به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی ترویجی با موضوع “ماهیت فهم سلوکی“ چهارشنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۹۹ توسط گروه عرفان پژوهشگاه با مشارکت دانشکده عرفان دانشگاه ادیان و مذاهب به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ برگزار شد.
در این کرسی علمی، حجتالاسلام دکتر علی فضلی به عنوان ارائهدهنده و حجج اسلام دکتر علیرضا قائمینیا و دکتر محمدجواد رودگر به عنوان ناقد حضور داشتند.
متن ارائه حجتااسلام دکتر علی فضلی در ادامه میآید:
نکتهای که نخست باید به آن توجه کنیم این است که ما پیش از آن که حقایق معنوی و مفاهیم سلوکی را از متون استخراج و استنباط و برداشت کنیم، باید آن حقایق و دقایق را بفهمیم؛ تا فهم نباشد، هیچ حقیقتی از متن برداشت نخواهد شد و متن نسبت به قوۀ شناخت ساکت خواهد بود.
ما در این بحث در صدد آنیم که دریابیم فهمی که ارباب سلوک و معرفت از متون دارند، چیست؟ چه اقسامی دارد؟ چگونه رخ میدهد؟ چه میشود که این طایفه از آیۀ ( انه عمل غیر صالح ) مفهوم و معرفتی را درک میکنند و میفهمند که بسیاری از چنین فهمی بیبهره هستند؟ چه میشود که ارباب سلوک و معرفت از یک رویداد خارجی مانند حرکت ماهی بریان بر روی تخت سنگ معنای خاص و پیامی خاص ملهَم میشوند که دیگران از آن بیبهره هستند؟ چرا؟
اجازه دهید نخست مقدمۀ مهمی بیان کنم و آن این که فهم در مرتبۀ برداشت است و برداشت هنگامی صورت میگیرد که به متن پرسشی عرضه شود و پاسخی طلب گردد. این پرسشها نیز هنگامی در ذهن خطور میکنند و شکل میگیرند که علوم و معارفی پیش از این در ذهن شکل گرفته باشند. در حقیقت آن علوم و معارف چنان ذهن را میپروارنند که او را نسبت به جهان پیرامون و متون تخصصی و کتب پیشِ رویش پرسشگر میسازد و برای پاسخی متناسب منتظر مینشاند تا به معرفت جدیدی دست یابد. از این روست که فردی که زیستشناسانه یا روانشناسانه به جهان و جهانیان مینگرد، با فردی که فیلسوفانه یا عارفانه به آن دو مینگرد، تفاوت دارد؛ چراکه پدیدهها، رویدادها، نسبتها و پیوندها را به گونۀ متفاوت میبینند و میشنوند و میفهمند و به گونۀ متمایز تشریح و تفسیر میکنند. این قاعدۀ علمی و تجربی دربارۀ علم سلوک و عرفان عملی نیز جاریست. زیرا به گونۀ شگفتانگیزی جنبش و جهت خاصی به قوۀ شناخت میبخشد ونگاه به متن پیشِ رو را تغییر و تعالی میدهد و پی در پی معرفتها و باورهای جدیدی را هدیه میدهند؛ چه آن متن، وجودی باشد، مانند جهان و جهانیان، و چه کتبی باشد، مانند کتب عرفانی، و چه دینی و وحیانی باشد، مانند کتاب و سنت.
اکنون پرسش اول ما این است: فهم سلوکی چیست؟
فهم چیست؟ فهم به معنای وجدان مقاصد و کشف روابط است. برای این وجدان، اولا باید دستگاه شناخت یعنی عقل و قلب با یکی از متون همچون گفتار، نوشتار، کردار، پدیدار و رویداد مواجه شد و با آن درگیری شناختاری پیدا کرد و در خویش نیاز به آگاهی دربارۀ آن را احساس نمود. ثانیا پس از احساس نیاز در ذهنش پرسشی را طرح کند و از آن متن پاسخی بطلبد. ثالثا این طلب پاسخ گوش شنوایش را بر روی آن متن میگذارد و به آهنگ آن به دقت گوش فرامیدهد تا معنا و پیامی از آن به وی برسد و پاسخی درخور دریافت کند. به این دریافت پاسخ و معنا و مفهومی که برآیند مواجهۀ عقل با متن است، فهم گویند. با توجه به تنوع پرسشها، پاسخها، نسبتها و دریافتها، فهمها نیز تنوع پیدا میکنند. به تعداد علوم و به تعداد تک تک باورهای موجود در هر یک از علوم، فهم برمیخیزد که یکی از آن علوم، علم سلوک است که مجموعهای از معرفتها و باورهای سلوکی است.
فهم سلوکی چیست؟ برای این فهم چند اصل وجود دارد:
اول: متون چه گزارههای دینی در کتاب و سنت و چه پدیدههای وجودی در جهان درون و بیرون هستند، نه یک لایه که لایه به لایه و نه فقط ظاهر که باطن و نه فقط یک بطن که بطن در بطن هستند.
دوم: یک سالک بر پایۀ مقامات سلوکیش وقتی که با یکی از لایههای متن که حیث سلوکی دارد، چه لایۀ ظاهری و چه باطنی؛ مناسبت پیدا کرد، با آن لایه مواجه میشود و به گونۀ اجمالی و اشاری درمییابد که این لایه، معنا و حقیقتی را در خویش دارد که به صورت تفصیلی برای وی آشکار و برملا نیست. از این جهت خود را از آن آگاهی تفصیلی محروم میبیند که در سیر الهی به آن نیاز شدید دارد.
سوم: این یافت اجمالی و اشاری به همراه این نیاز شدید با پشتوانۀ معرفتهای پیشین و منازل و مقامات پیشین ذهن وی را نسبت به آن لایه به پرسش وامیدارد تا این که در پی پرسش چشم و گوشش را در برابر آن متن قرار میدهد و به خوبی میبیند و گوش میدهد تا واقعیت و معنایی از آن لایه برای قوۀ شناختش ظهور ادراکی یابد و منکشف شود و آهنگ آن واقعیت و معنا به سمعش برسد و در نتیجه آن یافت اجمالی و اشاری به یافت تفصیلی مبدل شود. به دریافت آن واقعیت و معنا فهم سلوکی گویند.
ریشۀ فهم سلوکی از نگاه عرفان مقام سماع است که یکی از منازل سلوکی است. به دیدۀ ارباب سلوک کسی که به یقظه رسید و این یقظه شدت و حدت پیدا کرد در همان وادی بدایات به منزل سماع راه مییابد. اینجاست که گوش دلش باز شده، قوۀ فهم آن فعال میگردد و آهنگ و ندا و پیامی که به گونههای مختلف از متن جهان هستی و تعالیم دینی هر دم برمیخیزند، میشنود و مقاصدشان را که حقایق علمی و دقایق سلوکی است، به روشنی میفهمد و به سوی مقصودی که او را فرامیخواند، التفات و حرکت میکند. از این رو به تنبّه و یقظه حقیقی و فهم حقیقی، سماع گویند. (وَ لَوْ عَلِمَ الله فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ) به فرمودۀ حضرت امیر علیه السلام: « آذنه ( أی أُذُن العلم ) الفهم »
از نگاه خواجه عبدالله انصاری سماع درجاتی دارد که یکی از آن، سماع مقصود است. در این سماع سالک هر پیامی را که حق سبحانه در دو کتاب تدوینی و تکوینی بیان نمود، با گوش دل میشنود و میفهمد. به تعبیری سالک آهنگ هر رمزی که از آن کتاب تدوینی به گوشش میرسد و به دقیقۀ سلوکی یا حقیقت توحیدی اشاره دارد، میشنود و پیام خدا را در آن رمز مییابد و مقصودش را میفهمد.
من در این جلسه کاری به فهم سلوکی از متون خارجی ندارم آنچه در اینجا میخواهیم به آن بپردازیم، فهم سلوکی از متون کتاب و سنت است.
نکتهای بس مهم آن که چون هر عملی که به فرمان الهی تشریع شده، از آن رو که با توجه و درک خدا قوام پیدا میکند و تقرب الهی را در پی دارد، در واقعیت وجودی و در خطاب الهی اصالتاً ماهیت سلوکی دارد؛ یعنی حیث ذاتیش سلوکی است و هیچگاه آن را از دست نمیدهد. از این رو هر نوع رفتار دینی، اعم از تکلیفی، اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از یک جهت حیث و هویت سلوکی دارند و موجب تقرب دل به ساحت قدس ربوبی میگردند.
لیک پرسش آن است که چگونه میتوان این حیث سلوکی را از گزارههای دینی فهمید. زیرا بیشتر محققان در علوم انسانی گزارههای بایدی و نبایدی کتاب و سنت را میبینند، لیک از آنها برداشت سلوکی ندارند. برای مثال بسیاری از کتاب و سنت درمییابند که توکل به معنای اعتماد به خداست و در امور زندگی او کافیست، لیک نمیدانند که توکل با تدبیر چگونه قابل جمع است؛ نمیدانند در وقت توکل آیا از اسباب بهره بجویند یا منتظر گردند اسباب برای آنان فراهم شوند؟ به طور کلی چگونه ممکن است برخی معانی سلوکی را از آیات و روایات میفهمند و برای آنان ظهور دارند، ولی برای برخی پنهان هستند و از کمند فهم آنان دورند؟
به نظر میرسد نخست باید عناصر و مؤلفههای محیطی که فهم سلوکی در آن شکل میگیرد، ترسیم گردد. و آن این که اصل اساسی و قضیۀ کبروی آن است که تولید هر علم دینی با نظام سازوار از گزارههای دینی، با مجموعه مسایل متناسب و مرتبط دینی و بر پایۀ اصول و قواعد دینی و به روش اجتهادی ممکن است که
نخستین گام این تولید با استخراج و تجمیع آیات و روایات حول موضوع واحد با رویکرد واحد در جهت رسیدن به یک شبکۀ منتظم علمی امکان دارد.
استخراج و تجمیع نیز به تتبع وافر دربارۀ هر مسأله از مسایل دینی مربوط به آن موضوع بستگی دارد.
در گام بعدی باید دست به استنباط یعنی کشف مقاصد کلام الهی و خطاب محمدی زد.
استنباط نیز به نحو ضروری به فهم نیاز دارد.
فهم نیز که از عقل و قلب بر میخیزند، درک پاسخ یک پرسش است. همان گونه که پس از پرسش شما از کسی و پاسخ وی، شما میگویید فهمیدم.
از این رو فهم به استنطاق تکیه دارد. زیرا استنطاق طرح سؤال از کتاب و سنت و طلب جواب از آن دوست.
استنطاق نیز با معرفت تصوری و تصدیقی کلام الهی و خطاب الهی امکان مییابد.
این دو معرفت نیز به ظهور ادراکی آن کلام و خطاب به پرسشگر نیاز دارند.
ظهور ادراکی نیز به عرضۀ معنای مقصود کلام و خطاب به قوۀ شناخت بستگی دارد و این عرضه نیز پس از تحقق مناسبت ادراکی بین آن کلام و خطاب با قوۀ شناخت صورت میگیرد.
مناسبت ادراکی نیز به معنای تناسب قوۀ شناخت با هر یک از معانی مقصود است تا آن قوه در افق آن معانی قرار گیرد و آن معانی در کمند ادراک آن قوه قرار گیرند و برای آن ظهور یابند.
تناسب نیز به تربیت و تقویت قوۀ شناخت نیاز دارد تا آن قوه در افقهای مختلف طولی و عرضی کلام الهی و خطاب محمدی قرار گیرد.
یکی از مهمترین عوامل تربیت و تقویت قوۀ شناخت در جهت تولید علم دینی خاص با رویکردی خاص، طرح سوالات متنوع در سطوح مختلف و با زوایای متعدد است که در درجۀ اول از خود کتاب و سنت و در درجۀ دوم از کتب فنی آن علم و در درجۀ سوم از اندوختههای علمی و تجربی پرسشگر برمیخیزند.
برای مثال شما میتوانید به تاریخ علم فقه نگاه کنید. اگرچه در قرون اولیه علم فقه به عنوان علم در حوزۀ شیعی نبود، لیک محدثان سترگ و فقهیان بزرگ پس از آن که به جمع آوری روایات پرداختند و میراث گرانسنگی را به عنوان کتب اربعه به ارمغان گذاشتند، با نگاه به کتب فقهی مذاهب اربعه و اخذ و طرح پرسشها از آن کتب و عرضه به روایات و دریافت پاسخها، مقاصد شارع مقدس را فهمیدند و اولین کتب فقه شیعی را به وجود آوردند. سپس بر اساس رویدادهای زمانه با مسایل مستحدثه رو به رو شدند و پاسخ آنها را نیز از روایات طلب نمودند و این در طی تاریخ گام به گام به دانش فقه پویایی و استکمال بخشید؛ حتی به گفتۀ حضرت استاد آیت الله جوادی آملی بزرگان ما در این سده پنجاه رساله دربارۀ حدیث « لاتنقض الیقین بالشک » نوشتند.
برای تولید عرفان دینی چه در حوزۀ فقه المعارف و العقاید و چه در حوزۀ فقه القلوب و السلوک نیز باید این روند طی گردد. از این روست که علامه حسن زادۀ آملی بر این باورند که اگر کسی میخواهد به فهم خطاب محمدی در حوزۀ معارف دست یابد، باید کتب فلسفی و عرفانی را بخواند که نخستین اثر آن طرح صدها پرسش عرفانی است. ایشان میفرمایید: « و لعمری من اعتزل عن الکتب العقلیه و الصحف العرفانیه مما أهدتها الأیادی النوریه ک “تمهیدالقواعد” و “شرح القیصری علی فصوص الحکم” و “سرح العیون فی شرح العیون” و “مصباح الانس” و “شرح المحقق الطوسی علی الاشارات” و “الأسفار” و “الشفاء” و “الفتوحات المکیه” ، فقد عزل نفسه عن فهم الخطاب المحمدی صلی الله علیه و آله حرمها من النیل بسعادتها القصوی. » در تفاسیر عرفانی و سلوکی مانند حقایق التفسیر ابوعبدالرحمن سلمی انبوهی از فهمهای سالکانه ارباب معرفت گزارش شدهاند
نتیجۀ بحث پس کسی میتواند از کتاب و سنت حقایق و دقایق سلوکی را استخراج و استنباط کند و آن را بفهمد که پرسشهای سلوکی داشته باشد و این پرسشها را نیز یا باید از کتب عرفانی اخذ کند و یا از تجربۀ خویش به دست آورد. لذا عرفان دینی هنگامی لباس ظهور و تحقق میپوشد که شرایط فهم سلوکی مهیا گردد وگرنه تنها نام عرفان دینی میماند که چندان ژرفا نداشته و از گستردگی نیز برخوردار نخواهد بود. هر چند به گفتۀ حضرت آیت الله جوادی آملی که در محضرش بودیم فرمودند: « هم چنان که فقه در وادی احکام برای این که به این قد رعنا برسد، چندین قرن زمان برد، فقه در وادی عرفان نیز برای رشد و بالندگی به هفت هشت قرن نیاز دارد که امید است ارباب سلوک و اجتهاد بتوانند گام به گام خشت روی خشت گذارند و خانۀ عرفان دینی را به گونۀ زیبا و دقیق بسازند.