استاد مطهری به‌مثابهِ الگوی انقلابی‌گریِ معرفتی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان،‌ مهدی جمشیدی؛‌ عضو هیئت علمیِ گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه در یادداشتی اختصاصی با عنوان نیم‌نگاهی به مبادیِ بازسازیِ انقلابی در عرصۀ علم؛ استاد مطهری را به‌مثابهِ الگوی انقلابی‌گریِ معرفتی معرفی کرده است.

در ادامه متن کامل این یادداشت تقدیم نگاهتان می‌شود:

به‌نظرمی‌رسد با توجّه به منزلت و موقعیّتِ معرفتی و انقلابیِ مطهری، و این‌که او توانست میانِ «کارِ علمی» و «کارِ انقلابی»، جمع برقرار کند و به «مغزِ متفکّر» و «ایدئولوگِ» انقلاب تبدیل شود، او را باید یک نمونۀ برجسته و قابلِ اخذ و اقتباس و بازسازی قلمداد کرد. براین‌اساس، ما روش و منشِ او را همانندِ «سنخِ مطلوب» و «مَثَلِ اعلاء» لحاظ می‌کنیم و تجویزها و توصیه‌های خویش را دربارۀ «روند و منطقِ مسأله‌یابی» و «در صحنۀ مواجهاتِ ناظر به دفاع از انقلاب بودن»، در چارچوبِ تجربه‌ها و درس‌های او، ساخته‌و‌پرداخته می‌کنیم. آیت‌الله خامنه‌ای از ما خواسته‌اند که چونان «مطهری» عمل کنیم، و مطهری، فقط «مطهریِ قم» نیست، بلکه «مطهریِ تهران» نیز، پاره‌ای از مطهری است. اگر «مطهریِ قم»، به مبادی و ریشه‌ها مسلّط بود و طرح‌های بسیار بنیادی و ساختارشکنانه در ذهن داشت، «مطهریِ تهران»، در خطِ مقدّمِ مواجهۀ تندوتیز با نیروها و جریان‌های معرفتی و سیاسیِ حاضر بود و متناسب با آنچه که صحنۀ نزاع و نبرد می‌طلبید، خوراکِ فکری و علمی تولید می‌کرد. مطهریِ تهران، هم سودای انقلاب و همراهی با امام خمینی در سر داشت و فعّالیّت‌های سیاسیِ پنهان امّا نافذ و مؤثّر انجام می‌داد، و هم همانندِ چشم‌های بیدار و روشن‌بین، بر تمامِ نیروها و جریان‌ها، اشراف و احاطه داشت و ماهیّتِ هریک را می‌شناخت و تلاش می‌کرد محصولات و فرآورده‌های علمی‌اش، در واکنشِ به آنها و در تناسب با نیازهای حیاتیِ جامعه، شکل گیرند. مطهری، یک متفکّرِ «سرگردان» و «بی‌مسأله» نبود که «اتّفاقات»، مسیر و برنامه‌اش را تعیین کنند، بلکه هرآنچه‌که می‌گفت و می‌نوشت، از متنِ یک «نیازِ واقعی و عینی» برمی‌خاست و چالش و تنشی را برطرف می‌کرد. مطهری، یک‌تنه به نرم‌افزارِ حلّ مسأله‌های «جامعه» و «خیزشِ انقلابی» تبدیل شده بود و خود را دراین‌باره، بسیار «مسئول» و «موظّف» می‌انگاشت. آری، «مطهریِ تهران»، پرورده و ثمرۀ «مطهریِ قم» بود و اگر مطهری، از چنان ذخایر و اندوخته‌های غنی و قویمی برخوردار نبود، «مطهریِ تهران» به شخصیّتی سبک‌مایه و سطحی تبدیل می‌شد، امّا مطهری، در «مطهریِ قم» نیز محدود نماند و از آن پایه‌ها و مایه‌ها، برای نبرد‌ها و کمکش‌های جاری و روزمرّه بهره گرفت. آنچه که شخصیّتِ مطهری را کم‌نظیر و مثال‎زدنی کرده و از او یک اسطوره ساخته، همین ترکیب و آمیختگیِ دلنشین و جذاب است.

البتّه به‌قطع، غرض از تأکید بر مطهری، نه ستودنِ متعصّبانه و کورکورانۀ وی و از او بت‌ساختن و نگاهِ تعبّدی به وی افکندن است، نه توقف و جمود در مطهری و ندیدنِ تحوّلات و نیازهای نو، بلکه مقصود این است که مطهری، ازجمله برجسته‌ترین و کامیاب‌ترین تجربه‌های معرفتی و علمی در دورۀ معاصرِ ما بوده که توانسته میانِ جهات و اضلاعِ مختلف، جمع کند و در نظر و عمل، موفّق به فتحِ قلّه‌های بلندی شود. روشن است که چشم فروبستن بر این واقعیّت، و از مطهری، «اقتباس» و «الگوبرداری» نکردن و راهِ طی‌شده از سوی او را، از «نقطۀ صفر» آغاز کردن، حکمِ عقل نیست. ادّعای ما بیش از این نیست که مطهری، یک «الگو» و «سرمشقِ» درخشان بوده که توانسته به‌خوبی، از گردنه‌های دشوار عبور کند و «راه‌های نو» بگشاید و «تجربه‌های خلّاقانه» از خود بجا گذارد، و چون چنین است، باید از «اندوخته‌ها» و «تجربه‌ها»ی وی، به‌نهایت استفاده کرد و از این «گذشتۀ برجسته و غنی»، غفلت ننمود. در مقابل، آنان که مطهری را امرِ تاریخیِ محض و محصور در اقتضائاتِ زمانۀ خویش می‌انگارند و معتقد به عبور از وی هستند، در حقیقت، در اثرِ کج‌فهمیِ خویش، ما را از این سرمایۀ بزرگ و تعیین‌کننده، محروم می‌کنند، البتّه بی‌آن‌که خود به‌عنوانِ بدیل، متاع و مایه‌ای برای عَرضه داشته باشند.

منطقِ مطهری در عرصۀ مناسبات با «متنِ دین» بدین صورت است: اخلاص و خدامحوری و عدمِ نگاهِ کاسب‌کارانه به کارِ فرهنگی و معرفتی؛ مسئولیّت‌پذیری و احساسِ تعهّدِ ایدئولوژیک؛ اِشراف نسبت به مکاتبِ رقیب؛ جامعیّت در اسلام‌شناسی و دین‌پژوهیِ چندلایه و کثیرالاضلاع؛ رعایتِ توازان و تناسبِ میانِ استدلال‌های نقلی و عقلی؛ تجدیدنظر در زبان و ادبیّاتِ دین‌پژوهی/ بازاندیشی در روش‌ها و منطق‌های ارائۀ دین؛ اهتمام به نظریه‌پردازیِ دینی و استخراجِ فکرِ مستقل از دین و تبدیلِ اسلام از فرهنگ به مکتب و ایدئولوژی؛ به‌صحنۀ کارزار آوردنِ تمامِ ظرفیّت‌ها و قابلیّت‌های معرفتی و تکیه بر اندوخته‌ها و میراثِ معرفتیِ خویش؛ کلّ‌اندیشی، پیوسته‌اندیشی و فهم و درکِ اسلام به مثابهِ یک کلّ درهم‌تنیده وخودداری از بخشی‌اندیشی و جزء‌نگری؛ اجتناب از القاط‌اندیشی و چندپاره‌اندیشی و افتادن به ورطۀ تلفیقِ اسلام با ایدئولوژی‌های سکولار.

منطقِ مطهری در عرصۀ مناسبات با «روندهای مطالعاتی» بدین صورت است: برخورداری از برنامۀ مشخصِ مطالعاتی، خویش‌مدیریتیِ پژوهشی و نظمِ مطالعاتی و قاعده‌مَداریِ پژوهشی؛ همّت و ارادۀ خلل‌ناپذیر، ثبات‌قدم و استمرار در طیِ طریق و پُرکاری و پُرتولیدی؛ تمایل به خلّاقیّت و نوآوریِ علمی و گام‌نهادن در راه‌های نرفته، ساختارشکنیِ معرفتی، پرهیز از تکرار و تقلید و گرته‌برداری، تلاش برای عبور از مرزهای معرفتی و نوپردازیِ علمی؛ تناسب میانِ فعالیّتِ قلمی/ نوشتاری/ تألیفی و فعالیّتِ خطابی/ گفتاری/ بیانی؛ تکمیل و تتمیمِ فرآورده‌های معرفتی در اثرِ بازخوردها و تکاملِ ذهنی و بازاندیشی و تجدیدِ نظرِ مستمر نسبت به خویش؛ مطالعاتِ میان‌رشته‌ای و چندرشته‌ای؛ اتقان و استحکامِ استدلال‌ها، خدشه‌ناپذیریِ گفته‌ها و فکرِ پُخته و سنجیده و مستند؛ استفاده از قالب‌های بیانی و رواییِ مختلف.

منطقِ مطهری در عرصۀ مناسبات با «جریان‌های معرفتیِ خودی» بدین صورت است: تبعیّتِ معرفتی از ولیّ فقیه و ولایت‌مَداریِ ایدئولوژیک؛ حرکتِ جبهه‌وار و مبتنی بر تقسیم‌کارِ جمعی و ساخت‌یافته؛ هم‌کاری و هم‌افزایی با نیروهای معرفتیِ خودی؛ ارتباطِ شبکه‌وار و هم‌افزایانه با نیروهای فکریِ خودی و مجدِّد؛ تربیتِ نیروهای فکریِ خاص، شاگردپروری، آموزشِ حلقه‌ای و خاص و چهره‌سازیِ معرفتی؛ حساسیّتِ خاصِ نظری نسبت به صیانت از اساسِ انقلاب و نظامِ اسلامی؛ رصدِ تحقیقات و پژوهش‌های جریان‌های معرفتیِ همسو.

منطقِ مطهری در عرصۀ مناسبات با «جریان‌های معرفتیِ غیرخودی» بدین صورت است: جدّیّت و قاطعیّت در مقابلِ نیروها و جریان‌های معرفتیِ معارض و چالش‌گریِ شفاف با غیرِ خودی‌ها و اغیارِ معرفتی؛ آسیب‌شناسی و مطالعۀ انتقادیِ نیروها و جریان‌های انتقادی؛ توازنِ میانِ سلب و ایجابِ معرفتی و تناسبِ حجمی و تأکیدی نسبت به نظریه‌پردازی و نقادی؛ تکیه و اصرار بر هویّتِ اصیلِ اسلامی و انقلابی، پُررنگ‌کردنِ مرزها و حریم‌های معرفتی و عدمِ‌اختلاطِ معرفتی؛ دوری از محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی‌های بازدارنده و تحرّکِ علمیِ انقلابی و جهادی؛ آمادگیِ معرفتی و روحی برای مواجهات و مناظراتِ دشوارِ معرفتی؛ دوری از غرب‌اندیشی و غرب‌مَداری و استقلالِ معرفتی نسبت به علومِ‌انسانیِ‌غربی؛ شناختِ دقیق و روزآمدِ تمامِ نیروها و جریان‌های معرفتیِ معارض و غیرخودی؛ تعاملِ اوّلیِ اصلاحی/ دلسوزانه/ پدرانه/ دوستانه با نیروها و جریان‌های معرفتیِ معارض و غیرخودی؛ تعاملِ ثانویِ انتقادی/ چالشی/ تقابلی/ تزاحمی با نیروها و جریان‌های معرفتیِ معارض و غیرخودی.

منطقِ مطهری در عرصۀ مناسبات با «جامعه» بدین صورت است: اِشراف نسبت به وضعِ روانی/ روحی/ احساسی/ هیجانی/ انگیزشیِ مخاطب؛ اِشراف نسبت به وضعِ فکریِ جامعه؛ منطقِ بیانی و سبکِ القاییِ قوی و اقناعی/ قدرتِ توضیحی و تبیینیِ خاضع‌کننده؛ مسأله‌مَداریِ پژوهشی، جامعه‌مَداریِ علمی و عینیّت‌گراییِ معرفتی؛ عدم‌توقف در مبناپردازی و طراحیِ مقدّماتِ نظریِ محض و آلی و مقدّمی انگاشتنِ مباحثِ انتزاعی؛ مسأله‌اندیشیِ جامعه‌مَدارانه، گِره‌گشایی از دردها و امراض و پرسش‌های جامعه و مردم‌گراییِ پژوهشی؛ ترجیحِ مسأله‌های اصلی و بنیادی بر مسأله‌های فرعی و حاشیه‌ای؛ هم‌زبانی و تفاهم با مخاطب‌های گوناگون؛ پانهادن در عرصه‌ها و صحنه‌های معرفتیِ مختلف از قبیلِ حوزه، دانشگاه، مسجد، مطبوعات؛ کوشش برای شناخت‌درمانیِ جامعه و احیای فکر و فرهنگِ اسلامی.