عضو هیات علمی گروه غربشناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
در یادداشت قبلی[۱]، بیان شد که منظور از الهیات طبیعی معاصر، پروژه ای است که بر نقش یافتهها یا تنگناهای علوم طبیعی جدید در خداشناسی تأکید میکند. پرسشی که ناظر به این پروژه در سطح کلان طرح میشود این است که آیا این پروژه میتواند از چالش خدای رخنهها (God of the gaps) مصون باشد؟
در پروژه الهیات طبیعی معاصر، وجود خدا متوقف بر اموری میشود که تبیینهای طبیعی موجود، توضیح قابل قبولی برای رخ دادن آنها ارائه نمیکنند و ادعا این است که روی دادن این پدیدههای بخصوص، با فرض وجود خدا، تبیین بهتری پیدا میکند. بنابر این، فرض وجود خدا یا فرضیه خداباورانه، به عنوان بهترین تبیین برای توضیح رویدادهای خاصی در جهان قلمداد میشود. مطالبق این پروژه، اگر قوانین شناخته شده علمی و تصادف نتوانند تبیین کاملی از یک پدیده ارائه کنند، مجاز خواهیم بود از تبیینهای قصدمندانه یا شخصمحور استفاده کنیم و خدا را مسئول تحقق آنها بدانیم. بر این اساس، خداباوری، به عنوان یک فرضیه آزمونپذیر، برای تبیین پدیدههای بخصوصی در طبیعت، پیش نهاده میشود.
فهرست نسبتاً مفصلی از این رویدادهای خاص وجود دارد که از آن میان میتوان به حقایقی مانند تنظیم ظریف اولیه کیهان، پیدایش حیات، آگاهی، تجربه دینی و… اشاره نمود.
در نقطه مقابل، پروژه طبیعتگرایی (Naturalism) قرار دارد که مبتنی بر اصل بستار علی طبیعت، اثر یک عامل فراطبیعی مانند خدا را در روی دادن پدیدههای طبیعی انکار میکند و تأکید دارد بر اینکه تبیین هر پدیده طبیعی باید بر اساس پدیدههای طبیعی دیگر انجام شود و تمسک به هر عامل فراطبیعی مردود است.[۲]
پروژه طبیعتگرایی با دفاعهایی مانند حفظ یکنواختی قوانین طبیعت، تجربه تاریخی پیشرفت علم با فرض طبیعتگرایی روششناختی، کامل بودن نظام طبیعت و… پشتیبانی میشود.
اگر با توجه به این اصطلاح اخیر بخواهم پروژه الهیات طبیعی معاصر را تعریف کنیم، میتوان چنین گفت که با فرض وجود نداشتنِ تبیین کاملِ طبیعتگرایانه، مجاز خواهیم بود از تبیینهای قصدمندانه استفاده کنیم که معادل باور به وجود خدا و نقش او در تبیین پدیدهای است که تبیین کامل طبیعی برای آن در اختیار نداریم.
خدای رخنهها، اصطلاحاً، به معنای خدایی است که در حفرههای تبیینی دانش بشری دست به کار میشود و علت روی دادن اموری است که دلیل شناختهشدهای برای روی دادن آنها وجود ندارد. این اصطلاح یکی از مهمترین چالشها برای هر نظریه خداباورانهای تلقی میشود اما به طور خاص، سدی بر راه پروژه الهیات طبیعی معاصر به حساب میآید.
در این یادداشت بطور خاص به این میپردازم که چه ایرادی به استراتژی خدای رخنهها وارد است. در یادداشت بعدی، به زمینههایی اشاره خواهم کرد که خداباوری میتواند برای رها شدن از این ایراد آنها را پیگیری نماید؛ هرچند ممکن است این راه جایگزین با پروژه الهیات طبیعی معاصر کاملاً سازگار نباشد.
ایرادات اصلی خدای رخنهها
شاید بتوان مهمترین ایرادات این استراتژی را در چهار محور خلاصه نمود:[۳]
۱) استدلال مبتنی بر جهل
قویترین استدلال فلسفی علیه راهبرد خدای رخنه، استدلال از راه نقص تبیینهای طبیعتگرایانه بر وجود خدا را مشمول مغالطهای صوری میداند. به این معنا که بدون دلیلی مستقل، تنها از روی نبودنِ دلیلی به خلاف یک مدعا، آن مدعا را درست بدانیم یا به عبارت دیگر، دلیل درستی یک گزاره را این بدانیم که نادرستی آن اثبات نشده است. مثلاً وجودِ چیزی را از اینکه دلیلی برای عدم آن در دسترس نیست، اثبات کنیم. اگر دلائل اثبات خدا در الهیات طبیعی معاصر از این نوع باشند، به صورت قاطع باید کنار گذاشته شوند؛ از همین رو، این استدلال را قویترین استدلال در رد این استراتژی برمیشمارند.
در پاسخ، معمولاً بر روی دو نکته تأکید میشود: ۱) تبیینهای قصدمندانه، حالت متعارف و ارتکازی تبیین پدیدههای خاص مورد نظر پروژه الهیات طبیعی بوده است و در دسترس نبودن تبیین طبیعتگرایانه برای این پدیدهها، برای بازگشت به آن فهم متعارف کفایت میکند. به عبارت دیگر، ادعای اینکه برای این پدیدهها (مثلاً تنظیم ظریف کیهان) باید به دنبال تبیین طبیعتگرایانه باشیم، شبههای در مقابل فهم متعارفی است که آن پدیده را مبتنی بر قصد یک عامل فراطبیعی تبیین میکند و با نمایان شدن ناکامی این شبهه، همان فهم متعارف به جایگاه خود بازمیگردد و نیازی به دلیلی مستقل ندارد. ۲) علاوه بر این، ادعا میشود دلایل مستقلی برای برتری تبیینهای قصدمندانه در آن موارد هم وجود دارد. به عنوان مثال میتوان به مسیری که دمبسکی دنبال میکند اشاره نمود.[۴]
۲) مانعی بر سر راه پیشرفت علم
روشن است که پیشرفت علم، به معنای روی کار آمدن پاسخهای جدید برای پرسشهایی است که با علم متعارف موجود قابل پاسخگویی نیستند. حال اگر بنا باشد هرجا تبیینهای علمی (طبیعتگرایانه) به بنبست میرسند، به وجود یک عامل فراطبیعی و نقش او در تبیین قصدمندانه متمسک شویم، علم پیشرفت نمیکند و اگر بنا بود در گذشته چنین مواجههای داشته باشیم، شاهد این پیشرفتهای چشمگیر علمی نبودیم.
فقط از باب نمونه، این مثال واقعی را درنظر بگیرید:[۵] در سال ۱۹۵۶ مردی ۵۱ ساله را به دلیل ابتلا به سرطانی بدخیم که در بدن او پخش شده بود، از بیمارستان جواب کردند اما پس از ۱۲ سال و در سن ۶۳ سالگی برای مشکل جسمانی دیگری به همان بیمارستان مراجعه نمود! پس از بررسی مجدد اسناد پزشکی، معلوم شد هیچ خطایی در تشخیص قبلی وجود نداشته و سرطان او به دلیلی ناشناخته بیاثر شده است. در اینجا امکان داشت درمان این بیمار را به دلایل فراطبیعی مستند کنند و پرونده بحث را ببندند اما یکی از پزشکان آن بیمارستان ماجرا را دنبال نمود و با گرفتن آزمایشهای بیشتر، نهایتاً به این نتیجه رسید که وجود هورمونی بخصوص در بدن این بیمار، موجب بیاثر شدن سرطان او شده و در پایان، این هورمون به عنوان یکی از درمانهای آن نوع سرطان، به جامعه علمی معرفی شد. اگر آن پزشک هم میخواست به شیوه توصیه شده در استراتژی خدای رخنه عمل کند، این یافته علمی بدست نمیآمد.
در پاسخ، میتوان از یک تفکیک بهره گرفت: مسائلی که علیالاصول برای علم قابل پاسخ نیستند (Limit or Ultimate Questions) و مسائلی که در علم موجود پاسخی ندارند اما کاوشهای علمی بیشتر، میتوانند پاسخ آنها را معلوم کنند. این تفکیک بصورت نظری مشکل را حل میکند اما در نبودِ معیاری برای تمییز میان این دو دسته از مسائل، در عمل نمیتواند راهگشا باشد. بحث از این معیار را به یادداشتهای بعدی وامیگذارم.
۳) تصویر نادرستی از فعل خدا
کمابیش روشن است که تصویری که از فعل خداوند در استراتژی خدای رخنه ارائه میشود با تصویر خداباوری متعارف (Classical Theism) اختلاف دارد. در اینجا ما با فعل خاص الهی (Special Divine Action) مواجه هستیم که استناد برخی از پدیدهها را به لحاظ فاعلی به خداوند بیش از پدیدههای معمول میداند. چنین تصویری لزوماً نمیتواند انتظار متألهان را برآورده کند.
۴) به خطر افتادن ایمان با پیشرفت علم
آخرین ایراد هم به همان مسئله آشنا برمیگردد که اگر ایمان به خدا را به مسائل حلناشده علمی گره بزنیم، با پیشرفت علم، و مطرح شدن تبیینهای طبیعتگرایانه برای آن مسائل، دیگر نیازی به پذیرش وجود خدا به عنوان راه حل آن مسائل نیست و درنتیجه، ایمان دینی متزلزل میشود. روشن است که این ایراد قاعدتاً از جانب دینداران طرح میشود.
متأثر از این ایرادات فلسفی-الهیاتی، استراتژی خدای رخنهها کاملاً مردود تلقی میشود و پروژه الهیات طبیعی اگر نتواند مرز خود را با این استراتژی بصورت روشن نشان دهد، با چالش جدی مواجه خواهد شد.
[۱] الهیات طبیعی معاصر: https://iict.ac.ir/elahyattabei/
[۲] در اینجا، تبیین و علیت را دو روی یک سکه درنظر گرفته ام. تبیین یک پدیده، یعنی بیان بخش بخصوصی از زنجیره علی روی دادن آن پدیده. در واقع، تبیین و علیت، تقریباً یک چیز هستند که یک بار بصورت معرفتشناسانه در نظر گرفته میشود (تبیین) و یکبار بصورت هستیشناسانه (علیت). این فرض، خلاف جریان متعارف در فلسفه علم جدید نیست.
[۳] برگرفته از:
Kojonen, E. V. R. (2016). The God of the gaps, natural theology and Intelligent Design. The journal of analytic theology.
[۴] به عنوان نمونه:
Dembski, William A. (2002). No Free Lunch: Why Specified Complexity Cannot Be Purchased Without Intelligence. Rowman & Littlefield Publishers.
[۵] Klee, R. (1997). Introduction to the philosophy of science: Cutting nature at its seams. Oxford University Press: pp 1-3.