عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
[۱]. عالَمِ تجدُّد، جهان را بر وفقِ معیارها و ضوابطِ خود تفسیر میکند و تصوّر میکند تمامِ جوامع، خواهناخواه، بهسویی سوق یافتهاند که اقتضای سلطۀ فرهنگیِ آن است، حالآنکه در همینِ جهانِ تجدُّدزده، هستند جوامعی که از دستِ تصرّف و تعدّیِ تجدُّد و ارزشهای سکولارِ آن، در امان ماندهاند و هضم و مستحل نشدهاند. بدونشک، جامعۀ ایران را باید برجستهترین مصداقِ این سخن دانست؛ جامعهای که با وجودِ تلاشهای متراکم و متعدّد برای گذارِ آن از سنّت به تجدُّد، نهفقط با ریشهها و اصالتهای فرهنگیِ خویش، قطعارتباط نکرد، بلکه ناگهان در زمانهای که گذارهای تحمیلی و توسعهمآبانه، همۀ داشتهها و اندوختههای غیرتجدُّدیِ جوامع را بر باد داده بود، سربرآورد و انقلابی دینی را رقم زد. در سایۀ این انقلابِ دینی، تاریخِ تازهای شکل گرفت که در برابرِ تاریخِ تجدُّد قرار داشت و آن را برنمیتابید. بهایندلیل، هرچهکه در تاریخِ انقلابِ اسلامی بهوقوعِ پیوست، تناسب و تطابق با الگوها و قواعدِ نظریِ ساختهوپرداختۀ متفکّرانِ متجدُّد نداشت و نوعی کجتابی و نابهنجاری قلمداد میشد. امّا حقیقت آن است که تاریخِ قُدسیِ ایرانِ پس از انقلاب، خاستگاهِ دیگری داشت و ابزارهای نظری و مفهومیِ تجدُّدی، کفایتِ لازم را برای توضیح و فهمِ آنچهکه در این عالَم میگذشت، نداشتند. این تاریخِ خاص و منحصربهفرد، به راهی روان بود و در پیِ مقصدی بود که از جز با اندیشهورزیِ مؤمنانه و عقلانیّتِ قُدسی، فهمشدنی و شناختنی نبوده و نیست.
[۲]. نسبتِ متفاوتِ جامعۀ ایران با واقعیّتها و پدیدآوردنِ عالَم و آدمِ دیگر را نباید در رهبریِ رسولانۀ امام خمینی، موجِ ترورهای دهۀ شصت، هشتسال دفاعِ مقدّس، فتنههای سالهای شصتوهشت و هفتادوهشت و هشتادوهشت، تحریمهای دیرینه و همهجانبه و …. خلاصه کرد، بلکه مواجهۀ متفاوت و خاص با شیوعِ ویروسِ کرونا، جلوهای دیگر از همانِ هویّتِ تاریخیِ متمایز است. تاریخِ انقلابیِ ما، تاریخِ فداکاری و گذشت و ایثار و مرگآگاهی است، و چون چنین است، در اینجا کسی بر سرِ ماسک، به جانِ دیگری نیفتاد و فروشگاهها در اثرِ هجومِ دیوانهوار و طماعانۀ مردم، تهی نشدند، بلکه برعکس، لایهای دیگر از تاریخِ انقلاب، خویش را نمایان ساخت؛ تاریخی که در آن، گروههای جهادی و دواطلب، بیآنکه حتّی اندکی در پیِ مطامع و منافعِ مادّیِ خویش باشند، آستینِ همّت را بالا زدند و به یاری دیگران شتافتند. آن طبیب و پرستاری که بیاجبار و خودجوش، مداوای بیمارانِ کرونایی را قبول کرد و روزها و ماهها در کنارشان بود، میتوانست چنین نکند. آن جوانِ مؤمنِ انقلابی که وقتِ خویش را صرفِ دوختنِ ماسک یا تهیۀ موادّ ضدّعفونی و توزیعِ آن کرد، میتوانست تماشاگرِ این صحنه باشد و متوقعانه و خودخواهانه، همهچیز را از دولت طلب کند، امّا با احساسِ مسئولیّتی که ریشه در وجدانِ اسلامی و انقلابیاش داشت، پا به میدانِ مجاهدت نهاد و تصویرهای خیرهکننده و درخشانی را به تاریخِ انقلاب افزود. طلبههاییهای را که بیهیچِ اجبار و تنهاوتنها، بهواسطۀ حسِ دینیِ خویش، به غسالخانهها رفتند و درگذشتگانِ کرونایی را شستشو دادند و اجازه ندادند حتّی حرمتِ بدنِ بیجانشان مخدوش شود، چگونه و با چه منطقی میتوان فهم کرد؟!
[۳]. تاریخِ اسلامی و انقلابیِ ما، ریشه در فلسفۀ توماس هابز ندارد که انسان، گرگِ انسان بهشمار آید و سبعیّت و دردندهخویی، قاعدۀ رایج و طبیعی باشد؛ و شهریارش، برخلافِ توصیههای نیکولو ماکیاولی عمل میکند و بهدنبالِ فریفتنِ مردم نیست و مصالحِ آنها را مقدّم میشمارد؛ و نسبتی با فردگراییِ خویشمدارنۀ جان لاک و جان استوارتمیل ندارد که هر کس بخواهد خود را از مهلکه برهاند و جز به منافعِ خویش، اعتنا نکند؛ و از خلاصهکردنِ آدمی در تمنیّاتِ پستِ فرویدی، بسیار فاصله دارد و انگیزهها و اندیشههای عالیِ انسانی را اصیل و تعیینکننده قلمداد میکند؛ و با مادّیگریِ تاریخیِ کارل مارکس، کمترین همخوانی و تطابقی ندارد که در آن، همۀ مناسبات، قابلفروکاهیدن به اقتصاد و معیشت باشند؛ و کُنشهای انسانها در آن، با عقلانیّتِ ابزاریِ ماکس وبر، قابلتحلیل نیست، بلکه چارچوبهای کُنشی و عقلانیِ وی را شکسته و آداب و اصولِ دیگری را بنا نهاده که جز با نظریۀ فطرت، تبیینپذیر نیست؛ و … . تاریخِ انقلاب، محتاجِ نظریهها و اندیشههای دیگری است تا درست، فهمیده و خوانده شود. نمیتوان از تفکّراتی که در بیرون از این تاریخ، روییدهاند و با ذات و سرشتِ آن بیگانهاند، واقعیّتهای درونی و بومیِ آن را تفسیر و معنا کرد. انقلاب و تاریخِ انقلابیِ ما، بهواقع، راهِ تازهای را گشوده و افقِ نویی پیشِ روی انسانِ معاصر نهاده است که جز در دورانِ زعامتِ رسولِ اکرم و حضرتِ امیر – علیهماالسلام – نمونه و نظیری ندارد.