عقبه فکری دکتر سروش و شیوه تعامل وی با مخالفان

به دنبال اظهارات اخیر دکتر سروش در موضوع رحمانیت و خشونت در اسلام و تعارضات فراوان آن با آموزه‌های مسلم دین، بر آن شدیم سیر تطور فکری ایشان در حوزه‌های مختلف را از ابتدا تا کنون در مصاحبه با صاحبنظران و متفکران این حوزه‌ها به بحث و گفتگو بنشینیم. باشد که نسل جوان و جویای واقعیت پاسخ بسیاری از ابهامات خود را دریابد و منشا بسیاری از افکار و اندیشه ها را بازشناسد و بزنگاه ها و اشکالات واضح، تناقضات، مغالطات، همچنین لوازم معرفتی برخی افکار روشن گردد.

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به نقل از تسنیم،‌ در گفتگو با حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه، دربارۀ اندیشۀ سروش و سیر تکامل اندیشه وی به بحث نشستیم که متن گفتگو تقدیم می‌گردد:

  • به عنوان اولین سوال ، لطفا درباره فرایند اندیشه‌های دکتر سروش توضیحی بفرمایید؟

فرایند فکری سروش

فرایند و بسط اندیشه‌های سروش را با دو رویکرد می‌توان پی‌گرفت. رویکرد نخست:  شخص محور است یعنی با توجه به شخصیت‌هایی که بیشتر در شکل گرفتن اندیشه‌های سروش تاثیرگذار بوده‌اند، قابل شناسایی است.

رویکرد دوم: جریان یا موضوع محور است یعنی با توجه به جریان‌هایی که سروش با آنها در تقابل بوده یا موضوعاتی که دغدغه فکری او را تشکیل می­دادند قابل پیگیری است

  • دکتر سروش در بخش شخص محوری از چه شخصیت‌هایی تاثیر پذیرفتند؟

فرایند فکری سروش با رویکرد شخص محوری

سروش در فرایند فکری خود به ترتیب از شخصیت‌هایی مانند ملاصدرا، پویر، کانت، گادامر و شلایر ماخر متاثر بوده بودند. ابتدا ملاصدرا است. گرایش خود را به اندیشه‌های صدرایی و مبانی معرفت‌شناختی و رئالیستی حکمت متعالیه با تدوین کتاب نهاد ناآرام جهان نشان می‌دهد. در مرحله بعد از پوپر متاثر است. سروش در این مرحله با توجه به علاقه‌اش نسبت به فلسفه علم و گرایش به دیدگاه‌های فیلسوفان علم به ویژه ابطال‌گرایی پویر به سوی ابطال‌گرایی معرفت تجربی سوق پیدا کرد. کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در این مرحله تدوین شد و برای نخستین بار فلسفه علم کارل پویر وارد اندیشه دانشگاهیان شد. آگاهی وی از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پویر سبب شد که تا به همراه بزرگانی چون استاد مطهری، استاد مصباح و استاد سبحانی به نقد مارکسیسم که یکی از جدی‌ترین رقبای انقلاب اسلامی بود، بپردازد.

سروش که سالها خود را شاگرد خلف پوپر می‌دانست، از اردیبهشت سال ۱۳۶۷ وارد مرحله جدیدی شد و با کنارگذاشتن فلسفه علم، پای به عرصه هرمنوتیک و معرفت‌شناسی معارف دینی می‌گذارد. او با تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت که به صورت مقالاتی در کیهان فرهنگی نیمه دوم دهه شصت با عنوان بسط و قبض تئوریک شریعت منتشر گردید، رویکرد گادامری و نسبی گرایی معرفت دینی را نظام‌مند کرد. نهایتا در مرحله چهارم تائیرپذیری خود را از شلایر ماخر و شاه ولی‌الله دهلوی نشان می‌دهد.

  • می‌توان گفت بخش نسبیت دین را در این مرحله تدوین می‌کند؟

بله دکتر سروش در این مرحله به نسبیت معرفت تجربی و معرفت دینی بسنده نمی‌کند و پا را فراتر گذاشته و نسبیت دین را هدف قرار می‌دهد. او با تدوین و انتشار بسط تجربه نبوی در سال ۱۳۸۷، علاوه بر بسط تجربه نبوی به مقوله‌های دیگری مانند ذاتی و عرضی در ادیان، دین اقلی و اکثری، خاتمیت پیامبر و غیره نیز پرداخته است. به تعبیر وی: [در] قبض و بسط تئوریک شریعت، سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی می‌رفت و اینک در بسط تجربه نبوی سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه دینی می‌رود. به عبارت دیگر این کتاب رویه بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را بدون تعرض و رویه فراتاریخی و فراطبیعی آن، بلکه با قبول و تصدیق آن، می‌کاود و باز می‌نماید. تعارض دانستن امامت و خاتمیت و نیز امامت و دمکراسی که در سال ۱۳۸۴ در دانشگاه سوربن فرانسه در جمع دانشجویان مطرح کرد، در راستای تکمیل مرحله چهارم معنا پیدا می‌کند.

  • آیا ایشان را می‌توان بنیانگذار نظریه نسبیت معرفت دینی دانست؟

هر چند نمی‌توان نویسنده نظریه قبض و بسط را بنیانگذار نظریقه نسبیت معرفت دینی دانست، زیرا سال‌ها پیش این نظریه توسط اقبال لاهوری، مهندس جلال‌الدین آشتیانی و دکتر شریعتی مطرح شده بود، اما دکتر سروش، برای اولین بار توانست این نظریه را با استفاده از ذهن‌شناسی و فلسفه استعلایی کانت و هرمنوتیک فلسفی گادامر به صورت ارکان سه گانه‌ای نظام‌مند سازد. جالب توجه اینکه، گادامر، شاگرد هایدگری است که به شدت با پوپر در تزاحم و تعارض بوده و همانند اسلاف مکتب پوزیتویسم و اگزیستانسیالیسم دائما در حال ستیز و مخالفت با یکدیگر بودند و حال دکتر سروش، هرمنوتیک فلسفی هایدگر را با بهره‌گیری از کتاب حقیقت و روش گادامر احیا می‌کند و در کنار نظریه ابطال‌گرایی پوپری می‌نشاند؛ البته سروش هیچ‌گاه در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، نام گادامر را نمی‌برد، اما از صامت دانستن دین و تاثیرگذاری معارف بیرون دینی بر فهم متون دینی کاملا پیدا است که او از این مدرسه بهره فراوان برده است.

بخش اول درباره تاثیرپذیری دکتر سروش از شخصیت‌ها بود  بخش دوم درباره جریان‌ها است .اینکه ایشان با کدام جریانها درتقابل بود

فرایند فکری سروش با رویکرد جریان و موضوع محوری

دکتر سروش در دومین توصیف و تحلیل بسط فکری‌اش با جریان‌ها و موضوعات متنوعی درگیر شده است. دغدغه‌های فکری و اجتماعی او را نمی‌توان یکسان معرفی کرد. گاهی مارکسیسم و زمانی معرفت تجربی و در مواردی، معرفت دینی و سپس دین و بعد مسایل سیاسی و اجتماعی و حکومت جمهوری اسلامی ایران دغدغه و موضوع نگاشته‌ها و سخنرانی‌های او به‌شمار می‌آمد. بر این‌اساس، می‌توان پنج مرحله را در این رویکرد به فرایند فکری سروش نسبت داد. شایان ذکر است گرچه دغدغه‌های او سیر تاریخی پیدا می‌کند، اما چنین نیست که اگر در مرحله نخست، دغدغه‌ای داشته و بعد وارد دغدغه دیگری در مرحله دوم شده‌اند، دست از دغدغه گذشته برداشته است، بلکه دغدغه‌ها و موضوعات پژوهشی ایشان سیر تکاملی می‌یابند.

مرحله نخست: دغدغه مقابله با مارکیست‌ها اگر خوانندگان با آثار نخستین دکتر سروش مانند نهاد نا آرام جهان (نظریه فلسفه ملاصدرا درباره حرکت جوهری) و فلسفه تاریخ و ما در کدام جهان زندگی می‌کنیم و دگماتیسم نقابدار یا ایدئولوژی شیطانی و دانش و ارزش و نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی آشنایی داشته باشند، در می‌یابند که این دوره از آثار قلمی گرچه مطالعات علمی و فلسفی تلقی می‌شوند، اما او عمدتا با جریان و فلسفه مارکسیسم در چالش است و نشان می‌دهد که اولا فلسفه غیر از علم است و نمی‌توان با مطالب علمی به نظام فلسفی دست یافت؛ ثانیا با توجه به این که قوانین علمی ابطال پذیرند و تجربه‌ها مسبوق به فرضیه‌ها هستند، پس نمی‌توانند جهت کل تاریخ را نشان دهند و فلسفه تاریخ را بزایند؛ ثالثا اخلاقیات نیز از علوم تجربی جدایند و رابطه منطقی میان آن‌ها وجود ندارد و مقوله‌ای به نام اخلاق علمی و اخلاق تکاملی زاییده مغالطه ربط (باید به هست) است.

پس تا اینجا دکتر سروش تلاش می‌کند با بهره‌گیری از فلسفه علم و فلسفه فلسفه و فلسفه علوم اجتماعی، رویکردی معرفت‌شناسانه و درجه دوم به علوم انسانی و طبیعی و فلسفه داشته باشد و نظریه ابطال پذیری پوپر و دیدگاه هیوم در باب معضله استقرا و تجربه را در اثبات معارف تجربی ناکار آمد معرفی می‌کند تا بتواند فلسفه علمی و اخلاق علمی و تکاملی مارکیست‌ها را نقد کند.

مرحله دوم: دغدغه معرفت‌شناسی دینی و تاکید بر نسبیت معرفت دینی مرحله نخست تنها دکتر سروش را در نقد مارکسیسم مدد نرسانید بلکه او را به دنیای دیگری سوق و جهت داد. وی با استمداد از مرحله نخست، وارد دومین مرحله می‌شود یعنی معرفت دینی را به جای معرفت تجربی، موضوع پژوهش خود قرار می‌دهد. رویکرد معرفت شناسانه و درجه دوم و تاریخی و فلسفه مضاف به علوم و معارف اسلامی او رابه نسبی‌گرایی معرفت دینی می‌کشاند. سروش با نوشتن قبض و بسط تئوریک شریعت نه تنها متون دینی را صامت معرفی می‌کند. بلکه فهم دین و معرفت دینی را زاییده همه معارف بشری اعم از علم و فلسفه می‌داند.

مرحله سوم: تفسیر گزاره و باورهای دینی سروش با طرح قبض و بسط تئوریک شریعت، در اردیبهشت ۶۷ و خرده‌گیری‌های ناقدان و توصیه‌های پاره‌ای از دوستان بر آن شد تا پا به عرصه دیگری بگذارد و خود را از بی‌دینی مبرا سازد. براین اساس در سال ۱۳۶۸ در مسجد جامع امام صادق (ع) به تفسیر نهج البلاغه پرداخت. او خطبه امام علی (ع) درباره متقین را با عنوان اوصاف پارسایان و نیز نامه امام علی (ع) به امام حسن (ع) را با عنوان حکمت و معیشت در سه دفتر شرح و تبیین کرد.

مرحله چهارم: دغدغه دین و تاکید بر نسبیت آن مرحله چهارم اندیشه سروش زاییده تاثیر‌گذاری مرحله دوم است. وی در این مرحله وارد دین‌شناسی می‌شود، به عبارت دیگر، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت که به حوزه فلسفه معرفت دینی ارتباط داشت بر مباحث فلسفه دین و دین‌شناسی تاثیر می‌گذارد. سروش در این مرحله، دیگر از فهم دین سخن نمی‌گوید بلکه خود دین، موضوع تحقیق او است. در سال ۱۳۶۷ در مسجد امام صادق (اقدسیه تهران) بحث علل اقبال به دعوت انبیا را ارایه می‌کند و در سال ۱۳۶۸ به قم آمده و در موسسه امام رضا (ع) بعد از توصیف و گزارش نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و تبیین نسبی‌گرایی معرفت دینی به مباحث فلسفه دین مانند انتظار بشر از دین و علم و دین می‌پردازد و بعدها کتاب‌های فربه‌تر از ایدئولوژی (۱۳۷۳ ش) و بسط تجربه نبوی (۱۳۷۸ ش) را به انتشار می‌رساند. حقیقت دین را با تجربه دینی مترادف دانسته و آن را بسط می‌دهد.

  • لطفا درباره شیوه گفتگوی او با دیگران توضیح دهید؟

تحولات فکری سروش و شیوه گفتگوی او با دیگران

خوب است چند نکته ویژه را درباره آقای سروش مطرح کنیم. اولین نکته، شیوه گفت‌وگوی او با دیگران است. ایشان هرکسی که به باورهایش نزدیک باشد آیت‌الله، خطاب می‌کند هرچند صرفا مروّج‌الاحکام باشد. از آن طرف آنهایی که باورهایش را به چالش می‌کشند حتی مروّج‌الاحکام هم نمی‌خواند ولو آیت‌الله‌العظمی و مرجع تقلید باشند. نمونه‌های متعددی وجود دارد؛ مثلا در همین حوادث اخیر، سید کمال حیدری را به عنوان آیت‌الله و مرجع تقلید خطاب کرد و برای آیت‌الله اراکی تعبیری شبیه «یک مبلّغ آشفته» داشت که البته باید تعبیر دقیقش را جست‌وجو کرد. درباره آقای سروش محلاتی هم، پیشوند «آیت‌الله» به کار برده‌اند؛ اما حاضر نیستند مخالفینشان را حتی «آقا» خطاب کنند. خود سروش می‌گوید که من چندین بار با مقام عظیم رهبری با عتاب و درشتی سخن گفتم و مذمّت‌ها و ملامت‌ها بر او روا داشتم. باید از ایشان پرسید که اگر نقدی به کسی دارید چرا اینقدر با عتاب و درشتی و ملامت سخن می‌گویید؟! شما که اینقدر دم از اخلاق می‌زنید قدری آرام‌تر نصیحت کنید! این روش بی‌اخلاقی دکتر سروش بر فرزند و مریدان او هم اثر گذاشته است و وقتی می‌خواهند کسی را که قبول ندارند نقد کنند با توهین و درشتی نقد می‌کنند و ذره‌ای اخلاق را رعایت نمی‌کنند.

ایشان مانند بسیاری از مدعیان روشنفکری گرفتار نوعی آلزایمر تاریخی است. این همه آزادی اندیشه و گفت‌وگو را در کشور ما نادیده می‌گیرد و در آمریکایی زندگی می‌کند که کسی جرئت نمی‌کند هلوکاست را نقد کند. این همه ظلمی که در ایات متحده به سیاهان می‌شود. نزدیک چهل میلیون سیاه‌پوست مظلوم واقع شده‌اند. حول و هوش همین مقدار، کارتون‌خوابِ زیر خط فقر در آمریکا زندگی می‌کنند؛ ولی یک بار نشده که انتقاد کند که این چه ظلمی است که بر مردم روا می‌دارید؟! یا حتی جریان روشنفکری عصر مشروطه را ببینید که چه ظلم مستبدانه‌ای بر منتقدان خود کردند. اینها آنقدر ظلم کردند که زمینه برای دولت قلدرمآبی مثل رضاخان فراهم شد. یک بار پیش نیامده که دکتر سروش دوره مشروطه و روشنفکران آن زمان را نقد کند! تاریخ نشان داد که عده‌ای آمدند و به اسم روشنفکری و حریّت و قانون، حکومت را به دست گرفتند و حتی تحمل موافقان منتقد خود را هم نداشتند. چقدر اعدام و ترور و قتل اتفاق افتاد؛ ولی ایشان عین خیالشان نیست؛ حال یا مانند بقیه آلزایمر تاریخی گرفته‌اند یا می‌خواهند با انقلاب اسلامی مبارزه کنند. وای از آن روزی که دولتی را نپسندند! انواع دشمنام‌ها را نصیبش می‌کنند؛ ناسزاهایی مثل دولت خرافه‌گستر، سفاهت‌پرور، بی‌تدبیر، گرفتار توهم ظهور و خیالات خام را بر آن بار می‌کنند؛ اما اگر دولتی با او همسو باشد آنگاه که بر اریکه قدرت بنشیند؛ حتی اگر اقتصاد و فرهنگ کشور را به حضیض ذلّت بکشاند و به غربیان مستبد و زورگو میدان دهد، هیچ انتقادی ندارد و حتی امتیازاتی برای آن دولت برمی‌شمرد. این رفتار افراط و تفریطی‌اش در برابر دولت‌ها تأسف‌بار است. انسان باید از زحمات دولت‌ها تشکر کند و اگر نقص و ضعفی دارند با رعایت اخلاق نقد کند. ایشان نسبت به عالمان هم رویکرد افراط و تفریطی دارد.