عضوهیات علمی گروه غربشناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
معرفی الهیات طبیعی و ادوار سه گانه آن
علمای الهیات، از جهات مختلف این علم را تقسیم کرده اند. مهمترین اقسام الهیات که در حقیقت از نظر منبع مقدمات و مبادی آن است، تقسیم آن به الهیات طبیعی (یا عقلی یا تکوینی) و الهیات وحیانی (یا ملتزم به وحی یا نقلی) است. این تقسیم که خصوصاً از زمان توماس آکوئیناس بدان تصریح شد، اینک اهمیّت بسزایی در مباحث الهیات دارد.
مراد از الهیات طبیعی، مباحث مختلف درباره خدا و دین است با استمداد از صرف عقل و بدون اتّکا به وحی. صفت طبیعی در اینجا ممکن است ایجاد شبهه کند. زیرا منظور از طبیعی، تکوینی است در مقابل وحیی و تشریعی. یعنی در طبیعت و تکوین بشر، قوهای است که استعداد شناخت و تمییز حق از باطل را دارد و آن، عبارت از عقل است.
امّا الهیات وحیانی، الهیاتی را گویند که به بحث درباره اموری میپردازد که در طوری ورای طور عقل است. مسائل این الهیات، متّکی به وحی میباشند و فقط در مرتبه نقل میتوان درباره آنها سخن گفت. (شهرام پازوکی، “مقدمه ای در باب الهیات”، ارغنون؛ الهیات جدید، ۱۳۸۳)
یکی از محققین مینویسد (پیروز فطورچی، “تاملی درباره رویکردهای جدید در الهیات طبیعی با نگاه به حکمت اسلامی”، نامه علم و دین، ۱۳۸۰): پسوند طبیعی در واژه «الهیات طبیعی»، به دو معنای متفاوت و در عین حال مرتبط و متقارب به کار رفته است که در نتیجه دو معنا از الهیات طبیعی بدست میدهد:
در معنای اوّل، منظور از الهیات طبیعی، هرگونه تأمّلی درباره خداوند و صفات اوست که تنها با بهرهگیری از منابع و قوای متعارف انسان همراه باشد. در این معنا، واژه «طبیعی» به روشها و منابعی اشاره میکند که انسانها به طور طبیعی و متعارف میتوانند از آنها بهرهگیری نمایند. این، برخلاف الهیات وحیانی است که به قوای متعارف و طبیعی انسان اکتفا نمیکند بلکه به سرچشمههای وحی که ورای تواناییهای متعارف انسان است و به صورت نادر در دسترس انسانهای برگزیده قرار میگیرد، تکیه دارد. الهیات طبیعی، به این معنا، تقابلی با الهیات وحیانی ندارد؛ بلکه تمایز این دو تنها از جهت روش و منابع معرفتی است. این معنا از الهیات طبیعی، به میزان زیادی با آن چه در تعریف حکمت نظری، به ویژه حکمت مشّاء، گفته میشود نزدیک است.
معنای دوم الهیات طبیعی، در مقایسه با معنای اوّل، خاصتر است. در اینجا نیز به مانند معنای اوّل، تکیهگاه اصلی بحث را تأمّل عقلانی درباره خداوند و صفات او تشکیل میدهد ولی در تنظیم و ارائه استدلالها، به جهان طبیعت و برخی ویژگیهای اساسیِ آن عنایت جدّی میشود. بدین سان، واژه طبیعی، نشانگر لزوم توجّه اساسی به جهان طبیعت خواهد بود.
بنابر این، الهیات طبیعی (Natural Theology)، در عامترین اصطلاح آن (معنای اوّل)، به معنای استفاده از ظرفیتهای شناختی متعارف و طبیعی است که بصورت عمومی در اختیار نوع انسان قرار دارد به منظور شناخت خدا. پروژه الهیات طبیعی، در این تعبیر، عمری به قدمت تفکر و فلسفه دارد و هر متفکری که تأملی درباره مبدأ نخستین یا حقیقت غایی داشته، در زمره مشغولان به آن تلقی میشود. با اهمیت پیدا کردن علوم طبیعی (Natural Sciences) و یافتههای آنها، این پروژه نیز دستخوش تغییراتی شده و استفاده از مقدمات تجربی یا یافتههای علمی در براهین اثبات وجود خدا یا بررسی صفات او اهمیت بیشتری پیدا کرده است. به گونهای که، در اصطلاحی خاصتر (معنای دوم)، الهیات طبیعی به معنای استفاده از مقدمات تجربی و یافتههای علوم طبیعی در خداشناسی و به طور خاص، براهین اثبات خدا به کار میرود. این پروژه، در فضای معاصر نیز با توجه به اقبال به علوم طبیعی از یک سو و برخی یافتههای خاص این علوم یا برخی تنگناهای تبیینی آنها از سوی دیگر، رونق پیدا کرده است. به صورتی که الهیات طبیعی، به اصطلاح فوق، در نوک پیکان مقابله با الحاد علمی جدید (New Scientific Atheism) قرار گرفته است.
در گام بعدی (معنای سوم)، حتی روش مطلوب استدلال در این پروژه به روش علمی نزدیک شده و سعی میشود تا وجود خدا، به عنوان یک فرضیه تجربی، با شواهد علمی تأیید و درنتیجه وجود خدا به عنوان بهترین تبیین (Best Explanation) برای برخی یافتههای تجربی به کرسی بنشیند. این پروژه در صورت امروزین آن، در مرز علم، فلسفه و الهیات قرار گرفته و مواضع متفکر در هریک از این سه ضلع، بر ماهیت پروژه و نتایج آن مؤثر خواهد بود. به عنوان نمونه، میتوان ریچارد سوئینبرن[۱] را از پیشگامان این پروژه جدید به حساب آورد. سوئینبرن در تأکید بر روش علمی (غیر قیاسی) تا جایی پیش میرود که روشهای قیاسی را در خداشناسی غیرقابل استفاده اعلام میکند. (Mackie, induction, and God; Religious Studies; ۱۹۸۳)[۲]
میتوان با چشمپوشی از اختلاف در روش، دو معنای سنتی و معاصر برای الهیات طبیعی را با توجه به تأکید بر علوم طبیعی از هم تفکیک نمود: الهیات طبیعی سنتی، تأکیدی بر علوم طبیعی ندارد و خداشناسی را با استفاده از براهین خالص عقلی یا براهین عقلی-تجربی راهگشا میداند و الهیات طبیعی معاصر که بر نقش یافتهها یا تنگناهای علوم طبیعی جدید تأکید میکند و حتی گاهی روش علوم تجربی را نیز در استدلالها به کار میگیرد.
تمایزهای الهیات طبیعی سنتی و معاصر
پروژه الهیات طبیعی معاصر، به صورت متعارف، در مسائل اساسی متعددی با الهیات طبیعی سنتی اختلاف دارد. میتوان به اهم این اختلافات اینطور اشاره کرد:
- مفهوم خدا (Concept of God): در اینجا به طور خاص، شخصوار (Personal) دانستن خدا مد نظر است که به نوبه خود به بحث از بساطت الهی بازمیگردد.
- فعل خدا (Divine Action): قائل بودن به افعالی ورای خلق و ابقای موجودات (فعل خاص) که مبتنی بر گشودگیها و عدم تعیّنهای جهان طبیعت طرح میشود.
- علم خدا: پذیرش افزایش علم الهی با پیش رفتن فرایندهای طبیعی و به خصوص صدور افعال اختیاری انسان.
- خدا و زمان: در زمان بودن خدا در عین اینکه آغاز زمانی ندارد.
- خدا و خلق: اثرپذیری خداوند از مخلوقات و به رسمیت شناختن نوعی از تغییر در ذات الهی.
با توجه به اینکه الهیات طبیعی معاصر در پیشانی مقابله با الحاد جدید قرار دارد، توجه به این اختلافات اهمیت مضاعفی پیدا میکند. بخشی از این تفاوتها، در عین سرنوشتساز بودن آنها، در ادبیات بحثهای معاصر نیز چندان مورد توجه قرار نمیگیرد.
در پایان این نوشته کوتاه، توجه دادن به این نکته هم خالی از لطف نیست که اختلافات دو پروژه سنتی و معاصر در الهیات طبیعی، هم ناشی از مبانی و تحلیلهای فلسفی طرفین بحث است و هم خوانش و تفسیر آنها از متون مقدس. این اختلاف، یادآور اختلاف فیلسوفان و متکلمان مسلمان در تاریخ حکمت اسلامی است.
[۱] Richard Swinburne (1934- )
فیلسوف انگلیسی و استاد ممتاز دانشگاه آکسفورد. او از مشهورترین فعالین حوزه فلسفه دین به حساب میآید به گونهای که پژوهشهای جدید در این حوزه معمولاً بدون ارجاع به آرا و آثار او ناقص تلقی میشوند.
[۲] این ادعا مبتنی بر تلقی خاصی است که سوئینبرن از ضرورت الهی دارد؛ به خواست خدا این بحث هم در یکی از یادداشتهای آینده، گزارش و مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.