پژوهشگاه به مثابه یک رویشگاه برای اندیشه انقلاب اسلامی است

به گزارش اداره ورابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد تاسیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بر آن شدیم تا با مدیران با سابقه و اعضای هیات علمی پژوهشگاه، به گفت‌وگو بنشینیم و از خاطرات زمان تاسیس و چالش‌های پیشروی آن باخبر شویم. در ادامه متن گفت‌وگو با حجت‌الاسلام علی ذوعلم عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی و رییس سابق پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اسلامی پژوهشگاه از منظرتان عبور خواهد کرد.

درخصوص نحوه و زمان تاسیس پژوهشگاه و کم و کیف آن برایمان بگویید.

به نام خدا، در خصوص تاسیس پژوهشگاه در آن بستر اجتماعی، فکری و فرهنگی که شد خیلی باید روی آن تامل شود، یعنی بستر تاسیس و ضرورت تاسیس و فرآیند تاسیس پژوهشگاه راهبردهای مهمی هستند که باید روی آنها تامل شود و من می‌خواهم از آن شروع کنم. بالاخره بعد از دوره دفاع مقدس که تازه جامعه ما از آزادی بهره‌مند شده بود و هنوز فرصت و مجالی برای بروز و ظهور نگرش‌ها و دیدگاه‌های فکری چندان ایجاد نشده بود، یک دوره بسیار حساسی را انقلاب پشت سر گذاشت که آن هم در دهه دوم آن است. در کشور ما تا قبل از انقلاب اسلامی جنجالی برای بروز افکار مختلف وجود نداشت نگرش‌های اسلامی کلاً با محدودیت مواجه بودند و در ذیل خود معرفت‌شناسی دین نحله‌های مختلفی وجود داشتند در دهه اول انقلاب و در سال‌های اول آن، یک بروز و ظهورهایی پیدا شد، ملی گراها فکرهایی مطرح کردند ولی آغاز جنگ تحمیلی مجالی برای ادامه به این موارد نداد و دفاع مقدس هم که هشت سال ادامه داشت و توجه اصلی جامعه به آن بود. هرچند در همان زمان بعضی از محفل‌های فکری شکل می‌گرفت ولی خیلی مورد توجه نبود و مجالی برای عرضه این موارد وجود نداشت. سال ۱۳۶۷ که جنگ به پایان رسید و اوایل سال ۶۸ که امام رحلت فرمودند، تازه به تدریج زمینه‌ها و بسترهایی پیدا شد، اندیشه‌هایی که خیلی زود توانستند میدانی برای جولان دادن و عرضه پیدا کنند. بنابراین این دهه دوم انقلاب از این جهت خیلی قابل تحلیل و بحث است و در همان دهه دوم است که نگاه‌های انجمن حجتیه و … شروع به عرضه شدن می‌کند و نگاه‌های متحجرانه سعی می‌کند برای خود توجیهاتی دست و پا کنند و آنگاه دوباره این جمله را می‌گوید که: دین از سیاست جداست؛ دو مرتبه در فضاهای دانشگاهی و حوزه‌های علمیه باز تولید می‌شود و از همه‌ی این جهات، دهه‌ی هفتاد و پسا جنگ خیلی دهه‌ی مهمی است، به خصوص که دولت سازندگی هم خیلی شم فرهنگی و دغدغه فرهنگی انقلاب اسلامی ناب نداشت و به همین جهت بحث تهاجم فرهنگی و هشدار نسبت به تهاجم فرهنگی در همان سالهای ۶۹ و ۷۰ توسط رهبر کبیر انقلاب مطرح شد و همزمان با همین تحرکات در جامعه خودمان یک طراحی‌هایی هم در آن طرف مرزها برای این که دوره پس از امام خمینی(ره) را به یک دوره تجدید نظر طلبی تبدیل کنند، صورت می‌گیرد و این سیاهی آنها بسیار پیچیده و با تلاش همه جانبه‌ای در پیش می‌رفت و ادبیاتی در حال تولید بود که بگویند دوره تصاحب تمام دوره‌ای است که بیشتر عقلانی عمل خواهد شد و از انقلاب فاصله خواهیم گرفت و در چنین خیالی بودند که بالاخره بتوانند انقلاب را از مبانی فکری و اصلی خودش جدا کنند، به همین جهت کمتر دهه دوم انقلاب اسلامی از این جهات مورد تحلیل قرار گرفته است و الان که ما با آن دهه، دو یا سه دهه فاصله پیدا کرده‌ایم، خیلی جای کار نیاز است و تحقیقات خوبی در حال انجام است اما از زوایای دیگر به این مسائل و تعابیر پرداخته نشده است و خود همین تحلیل زمینه‌ها و عوامل درونی و برای ایجاد انحراف در مبانی فکری انقلاب در دهه دوم آن بحث بسیار مهمی است. در این دهه فضای آزاد جامعه ما پس از صدها سال بعد از پیروزی شکل گرفته این مجال را ایجاد کرده است تا حلقه‌ها، مجلات و هفته نامه‌های مختلفی شکل بگیرد و به تدریج بحث‌های جدی در جامعه مطرح شود. مهمترین بحثی که محور همه بحث‌ها در آن دوران است مطرح کردن سکولاریسم و توضیح سکولاریسم است از زاویه استدلال‌های به ظاهر کسانی که فکر می‌کنند در این خصوص مقاله بنویسند و سخنرانی کند و اساساً آن اسلام نابی که حضرت امام عرضه کرده بودند و بر همان مبنا شکل گرفته بود، به چالش بکشند. یعنی آن بستر مشترک تلاش‌های شبه روشنفکران کلامی و شرح فلسفی برای این بود که بتوانند اسلام را متوقف کنند، ولی جالب است که در بعضی از همایش‌هایی که صهیونیست‌ها برگزار کرده بودند در همان سال‌های ۶۱ و ۶۲ در تحلیل‌هایی که بخشی از آنها منتشر شد به این نتیجه رسیده بودند که ما باید اسلام خمینی را به تعبیر خودشان متوقف کنیم، وگرنه این اسلام خمینی ما را به چالش خواهد کشید. البته عرض کردم که در دهه سوم انقلاب هم دستگاه‌های با فرهنگی و با دانش ما تقریباً در یک غفلت وسیعی به سر می‌بردند و دشمن هوشیار و بیدار بود و دستگاه‌های رسمی هم اساساً متفاوت و بعضاً زمینه‌ساز برای همان تلاش‌های مغرضانه دشمن بودند، یک جبهه به تمام معنای فرهنگی و فکری در دهه دوم شکل گرفت و علت اینکه بعد از دولت مرحوم آقای هاشمی، دولت اصلاحات توانست سر کار بیاید هم، همین بسترهای فکری فرهنگی بود که اینها سوال هستند فراهم سازد و ریشه همان اصلاحات در تجزیه طلبی و ارتجاع فکری بعد از انقلاب شکل گرفته بود.

در دهه هفتاد تقریباً ما نهادهایی که تشکل شوند و بتوانند در مقابل آن هجوم‌های ضد فرهنگی صف‌آرایی ‌کنند را نداشتیم. به تدریج بعضی از تشکل‌های فکری فرهنگی انقلابی شکل گرفت که از جمله پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از اولین این موسسات و مجموعه‌هایی است که در این باب شروع به فعالیت کرد و توانست متولد شود.

همزمان با پژوهشگاه، کمی بعد یا قبل از آن موسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی هم در قم شکل گرفت و کمی بعد از آن هم پژوهشگاه باقرالعلوم در قم شکل گرفت و آن دوستان آمدند با گفتگو با افرادمن جمله خود بنده از تجربیات پژوهشگاه برای نیل به تعالی استفاده کردند که به تدریج آنها تکثیر شده و می توان گفت که پژوهشگاه جزء تشکل‌های فکری انقلابی اسلامی پیشتاز برای مقابله با یک هجوم فکری عجیب است که در کشور ما در دهه دوم انقلاب آغاز شد و جرقه این تاسیس را هم خود رهبر معظم انقلاب زدند. رهبری در همان سال‌ها این فکر و ایده را مطرح کردند نه با این عنوان یا این سازماندهی.

حضرت آقا در همان زمان در جمع‌هایی که علما و فضلای انقلاب مثل آیت‌الله مکارم، آیت‌الله شاهرودی، علامه جعفری، علامه مصباح و البته آقای رشاد حضور داشتند، به بحث‌های مهم فکری می‌پرداختند. آقای رشاد به عنوان یک چهره فکری انقلابی و طلبه‌ی قبل از انقلاب که در آن بحث‌ها وجود داشته و دغدغه‌مند هم بوده، این ایده‌ها را بعد از مطرح کردن توسط آقا به خوبی می‌گیرند و به این فکر می‌افتند که حرف‌های رهبری را عملیاتی کنند و به عنوان یک حرکت تا حدی آتش به اختیار و خودجوش و فکورانه شروع به این کار می‌کند و یک مجموعه که به تدریج اسم پژوهشگاه را پیدا می‌کند معرفی می‌شود به عنوان یک نهالی که بذر آن در آن زمان کاشته شده و رشد می‌کند و تبدیل به یک موسسه فعال گسترده و پربار با نام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی می‌شود که امروز با آن مواجه هستیم. در انتخاب اسم هوشمندی خیلی زیبایی اعمال می‌شود که آن هم عنوان پژوهشگاه است. بنابراین عنوان مخصوص یک فضای تحقیقاتی و علمی است نه یک فضای تبلیغی و القایی، یعنی اینجا باید حرف‌ها زده شود، بحث شود و آزاداندیشی صورت گیرد و مستندنگاری وجود داشته باشد و قرار است در عرصه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به فرهنگ و اندیشه اسلامی پرداخته شود و این موضوعات ذکر شده باعث تولد این مجموعه شد.

رسالت کاری و اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چیست؟

پژوهشگاه مسیر خود را از سه پژوهشکده‌ای که دارد استنباط کرده و در سه مقوله قرار می‌گیرد. یکی از آنها مبانی فکری و فلسفی و استدلالی اسلام است که بسیار مهم بوده و نباید از آن غافل شد. عقلانیت و محصول اندیشه ناب انسان، بذر و زیرساخت هر نهال و بنایی است. یعنی اگر که در بحث اقتصاد، سیاست، تربیت، قضاوت و هر بحثی که فردی و اجتماعی در جامعه بشری وارد شوید، رگه‌ها و ریشه‌های فلسفی در آن مشهود است. نگاه به انسان، نگاه به هستی، نگاه به آینده و گذشته از باب هستی‌شناسی عمیقی که در بحث‌های فلسفی مطرح می‌شود. پس بنابراین یک ضلع پژوهشگاه کاوش در این زمینه‌ها است که ما دائماً هم به بازخوانی فلسفه اسلامی، کلام اسلامی و بحث‌های مبنایی، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، نیاز داریم.

ضلع دوم بر اساس آن نگرش نظامات اجتماعی باید شکل گیرد که ما وقتی می‌گوییم نظام سیاسی ولایت فقیه، ریشه‌ها به آن وصل است که در مورد این موضوعات باید مستقل از آن بحث شود.

مسئله سوم هم از طرفی برآیند این نظامات و فکر است و از طرفی خودش یک فضایی ایجاد می‌کند که بتواند آن نظامات را تحقق بخشد و آن هم بحث فرهنگ است. یعنی فرهنگ و زیرساخت فرهنگ که بحث هویت است. به همین دلیل یک زمان این بحث مطرح بود که پژوهشکده فرهنگ از بین این پژوهشکده‌هایی که در پژوهشگاه هستند، به علاوه پژوهشکده دانشنامه نگاری که آن بحث جدایی دارد، بیشتر به مسئله هویت و تحولات هویتی و ریشه‌های هویتی و عوامل تاثیر گذار در شکل‌گیری هویت و این قبیل مباحث بپردازد که فرهنگ بسیار بسیار مهم است و ضلعی ارزشمند از این قضیه خواهد بود.

براین اساس پژوهشگاه می‌خواهد بر روی بحث‌های فرهنگ نظامات و باورهای اساسی مبنایی مفروضات فلسفی بحث نماید و این می‌شود عرصه کار و رسالت پژوهشگاه، نه صرفاً با یک هدف آکادمیک رسمی، بلکه اعتقاد پژوهشگاه بر این دیدگاه هم بر اساس یک فکر استدلالی و منطقی استوار است. انقلاب اسلامی بر اساس این دیدگاهی که ما داریم یک پدیده منحصر به فردی است که یک تحولی را در جامعه ما به طور عمیق در امت اسلامی و در جهان شکل داده و این تحول امتداد خواهد داشت. بنابراین با این باور پژوهشگاه فعالیت خود را شروع کرده و غایت آن این است که بتوانند یک عقبه فکری و توسعه اندیشه فرهنگی برای انقلاب اسلامی ایجاد کند که قطعاً در زمینه پیشرفت کشور خودمان و تحول در جهان اسلام اثرگذار خواهد بود، انشاالله.

جایگاه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را در بین موسسات و دستگاه‌های همسو چگونه میبینید؟

بنده و امثال بنده که عضو پژوهشگاه هستیم یک ارق پژوهشگاه‌ی داریم و شاید خیلی نتوانیم بدون این ارق پژوهشگاهی حرف بزنیم ولی در عین حال اگر سعی کنیم خودمان را از این تعلق خاطر به پژوهشگاه جداسازیم، باید بگوییم که در همان دهه اول تأسیس، پژوهشگاه خیلی پیشتاز، پیشرو و تاثیرگذار بود. زمینه‌های فکری که موجب شد بعد از دولت اصلاحات، در سال ۸۴ دولت آقای احمدی نژاد سر کار بیاید قطعاً پژوهشگاه از عوامل موثر در آن زمینه بوده است. یعنی اینکه جامعه نخبگانی ما جوانان و دانشگاه‌های ما و طیف تازه نفس انقلابی بازگشت به ارزش‌های انقلابی و اصلاح آن انحرافات دوره اصلاحات را در انتخاب خود مدنظر قرار دهند، این محصول و برآیند تلاش‌های فکری و فرهنگی در جامعه بود که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مجموعه نهادهای وابسته به پژوهشگاه و از مهمترین آنها کانون اندیشه جوان صورت گرفت و این مجموعه‌‌ها بسیار موثر بودند. در همان بعد از انتخابات سال ۸۴ در یک جلسه‌ای که در پژوهشگاه بود، بنده در آن زمان به صراحت عرض کردند که آقای احمدی نژاد باید خودش را مدیون این مجموعه‌ها بداند و کاملا روشن بود که نشان می‌داد پژوهشگاه و کانون اندیشه جوان و اعضای پژوهشگاه و آن حرکتی که پژوهشگاه آغاز کرده بود در بازخوانی فکر ناب انقلاب اسلامی و بحث مردم‌سالاری دینی و بحث عدالت اسلامی و از این قبیل بحث‌ها، خیلی موثر بوده که جامعه متوجه انحرافاتی که در اندیشه اصلاح طلبان وجود داشته پی ببرد و به احمدی‌نژاد روی بیاورند و البته شخص احمدی نژاد آن زمان خیلی مطرح نبود و در واقع او توانسته بود با یک نوع فضاسنجی و فرهنگ‌شناسی خود را معرفی نماید و حتی هر کس دیگری به جای آقای احمدی‌نژاد پرچم شعارهای انقلابی را بلند می‌کرد و از یک شخصیت فرهنگی و انقلابی هم برخوردار بود، می‌توانست همین رای را بیاورد و این نشان داد که یک مسیر تعمیق فکری فرهنگی و سیاسی در جامعه ایجاد شده است و بر خلاف آن آرزوها و خیالاتی که اصلاح‌طلبان در سال ۷۶ و ۷۷ برای خود ترسیم کرده بودند اتفاق افتاد. البته بعضی از حرف‌ها و فکرهای ایشان نیز در بره‌ه‌ای از زمان مطرح شد به این معنا که امام خمینی را باید در تاریخ جستجو کرد که البته آن زمان خود آقای خاتمی رئیس‌جمهور آمد با این موضوع مقابله کرد و این موضوع را رفع کرد با وجود اینکه تلاش‌هایی می‌شد تا این موضوع اتفاق بیفتد و تا حدی در آن زمان آش در کشور شور بود که کسی مثل آقای عطاالله مهاجرانی چند روزنامه‌ را تعطیل می‌کند و می‌گوید که این روزنامه‌ها در حال دنبال کردن خط آشوب فرهنگی و ضد انقلاب هستند. این افراد در سال‌های ۷۶ و ۷۷ خیلی خیالات داشتند ولی در این هشت سال اتفاقاتی افتاد و موسساتی مثل پژوهشگاه و امثال آن با دغدغه‌هایی که شکل گرفت و توجهی که در جامعه نسبت به این انحرافات فکری ایجاد شد، موجب شد تا در آثار اجتماعی و سیاسی هم انتخابات سال ۸۴ را داشته باشیم. بنابراین پژوهشگاه تاثیرگذاری جدی در آن دهه اول و دوم تاسیس خود داشته و به تدریج جلو آمدیم.

کسانی دیگری وارد این مقوله شدند که به نظر من پژوهشگاه از آن‌ها هم استقبال کرده و به ایشان کمک کرده و بعضی از کسانی که در پژوهشگاه به یک معنا رشد پیدا کردند، الان خودشان در محیط‌ها منشاء آثار بسیار خوبی شده‌اند. از این حیث آثار پژوهشگاه نه فقط در اعضای هیات علمی و آثار مکتوب آن باید دید، بلکه به نظر من پژوهشگاه و یکی دو مجموعه دیگری که در کنار پژوهشگاه هستند، یک آثار مثبت پنهانی داشتند که آن هیچ وقت قابل سنجش نیست و نمی‌شود مقدار و کمیت آن را بررسی کرد. البته خاصیت ذاتی کارهای فرهنگی و فکری همین است و کار فرهنگی و فکری وقتی جریان پیدا می‌کند، می‌تواند بر مزارعی برسد که آنها را شکوفا و باربر سازد که این در پژوهشگاه اتفاق افتاده است. یعنی آثار غیر مستقیم پژوهشگاه شاید به مراتب بیش از آثار مستقیم و مشهود و ملموس و قابل آمار دادن باشد ولی در بستر زمان پژوهشگاه در بعضی از ابعاد از آن نگاه انقلابی و روحیه‌ی انقلاب، نه اینکه فاصله گرفته باشد، بلکه در بعضی از زمینه‌ها نتوانست موضوع را امتداد دهد و کار مشکلی هم بوده و هست. البته وقتی که قرار است پژوهشگاه یک موسسه ثبت شده رسمی مورد قبول وزارت عالی قرار گیرد، خود به خود یک ضوابطی بر آن تحمیل می‌شود که اگرچه حس می‌کند آن ضوابط با آن روحیه و نگاه این مجموعه سازگار نیست، ولی گویا چاره‌ای جز پذیرفتن ندارد. گاهی پژوهشگاه احساس کرده در جایی دارد ذبح می‌شود ولی باید به این ذبح شدن ادامه دهد و به این محدود شدن تن دهد و این مسئله مهمی است. پژوهشگاه باید به همین مطلب وارد شود و نباید این موضوع را از دستور کار خود خارج کند.

این مجموعه چقدر با مقاصد و آمال پژوهشگاه تناسب دارد؟ این یک سوال است و آیا نباید یک زمانی پژوهشگاه به یک انقلاب اداری، انقلاب ساختاری، انقلاب تشکیلاتی دست بزند. من خودم فکر می‌کنم که این هم ضرورت است و هم مقدور است. بعضی از دوستان این موضوع را لازم می‌دانند ولی مقدور نمی‌دانند و بعضی از پژوهشگاه‌ها هم اصلاً خود را ملزوم به این موارد نمی‌دانند و می‌گویند: ره چنان رو که رهروان رفتند.

شخص بنده معتقد هستم که آن کسانی که راه‌های اینگونه را رفته‌اند، با این تفکرات ما تضاد دارند، ضمن آنکه این راه‌ها را خودشان اختراع نکردند و از اشخاص دیگر گرفتند و در ادامه راه ایشان مشغول پیاده روی هستند و ما در مقابل آن راه‌ها هستیم و بنابراین این یک پارادوکس است و غیر قابل حل شدن. تحول به این معنا در پژوهشگاه ضروری . مقدور است و چه بسا پژوهشگاه با آن پختگی و توانمندی و استحکام و پتانسیلی که دارد، بتواند در این زمینه راه جدیدی را برای بقیه دستگاه‌های مشابه پژوهشی در کل کشور باز نماید. یعنی همانگونه که مثلاً در یک برهه‌ای سپاه پاسداران یک راه متفاوتی را در عرصه نظامی گشود و توانست به دستاوردی برسد، به همان گونه که بعضی از نهادهای انقلابی ما توانستند راه‌های متفاوتی را ایجاد کنند؛ اگرچه آن راه‌ها در مسیر خود خیلی امتداد پیدا نکرد. پژوهشگاه هم می‌تواند این کار را انجام دهد، یعنی به یک نظام پژوهشی انقلابی دست پیدا کند، در مقابل یک نظام پژوهشی بروکراتیک که امروز در دستگاه پژوهشی ما سیطره پیدا کرد است. بنده چند سال پیش هم اشاره کردم که پژوهشگاه باید برای خود یک گام دوم جدی و بنیادین تعریف کند. ارزش‌های خود را حفظ کرده، راه‌های تست شده را تجزیه و تحلیل کند و راه‌های جدید و نوآورانه را بهبود ساخته و به تجزیه و تحلیل بگذارد تا بتواند این نظام بروکراتیک پژوهشی ما را دچار یک تحول مناسب کند. پژوهشگاه می‌تواند در فرهنگ پژوهشی کشور ما نیز یک تحول اساسی ایجاد نماید.

از خاطرات تلخ و شیرینی که در این ایام با پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی دارید برایمان بگویید.

بدترین اتفاق این سالهای پژوهشگاه، عارضه‌ای بود که برای آقای رشاد در سال ۹۰ پیش آمد. وقتی که این خبر را شنیدیم خیلی نگران شدیم و شرایط روحی خوبی در پژوهشگاه حاکم نبود،‌ولی واقعاً یک هفته بعد از آن اتفاق، همگی ما لطف خدا را به چشم خود دیدیم. دقیقاً یادم است که یک روز بعد از ایجاد عارضه، برای دیدن آقای رشاد با همکاران پژوهشگاه به بیمارستان رفتیم و ایشان خیلی امیدوارم بودند و واقعاً این اتفاق شبیه یک معجزه بود و خداوند خیلی لطف کرد. آیت‌الله رشاد خیلی انسان پرکاری است و من پرکارتر از ایشان ندیدم. یعنی روز تعطیل و غیر تعطیل، شب و روز و هیچ ساعتی برای ایشان تفاوتی ندارد و دائم یا در حال تحقیق و تدریس هستند و یا در حال نوشتن و خواندن. در آن اتفاق نه فقط اعضای پژوهشگاه بلکه خانواده‌های ایشان هم از این موضوع  ناراحت بودند. این موضوع بدترین حادثه و خاطره بنده از پژوهشگاه بود و شیرین ترین خاطره پژوهشگاهی من هم دیدار اعضای پژوهشگاه با حضرت آقا در سال ۸۶ است. ما در آن دیدار حس می‌کردیم که حضرت آقا مثل یک پدری است که نوجوان در حال رشد خود را می‌بیند و به دنبال بالندگی اوست و هنوز هم باید رشد کند و پیش برود. ایشان اینگونه به پژوهشگاه نگاه می‌کردند و چه امیدهایی که به این پژوهشگاه از طریق این پدر بسته است. یعنی حضرت آقا این ظرفیت و ریشه داری و صلابت را در پژوهشگاه می‌بینند و بنابراین خیلی برای آینده آن امیدوار هستند. این دیدار خیلی شیرین بود، علاوه بر اینکه دائماً هم از آقای رشاد و دوستان دیگر تجدید این دیدار مطالبه می‌شود، اما هیچ وقت این اتفاق دوباره نیفتاد و امیدواریم که این خاطره شیرین دوباره صورت گیرد.

در پایان اگر سخنی مانده است، می‌شنویم.

بنده در سال ۷۶ وارد پژوهشگاه شدم. همان زمان در جریان تاسیس پژوهشگاه ایودم. من توفیق داشتم که از سال ۷۱ تا ۷۴ در درس فقه و اصول مرحوم استاد بزرگوار آقا مجتبی تهرانی شرکت می‌کردم و آقای رشاد را هم آنجا می‌دیدم و با ایشان یک خاطره دورادور از قبل از انقلاب داشتیم. در همان جلسات مبارزاتی آن زمان من دانشجو بودم و ایشان یک روحانی جوان پرشور و انقلابی بودند، بنده و آقای رشاد همدیگر را دیده بودیم ولی هیچ وقت هم سخن نشده بودیم.  در کلاس درس گاهی بین درس بیرون قدم می‌زدیم و دوستان مشترکی داشتیم و در کنار هم صحبت می‌کردیم. بنده در جریان بودم که پژوهشگاه در حال تاسیس است. آقای رشاد مقطعی به عنوان معاون پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بودند و من هم در آن زمان رایزن فرهنگی ایران در پاکستان بودم. در سفری که ایشان به پاکستان داشتند با ایشان بیشتر ارتباط برقرار کردم و آقای رشاد مهمان ویژه علمی همایش اسلام و سکولاریسم در پاکستان شدند. وقتی من از پاکستان برگشتم و درخواست کردم که کسی دیگری را در این ماموریت اعزام کنند، آقای رشاد مطلع از بازگشت من شدند و طی تماسی بنده را به پژوهشگاه دعوت کردند که این دعوت، دعوت بسیار شیرینی بود. ایشان در واقع از من خواستند که قائم‌مقام رئیس پژوهشگاه شوم. بنده در آن زمان خیلی به درون پژوهشگاه آشنا نبودم و طی درخواست آقای رشاد این جایگاه را قبول کردم و در ادامه هم عضو هیات علمی گروه انقلاب اسلامی پژوهشگاه شدم. بعد از مدتی احساس کردم که پژوهشگاه خیلی نیازی به قائم مقام ندارد و سرپرست پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی شدم و از آن زمان تا حال در خدمت دوستان در قسمت‌ها و جاهای مختلف پژوهشگاه بوده و در چند مقطع بنا به ضرورتی که وجود داشت با موافقت خود آقای رشاد به آموزش و پرورش مأمور شدم و در مقطعی هم در قم برای تکمیل دروس حوزوی رفتم ولی باز هم عضو پژوهشگاه بودم و حالا هم که به افتخار بازنشستگی در پژوهشگاه نائل شده‌ام، بیشتر از قبل در پژوهشگاه هستم و این نشان دهنده تعلق خاطر من به پژوهشگاه است و پژوهشگاه را منزل و معمای فکری خودم میدانم و بارها خدا را در خلوت سپاس گذار بوده‌ام که بنده را به این مسیر هدایت کرد.

از مجموعه دوستان پژوهشگاه که یک خانواده گسترده هستند و پدر و راهبر این خانواده که خود حاج آقای رشاد هستند خیلی تشکر می‌کنم چون معمولاً درون پژوهشگاه رابطه عاطفی بین همکاران قوی است و همه دوستان نسبت به بنده هم همیشه محبت و لطف داشته‌اند. بنده امیدوارم که تا آن زمان که خداوند من را از نعمت حیات برخوردار کرده است، بتوانم در همین مسیر با اخلاص و تلاش حرکت کنم و خداوند انشاالله پژوهشگاه را مصداق همان شجره طیبه قرار دهد و در هر زمانی نسبت به اقتضاعات زمان و نیاز و زبان مخاطب، تامین کننده نیازهای عمیق و انقلابی باشد؛ انشاالله…