این جملات بخشی از سخنان حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه است که درباره کارکردهای فقه شیعی با قدس درمیان گذاشته و مشروح آن در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
فقه سیاسی اهل بیت(ع) به چه معنا و ناظر بر چه گسترهای است و برای جامعه شیعی چه کارکردها و رهاوردی دارد؟
اصولاً فقه، دانشی است که اگرچه پیشینه آن به زمان حضور امام معصوم(ع) بازمیگردد اما عملاً تدوین آن مستند به زمان غیبت است. به عبارت دیگر، فقها در عصر غیبتِ امام معصوم(ع) با مسئلهای مواجه شدند که آنها را از حضور امام معصوم(عج) محروم میکرد و عملاً شرایط به گونهای بود که مردم امکان استفاده از آن حضرت(ع) را نداشتند بنابراین ناگزیر بودند از نایبان آن حضرت(عج) بهره گرفته و به تعبیری دیدگاههای شریعت را از آنها بگیرند. با توجه به آنکه شریعت حوزهای وسیع دارد و همه ابعاد زندگی مردم را دربرمیگیرد طبیعتاً حوزه سیاست هم به عنوان یکی از ساحات زندگی آنها مطرح است و فقها درباره ارائه حکم شرعی در این باره باید به منابع شرعی مراجعه میکردند و آن منابع شرعی، در زمان حضور امام معصوم(ع) وجود داشته است.
از این رو، با توجه به اینکه فقه عرصهای وسیع دارد و از احوال شخصی افراد تا مسائل اجتماعی آنها و حتی امور حکومتها را شامل میشود فقه سیاسی هم بخشی از فقه است که تصدی حکومت و سیاست را بر عهده دارد و ناظر بر قدرت و حکومت است و طبیعتاً هر آنچه را به حکومت میپردازد فقها در این فقه مورد بررسی قرار میدهند. یعنی همانطور که فقه عبادات، فقه معاملات، فقه خانواده، فقه حدود و دیات، فقه قضا و… را در زمان امام معصوم(ع) ردیابی میکنیم عیناً همین مقوله را نسبت به فقه سیاسی هم پی میگیریم و این فقه هم باید بر اساس سیره امام معصوم(ع) مورد ارزیابی قرار گیرد.
اهل بیت(ع) با فقه سیاسی چه اهدافی را دنبال کردهاند و این فقه در سیره و سنت آن حضرات(ع) بنای ایجاد چه تحولاتی را داشته است؟
فقههای مضاف یعنی آنها که مضاف بر دانشی خاص هستند اعم از فقه سیاسی، فقه معاملات و… تمایزشان تابع موضوعشان است؛ برای مثال اگر فقه پزشکی به بدن انسان میپردازد فقه سیاست به حوزه قدرت میپردازد، مثل اینکه قدرت سیاسی توسط کارگزاران و مردم چگونه است؟ نوع نظام حکمرانی چگونه است؟ ساختار حکومتها چگونهاند؟ نوع مطلوب حکومت چه کیفیتی دارد؟ یعنی مسائل ناظر به قدرت سیاسی ذیل این فقه تعریف میشود چون موضوع آن به حوزه سیاست مرتبط میشود طبیعتاً فقها نیز به احکام متناسب با این حوزه میپردازند، برخلاف فقههای مضاف دیگری که موضوع آنها مقوله سیاست و قدرت نیست بلکه میتواند عبادت، خانواده و بدن انسان و… باشد.
فقه سیاسیای که که مدنظر و موردتأیید اهل بیت(ع) است چه نوع قدرت و حاکمیتی را تأیید میکند و درصدد تحقق آن است؟
بنابر ادبیات اهل بیت(ع)، قدرت سیاسی معنایی خاص و متمایز دارد؛ از یکسو سؤال از ماهیت قدرت است که آیا قدرت سیاسی در ذات، امری منفی است و نباید سراغ آن رفت یا ذات آن مثبت است و باید متصدی آن شد و یا ذاتاً خنثی است و به تناسب کارگزارانی که متصدی آن میشوند خوب و بد خواهد بود. در پاسخ باید گفت ذات قدرت و حکومت خوب است چراکه از اوصاف خدای متعال، قوی بودن است؛ از دیگر سو حکومتها طبیعتاً مقولاتی هستند که فقدان آنها به جامعه ضرر میزند و جامعه را دچار هرج و مرج میکند بنابراین حکومتها به عنوان پدیدهای بالذات خوب از حیث فقهی توصیه میشوند، برخلاف برخی دیدگاهها که حکومت را مطلوب تلقی نمیکنند. علاوه بر این، حکومتها در فقه به دو نوع جائر و عادل تقسیم میشوند. حکومت عادل آن است که از جانب خداوند تعیین و نصب میشود و کارگزاران الهی دارای اوصافی هستند که به آنها مشروعیت میبخشند؛ مثل امام معصوم(ع) در عصر ظهور و یا فقهای جامعالشرایط در عصر غیبت.
در مقابل، حاکم جائر است که از جانب خدا تعیین نشده و در فقه ما به سه گروه تقسیم میشوند؛ حاکم جائرِ کافر که نامشروع و کافر است، حاکم جائر مخالف و حاکم جائر موافق با اینکه شیعه مذهب است اما چون مشروعیت الهی ندارد، جائر تلقی میشود.
با توجه به اینکه اهل بیت(ع) جز حدود پنج سال حکومت علوی و چند ماه حاکمیت امام حسن(ع)، قدرت را در دست نداشتهاند، چه جلوههایی از فقه سیاسی شیعی را عینیت بخشیدهاند؟
اگرچه در زمان حضور امام معصوم(ع) فقه به معنای علم به احکام را که نیازمند اجتهاد است، کمتر داریم اما در عین حال عمده و بلکه تمام ادله در فقه سیاسی ناظر به کتاب، سنت و عقل است؛ طبیعتاً اگر با مقولهای مواجه شویم که آیا جامعه اسلامی میتواند یا باید با حکومتها تعامل داشته باشد به سیره اهل بیت(ع) مراجعه میکنیم و میبینیم برای مثال امام حسن(ع) ۶ ماه حکومت کردند و بعد مجبور به صلحی ۱۰ ساله با معاویه شدند، امام حسین(ع) ۱۰ سال با معاویه در صلح بودند و ۶ ماه پایانی با یزید به مخالفت برخاستند، همین طور است سیره سکوت و تقیه امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) یا دورهای که امام رضا(ع) ناگزیر به حضور در دربار مأمون عباسی شدند.
این درباره اصحاب امامان(ع) نیز صادق است، برای مثال علی بن یقطین به دستور امام کاظم(ع) برای مصلحت شیعیان به دربار مأمون میرود و در مقابل صفوان جمّال حتی از کرایه دادن شتر به حاکم جائر برحذر داشته میشود.
اگر امروز بخواهیم با حکومتها در تقابل یا تضاد باشیم همه اینها تابعی از مبانی و سیره اهل بیت(ع) است، فقها باید زمانشناسی و موضوعشناسی کنند تا با اقتضای زمانه بسنجند و بر اساس آن رفتار کنند و اگر بر آن اساس نبود طوری دیگر عمل نمایند. سیره اهل بیت(ع) در این باره متعدد و متنوع است اینکه کدامیک از روشهای ائمه(ع) برای زمان حاضر قابل تطبیق است تابع فهم فقیه است که چطور رفتار کنیم؟ ممکن است زمانی حکم به مقابله با حاکمی جائر داده شود و زمانی دیگر سکوت یا تعامل در پی گرفته شود. منبع و معیار فقها در این باره سنت اهل بیت(ع) است؛ البته در اینکه سیره کدامیک از معصومان(ع) باید پیاده شود به تناسب و اقتضای شرایط زمانه و مصلحت شیعیان است.
اقدام امام رضا(ع) در پذیرش ولایتعهدی اجباری مأمون چه وجهی از فقه سیاسی شیعه را به نمایش گذاشت و چه رهاوردی داشت؟
امام رضا(ع) همچون سایر اهل بیت(ع) عمل کردهاند، چنانکه زمانی امیرالمؤمنین(ع) هنگام خطر برای اسلام و مسلمین، بعضاً به خلفا مشورت دادهاند، هدف و غرض فقه، توسعه حداکثری دین و شریعت در جامعه است؛ مهم این است که مصلحت جامعه اسلامی چه اقتضایی دارد و در پی یک عمل، توسعهای در دین رخ میدهد یا نه؟ البته درباره امام رضا(ع) بحث فشار و اجبار مطرح بود، باوجود اجبار در پذیرش، در کارهای حکومتی دخالت و ورود نداشتند و در مصادیقی مثل نماز عید مواجهه با حکام داشتند، اما عملاً امکان تأثیر مقابلاتی را نداشتند چون حکومت جائر میکوشید از فرصت حضور امام(ع) برای همراه کردن جامعه شیعی ایران با خود استفاده و آن را به نفع خود مصادره کند، بنابراین امام رضا(ع) ضمن اینکه مجبور به همراهی با مأمون شدند اما عملاً در فضای سیاسی مشارکت نداشتند و حتی مقابله هم داشتند و نشان دادند میتوان در حالت تقیه در کنار حاکم جائر قرار داشت و به شیوه نرم و با رعایت قاعده کلی حفظ مصلحت اسلام و مسلمین با او مقابله کرد.
فقه سیاسی شیعه در مسیر ساخت تمدن نوین اسلامی چه نقشی میتواند ایفا کند؟
ما در دورههای مختلف از زمان حضور و سپس دوران غیبت ائمه(ع) و امروز در رفتار مسلمین و مؤمنان فارغ از فقه نبودهایم یعنی رفتارها باید برخاسته و مستند به شریعت باشد اگر موردتأیید شریعت بود صحیح است وگرنه اینچنین نیست. وقتی حکومت دست فقها قرار گرفت و اقتدار یافتند مسئله آنها این شد که چطور حکومتداری کنند یعنی فقه از رویکرد فردی به حکومتی تغییر رویکرد داد، چنان که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی چنین شد و فقها د ر کنار امور فردی، امور اجتماعی و حکومتی را نیز عهدهدار هستند، اما آیا اینکه فقه فقط به جمهوری اسلامی مقید است یا انقلاب اسلامی به مثابه امری که گستره وسیعتری از ایران دارد تبعاً باید پاسخگو باشد و چگونگی این پاسخ دهی هم مؤثر است.
با توجه به آنکه دین برای همه مردم نازل شده و امور فردی، اجتماعی، امنیتی و… مردم را شامل میشود این دین و شرایط باید بتواند برای همه مردم کارایی داشته باشد و احکام زندگی مردم را در سطح جهانی در قالبهای سبک زندگی و… ارائه دهد و نرمافزار اداره همه کشورها را داشته باشد تا شریعت پایه تمدن جهانی باشد. اگر فقه شیعی در طولانیمدت به سقف تمدنی نرسد باید به یک کشور خاص محدود شود در حالی که چنین ظرفیت محدودی ندارد بلکه فقه ما منطق چهارگانه همهمکانی، همهزمانی، همگانی و همهشئونی دارد. فقه شیعی ظرفیت تمدنی و قابلیت اداره تمدن را دارد به شرط اینکه موضوعشناسی و زمانشناسی برای فقیه حاصل و با نگاه تمدنی با پدیدهها و ادله مواجه شود و پاسخ متناسب با آن را هم داشته باشد.