ارزیابی رویکردهای جدید الهیاتی درباره بلایای طبیعی و شرور

کرسی علمی ترویجی «ارزیابی رویکردهای جدید الهیاتی درباره بلایای طبیعی و شرور» توسط گروه کلام پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه، روز چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه ۹۹ بصورت مجازی از طریق نرم افزار اسکایپ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی خدمتتان ارائه می‌گردد:

حجت الاسلام محمد کاشی زاه
عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشگاه و دبیر علمی کرسی

ضمن تشکر از حضرات آقایان حجج اسلام محمدصفر جبرئیلی و عبدالله محمدی برای قبول زحمت نقد این جلسه علمی از جناب آقای دکتر قاسم اخوان نبوی عضو محترم هیات علمی گروه کلام پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه درخواست می کنیم مباحث خود را در زمان ۲۰ دقیقه اول ارائه کنند. در ادامه سخنان ناقدین محترم را خواهیم شنید و سپس پاسخ ارائه دهنده محترم به نقادی ناقدان را خواهیم داشت و در پایان پرسش و پاسخ سایر مدعوین را مورد بررسی قرار می دهیم.

دکتر قاسم اخوان نبوی
عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی

یکی از مسائل قدیمی که در چالش با خداباوری وجود دارد، مسئله شر و بلایای طبیعی و قدرت مطلقه خداوند است. در این باره از سوی خداباوران دیدگاههای مختلفی مطرح شده است، به نظر می‌رسد ریشه این اختلافها در تصوری است که از خدا و ارتباطش با جهان وجود دارد. بطور کلی دیدگاههایی که درباره مسئله شر وجود دارد را می‌توان به دو دسته رویکرد سنتی، و رویکرد جدید دسته‌بندی کرد . هریک از این دو رویکرد با توجه به مبانی خود راه حل‌هایی درباره مسئله شر ارائه داده‌اند، که ارزیابی آنها با توجه به مبانی اندیشه اسلامی مبتنی لازم به نظر می‌رسد. آنچه در این مقاله مورد نظر می‌باشد ارزیابی رویکردهای الهیاتی با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه می‌باشد از این‌رو ابتدا گزارشی اجمالی از این دو رویکرد ارائه می‌شود و سپس به ارزیابی آنها پرداخته می‌شود.
۱- رویکرد سنتی نسبت به مسئله شر:
بنابر نگاه سنتی خداوند به عنوان مبداء عالم که دارای اوصاف کمالی مانند خیر مطلق، عالم مطلق و قادر مطلق است شناخته می‌شود. بنابر این دیدگاه خداوند جهان را به بهترین شکل خلق کرد، و شرور لازمه جهان هستی است، زیرا در این جهان تضاد و تزاحم وجود دارد که مستلزم به وجود آمدن شرور می‌باشند آنچه بر رویکردسنتی حاکم است، این است که آنچه از خداوند صادر می‌شود، خیر محض است و شرور امور نسبی هستند. و ریشه در فقر ذاتی موجودات جهان دارد.
بطور کلی دو گونه پاسخ به این مسئله داده شده است؛ یکی اینکه شرور وبلایا لازمه جهان هستی هستند، و دیگر اینکه این شرور و بلایا زمینه‌ساز خیرات و به کمال رسیدن انسان می‌باشند. البته پاسخهای متعدد دیگری نیز به این مسئله داده شده است، به عنوان نمونه می‌توان به پاسخهایی اشاره کرد، که بر اساس اراده آزاد و اختیار انسان – دفاع مبتنی بر اختیار- و یا دفاع مبتنی بر عدل‌الهی آگوستینی، و یا نظریه عدل الهی مبتنی بر پرورش روح که از طرف جان هیک داده شده است. به این معنا که وجود شرور به پرورش فضائل اخلاقی انسان کمک می‌کند

۲- رویکردهای جدید در الهیات نسبت به مسئله شر:
باتوجه به اینکه مبتنی بر مبانی فلسفی جدید می‌باشد، طرز نگرش خاصی نسبت به خداوند دارند، و تفسیری این جهانی و انسانی از خداوند ارائه می‌دهند،
الهیات جدید با توجه به اینکه بر اساس تحولاتی که در دوران روشنگری در تفکر بشر به وجود آمد شکل گرفت، زیرا در فلسفه دکارت با طرح مفاهیمى ماننـد «شـخص‌انگاری خـدا» و مقـولات شخصـى ماننـد «عامـل اخلاقـى دانسـتن خـدا» و «خـدا ـانسان‌انگاری» این انتقال از فلسفه سنتى بـه جدیـد پایه‌گـذاری شـد و در فلسـفه‌های کانـت،هگل، کرکگور، اگزیستانسیالیسـم و در مجمـوع انسان‌شناسـى فلسـفى بـه عنوان یـک ابـزار الهیاتى عمده جایگزین مابعدالطبیعه گردید. با توجه به تأثیر ِ پـذیری الهیـات جدیـد از فلسـفه جدید، این انتقال در مفاهیم الهیاتى نیز نفوذ کرد کـه البتـه الهیـات کاتولیـک بـه طور عمـده مى‌کوشید خود را از آن محفوظ دارد. در این فرایند مارتین لوتر تلاش کرد زبان الهیـاتى را از مقولات مابعد الطبیعى به مقولات مربوط به »تجربه شخصى« انتقال دهد. در تعریف مفاهیمى ماننـد «وجـود»، «خـدا»، «عقـل»، «اخـلاق«، «انسـان»، «دین» و … پدید آمد که این تحول پارادایمى به مباحث الهیاتى نیز تأثیر گذاشت؛ برای مثال، مسیح محوری به جای خدامحوری؛ معقولیـت بـه جای صـدق؛ آغـاز بـا انسـان بـه جای خـدا؛ عقل‌گرایى و علم‌گرایى به جای نقل‌گرایى و نص‌گرایـى؛ ماهیـت تفسـیری بـه‌ جای ماهیـت دفاعیاتى نشانه‌های این تحول پارادایمى در الهیات معاصر هستند.
بطور کلی مهمترین مبانی الهیات جدید را می‌توان مبتنی بر دو نگرش اساسی دانست؛ یکی نگاه نومینالیستی به جهان و دیگری رواج نگاه اومانیستی. بنابر نگاه اول خدایی که بر اساس نومینالیست تفسیر می‌شد، خدایی نبود که بتوان به نحو معقولی آنرا قابل پیش‌بینی دانست، شکاف بین انسان و خدا افزایش پیدا کرد، انسانها دیگر نمی‌توانستند خداوند را بفهمند یا تحت تأثیر قرار دهند؛ خداوند آزادانه عمل می‌کرد و نسبت به پیامد اعمالش بی‌اعتنا بود، خداوند قوانینی در رابطه با رفتار بشر وضع کرده است، اما هر لحظه ممکن است این قوانین را تغییر دهد، از این‌رو جهانی که این خداوند خلق کرده است جهانی درنهایت بی‌نظم و آشوبناک است که از اموری بی‌نهایت متنوع تشکیل شده است، اموری که انسان در آنها هیچ نشانی از قطعیت یا امنیت پیدا نمی‌کند.
نومینالیسم علاوه بر ارائه دیدگاهی جدید درباره خداوند، دیدگاهی تازه نیز درباره چیستی انسان ارائه داد و بر اهمیت اراده انسان تأکید بیشتری داشت. بر این اساس انسان برای رستگار شدن و به سعادت رسیدن باید تلاش کند، زیرا انسانها بر صورت خداوند خلق شده‌اند و مثل او موجوداتی مختار هستند، اما از سوی دیگر با توجه به اینکه از نظر آنان تمام امور تحت تدبیر و اراده مطلق خداوند است هیچ جایی برای اثر بخشی اراده انسان وجود ندارد.(همان) علاوه بر اینکه تبیینهای مابعدالطبیعه مبتنی بر کلیات را قبول نداشتند، و تجربه‌گرا بودند.
اومانیسم: از لوازم و پیامدهای مباحثی که نومینالیستها مطرح می‌کردند، جریانی به نام اومانیسم به وجود آمد، این جریان راه حلی برای بسیاری از مشکلات برخاسته از قدرت مطلق خداوند ارائه کرد، خود این راه حل مبتنی بر نومینالیسم بود، یعنی مبتنی بر فهم انسان به عنوان موجودی منفرد و صاحب اراده بود، بر این اساس انسان از قوای خودش استفاده می‌کند تا در جهان آشوب‌زده‌ای که نومینالیسم ترسیم کرده است، خود را در امان سازد. از لوازم این دیدگاه این بود که به عمل اخلاقی توجه زیادی می‌شد.
با توجه به آنچه به عنوان مقدمه بیان شد، رویکردهای جدیدی نیز به الهیات به وجود آمد، که به مسئله شر پاسخهایی داده‌اند، که مهمترین آنها الهیات پویشی و الهیات گشوده می‌باشد.
الف- الهیات پویشی و مسئله شر:
درتفکر پویشی، خداوند ویژگیهایی دارد که با ویژگـیهـای سنتی خدا در ادیان توحیدی متفاوت اسـت. آنهـا واقعیـت را بـه کلـی در حال شـدن می‌دانند تا بودن. موضوع اساسی در تفکر این نحله، تغییر، تکامل و تحـول خداونـد و مخلوقات متناهی اوست. مخلوقات، هسته‌هـایی آگـاه و سـراپا متحـول از فعالیـت وتجربه‌اند. در تفکر پویشی خدا دارای دو ذات است یکی ذات بدوی و دیگری ذات تبعی. ذات بدوی خداوند شامل تمام امکانهای ازلی است که جهان مخلوق می‌تواند بر طبق آن تحقق پیدا کند و ذات تبعی خداوند درپاسخ به وقایع جهان مخلوق دگرگون می‌شود و لذا می‌توان گفت که خداوند در تغییر یا پویش است.(همان:۲۰۸) بن مایه اساسی در الهیات پویشی، مفهوم تغییر، تحول و تکامل، چـه درساحت مخلوقات و چه دربارۀ خداست. مخلوقات بـه جـای اینکـه جوهرهـای نسـبتاً ســاکنی باشــند، آگاهانــه درحــال تغییــر همیشــگی‌اند و در مرکــز تجربــه قراردارنــد در واقع، از دیدگاه آنها خداوند در تطور است؛. خداوند موجودی زمانمند است؛ یعنـی تجربه الوهی از دریافت جهــان و در ایفــای نقــش در آن دســتخوش تحــول می‌شود.اهداف و صفات خداوند جاودانه است اما ؛ معرفت خداوند از رویـدادها طـی رخ دادن آنها تحول می‌یابد. خداوند از این طریق بر مخلوقات تأثیر می‌گذارد این تأثیر از این طریق است که وی بخشی ازداده‌هایی قرار می‌گیرد که مخلوقات به آنها واکنش نشان می‌دهند چون خدا تغییر جهان را در بردارد، تغییر پذیر است یعنی تحت تأثیر اعمالی قرار می‌گیرد که در جهان رخ می‌دهد خداوند با تکمیل دستاوردهای جهان با مشاهده آنها در پرتو بی‌پایان صورت بالقوه و متعاقباً با اعمال تأثیر خاص حساسیت بسیاری را به جهان نشان می‌دهد.
محور اصلی خداشناسی الهیات پویشی این است که خدا نه موجودی فراطبیعی، بلکه بخشی از هستی و طبیعت به شمار می رود، یعنی او موجودی است کاملا طبیعی و مانند سایر موجودات در درون نظام طبیعت فعالیت می کند. خدا نه بیرون از جریان طبیعت، بلکه در درون آن انست و همه تجارب و فعالیت های خود را مانند ما آدمیان از طریق طبیعت به دست می آورد؛ هم او بر ما تاثیر گذار است و هم ما بر او.
الهیات پویشی در یافتن راهی برای پاسخ به مساله شر و ناسازگاری قدرت مطلق خداوند و شرور موجود در جهان، از یک سو تعریف جدیدی از قدرت مطلق خداوند ارائه می‌دهد و از سوی دیگر تبیینی متفاوت از تبیین سنتی از خلقت، مطرح می‌کند. بر این اساس الهیات پویشی شر را نه ناشی از اراده خداوند، بلکه امری همیشه موجود در نهاد هستی می‌داند. شر وجود دارد چرا که باید وجود داشته باشد. برای اینکه آدمیان همواره قدرت بر تصمیم گیری و انتخاب آزادانه داشته باشند، هم باید امکان خیر در جهان باشد و هم امکان شر، خداوند به معنی سنتی کلمه، نمی تواند جلوی شر را بگیرد، بلکه صرفا می‌تواند با استفاده از قدرت برانگیختی‌اش انسان‌ها را به مقابله و پایداری در مقابل آن برانگیزاند. بر اساس الهیات پویشی، خداوند دارای قدرتی برتر است، نه فقط به این معنی که قدرتش برتر از هر آنچه در جهان است می‌باشد، بلکه بدین معنی که او کامل ترین درجه قدرتی را دارد که یک موجود در جهان می‌تواند داشته باشد.
ب- الهیات گشوده: به اعتقاد نظریه‌پردازان خداباوری گشوده، خدا مخلوقات خود را با قدرت مطلـق آفریـد و بر تمام آنها نظارت و حاکمیت دارد. او با آزادی و اختیار تصـمیم گرفـت موجـوداتی را خلق کند که بتوانند عشق و محبت خدا را تجربه کنند. خدا بـه مـا عشـق و محبـت دارد و تمایل دارد انسان وارد یک ارتباط عاشقانه، دوسویه و متقابل با او شود و نیز اینکه بـا آزادی و اختیار خود برای برآورده کردن اهداف خدا، با او مشارکت کند. خدا همچنـین اراده کـرده است که برخی از افعالش متوقف بر درخواستها و افعال انسانهـا باشـد. خـدا حقیقتـاً بـا مخلوقاتش داد و ستد می‌کند و ارتباط و تعاملی پویا با آنها دارد. خدای حکیم، عنایت کلـی را انتخـاب کـرده اسـت و نـه عنایـت جزئـی، دقیـق و موشـکافانه، این در حالی است که به مـا آزادی و اختیـارِ عمـل داده اسـت .خدا نخواسته است تمام جزئیات زندگی ما را کنترل کند. خدا به ما اختیـار و آزادی عملـی ارزانی داشته است که برای ارتباط عاشـقانه بـا او لازم اسـت. بـه رغـم اینکـه مـا گـاهی از آزادیمان سوء استفاده کرده‌ایم و از عشق الهی روی گردانده‌ایم، خدا بـه مقاصـدش وفـادار مانده و به ما بی‌توجهی نکرده است. و در آخر اینکه خدا با علـم مطلقـش هـر آنچـه را بـه لحاظ منطقی امکان دانسته شدن، دارد، می‌داند. خـدا بـا علـم مطلـق و فراگیرش، حال و گذشته را می‌داند و البته به آینده اینگونه علـم دارد کـه بخشـی از آینـده، معین و محرز و درنتیجه، معلوم است و بخشی از آن نامعین و غیرقطعی و در نتیجه، نامعلوم قابلیت دانسته شدن ندارد پیروان الهیات خدای گشوده، غالباً شرور جهان را به سوء استفاده از آزادی نسبت می‌دهند.
ارزیابی رویکردهای جدید الهیات
در رابطه با ارزیاب این رویکردها به نظر می‌رسد لازم است به این نکته توجه داشت، این رویکردها همانگونه که بیان شد مبتنی بر دو مبنای نومینالیسم ، و اومانیستی هستند و بر این اساس بحث از قدرت الهی را مورد توجه قرار داده‌اند و به عبارت دیگر تصوری که از خداوند دارند، نگاهی انسان‌وار است.
بر اساس نگاه نومینالیستی نوعی بینونت و جدائی بین خداوند، جهان و انسان وجود دارد بر اساس این دیدگاه همانطور که خداوند قدرت بر انجام افعالی دارد؛ سایر موجودات به خصوص انسان نیز دارای قدرت مستقلی می‌باشند، و به نظر می‌رسد قدرت خداوند و انسان در عرض هم می‌باشند. و شاید بتوان گفت معنای قدرت در خداوند و انسان مشترک لفظی می‌باشد. به این معنا که معنای قدرت در خداوند با معنای قدرت در انسان متفاوت است. مشکلی که در این دیدگاه وجود دارد، از حیث معرفت‌شناسی می‌باشد. از این جهت که اگر مفهوم قدرت در خداوند و انسان تفاوت دارد، چگونه می‌توانیم شناختی نسبت به مفهوم قدرت در خداوند پیدا کنیم و خداوند را به صفت قدرت داشتن توصیف کنیم.
نکته دوم اینکه از لوازم این دیدگاه این است که قدرت خداوند محدود به حدودی می‌شود، از این جهت که نامتعین‌ها را شامل نمی‌شود و این با مفهوم قدرت مطلق ناسازگاری دارد. در صورتی که بنابر دیدگاه توحیدی قدرت مطلق خداوند همه امور را شامل می‌شود بر این اساس لازم است تفسیری خاص از قدرت مطلق بودن خداوند ارائه داد و این تفسیر فرع بر این است که ما شناختی نسبت به خداوند داشته باشیم؛ اما با توجه به نگاه نومینالیستی هیچ راهی برای شناخت خداوند و اهدافش وجود ندارد.
اما به نظر می‌رسد تفسیر دیگری نیز می‌توان ارائه داد؛ که برگرفته از مبانی حکمت متعالیه است، بر این اساس اوصاف مشترک بین انسان و خداوند مشترک معنوی می‌باشد، و تنها تفاوت آنها در مصداق و نحوه وجود این صفات است از این رو قدرت در خداوند و انسان به یک معناست و تنها تفاوت در مصداق و نحوه وجود قدرت است. بر این اساس خداوند تمام موجودات و انسان را با قدرت مطلق خلق کرد و همه موجودات دارای قدرت هستند؛ اما با توجه به اینکه نحوه وجود موجودات با خداوند تفاوت دارد، قدرتی که موجودات دارند با خداوند در نحوه وجود تفاوت پیدا می‌کند. از سوی دیگر خداوندی که کمال مطلق است جهانی که آفریده است بهترین جهان ممکن می‌باشد زیرا در غیر این صورت با کمال مطلق بودن او ناسازگار خواهد بود، زیرا اگر او می‌دانست و می‌توانست جهانی بهتر بیافریند اما چنین نکرده است این با رحمت مطلق خداوند ناسازگار است. با توجه به اینکه عالم هستی جایگاه تضاد و تزاحم است، از لوازم این تضادها به وجود آمدن شرور است. از این‌رو شرور اموری نسبی هستند.
از سوی دیگر انسان در این جهان به وجود آمده است، با توجه به آیات قرآن انسان در سختی آفریده شده است، و به عبارت دیگر شاید بتوان گفت سختیها و مصائب و بلایا از لوازم زندگی و حیات دنیوی می‌باشد؛ اما آنچه در این میان مهم می‌باشد، این است که این سختیها برای رشد و به کمال رساندن انسان لازم است، بنابه تعبیر قرآن در حقیقت آزمایشهای الهی برای این است که روشن شود، چه کسی «احسن عمل» را انجام می‌دهد، و «احسن عمل» به نظر می‌رسد فضائلی است که انسان می‌تواند دارا باشد. و یا در برخی از تعبیرات قرآن آمده است که بلایا موجب پاک و خالص شدن مؤمن می‌گردد چنانکه قرآن می‌فرماید «و لیمحص الله الذین آمنوا» با توجه به تعبیرات مختلفی که در قرآن وجود دارد به نظر می‌رسد می‌توان گفت مصائب و سختیها زمینه ساز رشد و کمال انسان را فراهم می‌کند. البته بخشی از شرور نتیجه سوء اختیار انسان است چنانکه در قرآن وجود فساد در زمین را به خود انسانها نسبت می‌دهد.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
با توجه به آنچه که بیان شد درباره شرور و بلایای طبیعی دو نوع رویکرد سنتی و جدید در الیهات وجود دارد دیدگاه سنتی غالباً با تکیه به صفات حکمت و قدرت مطلق خداوند به تبیین این مسئله پرداخته‌اند و از آنجائی که غالباً نگاهی غایت‌گرایانه دارند بر اساس غایات کلی که حاکم بر فعل خداوند است به تبیین شرور پرداخته‌اند به این معنا که وجود شرور در نهایت به خیرات منتهی می‌شود و برای به کمال رسیدن انسان لازم است یا صبر در سختیها به پاداش الهی که خیر کثیر است منتهی می‌شود.
بنابر دیدگاههای جدید از این جهت که مبتنی بر نگاه نومینالیستی و اومانیستی است و از نگاه انسانی به مسئله شرور نگاه می‌کنند. از این‌رو تبیینهایی که ارائه می‌دهند؛ اولاً رابطه خداوند و جهان را در عرض هم می‌دانند و به عبارتی قدرت انسان و سایر موجودات را مستقل از خداوند می‌دانند. ثانیاً مبتنی بر تفسیر خاصی از قدرت مطلق خداوند است که با مفهوم قدرت مطلق خداوند و سایر صفات خداوند ناسازگاری پیدا می‌کند.

 

حجت الاسلام محمدصفر جبرئیلی
عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشگاه و ناقدعلمی کرسی

 

حجت الاسلام عبدالله محمدی
ناقد کرسی