به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چهارمین پیش نشست علمی همایش ملی فلسفه دین اسلامی با عنوان «امکان فلسفه دین اسلامی» با حضور و ارائه آقایان دکتر محمد محمدرضایی، حجت الاسلام دکتر علیرضا قائمی نیا، حجت الاسلام دکتر رضا برنجکار و دکتر حسن قنبری روز چهارشنبه مورخ ۲۶ آذرماه جاری در فضای مجازی برگزار شد.
در این نشست که به همت قطب علمی فلسفه دین و با همکاری برخی موسسات علمی همچون موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، هر یک از اساتید در دو بخش دیدگاهها و نکات خود را درباره امکان فلسفه دین اسلامی بیان نمودند.
دکتر حسن قنبری به عنوان نخستین سخنران این نشست، در بخش نخست سخنان خود گفت: عنوان بحث «امکان فلسفه دین اسلامی» است. تصویری که من از ترکیب فلسفه دین اسلامی دارم، در نهایت به این نتیجه میرسد که قائل به عدم امکان آن شوم و بحث را بر این مدار پیش میبرم. لذا ابتدا به سبک تحلیل مفهومی، واژگانی که در عنوان فلسفه دین اسلامی ترکیب شدهاند را می شکافم تا بگویم چه تصوری از اینها دارم و وقتی جمع میشوند، چرا به عدم امکان این ترکیب می رسم.
دکتر قنبری در ادامه به تعریف و تحلیل واژه فلسفه پرداخت و گفت: قدمای فلاسفه از ارسطو تا حالا گفتهاند فلسفه عبارت از تعقل در باب هستی یا امور هستی به معنای عام است. هر تعریفی داشته باشیم، رکن اساسی فلسفه، عقل است. ممکن است برخی از اختلافها به همین تصویر از عقل و تعقل برگردد. وقتی از تفکر بحث میکنم و فلسفه را مترادف با تعقل میگیرم، مرادم از عقل، عقل عُرفی است؛ یعنی همان که دکارت گفت که بین همه انسانها به طور مساوی تقسیم شده و به کار بردن روش است که انسانها را از یکدیگر متمایز میکند. محصول این تعقل، به تعبیر دکارت علم یا دانشا فهم واضح و متمایز میشود. آنچه من میفهمم و درک میکنم یا اسمش را ادراک واضح و متمایز میگذارم، در سه حوزه مشخص علوم تجربی، ریاضیات و منطق صوری خودش را نشان میدهد. برای این تعبیر از عقل، همواره نظر سه فیلسوف در سه دوره تاریخی مورد توجه من است که به صورت بارز به عنوان الگو در نظر میآورم. اولین و بزرگ ترین فیلسوف، ارسطوی بزرگ در دوره باستان است. در دوره جدید، بنیان گذار فلسفه مدرن، دکارت و در قرن هجدهم کانت است که به تعبیری پایان فلسفه است و تمام دایره و حوزه فهم و عقل را مشخص کرد تا جایی که عقل فقط امور زمانی و مکانی را می تواند تشخیص دهد و امور فراتر از آن در محدوده عقل نیست و به نحوی به محدودیت عقل رسید. تعبیر و تصور من از تعقل، تفلسف و عقل همین چیزی است که تعبیر به عقل عُرفی میشود.
عضو هیأت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران در ادامه افزود: قرار است این عقل عُرفی در دوره جدید تبدیل به چیزی شود که ما به عنوان فلسفههای مضاف می شناسیم و فلسفه دین یکی از آنها است. بنابراین، فلسفه دین عبارت از تعقل و تفلسف درباره مسائل و موضوعات دین است و مانند همه فلسفههای مضاف دیگر مانند فلسفه اخلاق، سیاست، اقتصاد و …، به مبانی و اصول و مسائلی که در آن حوزه وجود دارد، پرداخته میشود. پس بحث عقلی و فلسفی در باب دین را فلسفه دین میگوییم.
دکتر قنبری در ادامه به تبیین دین پرداخت و گفت: مراد ما از دین، سه دین ابراهیمی به ویژه مسیحیت است که خاستگاه دانشی به نام فلسفه دین در غرب است و وقتی میگوییم فلسفه دین، در مورد مسائلی که در این ادیان مطرح شده، بحث میکنیم. مثلاً مسئله شر، زبان دین، رابطه عقل و ایمان و دیگر مسائل حوزه فلسفه دین را در این ادیان میتوان دنبال کرد.
وی در ادامه افزود: تا اینجا فکر نمیکنم اختلاف نظری و مشکلی داشته باشیم که فلسفه دین عبارت از بحث عقلی و فلسفی درباره مسائل و موضوعات دین است. به نظر بنده، همه مشکل و مسئله روی قید یا وصف یا نسبت اسلامی است. اینجا میخواهد فلسفه دین مقید به اسلامی شود و به نظرم عمده مشکل و بحث روی همین قید میرود که آیا وقتی میگوییم فلسفه دین اسلامی، ممکن است یا خیر؟ و باید ببینیم تصور و مراد ما از اسلام چیست؟ وقتی اسلام را مطرح میکنیم، سطوح مختلفی وجود دارد؛ به تعبیر آقای ملکیان اسلام یک و دو و سه داریم. یک وقت میگوییم اسلام و منظورمان از اسلام چیزی است که در عالم واقع و در نزد خداوند و در لوح محفوظ قرار دارد که اسلام یک است. اسلام دو آن اسلامی است که ملفوظ و مکتوب شده و تبدیل به کتاب آسمانی قرآن شده است و جملات و عبارات و کلماتی که از زبان پیامبر(ص) در ارتباط با مباحث دین مطرح شده است را شامل میشود و اسلام سه که عبارت از تفاسیر و تفاسیر متعدد و متکثری است که از اسلام در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله از بعد از وفات پیامبر(ص) تا امروز واقع شده است. ما باید مشخص کنیم وقتی میخواهیم این قید یا وصف یا نسبت را به هر چیزی بدهیم – اعم از فلسفه دین یا سیاست یا ….- مرادمان کدامیک از این سه اسلام است. قطعا مراد ما اسلام یک نبوده است چرا که به اسلامِ یک دسترسی نداریم و در لوح محفوظ بوده و فقط به پیامبر (ص) وحی شده است. اسلام دو نیز مجموعه سنت و قرآن مکتوب است که مجموعهای از نوشتههایی است که طبعاً اگر بخواهیم در موردش سخن بگوییم، حتماً باید تفسیر خودمان را از آنها داشته باشیم و به نظر میرسد این در نهایت همان تفسیر است. بنابراین ما با اسلام سه مواجه هستیم. یعنی در این دوره ای که زندگی می کنیم با یک تاریخ هزار و چند صد ساله از تفاسیر و آرا و نظرات متفکران مختلف از فلاسفه، متکلمین و فقها هستیم که هرکدام نظر خاصی را در مورد موضوعات و مسائل اسلام مطرح کردهاند. مثلاً در مورد مسئله شر از ابتدا تا امروز همه اندیشمندان بحث کرده و نظر دادهاند و ممکن است برخی از نظرات با هم ناسازگاری داشته باشند یا اختلاف نظر وجود داشته باشد.
قنبری در دادمه افزود: بنابراین به نظر میرسد وقتی میخواهیم این قید را مطرح کنیم، باید دقیقاً مشخص کنیم مراد از اسلامی چیست؟ دوستانی که این ترکیب و نظرگاه را میخواهند دنبال کنند، روشن نمیکنند که در فلسفه دین اسلامی مرادشان کدام یک از این سه نظرگاه و سه اسلام نظر دارند. در بخش دوم از سخنانم، براساس مراد قائلین میگویم امکان این ترکیب وجود ندارد؛ چون آن چیزی که قائلین میخواهند و تصور میکنند که باید باشد، این نمیتواند آن پیامد را داشته باشد. بنابراین تصویری که از فلسفه دین اسلامی دارند، اگر مشخص شود که دقیقاً کدام یک از این اسلامهایی که تصویر کردم مراد است، آنجا امکان یا عدم امکان را میتوان مشخص کرد که آیا فلسفه دین اسلامی ممکن است یا ممکن نیست؟ اما بنابر نظرات قائلین باید بگویم فلسفه دین اسلامی ممکن نیست.
دکتر محمدرضایی دومین سخنران این نشست، در بخش نخست سخنان خود گفت: دانش فلسفه دین چند سالی است که در عرصههای مختلف علمی رونق گرفته است. آنچه متفکران و فلاسفه دین در این باره مطرح کردهاند، این است که فلسفه دین را تفکر فلسفی در باب دین؛ با تفکر فلسفی در باب ایدههای دینی ؛ و یا اندیشه فلسفی در مورد موضوعات اصلی دین دانسته اند. یعنی یک نگاه فلسفی به اندیشهها و مبانی دین را فلسفه دین میدانند. اگر ما یک تحلیل عقلانی از دین و مبانی دین داشته باشیم، این عبارت از فلسفه دین است. فلسفه دین از دو واژه فلسفه و دین تشکیل شده است و برای اینکه تصویر روشنی از آن داشته باشیم، باید معنا و تعریف فلسفه و دین را مشخص کنیم. فلسفه تاریخی طولانی دارد و از زمان یونان باستان تا زمان ما گرایشهای مختلف فلسفی وجود داشته و به همه اینها فلسفه میگویند. تاریخ فلسفه، یک عرض عریضی از آن زمان تا حالا است. روشهای مختلفی نیز داشتهاند که از جمله روش تجربی، شهودی، دیالکتیکی، تمثیلی، قیاسی، تحلیل منطقی و … بوده است و فلسفه مشاء و اشراق و افلاطون، ارسطو، توماس آکوئیناس، دکارت و … همگی فلسفه هستند. تجربهگراها، نوتومیست ها، نوکانتی ها، پدیدارشناس ها، اگریستانسیالیست ها، ماتریالیست ها و … همه فیلسوف هستند. اگر بخواهیم نگاه فلسفی به دین داشته باشیم، باید بگوییم این نگاههای فلسفی میتواند به دین وجود داشته باشد. لذا هر فیلسوفی یک فلسفه دین خاصی دارد. یعنی نگاه فلسفی خاص آن فیلسوف به موضوعات دینی، فلسفه دین شده است.
دکتر محمدرضایی در ادامه به تبیین دین پرداخت و گفت: اما باید مراد از دین را نیز روشن کنیم. کسانی که در مورد فلسفه دین کتاب نوشتهاند، میگویند با اسلام آشنا نیستیم و مسیحیت مدنظر ما است. آقای «پلانتینگا» به ایران آمده بود و از ایشان پرسیدم، آیا با قرآن آشنا هستید؟ گفت: نه من هیچ مطالعهای در مورد اسلام و قرآن نداشتهام. لذا یک فیلسوف دین بزرگ اینطور میگوید. پس وقتی می گوییم نگاه فلسفی به دین و آموزههای اصلی آن میکنیم باید روشن کنیم چه دینی را مورد نظر قرار می دهیم. اینکه آیا مسیحیت مورد نظر ما است یا اسلام، یا ادیان ابراهیمی یا بودیسم یا هندوئیسم و مانند آن، باید مشخص شود. حال وقتی میگوییم فلسفه دین اسلامی، یعنی میتوانیم در مورد دین اسلام و آموزههای اساسی آن فلسفهپردازی کنیم و اینکه اسلام یک یا دو یا سه مورد نظر است باید گفت به عنوان مهمترین منبع قرآن و سنت ملاک ما است و اگر هم حواشی وجود دارد، اینها تفاسیر ما از قرآن هستند. مثلاً اعتقاد به وجود خدا، معاد، نبوت و موضوعاتی از این قبیل که مبانی دین را تشکیل دادهاند را میتوان مطرح کرد. البته باید روشن شود اجزای دین چیست و نسبت آنها چگونه است؟ آیا نسبت ارگانیک دارند یا نسبت جزء و کل دارند؟ که این بحث مفصلی است و الان امکان طرح آن نیست. اما اگر بخواهیم فلسفهپردازی نسبت به دین داشته باشیم و بگوییم میخواهیم در مورد دین اسلام اظهار نظر کنیم، فلسفه دین اسلامی می شود. یعنی اسلام را مورد تفکر عقلانی قرار میدهیم. ممکن است این سوال مطرح شود که مشترکات ادیان را بحث کنیم. اما مشترکات ادیان بسیار سخت است و این عقاید بسیار متفاوت هستند. لذا در ابتدای بحث باید روشن کنیم منظور ما از فلسفه چیست و با چه گرایشی قرار است فلسفهپردازی کنیم و مراد ما از دین چیست؟ وقتی دین اسلام را مورد تأمل عقلانی قرار می دهیم، به یک معنا میشود گفت فلسفه دین اسلامی داریم.
عضو هیأت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران افزود: گاه این پرسش مطرح می شود که فلسفه دین آیا نگاه درجه دوم است، یا درجه اول؟ آیا فلیسوف دین به دین نگاه تماشاگرانه دارد، یا میتواند نگاه بازیگرانه و ملتزمانه به دین داشته باشد؟ اینجا بحث است که واقعاً نگاه فلسفی با نگاه کلامی چه تفاوتی دارند؟ میگوییم روش عقلی یعنی استدلالهای عقلی که از مقدمات عقلی صفر شروع شده باشد و یک آموزه را تحلیل کند، فلسفه دین است. میتوانید در مورد اسلام آموزههای اساسی آن را تحلیل عقلانی کنید که فلسفه دین می شود. البته «جان هیک» میگوید فلسفه دین از موضوع خودش مستقل است. چون جان هیک با مسیحیت آشنایی دارد و در مسیحیت، اندیشههای اساسی آن رازوار است. اما اگر دینی مانند اسلام عقلانیت را در بطن خود داشته باشد، فهمی که از آموزههای دین به دست میآورید، دارای عقلایت باشد و مبنا و توضیح دین براساس عقلانیت باشد، اینجا چه محاسبهای میکنید؟ این خود یک تفکر و تأمل عقلانی است. به تعبیر علامه طباطبایی (ره)، تفکر اسلامی با تفکر فلسفی دو تعبیر از یک واقعیت هستند. در متون ما و روایات ما و قرآن، میتوانیم یک آیه را صغری و آیه دیگر را کبری و دیگری را نتیجه قرار دهیم که این تأمل عقلانی است. این با تفکر فلسفه و تأمل عقلانی چه تفاوتی دارد؟ این کار استدلال عقلی است و ما در حوزه اسلام نیز میتوانیم بگوییم این تأمل عقلانی است.
سردبیر مجله قبسات در ادامه افزود: اگر بتوانید یک تبیین عقلانی از دین اسلام ارائه دهید، میشود فلسفه دین و اشکالی هم ندارد. اگر با نگاه فلسفه آمدیم و یک آموزه دینی را تحلیل کردیم، فلسفه دین است و اگر دین، خودش یک نگاه عقلانی داشت و قیاس عقلانی هم آورد نیز میشود تفکر عقلانی و فلسفه دین. پس دین اسلام که در بطن و اساسش تعقل و خردورزی نهفته است را اگر تبیین کنید، میشود فلسفه دین؛ چون فلسفه دین چیزی جز تفکر عقلانی و فلسفی نیست و این نیز تفکر عقلانی است. بنابراین، تبیین آموزههای اسلام، فلسفی است. فلسفه دین را به اندیشه فلسفی در باب موضوعات اصلی دین تعریف کردهاند و نمیشود گفت با فلسفه دکارت میخواهیم دین را مورد تأمل عقلانی قرار دهیم. همچنان که کانت در حوزه عقل نظری «لا ادری» است و میگوید نمیتوان در مورد وجود یا عدمش اظهار نظر کرد. یک فلیسوف دیگر میآید و تأمل عقلانی میکند و یک کسی مانند ملاصدرا میگوید اینها لازم و ملزوم هستند و فرقی ندارند که این میشود تفکر فلسفی.
پس فلسفه دین یعنی تفکر فلسفی و عقلانی. حال میخواهید با نگاه فلسفی به دین نگاه کنید، در این صورت میشود فلسفه دین. نگاه فلسفی فقط این نیست که انکار کنیم یا ساکت باشیم و یا نگاه «لا ادریگرایانه» داشته باشیم، بلکه میشود نگاه اثباتی یا سلبی داشت. هرچه عنوان تفکر عقلانی و فلسفی در باب دین است، فلسفه دین است، چون دین اسلام دین عقلانیت است. خود دین نیز فلسفه دین است. فلسفه عقلگرایانه و فلسفهای که از مبانی و انسجام درونی برخوردار است نیز تفکر عقلانی است و میشود جزو زیرمجموعه فلسفه دین. پس به این معانی میتوانیم فلسفه دین اسلامی داشته باشیم. یک اینکه آموزههای اسلامی را مورد تأمل عقلانی قرار بدهیم و دو اینکه آموزههای عقلانی اسلام نیز اگر تبیین عقلانی شوند، میشود فلسفه دین. اگر بخواهیم در مورد خدا، معاد، وحی و … تأمل عقلانی داشته باشیم، اسمش فلسفه دین است.
سومین سخنران این نشست، حجت الاسلام دکتر رضا برنجکار، در بخش مخست سخنان خود گفت: به دو روش میشود در مورد فلسفه دین اسلامی بحث کرد؛ یکی روش تاریخی است که برخیها به این روش بحث میکنند و از تاریخ استقرا کردهاند که ببینیم این واژه به کار رفته است یا خیر؟ اما بنده میخواهم به روش منطقی بحث کنم. پنج معنا تاکنون برای این بحث بیان شده است و اینها را یک به یک باید بررسی کنیم و ببینیم که آیا معقول است که هرکدام از اینها را قبول کنیم یا خیر؟ تا روشن شود فلسفه دین اسلامی چیست؟ اینجا فلسفه دین، تفکر عقلی در مورد آموزههای اعتقادی دین است و فلسفه در این عنوان به روش اشاره دارد. یعنی روش فلسفه دین یک روش عقلی است و نه نقلی. واژه دین نیز به موضوع اشاره دارد، یعنی موضوع فلسفه دین، آموزههای اعتقادی است. البته در این تعبیر به غایت اشاره نشده است. لیکن تلقی رایج این است که غایت ما در فلسفه دین تشخیص گزارههای درست از نادرست است و اینکه به سود چه اعتقاداتی ادله عقلی درست داریم و یا در مورد کدام اعتقادات ادله درست نداریم. یعنی ادله له و علیه را بررسی کنیم تا در نهایت نظر درست انتخاب کنیم. ممکن است در یک دین، ده آموزه را بررسی کنیم یا در مشترکات ادیان ده موضوع را بررسی کنیم و بگوییم نیمی از اینها درست است و نیم دیگر درست نیست و فلسفه دین این اجازه را به ما میدهد. «جان هیک» در تعریف فلسفه دین علاوه بر همین تعریف از فسفه دین به نکته ای اشارهای دارد و میگوید درست است امروزه فلسفه دین به این معنا است، اما در گذشته در زمانی فلسفه دین به معنای دفاع فلسفی و عقلی از اعتقادات دینی به کار رفته است و میگوید فلسفه دین به این معنا ادامهدهنده کلام عقلی یا الهیات طبیعی است. یعنی غایت فلسفه دین، دفاع از دین است و همان کلام عقلی است. ما در کلام عقلی به روش عقلی عمل میکنیم و موضوع نیز آموزههای دینی است، اما هدف ما دفاع از دین است. به نظر می رسد از میان آن پنج معنا درباره «فلسفه دین اسلامی»، آن معنایی که بیشتر بر آن تأکید شده، همین معنا است. یعنی به همین معنایی که آقای جان هیک می گوید که فلسفه دین مترادف با کلام عقلی میشود. یعنی افرادی مانند دکتر محمدرضایی دغدغهشان این است که میخواهند در قالب فلسفه دین، از دین دفاع کنند. این معنای فلسفه دین یعنی همان کلام عقلی و هیچ تفاوتی با کلام عقلی ندارد. ممکن است بگویید خیر، ما یک تفاوتی با کلام عقلی داریم و آن اینکه در کلام عقلی متکلم ملتزم به دفاع از دین است، اما در فلسفه دین ملتزم نیستیم. آن وقت میگوییم اگر فرض کنید یک فیلسوف دین اسلامی که میگوید ملتزم به دفاع نیستم، به این میرسد که با روش عقلی مثلاً از ده آموزه، پنج مورد اشتباه است یا اصلا کل دین اشتباه است. مثلاً «جان هیک» یک کشیش است، اما به پلورالیزم که میرسد، آن را قبول دارد، در حالی که ما میدانیم پلورالیزم بر اساس اعتقادات سنتی با هیچ دینی سازگار نیست، اما ایشان قبول دارد. ممکن است یک فیلسوف دین، کل یک دین را انکار کند. حال آیا ملتزم هستید که این فیلسوف دین اسلامی است؟ یعنی این فرد میتواند اسلام را انکار کند؟ اینطور نیست. مراد این است که فیلسوف دین اسلامی میخواهد از دین دفاع کند و این دقیقا همان کار کلام عقلی است. البته میگویند در کلام عقلی ما این برخی بحثها نیست که در فلسفه دین مطرح است و یا برعکس، اما این دلیل نمیشود. در کلام و فلسفه دین از همه مباحث می شود بحث کرد اما اولویت با موضوعاتی است که مطرح شده است. معمولا در آثار کلامی و فلسفه دینی نیز به این نکته اشاره شده است. بحث ما درباره آموزههای دینی است، اما اولویت با آموزههای دینی و مشترک است، هرچند میشود از آموزههای غیرمهم نیز بحث کرد. هیچ موضوعی را نداریم که قابلیت این را نداشته باشد که در کلام عقلی مورد بحث باشد و در فلسفه دین مورد بحث نباشد یا بالعکس. ممکن است در این کلام عقلی موجود فلان بحث نبوده باشد، اما باید توجه کنیم که کلام دارد رشد میکند، لذا قابلیت ورود دارد. باید دقت کرد که موضوع هر دو یکی است. شاهد دیگری که نشان می دهد همین معنا قصد شده است تصریح به این مسئله در طراحی رشته فلسفه دین است. هدف در این رشته چنین بیان شده است: با توجه به تأثیرگذاری افکار و عقاید در سرنوشت کشور، هدف این رشته تبیین صحیح افکار و اندیشههای اسلامی و اثبات حقانیت آنها در مواجهه با مکاتب و آراء معارض و تأسیس فلسفه دین اسلامی و بسط مرزهای معرفت اسلامی در حوزه فلسفه دین اسلامی. دقیقاً هدف کلام نیز همین است. یعنی وظیفه متکلم نیز تبیین آموزهها دینی و دفاع از آنها است. بنابراین این نیز یک شاهد است. این معنای اول است که فکر میکنم دوستان ما به این معنا بیشتر تمایل دارند و این معنا نیز همان کلام عقلی است. یک نکته نیز وجود دارد و آن اینکه ممکن است بگویید که در کلام زبان مشترک نداریم، اما میخواهیم فلسفه دین را مطرح کنیم تا بتوانیم با دیگران بحث مشترک داشته باشیم؛ چون یکی از ویژگیهای فلسفه این است که همه میتوانند در مورد آن بحث کنند. این نکته مهم است که اگر شما این هدف را دارید، نباید قید اسلامی را بیاورید و با این کار دارید خود را لو میدهید و در نقطه مقابل هدف خود عمل می کنید. گویی تابلو به دست گرفتید که ما اسلامی هستیم و متکلم هستیم. لذا این قید اسلامی را نباید مطرح کرد. بنده نیز زمانی که مسئول پردیس فارابی دانشگاه تهران بودم، رشته فلسفه دین را در ارشد و دکتری برای پردیس فارابی آوردم. وقتی این رشته را به دانشگاه تهران بردم، در کمیسیون علوم انسانی سه نفر مخالفت کردند و استدلالشان این بود که این رشته خوب نیست و عقاید اسلامی را نقد میکند و بچهها منحرف میشوند. میگفتند برای فلسفه اسلامی و کلام اسلامی درس بگذارید و این فلسفه دین جالب نیست. به آنها گفتم استادان ما این افراد هستند که اسامی را مطرح کردم که گفتم اینها همه طلبه و آدمهای متدین هستند و میخواهند از دین دفاع کنند و ما میخواهیم در قالب فلسفه دین کار کلامی کنیم. نمیگوییم کلام، اما میگوییم فلسفه دین که یک ظرفیت است. اما این با قید اسلامی نمیسازد و وقتی این را میآورید، یعنی میگوییم ما متکلم هستیم. من طرفدار این کار هستم و این رشته را با این هدف آوردهام، اما من در قالب کلام انجام میدهم و میخواهم بگویم این واژه اسلامی نقض غرض است. اگر میخواهید از دین دفاع کنید، تابلو لازم نیست. اگر میخواهید تابلو دست بگیرید، این کار کلام است. عضو هیأت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران در ادامه افزود: معنای دوم فلسفه دین اسلامی این است که وقتی قید اسلامی را میآوریم، یعنی میخواهیم در مورد اسلام صحبت کنیم. یعنی فلسفیدن در مورد اسلام مراد است. در معنای اول، فلسفیدن اعم است، اما قید اسلامی به معنای قید زدن به موضوع است. یعنی قید دین است نه قید فلسفه دین. یعنی میخواهیم عقاید اسلامی را بررسی کنیم. در اینصورت نیز نیازی به قید اسلام نیست. چون فلسفه دین به شما اجازه میدهد و میگوید در مورد مسیحیت بحث میکنم و شما می توانید درباره اسلام بحث کنید. انحصاری در کار نیست. اگر هم میگوید آموزههای مشترک را بحث کنیم، باز هم انحصاری ندارد و فقط تأکید است. اگر بگویید اسلامی، فقط باید مقید به اسلام شوید، در حالی که میخواهید موضوعات دیگر را نیز بحث کنید. اما اگر گفتید فلسفه دین اسلامی، فقط باید به اسلام مقید شوید و نمی توانید وارد بحث های دیگر شوید. مثلا نمی توانید به مسیحیت اشکال کنید. پس نیازی به قید اسلامی نیست.
برنجکار در ادامه گفت: معنای سوم از فلسفه دین اسلامی که مورد نظر برخی است، یعنی تلاشهای فلاسفه مسلمان یا متکلمان در موضوعات فلسفه دین. مانند اینکه مقوله شر را بیان کنیم. یعنی گزارشی از دیدگاه های فلاسفه و متکلمان مسلمان دهیم. اما اگر این است که گزارش دیدگاه های فلاسفه و متکلمان ارائه شود این فلسفه دین اسلامی نیست، بلکه میشود فلسفه دین مسلمانان و ممکن است یک مسلمانی حرفی زده باشد و در دین هم نباشد. معنای چهارماسلامی کردن فلسفه دین این است که می خواهیم مبانی و رویکرهای فلسفه دین را اسلامی کنیم. یعنی براساس قرآن و سنت و عقاید اسلامی، فلسفه دین سکولار را به معرفت دینی و اسلامی تبدیل کنیم. به تعبیر دیگر، عقاید اسلامی و قرآن را وارد کنیم. اشکال این احتمال این است که فلسفه دین و تعریف آن به شما این اجازه را نمیدهد. چرا که فلسفه یعنی عقل و نمیشود قرآن و سنت را وارد کرد، مگر اینکه به صورت غیرمستقیم این کار صورت گیرد. یعنی از یک آموزه دینی الهام گرفته شود اما آیه یا روایت یا آموزه ذکر نشود و صرفا بحث عقلی شود. فلسفه اسلامی نیز به همین معنا درست است و روانشناسی اسلامی نیز به همین معنا صحیح است، نهاینکه آیه و روایت بیاوریم. لذا اینکه آیات و روایات را بیاوریم، کلام نقلی است.
دکتر برنجکار در پایان سخنان خود به معنای پنجم از فلسفه دین اسلامی چنین اشاره کرد: معنای پنجم نیز این است که فلسفه اسلامی دین باشد. اما این هم همان الهیات بمعنیالاخص است. در کل، فلسفه دین اسلامی به کلام عقلی یا الهیات بمعنیالاخص برمیگردد یا معانی دیگری دارد که نیازی نیست قید اسلام را بگوییم و این کار مضر هم هست.
آخرین سخنران این نشست دکتر قائمینیا بود. وی در بخش نخست سخنان خود گفت: نکته ابتدایی این است که تصور خیلی از مخالفین ترکیب «فلسفه دین اسلامی» این است که گویی ما این عنوان را جعل کردهایم. خیر، این کارها صورت گرفته است و برخی از کتب عنوان مستقلی با این نام دارند و برخی کتب در عناوین داخل کتاب این نام را آوردهاند. لذا این عنوان را خود ما جعل نکردهایم، بلکه به دنبال معنای صحیح این عنوان هستیم. اشاره شد که فلسفه دین میخواهد با یک تلاش عقلی آموزههای دین را بررسی کند و با این تعریف موافق هستم. اما عقل، دستکم دو کاربرد دارد؛ یکی در مقام تعریف و دوم در مقام تحقق. در مقام تعریف، عقل، دکارتی تعریف میشود، یعنی چیزی که اصلاً با یک روال منطقی میرود و مسائلی را حل میکند یا نمیکند. اما این عقل در مقام تحقق دچار مشکلات بسیاری شده است. فلسفههای مختلفی داریم و اگر همه اینها آن پروسه را طی کردهاند، پس این تنوع از کجا آمده است؟ من نسبیت گرا نیستم و نمی خواهم بگویم همه آموزه های فلسفی درست است یا هیچکدام درست نیست. اینها آمیزه ای از حق و باطل هستند چون در مقام تحقق، عقل در هزاران مشکل میافتد و تشخیص دادن اینکه کدام مسیر را باید طی کرد، بسیار دشوار است و این مشکل وجود دارد. ما با فلسفههای دین در مقام تحقق سر و کار داریم. در مقام تعریف یک فلسفه دین باید باشد و رنگ اسلامی یا مسیحی و … ندارد. البته این را از باب ان سلمنا می گویم. شاید اگر فرصتی بود بحث میگردیم که آیا در مقام تعریف هم می شود یک فلسفه دین واحد داشت یا در مقام تعریف هم با فلسفه های دین مواجهیم. فعلاً بر این مبنا پیش می رویم که در مقام تحقق، فلسفههای دین داریم. در تعریف فلسفه دین، به معنای کلی و آن تعریفی که در عقل دکارتی وجود دارد که عقل عرفی است و … پیش میروم، اما در مقام تحقق اینطور نیست. لذا عقل در مقام تحقق دچار تکثر، تنوع و تناقض میشود. یک عقل یک مسئله را قبول میکند و یکی را قبول نمیکند و اینها صرفا در مسائل بیرونی ریشه ندارد و در کارکرد دستگاه عقل نیز ریشه دارد و باید تصور خود را از عقل عوض کنیم. لذا فلسفه های دین داریم. حتی فلسفه دینِ تحلیلی با فلسفه دین قارهای نیز یکی نیست و همه نیز عقل را به کار میگیرند. اگر منظور این است که عقل باید رها از آموزههای دینی باشد و الا تبدیل به کلام یا الهیات میشود، این را باید طور دیگری تحلیل کرد. اگر عقل از ابتدا اعلام کند که من مسلمان هستم و به اسلام اعتقاد دارم، یک بحث است، و می تواند محل اشکال باشد. اما ممکن است عقل طوری سیر کند که با آموزه های اسلام موافق باشد یا نه به خلاف آموزههای اسلام برسد. بنابراین فیلسوف دین در مقام تحقق، ممکن است دیندار یا ملحد باشد، به دین خاصی متعهد باشد یا نباشد. شخصی مانند «پلانتینگا» در قالب معرفت شناسی اصلاح شده کاملاً از اعتقادات مسیحی دفاع میکند و خودش نیز میگفت انحصارگرا هستم و دینی غیر از مسیحیت را قبول ندارم. لذا در مقام تحقق و نتیجه ممکن است ملحد یا دیندار باشد و به دین خاصی تعلق داشته باشد و شاید هم اصلاً «لا ادری» باشد و به توقف برسد. اینها مشکلی ایجاد نمیکند. مشکل جایی است که از اول اعلام کند که من میخواهم دفاع کنم، و الا ممکن است نتایج در فلسفه دین با الهیات یکی باشد. مثلا یک الهیدان مسیحی که میخواهد از مسیحیت دفاع کند را با «پلانتینگا» مقایسه کنید که یک فلیسوف دین است. نتیجه کار اینها یکی است و آن دفاع از مسیحیت است، اما کسی نمیتواند بگوید «پلانتینگا» متأله است. نتیجه یکی است، اما مسیر و روش و استدلال و نکته آغاز بسیار تأثیر دارد. نتیجه را نباید با خود سیستم فکری که فلسفه دینی و یا الهیاتی است، خلط کرد. متکلم از اول به دنبال دفاع از دین است، اما فیلسوف دین اینطور نیست و لذا ممکن است با مبانی فلسفی به آنجا برسد یا نرسد. از اینرو، عقل در مقام تحقق، تنوع و تکثر دارد و فلسفههای دینی داریم.
سردبیر مجله ذهن در ادامه گفت: فلسفه دین معاصر، واقعاً مسیحی است. البته اسم برای ما مهم نیست که اسلامی بگذاریم یا نه. اما باید توجه داشت که فلاسفه دین معاصر تصریح کرده اند که این فلسفه دین، رنگ و بوی مسیحی دارد. این مسیحی بودن فلسفه دین معاصر از چند جهت است: اول به جهت مفاهیمی است که بکار میبرد. مثلا مفهوم نجات را به صورت کلی بکار می برند، اما کلی نیست و وقتی نجات را مطرح میکنند، مرادشان همان است که در دین مسیحیت آمده است. مفاهیم طبق معناشناسی فلسفی، رنگوبوی تئوریها و سنت را دارند. مفاهیمی که در فلسفه دین معاصر است، ظاهرش انتزاعی است، اما وقتی درباره آنها بحث میکنند، از فضای مسیحیت سر در میآورد. مفهوم خدا را ببینید. تلاش می کنند آن را در کنار مفهوم حقیقت متعالی مطرح کنند که با ادیان شرقی که مفهوم خدا را ندارند تطبیق شود در حالی که این مفهوم رنگ و بوی الحادی دارد و با آنچه از خدا در ادیان الهی مراد می شود متفاوت است. جنبه دوم از لحاظ مسائلی است که مطرح میشود. تلاش می شود که این مسائل را در یک سطح انتزاعی و به صورت مشترک مطرح کنند. جهت دیگر از لحاظ مبانی فلسفی است. فلسفههای دین اینطور هستند که به مبانی فلسفی مختلفی دلبستگی دارند. یکی از مبانی فلسفه تحلیلی استفاده میکند و دیگری فلسفههای قارهای را استفاده میکند. خود اینها هم تنوع زیادی دارند. مثلا در فلسفه های قاره ای یکی از اگزیستانسیالیسم اسنفاده می کند. یکی از پدیدار شناسی بهره می برد. و یا گرایش های دیگر را استفاده می کنند. تنوع مبانی فلسفی زیاد است که نیاز به بحث دارد. وجه دیگر راه حلهایی است که ارائه می شود. این راه حل ها نیز متأثر از فضای فکری و … است که در این مورد هم میشود بحث کرد.
در ادامه، دکتر قائمی نیا در مورد اسلام یک و دو و سه که دکتر قنبری به نقل از ملکیان مطرح کرد، گفت: این غیر از ابراز شکاکیت و نسبیت گرایی نیست و گرتهبرداری از جهانهای سهگانه پوپری است و تطبیق آن در اینجا اشتباه است. در مورد لوح محفوظ، چه کسی به غیر از ائمه(ع) میتواند ادعا کند به آن دسترسی دارد؟ ما با قرآن و سنت مواجه هستیم. اما اگر میگویید تفاسیر این ۱۴ قرن کاملاً با کتاب و سنت بیگانه هستند و ربطی به اسلام ندارند، این شکاکیت و نسبیت است. اما اگر بپذیرید ارتباطی هست به یک رئالیسم حداقلی باید معتقد باشید. اما اصلاً این تفکیک معنا ندارد که اینطور آن را برجسته کنیم، جز اینکه خود را دچار مشکل میکنیم. هر متفکری در طول این قرون ادعا میکند چیزی را از کتاب و سنت فهمیده است، در ادامه باید استدلال هم بیاورد و ما خطاپذیر هستیم. بنده تخطئه را در معرفتشناسی هم قبول دارم که در مقام معرفت، حتی نسبت به چیزهایی که از کتاب و سنت میپذیرند، خطاپذیر هستیم. اما در پارهای از موارد به حقیقت کتاب و سنت میرسیم و در برخی موارد نیز نمیرسیم. اگر رسیدیم که به قول اصولیون دو اجر داریم و اگر نرسیدیم هم یک اجر داریم. مهم این است که تلاش کرده باشیم. این یک مدل معرفتشناختی است. اگر از اول بگویید این دو جهان جدا هستند، مشکلات معرفتی را ایجاد میکند. یعنی از ابتدا موضعگیری کرده اید و به سمت شکاکیت رفتهاید. کتاب و سنت در این قرون حضور داشتهاند و اینطور نبوده که کسی هم به سراغش نرفته و از آن هیچ چیز نفهمیده است. در این صورت به چه درد مسلمان می خورد. دین آمده که بشر بفهمد و از آنها استفاده علمی و مهنوی و اخلاقی و …. کند. بنابراین حداقل ما فهمی از کتاب و سنت داریم و در مقام بحث و نقل باید روی این فهمها تمرکز کنیم و بگوییم کدام درست است و کدام درست نیست. لذا از این حیث نمیشود وارد بحث شد که مراد، اسلام یک است یا دو یا سه؟ خود این تفکیک مشکل آفرین است.
قائمی نیا در ادامه افزود: اما در مورد پنجضلعی یا تعابیر پنجگانه ای که دکتر برنجکار از فلسفه دین اسلامی ارائه دادند، به نظر بنده اساساً معانی اول و دوم را قبول نداریم و نمی خواهیم بگوییم که فلسفه دین اسلامی کلام عقلی است و می خواهد از دین دفاع کند یا الهیات است، یا بگوییم فلسفیدن در مورد اسلام است. به نظر من این نیست و مقصود ما که مطرح میکنیم این مورد نبوده است که متعلقش را در نظر بگیریم. ممکن است نتیجه دفاع از دین باشد، اما نه اینکه از اول تعهد داشته باشد. اما معانی دیگری نیز میشود تصویر کرد.
قائمی نیا درباره مقصود خود از فلسفه دین اسلامی گفت: من از منظر فلسفه علمی به فلسفه دین نگاه می کنم. یعنی از منظر تحلیل هایی که از چارچوب های علم در فلسفه علم صورت گرفته به فلسفه دین نگاه می کنم. در فلسفه علم قرن بیستم چهار فاز مطرح است: پوزیتیویسم منطقی، مفهوم اجتماعی علم یعنی مباحث کوهن و پارادایم علم و مباحث لاکاتوش، رئالیسم علمی، و چرخش شناختی. الان فلاسفه علم هم درگیر رئالیسم علمی هستند و هم چرخش شناختی. البته هر یک از این اصطلاحات هم کاربردهای متفاوت و خاص دارد. به هر حال من یک نوع رئالیسم حداقلی را می پذیرم و نسبیت گرایی را رد می کنم و به تحلیل های شناختی علاقه دارم و از مکتب اجتماعی هم چیزهایی آموخته ام. البته اینها با یک نوع اجتهاد فلسفی گرد آمده و اشکال نشود که اینها قابل جمع نیستند. اساسا فلسفه با همین تلفیق های معرفتی پیش می رود. به هر حال، بنده معتقدم فلسفه دین اسلامی یک پارادایم مستقلی را تشکیل میدهد. البته هنوز تشکیل نشده است و در مرحله پیشاپارادایمی به سر می برد و شاید گوشههایی از آن در طول تاریخ شکل گرفته است. همانطور که فلسفه دین تحلیلی برای خود یک پارادایم است و مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و روششناختی خاصی دارد و فلسفههای دین قارهای نیز اینطور است و روششناسیها و معرفتشناسیها و مبانی معرفتشناختی دارد و مسائلی را حل میکنند. فلسفه دین اسلامی را نیز هم می توانیم در مقام تعریف در نظر بگیریم و هم در مقام تحقق. آنچه در آن تعابیر پنجگانه بیان شد به نظر در مقام تحقق بود. البته از دل آنها می توان رویکرد های اسلامی به معنی قابل قبول کلمه بدست آورد. مراد از این رویکرد اسلامی دفاع از اسلام نیست بلکه یک نوع ذهنیت اسلامی است. همانطور که در فلسفه دین معاصر هم یک نوع ذهنیت مسیحی حاکم است. گرچه در ظاهر فلسفه است اما نمی توان از این ذهنیت فرار کرد. در فلسفه دین اسلامی هم همینطور است. ذهنیتی که برآمده از فلسفه اسلامی، کلام، و معارف اسلامی است ابزاری است که به بررسی عقلانی آموزه های دینی و کتاب و سنت می پردازد و به این معنا نیست که از نقل استفاده کنیم. خود قرآن و سنت یک ذهنیت خاص فلسفی و عقلی فراهم می کند و یک عقلانیت خاصی دارد که با این ذهنیت می خواهیم مسائل و آموزه های دینی را بررسی و حل کنیم. اگر چنین شود به کجا می رسیم؟ طبیعی است که خود این عقلانیت ها هم باید ارزیابی شوند و توانمندی های آنها در حل مسئله و نقد عقلانیت های رقیب سنجیده شود. این عقلانیت ها درون پارادایم ها جاسازی شده اند و این مهم است. فلسفه دین اسلامی مبتنی بر ذهنیتی است که با دین گره خورده است.
در ادامه این نشست هر یک از سخنرانان به نوبت به تبیین بیشتر دیدگاه های خود پرداختند. دکتر قنبری در ادامه مباحث پیشین خود گفت: بنده در ادامه بحث خودم تلاش می کنم تا منظور و مراد قائلین به فلسفه دین اسلامی را تبیین کنم تا بعد بپردازم به اینکه آیا فلسفه دین اسلامی ممکن است یا خیر. جناب آقای دکتر برنجکار این مسئله را به خوبی تبیین نمودند و من از صحبت های ایشان استفاده میکنم. از صحبت های آقای دکتر محمدرضایی به نظرم این نکته را می توان استنباط نمود که دوستان منظورشان این است که با استفاده از فلسفه دین می خواهند از آموزه ها و عقاید دین اسلام عقلاً دفاع کنند. اینجا علاوه بر تعیین یک هدف، با استفاده از پسوند اسلامی نوعی ارزشگذاری هم شده است. یعنی این فلسفه دین که اسلامی است درست و حق است و در مقابل فلسفه دین غربی یا مسیحی یا هر عنوان دیگری که به آن بدهیم، و افرادی که بر آن طریق مشی می کنند، نادرست و باطل است. اسلامی سازی و بومی سازی فلسفه دین هم به همین معنا بکار برده می شود.
قنبری در ادامه افزود: اینکه بنده از اسلام یک و دو و سه سخن می گویم، جدای از نتایج معرفت شناختی آن که به نسبی گرایی می انجامد یا خیر، منظورم این است که ما در طول تاریخ با دیدگاه های مختلفی از ابن سینا و سهروردی و غزالی و علامه طباطبایی و … مواجهیم. کدامیک را اسلام می دانیم؟ و آن تقسیم بندی یک تقسیم بندی عقلایی است که در عالم خارج محقق است. متن متاب و سنت در اختیار ما هست و فلاسفه و متکلمان و دین شناسان درباره آنها نظر داده اند . گاه این نظرات با هم مختلف است. کدامیک از اینها اسلامی است؟ آیا همه آنها را نگاه اسلامی می دانیم؟ و اگر می خواهیم از آموزه های اسلام دفاع کنیم با مبانی کدامیک از این متفکران از اسلام دفاع می کنیم؟ تقسیم بندی سه گانه برای همین است که نشان دهیم دیدگاهها متفاوت است.
دکتر قنبری درباره عقلانیت های متفاوت که دکتر قائمی نیا به آن اشاره کرده بود، گفت: نظر من این نیست که تنها بر اساس یک عقلانیت و فلسفه مشی کنیم و همان را فقط فلسفه دین بدانیم بلکه از افلاطون تا امروز همه فلسفه ها می توانند مبنا باشند. اتفاقا همین مسئله نشان می دهد که درباره فلسفه اسلامی هم به همین گونه است و فلاسفه متعدد با رویکردهای متعدد داریم و وقتی می گوییم فلسفه دین اسلامی یک دیدگاه ثابت و محقق نداریم که همان یک دیدگاه را اسلامی بدانیم. بنابراین آوردن قید اسلامی در اینجا یک ابهام است.
قنبری در ادامه افزود: با اشاره می کنم به نکته دکتر برنجکار در هدف رشته فلسفه دین که در حال تصویب هست. هدف در آنجا به روشنی بیان شده است. اینکه بیان شود ما به دنبال این نیستیم یک سخن است و اینکه امری تصویب می شود، سخن دیگری است. کسی که این را مصوب کرده آیا فلسفه دین می دانسته؟ آیا فلسفه دین یعنی دفاع از آموزه های دین؟ اگر جان هیک معنایی از فلسفه دین را دفاع می داند، چرا خود به آن ملتزم نبوده است؟ تفسیری که جان هیک یا پلانتینگا از مسیحیت ارائه میدهند هیچ سنخیتی با مسیحیت سنتی ندارد. امری کاملا و جدید است. وقتی به تعاریف فلسفه دین نگاه می کنیم هیچ سخنی از دفاع از دین نیامده است. اگر دفاع شد کلام می شود. بر مبنای اینکه آقای دکتر محمدرضایی تصریح می کنند که هر فیلسوفی فلسفه خاصی دارد و نگاه فلسفی آن فیلسوف به دین می شود فلسفه دین؛ در این صورت باید از اصطلاح فلسفه دین اسلام استفاده شود نه فلسفه دین اسلامی. من هم با فلسفه دین اسلام موافقم اما در فلسفه دین اسلامی همانطور که گفته شد دفاع و ارزش گذاری نهفته است. فلسفه دین اسلام یعنی با همان شیوه تحلیلی یا قاره ای یا هر شیوه فلسفی دیگر، درباره آموزه های دین اسلام بحث فلسفی می کنیم نه کلامی. کلام با فلسفه متفاوت است. در فلسفه اگر با استدلال رسید به اینکه الف به است می پذیرد و اگر نرسید نمی پذیرد. در مورد آموزه های دین نیز همینطور است. مثلا در فلسفه دین در مسیحیت، بسیاری از قلاسفه دین وقتی آموزه های مسیحیت را بحث فلسفی کردند رسیدند به اینکه الف ب نیست و کنار گذاشتند و هیچ التزامی در آن نیست. اما اینکه این فلسفه دین به الحاد و انحراف جوانان می انجامد بحث دیگری است و اگر نگرانی وجود دارد باید رشته تعطیل شود. بنابراین اگر در هدف رشته دفاع از آموزه های دین امد این دیگر فلسفه دین نیست و کلام عقلی است. اما اینکه گفته شده این اصطلاح جعل ما نیست و در آثار غرب هم بکار رفته باید تأکید کنم که در آثار غرب هر جا واژه اسلامی (islamic) بکار می رود منظور جهان اسلام است. یعنی فلسفه دین متفکران اسلامی. هر جا غربی هم بکار می برند مرادشان جهان غرب است. این با کاربرد شما در فلسفه دین اسلامی متفاوت است. من هم با فلسفه دین اسلام به معنای فلسفه دین متفکران مسلمان و فلسفه دین جهان اسلام موافقم.
دکتر محمدرضایی، دیگر سخنران این نشست، در بخش دوم سخنان خود گفت: گفتیم که فلسفه دین عبارت از تفکر فلسفی و تأمل عقلانی در باب دین و گزاره های دینی است و هر بحثی که این عنوان برای آن صادق باشد فلسفه دین است. حال این بحث جنبه دفاعی دارد، ملتزمانه است یا ذیل کلام هم می تواند قرار بگیرد، مسائلی است که در این تعریف تأثیر ندارد. التزام به دفاع از آموزه های دینی امری درونی است و اگر شخص در مقام ارائه به بحث فلسفی و تأمل عقلانی ملتزم باشد، نمی توان گفت که کار شما فلسفه دین نیست. اینکه گفته می شود در فلسفه دین اسلامی یک نوع ارزش گذاری نهفته است امری درست است اما مگر سایر فلاسفه غیر از این عمل می کنند. ارسطو بر ضد مثل افلاطونی پنج استدلال ارائه می دهد و می گوید فلسفه افلاطون را قبول ندارم. یا کانت می گوید تبیین کانت یا عقلگرایان را قبول ندارم و تبیین خودم را قبول دارم. هر فیلسوفی، فلسفه خود را قبول می کند و فلسفه های دیگر را رد میکند و قبول ندارد. در فلسفه دین هم همینگونه است. ما معتقدیم فلسفه دین اسلامی حق است و درست است و فلسفه دین غربی یا مسیحی را نادرست می دانیم. ما تلاش می کنیم با فلسفه ای که حق می دانیم تبیینی عقلانی از دین و آموزه های دینی ارائه دهیم.
محمدرضایی در ادامه افزود: اینکه گفته می شود تفاسیر متعدد از اسلام ارائه شده و معلوم نیست کدام باید مبنا قرار گیرد، سخن درستی نیست. ما وظیفه داریم تا تلاش عقلانی برای فهم اسلام کنیم و بر مبنای عقل و روش درست به فهم صحیح برسیم. برداشت داعش از اسلام را نمی پذیریم چون عقلانی و مبتنی بر روش درست نیست.
وی در ادامه گفت: در فلسفه دین هم می تواند التزام و دفاع وجود داشته باشد. همانطور که اشاره شد، التزام به دفاع امری درونی است و در بحث نشان داده نمی شود. اما علاوه بر این خود فلاسفه نیز به امری التزام دارند. مثلا کانت می گوید، می خواهم اندیشه را به کناری زنم و برای ایمان جا باز کنم. یا در کتاب نقد عقل محض می گوید در این کتاب می خواهم به شبهات درباره مابعدالطبیعه پاسخ دهم. یعنی خود را ملتزم به این امر می داند. بنابراین فلاسفه نیز به این تعهد و التزام خود اشاره کرده اند. اما در مقام بحث چون استدلال عقلانی ارائه می کنند بحث آنها فلسفی است. در فلسفه دین هم همینگونه است. اگر شما با نگاه عقلانی دین و آموزه های دین را بررسی کردید و سایر دیدگاه ها را با استدلال عقلانی رد کردید، در حوزه فلسفه دین هستید. اینکه مثلا با کلام عقلی تشابه دارد یا با الهیات تشابه دارد مانع از این نیست که بحث شما در حوزه فلسفه دین قرار نگیرد. مجددا تأکید می کنم مطابق تعریفی که ارائه شده فلسفه دین عبارت از تفکر فلسفی و تأمل عقلانی درباره دین و آموزه های دینی است و اگر بحثی به این شیوه ارائه شد ولی با کلام عقلی یا الهیات به معنی الاخص مشابهت داشت مانع از این نیست که در حوزه فلسفه دین قلمداد شود. ضمن آنکه قبلا اشاره کردم که وقتی می خواهیم در حوزه فلسفه دین بحث کنیم، باید دین مشخص شود. حتی اگر امور مشترک ادیان در نظر گرفته شود نمی توان بدون در نظر گرفتن یک دین درباره آن امر صحبت کرد. مثلا مفهوم خدا در ادیان را در نظر بگیرید. آیا مفهوم خدا در اسلام و مسیحیت و یهودیت یکی است؟ بنابراین باید معلوم باشد در کدام دین بحث انجام می شود.
دکتر محمدرضایی درباره ادعای نامتجانس بودن اصطلاح فلسفه دین اسلامی گفت: به نظر من این اصطلاح کاملا متجانس است. بلکه به نظر بنده دین اسلام اساسا تبیینی عقلانی ارائه داده است. کتابی است با عنوان «خدا از نگاه امام علی (ع)» که در آن بیانات امام علی (ع) در قالب استدلال عقلی بیان شده است. آیات قران در قالب استدلال های عقلی بیان شده است. شعار دین این است که از آنچه به آن علم نداری تبعیت نکن. با چنین شعاری آیا خود قرآن غیر عقلانی خواهد بود. جهنمیان شعارشان این است که اگر کوش می کردین و تعقل می کردیم، جهنمی نبودیم. لذا خردورزی در ذات دین اسلام است. اشاره کردم که علامه طباطبایی (ره) می گوید تفکر عقلانی و فلسفی و تفکر اسلامی دو تعبیر از یک واقعیت هستند.
محمدرضایی در پایان سخنان خود گفت: بنابراین در فلسفه دین هم باید فلسفه مسخص شود و هم دین مشخص شود و روشن شود منظور از آموزه های دینی چیست. در عین حال، ارزش گذاری در فلسفه دین اشکالی ندارد همانطور که در فلسفه هم فلاسفه این ارزش گذاری را دارند و اساسا اگر همه فلسفه ها را بپذیریم نسبیت گرا خواهیم بود. بنابراین وقتی می گوییم فلسفه دین اسلامی حق است یعنی با فلسفه الهی و درست به دین بنگریم و این را درست میدانیم و بقیه نگاه های فلسفی به دین را نادرست می دانیم و این ارزش گذاری اشکالی ندارد. البته این به معنای این نیست که سایر دیدگاه ها مطرح نشود. طرح انها اشکال ندارد اما در کنارش استدلالی ارائه دهیم که با فطرت و عقل سازگار باشد.
دکتر برنجکار در بخش دوم سخنان خود ضمن تأکید بر اینکه بیانا و استدلال های اساتید روشن است و مخاطب می تواند به راحتی قضاوت نماید به تبیین بیشتر برخی نکات پرداخت و گفت: اینکه گفته شد دکارت به عقل مشترک (Common sense) معتقد است و می گوید طبق قواعد مشخصی می توان پیش رفت و به حقیقت رسید، درست نیست و در کتاب اعتراضات به این تصریح کرده که عقل مشترک را کنار می گذارد. وقتی به دکارت اعتراض کردند که تو وقتی به همه چیز شک کردی، آیا واقعاً شک کرده بودی؟ پاسخ می دهد که خیر من بر اساس عقل سلیم یا همان Common sense یقین داشتم که من و جهان وجود داریم اما فلسفه وقتی شروع می شود که Common sense را کنار بگذاریم. در واقع دکارت Common sense را کنار می نهد تا از طریق ریاضیات و استدلال فلسفی به یقین مضاعف برسد.
دکتر برنجکار در ادامه به سخنان دکتر قائمی نیا اشاره کرد و گفت: به نظر من شما از فلسفه دین اسلامی دفاع نمی کنید و تصریحی نسبت به آن ندارید. شما تأکید می کنید که فلاسفه دین غربی هم از مسیحیت تأثیر پذیرفته اند. در پاسخ باید گفت اول اینکه در غرب فلاسفه دین ملحد مانند آنتونی فلو یا جان مکی را هم داریم و ثانیا آنها نام فلسفه دین خود را فلسفه دین مسیحی نگذاشتند. من می پذیرم که نمی شود فردی در یک دین و فرهنگی زیست کند اما از آن تأثیر نپذیرد، اما بحث بر سر لفظ است. ظاهرا بنده با شما هیچ اختلاف نظری نداریم. شما می خواهید بر اساس فلسفه علم، بیان کنید که ما از کتاب و سنت می توانیم در مقام ثبوت یا شکار یا گردآوری استفاده کنیم. ظاهرا اولین بار پوپر بیان می کند که علم دو مقام دارد؛ مقام اصلی علم مقام اثبات یا داوری است و مقام ثبوت یا گردآوری یا شکار مقام اصلی علم نیست. لذا در مقام ثبوت شما از هر منبعی می توانید استفاده کنید، از کتاب مقدس، از افتادن سیب، از قصه مادربزرگ و …. اما در مقام اثبات- حالا پوپر با پوزیتیویست ها که اثبات پذیری را ملاک می دانستند مخالف است- باید ابطال پذیری را ملاک بدانید. یعنی آن را به تجربه عرضه کنید و ابطال نشود. به این امر که قابلیت ابطال دارد اما ابطال نمی شود علمی می گوییم. بر اساس حرف پوپر، بنده سخن شما را اینگونه می فهمم که وقتی یک مسلمان می خواهد در فلسفه دین وارد شود خواه نا خواه از آن مفاهیم دینی الهام می گیرد و آنها را در بحث خود دخالت می دهد. بنده با این نگاه کاملا موافقم اما این مجوزی برای اصطلاح فلسفه دین اسلامی نیست. اینکه گفته اید در آثار دیگران هم این اصطلاح بکار رفته دلیل برای استفاده از این اصطلاح نیست. خود شما تأکید کرده اید که آن آثار ضعیف و مربوط به یک هندی یا پاکستانی است. به هر حال این مجوز استفاده از این اصطلاح نیست. همانطور که خود شما هم از واپه پارادایم استفاده کردید، بکار بردن این اصطلاح باید به شکل یک پارادایم در آید و به شکل یک پارادایم نیست و دلیل هم دارد که پارادایم نشده است.
وی در ادامه افزود: بنابراین بنده با تأثیر پذیری از دین و فرهنگ موافقم اما دلیل بر استفاده از اصطلاح نیست. اتفاقا در این شرایط نباید گفت سخن اسلام این است چرا که از مقام داوری خارج می شود و دیگر علم نیست. استفاده از کتاب و سنت اشکال ندارد اما نباید گفت ایه و روایت این مطلب را گفته است. در علوم انسانی اسلامی هم باید همینطور پیش رفت. از کتاب و سنت استفاده شود اما به شرطی مثلا در علم جامعه شناسی قرار می گیرد که با متد و روش آن علم بسازد و جامعه علمی آن را به عنوان یک نظریه جامعه شناسی بپذیرد هرچند با آن مخالف باشد و آن را نادرست بداند. اما اگر بگوییم ایه یا روایت این را گفته وارد کلام شده ایم. باید الهام گرفت اما با همان متد و روش فلسفه دین تبیین و بیان شود. عنوان فلسفه دین اسلامی هم نمی اید اما نشان داده می شود که با روش فلسفه دین سازگار است.
دکتر برنجکار در بخش پایانی سخنان خود به سخنان دکتر محمدرضایی اشاره کرد وگفت: ایشان می گویند ما دفاع می کنیم شما می خواهید به آن کلام بگویید یا الاهیات بمعنی الاخص، ما به آن فلسفه دین می گوییم. این روال درستی به نظر نمی رسد و همانطور که در جلسات قبل دکتر اکبری اشاره کرده اند، در استفاده از اصطلاحات یک وظیفه اخلاقی داریم و نمی توان بدون مبنا اصطلاحی را بکار برد.
دکتر قائمی نیا، آخرین سخنران این نشست، در بخش دوم سخنان خود با برخی ابهام های مطرح شده چنین پاسخ داد: بنده هم موافقم که دکارت به عقل ریاضی توجه دارد و عقل مشترک را به کناری می نهد. اما به هر حال عقل دکارتی که عصر روشنگری هم از آن برآمده است، مبنای خیلی از فلسفه ها و تبیین ها و تقریرها در فلسفه دین قرار گرفته است. ضمنا بنده فلسفه دین اسلامی را قبول دارم و دو تقریر از آن دارم که در اینجا مجال بحث بیشتر درباره آن نیست و بنده بیشتر ناظر به سخن دیگر اساتید نکاتی را مطرح کردم. یک تبیین معرفت شناختی دارم که نتیجه این فلسفه- دقت شود که نتیجه این فلسفه مورد نظر است نه اینکه از پیش تعیین شده باشد – در شبکه معرفت دینی – که خود این کلمه شبکه هم یک مفهوم کل گرایانه است- بتواند به تبیین و اثبات بپردازد. تقریر دیگر از فلسفه دین اسلامی تقریر غایت شناختی است. یعنی غایت آن – نه آنگونه که فیلسوف از ابتدا قصد کند – به همخوانی یا سازگاری یا اثبات آموزه های دینی بیانجامد. لذا از ابتدا فارغ از نتیجه بحث می شود و نمی توان به آن کلام یا الاهیات گفت.
قائمی نیا در ادامه افزود: این اصطلاح صرفا توسط یک هندی یا پاکستانی به کار نرفته و برخی از فلاسفه دین غربی هم در عناوین فصول کتاب خود این اصطلاح را بکار برده اند. اینکه عنوان نیامده بنده این را بیشتر معلل می دانم تا مدلل. هنوز بحث نشده است. باید بحث شود. نکته ای که درباره مقام کشف و توجیه یا داوری و گردآوری علم بیان شد، اولین بار توسط پوزیتیویست های منطقی مطرح شد و پوپر هم از آن استفاده کرد. اما نکته اصلی این است که بنده معتقدم در هر دو مقام می توانیم فلسفه دین اسلامی داشته باشیم. نگاه ابژکتیو به علم را باید کنار گذاشت. قائلم که می توان علم رئالیستی داشته باشیم و علم ما را به واقعیت برساند اما نگاه ابژکتیو به علم نداشته باشیم. تأکید می کنم که اساس بحث ما معرفت شناختی است و نباید سطح بحث را تقلیل داد. مشکلات باید در بحث معرفت شناختی حل شود. بنده وقتی فلسفه دین اسلامی می گویم قائل به مخطئه هستم. ممکن است در فلسفه دین اسلامی چیزی بگوییم که به واقع نرسیم. با اصطلاح فلسفه دین اسلامی اصلا ارزش گذاری نمی کنیم. در نهایت ممکن است به دنبال فلسفه دین اسلامی ای باشم که حتی از فلسفه های جدید هم استفاده کند اما آن دو هدف معرفتی و غایت انگارانه را تأمین کند. تنوع و تکثر هم اشکالی ندارد. اینکه علامه طباطبایی (ره) یا ابن سینا و ملاصدرا فلسفه خود را دارند مشکلی بوجود نمی آورد. ملاک این است که از هر فلسفه ای شما بهره می گیرید باید این استفاده مدلل باشد. وقتی از نسبت میان تنوع و واقع چشم ÷وشی می کنید و از اسلام یک و دو و سه سخن می گویید، بین آنها مرز تعیین می کنید و این یعنی تفکر و تفسیر را از واقع جدا کرده اید. اگر قائل به رئالیسم باشید بدین معناست که تفاسیری که در طول چهارده قرن صورت گرفته تا حدی به واقع رسیده اند و البته همه آنها هم درست و حق نیستند. مهم این است که مستدل بحث کنیم. اگر مثلا من فلسفه مشاء را اسلامی دانستم اما فلسفه صدرا را اسلامی ندانستم شما باید از من دلیل بخواهید. اینجاست که علم هویت جمعی پیدا می کند. نکته ای که دکتر برنجکار درباره مقام داوری گفتند به نظرم به همین مسئله باز می گردد که مقام داوری هویت جمعی دارد.
قائمی نیا در ادامه گفت: واژه اسلامی هم نباید ما را نگران کند. فلسفه، فلسفه است و به گفته کانت در نود درصد موارد در فلسفه پرونده مختومه نداریم. ترکیب واژه اسلامی با فلسفه دین باید به نحوی صورت گیرد که به یک سازگاری برسیم. یعنی هم فلسفه باشد و هم اسلامی باشد. اینها با هم تعارض ندارند. تفسیر شما از این ترکیب به نحوی است که گویا اینها با هم تعارض دارند و حتما به الهیات یا کلام می انجامد؛ در حالی که اینگونه نیست. به یک نوع عقلانیت و تعقلی که متناسب باشد و در نهایت آن دو هدف را تأمین کند، می تواند به عنوان فلسفه دین اسلامی مطرح شود. البته همانطور که قبلا هم اشاره کردم من میان فلسفه دین اسلامی در مقام تحقق و تعریف تمایز می نهم. ممکن است آنچه تا کنون به عنوان فلسفه دین اسلامی محقق شده اشکالاتی داشته باشد اما این بدان معنا نیست که نمی توان فلسفه دین اسلامی داشت و در مقام تعریف فلسفه دین اسلامی را گسترده تر می بینم. در اسلام هم تکثر هست و اینها را دو گونه می توان دید: یکی اینکه همه اینها نادرست هستند و دیگر اینکه محدوده ای وجود دارد که آنچه در این محدوده قرار گیرد مقبول و خارج از این محدوده نامقبول است. اینها به لحاظ فلسفی و فلسفه دینی قابل بحث است. همانطور که گفته می شود قائلین فلسفه دین اسلامی ارزش گذاری می کنند و قائلین به فلسفه دین غربی یا رایج را نادرست تلقی می کنند، به نظر می رسد مخالفی فلسفه دین اسلامی هم با قائلین فلسفه دین اسلامی به همین نحو برخورد می کنند. در حالی که اساسا این شیوه درست نیست. باید مستدل سخن گفت و مبانی معرفت شناختی روشنی داشت. بنده بارها تصریح کرده ام که معتقد به رئالیسم حداقلی هستم، تکثر معرفتی را می پذیرم، واقع گرایی را می پذیرم و پرونده های فلسفی در اکثر موارد مفتوح هستند و به ندرت در فلسفه پرونده مختومه داریم. در عین حال معتقدم فلسفه دین اسلامی می تواند معنای مقبولی داشته باشد که به لحاظ معرفت شناختی مورد پذیرش باشد و البته معنای ضعیفی از فلسفه دین نیست بلکه مبانی معرفت شناختی آن کاملا مشخص شده است.
قائمی نیا در بخش پایانی سخنان خود گفت: البته توجه شود که آنچه بیان شد کاملا با نظریه شبکه معرفتی دینی مرتبط است. به هر حال، قائلم که روایت مقبولی از فلسفه دین اسلامی می توان ارائه داد که در آن ارزش گذاری نیست و در نهایت اگر چه ممکن است به این نتیجه برسد که مقابلش باطل است اما به این شرط آغاز نمی کند و به تعبیر دیگر ابتدا لا بشرط آغاز می کند اما در نهایت ممکن است چنین نتیجه ای داشته باشد. فلسفه دین اسلامی با نگاه انتقادی به مسائل می نگرد و اگر قرار است پارادایم به روز فلسفه دین اسلامی شکل گیرد باید مبتنی بر نگاه انتقادی باشد. ممکن است بسیاری از مطالبی که در میراث فکری مسلمانان آمده قابل نقد باشد و لذا نیازمند یک تفکر انتقادی عمیق، نظام مند و مبنایی است. در نهایت باید گفت فلسفه دین اسلامی برای خود اقتضائاتی هم دارد.
در انتهای این نشست اساتید حاضر در جلسه به برخی پرسش های مطرح شده پاسخ دادند.