علم‌گرایی و انواع آن

دکتر روزبه زارع 

عضو هیات علمی گروه غرب‌شناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

همه انواع علم­گرایی، علوم طبیعی یا یکی از آنها (مثلاً فیزیک) را اصل می­گیرند و انواع مختلف علم­گرایی ناظر به این طرح می­شود که چه رابطه­ای میان این اصل و چیز دیگری باید برقرار باشد؛ بسته به اینکه آن چیز دیگر (مثلاً سایر رشته­های دانشگاهی یا حوزه­های معرفت انسانی یا حوزه­های مختلف واقعیت) چه چیزی است، انواع مختلفی از علم­گرایی بدست می­آید.

علم­گرایی را گاهی به این­صورت تعریف می­کنند که “سایر حوزه­های فراتر از علم –مانند علوم انسانی[۱]– را می­توان و باید به شیوه علمی مطالعه نمود”. اگر علم­گرایی را این­گونه درنظر بگیریم، آنرا به مجامع علمی[۲] محدود کرده­ایم و بحث بر سر این خواهد بود که آیا علوم اجتماعی یا انسانی –مانند روانشناسی، جامعه­شناسی، مردم­شناسی، تاریخ، فلسفه، زبان­شناسی و مطالعات ادیان- درست مانند علوم طبیعی -مثلاً فیزیک و زیست­شناسی- مطالعاتی اصالتاً مستقل و معقول هستند یا نه.

اما این مفهوم در مباحثاتی فراتر از مجامع علمی هم کاربرد دارد و در بحث از ارتباط علوم طبیعی و دستاوردها، فعالیت­ها و کاوش­های غیرآکادمیک هم استفاده می­شود. در اینجا بحث بر سر این است که آیا معرفت اصیلی بیرون از علم یافت می­شود یا اینکه علم، تنها شیوه به منظور تأمین راهی مناسب و معقول برای رسیدن به باورهای صحیح است. علم­گرایی در این کاربرد، مربوط به حدود معرفت و عقلانیت خواهد بود.

هم در کاربرد آکادمیک و هم در کاربرد عمومی­تر، علم­گرایی دارای اقسام فرعی متنوعی است که در اینجا درصدد طرح آنها هستم. علم­گرایی در مجامع علمی، ناظر به تقلیل رشته­های دانشی نظیر علوم انسانی، تاریخ و فلسفه به علوم طبیعی است. این فرایند تقلیل، می­تواند بیشتر ادامه پیدا کند و تقلیل رشته­های علوم طبیعی به سطوح پایین­تر و نهایتاً فیزیک بنیادین را دربر بگیرد. اگر تلاش برای تقلیل رشته­های مختلف به علوم طبیعی یا فیزیک بنیادی به موفقیت نرسد، باید آن رشته را از فهرست رشته­های قابل تحقیق حذف نمود.

بنابر این، علم­گرایی آکادمیک به علم­گرایی روش­شناختی و علم­گرایی حذف­گرا تقسیم می­شود. در علم­گرایی روش­شناختی، تلاش می­شود همان روش علوم طبیعی در بررسی مسائل سایر رشته­های غیر علمی مانند فلسفه و علوم انسانی به­کار گرفته شود. در علم­گرایی حذف­گرا، که ادعایی قوی­تر است، اگر تلاش برای تقلیل رشته­های غیر علمی به علوم طبیعی موفق نباشد، باید کاوش­های مربوط به این رشته­ها را کلاً کنار گذاشت. تفاوت این دو نوع در این است که مطابق علم­گرایی روش­شناختی، می­توانیم مثلاً پرسش­های اصیل فلسفی داشته باشیم اما باید پاسخ به آنها را از راه اِعمال روش علمی بدست آوریم؛ اما مبتنی بر علم­گرایی حذف­گرا، پرسش­های فلسفی اصیل نیستند و به پرسش­های علمی تقلیل داده می­شوند و اگر نتوان چنین کاری را با همه یا بخشی از مسائل یک رشته دانشی انجام داد، آن مسائل باید از فهرست مسائل شایسته بررسی کنار گذاشته شوند؛ اگر تلاش برای تقلیل هیچیک از مسائل یک رشته به مسائل علمی موفق نباشد، آن رشته کلاً باید از شمار رشته­های شایسته تحقیق کنار گذاشته شود. مثلاً از نظر تحصل­گرایان منطقی و تجربه­گرایان افراطی، متافیزیک چنین وضعیتی خواهد داشت. به عبارت دیگر، بنا بر علم­گرایی روش­شناختی، می­شود از فلسفه علمی یا علوم انسانی علمی صحبت کرد اما مبتنی بر علم­گرایی حذف­گرا نمی­توان سراغی از آنها گرفت و ما صرفاً با علوم طبیعی مواجه خواهیم بود که برخی از مسائل آنها شامل مسائلی است که پیش­تر در فلسفه یا علوم انسانی بررسی می­شدند.

در تقسیمی دیگر، علم­گرایی آکادمیک به موضعی و جامع تقسیم می­شود. علم­گرایی موضعی، ادعای علم­گرایانه را برای برخی از رشته­های دانشگاهی تجویز می­کند. حال آنکه نسخه جامع آن، ادعایی درباره همه رشته­های دانشگاهی دارد. این تفکیک را می­توان ناظر به اقسام علم­گرایی جهانی نیز بکار برد. به هر روی باید در تصویر نقشه مفهومی علم­گرایی به مدرج بودن و تشکیکی بودن ادعای علم­گرایانه توجه نمود.

علم­گرایی جهانی (تقلیل قلمروهای غیرآکادمیک نظیر هنر، اخلاق، و دین به علوم طبیعی) را می­توان به عنوان یک ادعای معرفت­شناسانه درنظر گرفت (علم­گرایی معرفت­شناختی): هر معرفت اصیلی (یا هر تبیین درستی) تنها از طریق روش­های علوم طبیعی قابل حصول است. به عبارت دیگر، نمی­توانیم هیچ چیزی درباره حقیقتی که توسط روش­های تحقیق علوم طبیعی قابل فهم نیست، بدانیم. این ناتوانی در کسب معرفت، یا به مسئله صدق مربوط می­شود و یا توجیه؛ یعنی خارج از روش علمی، یا نمی­توانیم صدق آنها را بفهمیم یا نمی­توانیم توجیه معقولی برای آنها تأمین کنیم.

نوع دیگر علم­گرایی جهانی، ادعایی درباره معرفت ما نیست بلکه درباره این است که چه چیزهایی واقعاً وجود دارند و چه چیزهایی وجود ندارند (علم­گرایی هستی­شناختی). در اینجا ادعا می­شود که تنها اموری که، علی الاصول، بوسیله علم کشف­شدنی هستند وجود دارند. یکی از اقسام شایع این ادعا، علم­گرایی هستی­شناختی درباره انسان است و او را چیزی نمی­داند مگر مجموعه اجزائی که در علوم طبیعی مربوطه درباره آنها بحث می­شود. مثلاً حوزه امور ذهنی کاملاً به امور مغزی و عصبی تقلیل برده می­شود و احیاناً این فرایند تقلیل، تا سطح فیزیک و ذرات بنیادین ادامه پیدا می­کند.

سومین نوع علم­گرایی جهانی، علم­گرایی اخلاقی یا ارزش­شناختی است. در اینجا ادعا این است که علوم طبیعی ما را به خیر رهنمون می­شوند و می­توانند ما را به یک زندگی به لحاظ اخلاقی خوب هدایت کنند. از همین رو، باید اخلاق مبتنی بر فهم عمومی یا شهودهای اخلاقی متعارف با اخلاق علمی جایگزین شود. گاهی نیز ادعای رادیکال­تری طرح می­شود که علم نشان داده یا نشان خواهد داد که اخلاق توهمی بیش نیست و خوب و بدهای اخلاقی، تنها یک قرارداد اجتماعی هستند و شهودهای اخلاقی ما حاصل مشخصه­های فرگشتی ناشی از تطبیق با محیط می­باشند و نمایان­گر هیچ ارزش عینی دیگری نیستند.

آخرین نوع از علم­گرایی جهانی، علم­گرایی وجودی است که ادعا می­کند دین سنتی یا هر راه غیر علمی برای پاسخ به پرسش­های وجودی انسان­ها را باید با علم جایگزین نمود. رستگاری تنها در پرتوی روش­های علمی حاصل می­شود. گاهی هم ادعا می­شود که ایده­هایی نظیر اینکه معنا، هدف یا حقیقت غایی برای حیات انسانی وجود دارد، توهم هستند.

در نمودار زیر، انواع علم­گرایی به اجمال نمایش داده شده است:

­معنای جامع برای علم­گرایی

منظور از معنای جامع مورد نظر در اینجا، معنایی است که بتواند وجه مشترک همه انواع علم­گرایی را در خود داشته باشد و از این طریق، جامع آنها باشد. به عبارت دیگر، جامع مفهومی مد نظر است. در اینجا به دنبال این هستیم که ببینیم مفهوم مشترکی بین اقسام متنوع علم­گرایی وجود دارد که بر اساس آن، همه این اقسام را علم­گرایی به­حساب آوریم و از این طریق، مقسم (علم­گرایی عام) را تعریف نماییم.

بدین منظور، معنای جامع علم­گرایی را اینطور تعریف می­کنیم: «دیدگاهی که بر اساس آن، مرزهای علوم طبیعی باید توسعه پیدا کنند تا شامل رشته­های آکادمیک یا قلمروهای زندگی بشوند که معمولاً در محدوده علم به­حساب نمی­آیند»[۳].

از سوی دیگر، از میان اقسام علم­گرایی، علم­گرایی معرفت­شناختی را می­توان مولدترین قِسم علم­گرایی به­حساب آورد. به این معنا که پذیرش آن، پذیرش بسیاری از دیگر اقسام را به دنبال دارد. اگر قلمروی هستی، اخلاق یا نیازهای وجودی انسان را معرفتی درنظر بگیریم، یعنی مثلاً معرفتی درباره هستی اشیاء و…، پذیرش علم­گرایی معرفت­شناختی مستلزم پذیرش سه قسم دیگر علم­گرایی جهانی خواهد شد. هویت معرفتی رشته­های دانشگاهی هم که روشن است و از این رو، علم­گرایی معرفت­شناختی می­تواند علم­گرایی آکادمیک را به دنبال داشته باشد.

منابع:

Peels, R. (2018). A conceptual map of scientism. In De Ridder, J., Peels, R., & van Woudenberg, R., Scientism: prospects and problems (pp. 28-56). Oxford University Press.

Stenmark, M. (2018). Scientism and Its Rivals. In J. De Ridder, R. Peels, & R. van Woudenberg, Scientism: prospects and problems (pp. 57-82). Oxford University Press.

Stenmark, M. (2020). Scientism: Science, Ethics and Religion. Routledge.

[۱] Humanities

[۲] Academy

[۳] این تعریف، همانی است که استنمارک ارائه نموده (Stenmark, 2020, pp. 20, 133) به همراه کمی تغییرات.