشان در ادامه بیانات خود می‌فرمایند: «بر این اساس قوانین و مقررات ثابتی که مُبَیّن انسان و جهان و پیوند میان آن دو است، نقش دین نسبت به جمیع علوم آشکار می‌گردد. بر این مبنا، دین نه تنها مخالف با عقل نیست بلکه مدلول اصول و قوانین مبرهن عقلی است. دین نه تنها مغایر با علم نیست بلکه میزان اساسی برای توزین قوانین علمی می‌باشد؛ زیرا معارف دینی همان قوانین الهی هستند که توسط انسان‌های پاک آشکار شده‌اند.» ایشان در جواب سوال منظور از علم چیست؟ می‌فرمودند: «منظور از علم، علم قطعی یا اطمینان آور است.» بنابراین در این رویکرد، ظنّی‌بودن علوم تجربی، مانع دینی‌بودنشان نیست. دلیل این مطلب را آیت‌الله جوادی این‌گونه می‌فرمایند: «زیرا اگر ثبوت علمی آن‌ها، قطعی باشد، استناد آن‌ها به اسلام یقینی است و اگر میزان ثبوت آن‌ها ظنی باشد، میزان استناد آن‌ها به اسلام در حد مظنه است.» ایشان در پی قلمرویی که از دین ارائه می‌دهند، می‌فرمایند: «قرآن حکیم و معصومان و ادعیه آنان، بسیاری از مطالب دینی را که نه جزء عقاید و نه جزء فروع عملی‌اند، شامل می‌شوند. به این دلیل نمی‌توان گفت که تعلیم مسائل علمی جزء برنامه‌های دینی آنان نبوده است و دین، کاری به این مطالب ندارد بلکه باید گفت اسلام که از یک سو در قرآن و عترت و از سوی دیگر در عقل مداری و برهان محوری، در صدد تعلیم علوم نیز است.» طبق این رویکرد، قلمرو دین به‌گونه‌ای گسترش پیدا می‌کند که تمام علوم را در بر می‌گیرد. این رویکرد نیز قابل تأمل است. ایشان برخلاف دیگران اسلام را نه قید اهترازی بلکه قید توضیحی برای علم می‌دانند. به عبارت دیگر، علم فقط علم صحیح و علم صحیح هم فقط اسلامی است. در باب علوم جدید نیز می‌فرمایند: «اگر مطابق با واقع باشند، علم اسلامی‌اند و اگر مبتنی بر مبانی الحادی باشند، علم نیستند.» در این رویکرد برخلاف رویکرد فرهنگستان، اسلامی و غیراسلامی بودن علم به نیت فرد وابسته نیست بلکه ایشان معتقدند که علم فیزیک صرف نظر از ملحد یا موحدبودن فیزیکدانش، اگر به نتیجه یقینی برسد، علم اسلامی می‌شود. بنابراین حتی اگر کسی که منکر خداست، قرآن را مطالعه و فصاحت و بلاغت آن را دریافت کرد، فهمش صحیح است. طبق فرمایش ایشان، دلیل مخاطب قراردادن کفار توسط قرآن، در گرو ایمان نبودن فهم صحیح فصاحت و بلاغت این کتاب عزیز است. انسان مستقل از دین و خدا، فهمی دارد و همان فهم او را وادار به رفتن به سمت خدا می‌کند. طبق نظر ایشان، هر کشفی که در عالم صورت می‌گیرد صرف نظر از کاشفش، تفسیر فعل خداوند است و از این رو معتبر و حجت شرعی است. بنابراین اسلامی‌کردن علوم، به معنای پالایش علوم رایج از کاستی‌ها و عیوب موجود در آن است و نفی علوم تجربی در این نظر جایگاهی ندارد. تنها مشکل این رویکرد، منتفی‌کردن نزاع بین اسلام و غرب است. به‌طور مثال در بحث رابطه بین علم و دین، علم مذکور اعم از یقینی و ظنی است و ما با معنایی که ایشان از علم دارند، از موضوع بحث خارج می‌شویم و نمی‌توانیم مشکلی را حل کنیم. بله این معنا را می‌توان تبیین کرد، زیرا هر چیزی مخلوق خداوند است و هر کاری که ما انجام دهیم، از مظاهر حسنای الهی است و به یک معنا دینی می‌شوند اما ما باید علم را به‌گونه‌ای تعریف کنیم که مورد قبول طرف مقابل قرار بگیرد و زبان مشترک پیدا کنیم. آیت‌الله جوادی نه تنها مراجعه به علوم غربی را نهی نکرده بلکه به آن سفارش می‌کنند.

رویکردی که در ابتدا مطرح شد و علم و دین را با یکدیگر متناقض می‌دانست، رویکرد تفریطی و رویکرد دوم که قائل به توانایی اخذ علوم از قرآن بود، رویکرد افراطی نام دارد اما رویکرد حضرت علامه، یک رویکرد متعادل است. ایشان قائل به ارتباط علوم با یکدیگر و الزام فرق‌گذاری بین علوم انسانی و تجربی هستند. رویکرد ایشان همان دیدگاه علامه طباطبایی و سایر علما است. دین برای ارائه راه سعادت و نه رفع تمام نیازهای مادی و معنوی است و ما باید در زوایای مختلف زندگی، از دین در راه سعادت کمک بگیریم. بنابر این نظر، ما می‌توانیم کشفیاتی مستقل از دین داشته باشیم اما برای به‌کار گیری آنها، دین نحوه‌ی استفاده از آن ابزار در راهش را به ما می‌آموزد. پس دین ارائه دهنده راه سعادت و مکمل کاستی‌های ما در آن راه است. ما از ابزار عقل و تجربه هم برای کشف طبیعت و هم برای فهم آموزه‌های عقلانی استفاده می‌کنیم اما از آن جهت که انسان دارای چند بُعد متصل و مؤثر بر یکدیگر است، باید برای هدایت انسان به تمام این زوایا توجه کنیم. بنابراین باید هم از وحی و هم از علم کمک گرفت. علم دینی دانشی است که مبانی خودش را از مبانی عقلی و دینی می‌گیرد و ما با این مبانی، بخشی از علوم غربی را که متناسب با این دو هستند، قبول و بخش‌هایی را که با آن تناسب ندارند، رد و به بخش‌هایی اضافه می‌کنیم و این سه عمل، در سایه‌ی انسان‌شناسی جامع اسلامی به‌دست می‌آید.

نقش آیت‌الله مصباح در گفتمان‌سازی برای علوم انسانی، نظریه‌پردازی و تولید محتوا، تأسیس موسسات و مراکز علمی در آینده بیشتر آشکار خواهد شد. ایشان قدم آغازین این کار را برداشتند و تولیدات فراوانی از خود به‌جای گذاشتند اما متأسفانه عده‌ای چه در زمان حیات و چه بعد از رحلت ایشان، بعضی نمک‌نشناسی و تهمت‌های ناروایی را به ایشان وارد کردند. آزار و اذیت آن‌ها به حدی که ایشان می‌فرمودند: «یکی از راه‌هایی که من خودم را درمان می‌کنم، از طریق فحش درمانی است.» ایشان با وجود عمر ۸۶ ساله خود، سال‌های زیادی دچار رنج جسمی بودند و سختی بسیاری کشیدند. ایشان به کسانی که می‌خواستند از ایشان و آیت‌الله جوادی در کرسی‌های نظریه‌پردازی بهره بگیرند، فرمودند: «من واقعاً توان این کار را ندارم و از من صرف نظر کنید. من را با آقای جوادی مقایسه نکنید. ایشان از من سالم‌تر هستند. من کمتر یاد دارم زمانی را که فاقد بیماری بوده باشم.»