به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به همت گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه، نخستین کرسی علمی ترویجی مجازی با عنوان “ادبیات داستانی و کرونا (چیستی، چرایی و واکنش حداقلی)” به صورت مجازی و تحت برنامه ادوبی کانکت برگزار روز گذشته مورخ ۲ اردیبهشتماه ۱۳۹۹ برگزار شد.
در این کرسی علمی دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه به عنوان ارائهدهنده و آقایان دکتر محمدرضا سنگری و دکتر مهدی کاموس به عنوان ناقد حضور داشتند.
در ادامه بخشی از ارائه ایشان با موضوع “مواجهه ادبیات داستانی معاصر ایران با بیماری کرونا” از منظرتان خواهد گذشت.
اکنون ادبیات داستانی در موقعیتی استراتژیک قرار گرفته است. موقعیتهای استراتژیک قادر ند جایگاه، کارکرد، انتظارات، قدرت نفوذ و تاثیر گذاری ادبیات داستانی را در قیاس با دیگر موقعیت ها ارتقا بخشند. تردیدی در این نیست که داستان در طول تاریخ کهن خود در اشکال سنتی و شیوه های مدرن، مرهون انگیزه اصیل مخاطب در پی جویی وقایع و انتظار برانگیزی بوده است. شهرزاد قصه گو به دلیل جذابیت روایت های شبانه اش و ناتمامیت انها از سرنوشت محتوم دخترانی که توسط شاه کشته می شدند جان به در برد. همین قدرت است که در ادبیات داستانی معاصر، مهم ترین، عام ترین و نخستین بهانه داستان خوانی را فراهم اورده است. در عین حال جذابیت روایت داستانی معلول عوامل متعدد ساختاری، موضوعی، مضمونی، سبکی و صدوری است. در نتیجه موقعیت های خاص در دوره های داستان نویسی قادرند توجه مخاطبان را به ادبیات بیشتر نمایند و راویان و نویسندگان را برای روایتگری حریص تر سازند.
بحرانی به نام “ادبیات در بحران”
به نظر می رسد ادبیات داستانی در برهه کنونی وضعیت و شرایط “ادبیات در بحران” را سپری می کند. این تعبیر با “ادبیات روایتگر بحران” متفاوت است. “ادبیات در بحران” ادبیاتی است که در برهه زمانی بحران تولید شده یا برای ان دوره تعریف می شود. مراد ما از “بحران” مفهومی اعم از اصطلاح “بحران” در هنرهای روایی و داستانی است. چرا که هر داستانی در نقطه اوج کشمکش شخصیت و نیروهای مقابل به نقطه بحران رسیده و پس از ان به پایان می رسد. در چنین تلقی ای بحران عالی ترین نقطه انتظار برانگیزی است. بنابر این روایت های داستانی به صورت اعم و فارغ از موضوع و موقعیتی خاص چنین نقطه ای را برای تاثیر حداکثری بر مخاطب لحاظ می کنند. در بحث حاضر “بحران” به مقوله ای برون متن اشاره می کند. موقعیتی که به عنوان بخشی از واقعیت اجتماعی منشا و زاینده روایت است. در این تلقی بحران پیش از روایت وجود دارد و جهان داستانی بر اساس ان و در واکنش به ان واقع می شود. بحران، واقعیتی اجتماعی است. مسئله ای عمومی است که نه صرفا شخص نویسنده که جامعه انسانی یا بخش گزیده ای از ان را با خود درگیر ساخته است. مقولات عام البلوایی چون انقلاب ها، جنگ ها، بیماری ها، معضلات اجتماعی و موضوعاتی از این دست که تاثیرات نوعی اجتماعی بر هم زننده تعادل دارند در ضمن بحران قابل دسته بندی اند.
تجربه های تاریخی ادبیات در بحران
چنین شرایطی در طول دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها بوجود امده است. مهمترین تجربه ای که ادبیات داستانی معاصر در این زمینه از سر گذرانده ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰، بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ است. مروری بر این تجربۀ تا حدودی “مهجور” و “متروک”، قادر است ما را بر مصداق نه چندان دور ادبیات در بحران متمرکز نماید و بر اساس این تجربه پیشینی، چگونگی و واکنش ادبیات به بحران چرایی کم و کیف ادبیات در بحران در زمان کنونی را توضیح دهد.
نخست لازم است شباهت ها و تفاوت های دوره های انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و دوره شیوع بیماری کرونا- و حوادث و موقعیت های مشابه- را بر شماریم.
تفاوت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در تولید “ادبیات در بحران”
وقوع جنگ تحمیلی ارتش بعث علیه ایران اسلامی موقعیتی را ایجاد کرد که در طول هشت سال شرایط جدیدی برای مردم و دولت رقم زد. گرچه دفاع مقدس نتیجه و معلول طبیعی انقلاب اسلامی و استقلال یافتگی ایران با نام اسلام بود، اما به میزانی که در طی قریب به چهل سال درباره دفاع مقدس روایت داستانی و مستند نگار تولید شده است، درباره انقلاب اسلامی شاهد تولید چنین روایت هایی نبوده ایم. این در حالی است که خصوصیات انقلاب اسلامی به عنوان موقعیتی بحرانی که به جابه جایی قدرت سیاسی در بهم ۱۳۵۷ انجامید ایجاب می کرد تجربه متنوع تر، موسع تر و عمومی تری درباره ان وجود داشته باشد در نتیجه روایتگری از ان بر روایت های دفاع مقدس غلبه کند.
با تشابه موقعیت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در “بحران” بودگی، این سئوال به نحو جدی در تاریخچه ادبیات داستانی معاصر مطرح شده است که به چه دلیلی ادبیات دفاع مقدس به لحاظ کمی و کیفی با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بالمعنی الاخص برابری نمی کند. دلایلی برای این عدم توازن برشمرده شده است.
فقدان جریان ادبیات داستانی دینی تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
ادبیات داستانی در دوران پیش از انقلاب اسلامی تا پیروزی ان در بهمن ۵۷ اساسا مجالی برای روایت انقلاب در جریان مردم نداشته است. فضای ادبیات داستانی در این دوره قریب به پنجاه سال در اختیار جریانهای چپ مارکسیست و غربزده لیبرال بود. معدود نویسندگان متعلق به جریان متدین فرصت، امکانات و توانایی لازم را برای تکثیر اندیشه و هنر خود در قالب جریان داستان نویس دینی نداشتند. لذا طبیعی است که با وجود بحرانی بودن سالها و ماههای منجر به انقلاب اسلامی نقش ادبیات داستانی دینی متعهد تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی عملا بی رنگ باشد. بلکه اساسا تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی عنوان “ادبیات داستان انقلاب اسلامی” و “ادبیات داستانی دینی” به لحاظ علمی و میدانی به رسمیت شناخته نشده است.
فاصله کوتاه پیروزی انقلاب اسلامی تا اغاز دفاع مقدس
دلیل دیگر تنک بودن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی تا دهه هفتاد و بلکه عدم برابری ان با ادبیات داستانی دفاع مقدس تا زمان کنونی، فاصله کوتاه میان وقوع انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است. این نظر مشهور و قابل اعتنایی است که نوع نویسندگان، مضامین، شخصیت ها و محافل حمایت کننده از دو گونه ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مشترک بوده اند. به همین دلیل با بروز دفاع مقدس عملا اهمیت و روزامدی و عاجل بودن این موضوع موجب شد نویسندگان بالقوه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به نویسندگان بالفعل ادبیات داستانی دفاع مقدس تبدیل شوند. به تعبیری ادبیات داستانی دفاع مقدس، ظهور ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بالمعنی الاخص را به تاخیر انداخت. و این تاخیر ان قدر طولانی شد که در دهه هشتاد جرقه های جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی زده شد. همچنین در قیاس این دو گونه ادبی، این پرسش مطرح شد که ایا بحران دفاع مقدس، بحران وقایع منجر به انقلاب اسلامی و بحران های سیاسی و امنیتی منتج از ان را به محاق برد یا صورت تبدیل شده و هم جهت دیگری از انها را روایت کرد. به بیانی، ایا باید ادبیات داستانی دفاع مقدس را در تضاد با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی دانست که ان را به مذبحگاه برد یا باید ان را ادامه فکری، فلسفی، تجربی و هنری ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قلمداد کرد. بلکه باید ادبیات داستانی دفاع مقدس را شکل رقیق شده روایت از بحران انقلاب اسلامی دانست به نحوی که با ورود نویسندگان انقلاب به حوزه دفاع مقدس عملا انها به دوره ای طولانی از مهارت اموزی ادبی وارد شدند تا برای روایت بحران عمیق و پیچیده منجر به انقلاب اسلامی اماده شوند.
طول دوره وقوع در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
از جمله دلایل دیگر نابرابری تولیدات این دو گونه، طولانی بودن دوره دفاع مقدس است. جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید. در حالی که انقلاب اسلامی تنها در ماههای پایانی به صورت بحرانی همه گیر بدل شد.
مردمی بودن انقلاب در مقابل نخبگانی بودن دفاع مقدس
دلیل دیگری که بیان می شود ان است که جنس ابتلا به انقلاب اسلامی با جنس ابتلا با دفاع مقدس متفاوت است. گرچه تاثیرات دفاع مقدس در ابعاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی توسط عامه مردم در دهه ۶۰ محسوس بوده است. با این وجود تنها بخش کوچکی از مردم مستقیما در جنگ شرکت داشته و تجربه حضور در جنگ یا شهرهای جنگ زده را تجربه کرده اند. در رتبه بعد طیف محدود دیگری به عنوان خانواده های اسرا، شهدا، جانبازان و اوارگان، تجربه بالواسطه ای از جنگ داشته اند. این در حالی است که بحران منجر انقلاب اسلامی در پیش چشم تمامی مردم واقع شده است. انقلاب اسلامی در کف خیابانها و بازارها و با حضور مستقیم مردم اعم از زن و مرد و کودک و نوجوان رخ داد. تقریبا تمامی طیف ها وقایع منجر به انقلاب اسلامی را تجربه کرده و شاهد رخدادهای ان بوده اند. بر این اساس، انتظار می رود ادبیات داستانی روایتگر ناگفته ها و نادیده ها باشد. لذا ادبیات داستانی برای مردمی که خود به چشم وقایع انقلاب را دیده اند چیزی برای روایت ندارد. این در حالی است که دفاع مقدس و بخصوص انچه در خطوط مقدم جنگ و اردوگاههای اسرای جنگی می گذرد برای عموم مردم جزو ناگفته ها و تجربیات جدید است.
ارزشمندی و اعتبار موقعیت دفاع مقدس
به عنوان دلیل دیگر، در صورتی که ملاک بحران را میزان مسئله سازی موقعیت مورد نظر برای مردم بدانیم، موقعیت دفاع مقدس از تبار و ارزش روایی بیشتری برخوردار است. تعداد شهدا و جانبازان و اسرای دفاع مقدس با تعداد شهدا و جانبازان و زندانیان دوران طاغوت برابری نمی کند. بنابر این داستانی که می خواهد در مدت طولانی شخصیت را درگیر مسئله ای زمان بر کند ترجیح می دهد ان راوارد جنگی کند که هشت سال به طول کشیده است تا ان را وارد موقعیت انقلاب کند که در طی چند ماه به پیروزی می رسد.
این مجموعه دلایلی است که در تفاوت موقعیت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به عنوان موقعیت هایی بحران خیز و تاثیر انها در ادبیات پدید امده بیان می شود. به تعبیری در پی امد این دو گونه در سالهای ۵۷ تا ۶۷، ادبیات داستانی دفاع مقدس، تجربه پیشینی موفقی از ادبیات در بحران با موضوع انقلاب اسلامی نداشته است. این در حالی است که با تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰ عملا ادبیات داستانی معاصر تجربه هشت ساله ای از “ادبیات در بحران” را مفروض دارد.
مطلوبیت یا محدودیت شرایط بحران در تولید ادبیات
ظهور “ادبیات در بحران” ایا بر اساس شرایط مطلوب داستانی صورت می گیرد یا تجربه ای از پیش قضاوت شده و مطرود است. این سئوال را می توان به صورت مطلق درباره ادبیات داستانی نوین با تمامی ظرفیت ها و وظایف و کارکردها و انعطافهایش پرسید. ایا ادبیات تراز و مطلوب در بحران پدید می اید یا پس از بحران؟ ایا ادبیاتی که از بحران روایت می کند زاییده دوره بحران و تولید شده در مقطع بحران است؟ می توان در این باره به تاریخچه غنی ادبیات داستانی جهان مراجعه کرد و نمونه های موفق ادبیات داستانی انقلاب ها و جنگ ها را که برخی در دوره بحران و برخی سالها پس از آن تولید شده اند بر شمرد.
همچنین دلایل متعددی از سوی دو طیف موافقان زایش ادبیات در بحران و قائلان به سترونی ادبیات در بحران اقامه شده است. اما انچه در این مجال مورد اشاره و محل توجه است، مواجهه تاریخچه ادبیات داستانی معاصر با مهمترین و طولانی ترین مورد ادبیات در بحران یعنی “ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰” است. امروزه اتفاقی نامیمون از سوی روشنفکران و محافل دانشگاهی و برخی نویسندگان دهه ۶۰ وجود دارد مبنی بر اینکه در پساپشت تاریخچه ادبیات معاصر، دهه ۶۰ متروک و مهجور مانده بلکه متهم و مطرود است. این واقعیت که ادبیات داستانی دهه ۶۰ تبدیل به تجربه ای منقح و سازنده در تاریخچه ادبیات داستانی دفاع مقدس نشده و تردیدها و اتهام هایی که بخشی از ان به ادبیات در بحران دهه ۶۰ باز می گردد زمینه ساز ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس شده غیر قابل تردید است. اپ
اکنون ادبیات داستانی معاصر در مواجهه با بحرانهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی لازم است میراث دار گذشته ادبیات در بحران باشد. باید از تجربه های گذشته به درستی عبور کند و بواسطه ان اینده را بسازد.
ساحت های مواجهه انتقادی تحلیلی با تجربه “ادبیات در بحران” دهه ۶۰
توجه به مجموعه تحلیلها، نقدها و اتهامات وارده بر ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰ مقوله ای است که در این یادداشت نمی گنجد. اما مرور برخی از انها می تواند بیش از پیش نشان دهد چرا ادبیات داستانی معاصر ایران اسلامی چه در جریان روشنفکر و چه در جریان متعهد تجربه موفقی در زمینه ادبیات در بحران ندارد و نوعا به واقعه و امر ماضی توجه نشان می دهد. به نحوی که گویا ادبیات داستانی مایل است همواره فاصله زمانی خود را با واقعه ملحوظ دارد و از واقعه ای که موضوع روایت را می سازد حریم گیرد. در مجموع می توان اتهامات مرتبط با ادبیات داستانی دهه ۶۰ را به دو قسم کلی تقسیم کرد.
برخی از نقد ها و اتهامات فارغ از موقعیت ادبیات در بحران به ماهیت ایدئولوژیک ادبیات پس از انقلاب اسلامی اشاره دارد. لذا هر نوع گرایشی به مبانی و ارزشهای انقلاب اسلامی در ادبیات داستانی از سوی طیف اشکال کننده با این پرسشها مواجه خواهد شد. اما قسم دیگر اشکالات به نفس ادبیات در بحران فارغ از رویکرد فکری و ارزشی اثر و نویسنده باز می گردد. طبعا نوع موقعیتی چون بروز و ظهور بیماری کرونا با انچه در موقعیت دفاع مقدس رخ داد متفاوت است. ابعاد، شدت و ضعف و مولفه های متفاوتی در این دو –علی رغم اشتراکات- وجود دارند. در دفاع مقدس بحث از دشمن متجاوزی مطرح است که بر علیه ارزشهای دینی و انقلابی قیام کرده است و به صورت مشخص دشمنی می کند. حضور دشمن، مقوله تهاجم، عینیت دشمنی از مقولاتی است که در ادبیات داستانی روایت شده در این موقعیت کاملا دیده می شوند. افراد مبتلا به جنگ در ادبیات داستانی دفاع مقدس مظلوم اند. انها از سوی جبهه ظالم تحت ستم قرار گرفته اند. جبهه ای که اگاهانه و با کاربست خشن ترین و وحشیانه ترین روشها زندگی را در ابعاد مختلف بر مردم تلخ ساخته است. در این موقعیت مفهوم شهادت، ایثار و از خود گذشتگی اعتبار ویژه ای پیدا می کند. گرچه در موقعیت بیماری چون کرونا نیز ایثار و از خود گذشتگی از خطوط مقدم به میان شهرها و مراکز درمانی و خیابانها می اید و درگذشتگان از ایثارگران شهدای سلامت خوانده می شوند. اما ضلع دشمن فعال و خشن به چشم نمی اید. بیماری همه را فارغ از اندیشه و منش هدف قرار می دهد و در میان معتقدان به فکر و اندیشه خاصی دست به انتخاب نمی زند. کنج امنی برای کسی وجود ندارد. در حالی که در دفاع مقدس، و موقعیت هایی مانند شهدای ترور، دشمن اگاهانه در صدد انتخاب و از پا در اوردن یک اندیشه و طرفداران ان است. طبعا کسانی که بیش از دیگران در این راه استقامت می کنند بیشتر در معرض خطرند. از سوی دیگر، جنبه های انسانی مدافعان سلامت در جهت حفظ جان انسانها اعم از هر نوع و قشری فارغ از هر دیدگاه و قیدی بسیار چشمگیر است. همچنین با وجود امکان ماهیت جنگ بیولوژیکی بیماری کرونا، اما همچنان حضور و نقش افرینی دشمن در این میدان مخفی است. در گونه شناسی داستان کرونا باید ان را از نوع کشمکش انسان با عوامل و نیروها و بلایای طبیعی ارزیابی کرد که از این نظر با جنگ که در ان کشمکش میان دو دسته از نیروهای انسانی ظاهر می شود کاملا متفاوت است. این همه بیان کننده ان است که علی القاعده برخی از موانع و حریم گیری هایی که در دهه ۶۰ و در ارتباط با ادبیات داستانی دفاع مقدس رخ داد نباید در مورد کرونا رخ دهد. چرا که تمام جریانهای فکری در مواجهه با این بیماری شایع و مسری دقیقا در یک جبهه در برابر شیوع ان قرار گرفته اند. و ماهیت این بیماری و عدم ابتلاء ایدئولوژی خاصی به ان بدان معنی خواهد بود که انتظار می رود تمامی طیف ها درباره ان روایت کنند. اما انچه در قسم دوم اشکالات متوجه ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهه ۶۰ می شود با انچه امروزه با ان مواجه هستیم اشتراکات بیشتری دارد. و ان ضرورت های پدید اورنده و مقوم ادبیات در بحران است. درباره دهه ۶۰ گفته می شود ادبیات در دوره بحران تضمین کننده مسائل ان دوره است. ادبیات بحران نمی تواند واقع گو باشد. یا به تعبیری نمی تواند تمام واقعیت را بگوید. زیرا بیان تمام واقعیت به تشدید بحران می انجامد. ادبیات در بحران ادبیاتی گزیده گو است. همچنان که برای ایجاد امید در جامعه مخاطب ضرورتا ادبیاتی قهرمان پرور است. ادبیاتی حماسی است. این بیان شبهه ای نظری بود که حکم به تاریخ مصرف دار بودن ادبیات دفاع مقدس در دهه ۶۰ کرد. بر این اساس ادبیات غیر تبلیغی و شعاری در بازه زمانی پس از بحران تولید می شود. چرا که حتی اگر ضرورت های زمان بحران را بپذیریم- که برخی حتی این را هم نپذیرفته اند- بهانه ای برای ادامه جریان ادبیات حماسی در بحران در دوره پس از بحران باقی نمی ماند. زیرا با از میان رفتن سبب (بحران) مسبب (ادبیات حماسی) نیز از میان خواهد رفت. طیف داستان نویسان سیاه دفاع مقدس بر پایه این استدلال تا جایی پیش رفتند که اصل وجود قهرمان در دوره جنگ را انکار کرده یا قهرمانان دوران جنگ را شخصیتهای تاریخی دانستند که با تغییر شرایط به انسانهایی عادی بدل می شوند. طبق این نسخه نباید انتظار داشت در شرایط غیر بحرانی قهرمانی پدید بیاید و ادبیات نیز موظف نیست مخاطب را به سمت قهرمان پروری سوق دهد. با حفظ این شبهات که در خاطرات ادبیات داستانی معاصر ماندگار شده و بعضا به معتقداتی شایع و مقبول میان نویسندگان تبدیل شده است ایا می توان انتظار داشت ادبیات در بحران کرونا پدید اید؟ ایا این احتمال نمی رود که اساسا ادبیات داستانی –انگونه که تا کنون عمل کرد- یا اساسا نسبت به این موقعیت جدید بی تفاوت باشد یا پیرو جریان سلف خود در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس، به سیاه نمایی و دامن زدن به گفتمان مردم در مقابل گفتمان حکامیت و گفتمان رسمی اقدام کند؟ به نظر می رسد چنین دستاوردی متوقع و کاملا محتمل است. ادبیاتی که از قهرمانهای خود گریخته است و واقع گویی را در قهرمان زدایی می داند. ادبیاتی که کارکرد و وظیفه اش را نمایش دردها می داند و نه راه حل، ادبیاتی که حماسه را از افق های خود رانده است و به کنج تراژدی های دردناک پناه برده است علی القاعده در بهترین وضعیت خود در نسبت به بیماری کرونا خاموش است.
ادبیات در بحران، ادبیات بهین و برین نیست
به نظر می رسد با لحاظ اهداف و کارکردهای ادبیات داستانی، ادبیات در بحران، روزامدترین و بهترین نسبت ادبیات با تعهدات اجتماعی خود نیست. گرچه ادبیاتی که در ضمن بحران به روایت ان دست می زند ادبیاتی فعال و نه منفعل ادبیاتی روز امد، ادبیاتی متعهد و ادبیاتی پویا است. ادبیات در بحران در موارد پیش گفته از ادبیاتی که با رویکردی پسینی وقایع و رخدادها را با فاصله زمانی کوتاه یا طولانی روایت می کند چابک تر است و از مهارت و امادگی بیشتری برای تحلیل، هضم، ساختار بندی، شخصیت پردازی و مضمون پروری بحران برخوردار است. چنین ادبیاتی دوران طفولیت خود را سپری کرده است و همراه با قهرمانان جهان بیرونی نقش افرینی می کند. در مقایسه ای میان ادبیات پسابحران، ادبیات در بحران و ادبیات پیشا بحران، می توان قسم سوم را از دو قسم دیگر در کنشگری در ساحت فرهنگی پیشگام تر و به صورت مطلوب کارکردی ادبیات نزدیک تر دانست.
توضیح انکه، عبرت انگیزی و معرفت اموزی هدف غایی ادبیات متعهدی است که انسان را در سیر “إنا لله و إنا الیه راجعون” تحلیل می کند. انسان رهگذر مسیر من الله و الی الله است. هنر و ادبیات مطلوب دینی و انقلابی، انچنان روایتی است که این سیر را چه به نحو فردی و چه جمعی، تصحیح، تسریع و تحکیم کند. بر این اساس مرور هر تجربه ای به مثابه معبری برای خواننده مفروض یا متوقع تلقی می شود. گاه، روایت داستانی، تجربه ای تاریخی را نمایشی می کند تا سنت الهی و قواعد تکوینی مخاطب را در موارد مشابه به منزلگاه بعد عبور دهد. گاه تجربه برین و بهین اکنون معبر حرکت مخاطبان به سوی مقصد مطلوب است و گاه انچه عبرت داستان تلقی می شود نه امر محقق تاریخی یا واقعه در جریان کنونی که امری مستقبل است. واقعه ای که هیچ گاه رخ نداده است اما با فرض تحقق یا با یقین به تحقق آتی ان در زمانی دور یا نزدیک می تواند تجربه شبیه سازی شده ان موقعیت را برای مخاطب کنونی فراهم سازد. ادبیات پیشا بحران متعلق به دوران بلوغ نویسنده، اثر و ادبیات داستانی هر کشوری است. کار در این ساحت به مراتب دشوار تر از دو ساحت دیگر است. در این قسم تنها کافی نیست که نویسنده از قوه خیال و قدرت خلاقه خود کمک گیرد. چرا که نوعا ادبیات پسابحران نیز دست به خلاقیت زده و به مستندات تاریخی و واقعی اکتفا نمی کند. بلکه نویسنده در این قسم به بصیرتی بالاتر، سخته تر و پخته تر از دیگر احاد جامعه نیازمند است. ادبیات پیشا بحران صرفا ادبیات فانتزی مبتنی بر خیال یا ادبیات حدس و گمان نیست. بلکه ادبیات استراتژیکی است که اینده را به مثابه امر منتظَر روایت می کند. در مثالی، ادبیات پسا بحران همانند نسخه ای است که در پس بیماری تجویز می شود. د رحالی که مهم نیست بیمار مبتلا به ان بیماری نجات یافته است یا خیر. زیرا میان شخصیت درگیر در بحران و ادبیاتی که پس از ان او را روایت می کند فاصله افتاده است. ادبیات در بحران ادبیاتی است که بر بالین بیمار یا محتضر اماده شده است و امید دارد داروی شفا بخش را به کام بیمار بریزد. اما ادبیات پیشا بحران ادبیات پیشگیری و واکسینه سازی است. پرسش ان است که ایا قهرمانان روایت های داستانی همواره باید از کوران وقایعه تاریخی زاده شوند؟ ایا محرک ادبیات، صرفا وقایع بیرونی است و نویسنده دیدگاه بلند خود را صرفا از امور محقق کسب می کند؟ ایا ادبیات روایی باید ابتدا شاهد هزینه رخ دادهای بیرونی باشد و سپس با دادن این بها، به روایت بنشیند؟ ادبیات پسا بحران ادبیات کم هزینه تری است که مقام نویسنده را از شاهد به مجتهد ارتقا می دهد.
ادبیات داستانی نوین و آینده اندیشی (ادبیات پیشا بحران)
ادبیات داستانی در کشور ما به تبع جهان سالها است در قله روایت قرار گرفته است. ادبیات داستانی مخیل هیچ محدوده ای برای روایت نمی شناسد و نوعا روایت های مستند نگار را به تکیه بر واقع و عدم خلاقیت و عدم روایت از امور ممکن متهم می سازد. حال در شرایط شیوع بیماری کرونا، فضای رسانه ها و ابزارهای ارتباطی بیش از هر چیز تشنه خبر است. گویا واقعیت در ذهن و زبان مخاطبان یکه تازی می کند. این واقعیت است که اکنون ما را به خود مشتاق ساخته و شگفت زده می کند. خبر پس از واقعه و با واقعه می اید. هیچ خاطره ای پیش از رخ داد روایت نمی شود و هیچ گزارشی بدون رسیدن زمان وقوع واقعه ای بیان نمی شود. این در حالی است که ادبیات می تواند محدوده زمان و مکان را کناری نهاده در گذشته و اینده سیر کند و حد یقفی برای خود قائل نیست. ایا تخیل نویسندگان در دوره کنونی از واقعیت جا مانده است؟ بله، به نظر می رسد ادبیات و به تبع ان خوانندگان اش به واسطه این رخداد تا حدودی غافلگیر شده اند. این در ابعادی کلان مسئله ای جهانی و در محدوده ادبیات داستانی معاصر ایران، مسئله ای بومی و ملی با اسباب پدید آورنده خاص خود است.
ایا ادبیات مخیل قادر به پیش بینی اینده نیست؟ ایا ادبیات مخیل تنها در دامنه تاریخ گذشته و برای رفو کردن ان تخیل را به کار می گیرد و تجربیات گذشته را برای جذابیت با تخیل می امیزد؟ دلایل پسا بحران بودن ادبیات داستانی معاصر ایران چیست؟
مقوله اینده اندیشی و صورت بندی جهان پیش رو در ادبیات داستانی معاصر ایران، از جمله شاخه های نحیف و فقیر است که کمتر نویسنده ای ورودی بدان داشته است. تجربه تاریخی ادبیات معاصر نشان داده ادبیات داستانی حتی در هضم و تحلیل شرایط روز و روایت از انها چندان توفیقی نداشته است چه رسد به انکه در پیش بینی ای خیالی به استقبال وقایعی رود که نه تنها واقع نشده اند بلکه احتمال وقوع انها نیز چندان متوقع نیست. طبعا چنین ادبیاتی قادر نیست مخاطبان واقعی خود را از انچه خواهد شد خبر داده یا انها را اماده پذیرش و نقش افرینی در شرایطی کند که وقوع انها محتمل است. این بدان معنی است که کشور درگیر بیماری چون کرونا پیش و بیش از دست یابی به واکسن این بیماری که ابتلاء به عوارض جسمانی ان را برای انسانها کنترل کرده انها را اماده مواجهه با بیماری سازد نیازمند ادبیاتی است که مخاطبان را در بعد ذهنی اماده مواجهه با رخدادهایی با پیامدهای جدی کند و برای برون رفت از چنین بحرانهایی شخصیت پردازی و الگو سازی کرده باشد. شاید ظهور ویروس کرونا در کشورمان امتحان کوچک و نمونه کم خطری از رخدادهایی باشد که یک ملت برای رسیدن به اهداف عالی اش نیازمند اگاهی نسبت به انها و نحوه مواجهه با ان است. کشوری که یکی از ارکان مسلم اعتقادی اش مسئله ظهور است تا چه میزان دارای روایت های داستانی مخیل در نمونه سازی و جهان پردازی دوره ظهور و مخاطرات و وقایع ان است. ادبیات داستانی دِین خود را به کشوری که گرداگردش را دشمنان احاطه کرده اند تا چه میزان با نمایش جهان پیشارو ادا کرده است.
ادبیات معاصر و موقعیت کرونایی عالم
شرایطی کنونی جهان موقعیتی کاملا دراماتیک را رقم زده است. گویا یک ایده اصلی، داستانِ مردمان جهان را با نقش افرینی ویروس کرونا روایت می کند. جهان در حال ایفای نقش خود در ایده اولیه ای است که از “اگر”ی بزرگ حکایت می کند: “چه می شد اگر ویروسی مرگبار سرتاسر کره خاکی را در نوردد و زندگی متفاوتی را برای ساکنان ان رقم زند؟” اگری که اکنون محقق شده دیگر تنها یک احتمال صرف نیست. بلکه عین واقعیت است. ظهور کرونا کم نظیرترین موقعیتی است که می توان ان را در طی سده ها مشاهده کرد.
در شرایط کنونی، انتظار بی پرده ای که باید از ادبیات واقع گرا و متعهد پرسید ان است که چه نسبتی با بیماری کرونا برقرار کرده است؟ ایا در گوشه عافیت در حال قرنطینه است و فراهم امدن شرایط عادی را انتظار می کشد تا مجددا به موضوعات مورد علاقه اش بپردازد؟ ایا ادبیات داستانی در اضطرابی به سر می برد و دائما از خود می پرسد بعدا چه خواهد شد؟ در حالی که قادر نیست اینده را تشخیص دهد یا تصویری از ان در ذهن بپرورد یا راه حل و گشایشی درباره ان ارائه کند؟ پاسخ هر چه باشد، شرایط کنونی یا انچه در فضای خاموش و خمود ادبیات به گوش می رسد، عقب ماندگی ادبیات نسبت به شرایط کنونی زمانی است. عقب ماندگی که تنها مربوط به برهه کنونی نیست و از آن باید به عقب ماندگی تاریخی ادبیات داستانی معاصر یاد کرد. این عقب ماندگی البته در جبهه شبه روشنفکری در باورها و الگوهای نوعا غربی و لیبرالی این جریان دارد. چندان دور نیست زمانی که جبهه روشنفکر با هجو شخصیت های دین دار، دین را مظهر ریا، جهل و خرافه نشان می داد و همین طیف با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که کرانه های عالم را درگیر خود کرد از مردم خود قهر کردند. این طیف با اینکه وقایع بزرگی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را به چشم دیده یا اثار ان را درک کرده بودند از انها ننوشتند و روایت از تجربه را به گذشت و اتمام تجربه موکول کردند. وضعیت در جبهه ادبیات داستانی متعهد نیز کمابیش به نحوی پیش رفته است که تمام تلاش خود را مصروف حفظ، ثبت و روایت گذشته کرده و همچنان سرعت این حرکت به نحوی نیست که قادر باشد موضوعات جاری را درک کند چه رسد به انکه جریان روایت داستانی اینده نگر را در سر بپروراند. می توان گفت جریان غالب در ادبیات داستانی ایران اسلامی جریانی پسا بحران است.
پرسش ان است که چرا ادبیات داستانی معاصر ایران از پدید اوردن جریانی اینده نگر و پیشا بحران ناتوان است. چرا نمی توانیم اینده ایران اسلامی را در افقهای نزدیک یا دور روایت کنیم؟ ا می توان دلایل متعددی برای این امر بر شمرد.
در ادامه نشست مهدی کاموس به عنوان ناقد این بحث گفتند: من در ابتدا با بیان مسئله و در ادامه با روش تحقیق، زاویه دارم. مسئله اساسی این است که ما هنوز با هویت کرونا آشنا نشدهایم. یعنی الان به سادگی نمیتوانیم بگوییم دقیقا کرونا چیست و چه هویتی دارد. آنچه که معلوم است، کرونا به یک بیسوالی و خلأ در حوزه تفکر جهان، پایان داد و باعث ایجاد نوعی چالش فکری در جهان شده است. متفکرهای دنیا در این چند روزه انگار که موضوعی نداشته باشند و موضوع جدیدی یافتهاند، به مسئله کرونا پرداختهاند و همچنان درباره آن میگویند. به عبارت دیگر، کرونا مسئله و الگو را در جهان عوض کرده است. یعنی با پاندمی کرونا، پرابلم جهان تغییر کرده، پَترن تفکر یا به عبارت بهتر پارادایم مسلط جهان عوض شده است. از اینرو، اصلا قیاس یک مسئله جهانی و فراگیر با مسائل ملی به عنوان یک الگو در اساس، تحویل گرایانه است و احتمال دارد که نشان بدهد ما از درک چیستی این مسئله هنوز عاجزیم و نتوانستیم به درستی چیستی این مسئله را درک کنیم؛ کمااینکه تقریبا همه جهان در این وضعیت قرار دارند.
با توجه به عنوان این جلسه «ادبیات داستانی و کرونا؛ چیستی، چرایی و واکنش حداقلی»؛ میخواهم توجه کنیم در حال حاضر، چهار و نیم میلیارد نفر در جهان در حالت قرنطینه قرار دارند. این مسئله لحظه به لحظه در حال بیشتر شدن هست. عده زیادی از فلاسفه مشهور جهان نسبت به داشتهها و گفتههای خودشان دچار تردید شدهاند. بار دیگر، مثل دوران رنسانس؛ علم و دین، اخلاق و اقتصاد به چالش کشیده شده است. یعنی همانقدر که الان بشر ضعف علم را ابراز و در واقع اعتراف میکند، به همان مقدار دین در جهان، نسبت به این حوزه بیپاسخ است و نتوانسته که این مسئله را تفسیر کند و الان در شرایطی قرار داریم که مسئله جهان از یکسو به سمت ابزورد و تفکر پوچی میرود، و از سوی دیگر به سمت تفکر معنویتگرا حرکت میکند.
در بُعد یاس و ناامیدی و درماندگی، پاندمی کرونا انسان غفلتزده را مرگ آگاه کرده؛ از مرگ آگاهی به مرگ اندیشی رسانده و این مرگ اندیشی در هر دو گروه معتقد و منکر به آخرت را به طور جدی و ملموس میبینیم. در واقع، چه افرادی که به زندگی پس از این دنیا اعتقاد دارند و چه آنهایی که اعتقاد ندارند؛ الان با مسئله «زندگی» روبرو نیستند؛ با مسئله «مرگ» روبرو هستند، با مسئله «تنهایی» روبرو هستند.
از بُعد دیگر در کنار این تفکر ابزورد و این تفکر نیهلیسم منفی و خسته کننده، تفکر معنویتگرا مطرح است که دو سر طیفش وجود دارد؛ از نیایشهای مقطعی، ناگزیر و از روی ترس تا استغاثههای مشتاقانه فردی و جمعی آخرالزمانی! نمونهاش اجرای ترانه نماز یا نیایش است که اخیرا چهار سلبریتی بزرگ موسیقی جهان اجرا کردند؛ یعنی بوچلی، سلن دیون، لیدی گاگا و دیگری که آمدند چهار نفری یک موسیقی را اجرا کردند که در خانه بمانیم به نام نماز، نیایش و از سوی دیگر تفسیرهای آخرالزمانی اسلامی و مسیحی که داریم. میشود گفت همه اینها در پاسخ به مسئله پاندمی کرونا، دستشان بالاست. نشانهاش هم این است که تمام فیلسوفان، تمام دولتمردان، تمام متألهان جهان، تمام روحانیون جهان، امروز یک چیز می گویند اما فردا یک چیز دیگر میشود. آنوقت، یک چیز دیگر میگویند، پس فردا یک چیز دیگرتر میشود. حالا شاید ما بگوییم این از ویژگیهای دوران آخرالزمانی است یا از ویژگی های دوران بحران است، آن یک بحث دیگری است.
میخواهم توجه کنیم که الان نظریههای مهم جهان به چالش کشیده شدهاند. مثلا چامسکی میگوید بحث نئولیبرالیسم به انتهایش رسیده یا اینکه فوکویاما دیگر نمیتواند اثبات کند پایان تاریخ اتفاق افتاده است. زیرا، دیگر لیبرال دموکراسی حل کننده مسائل جهان نیست و نمیتواند باشد. کشوری مثل چین مشکل خود را به ظاهر حل میکند و کشوری مثل آمریکا با لیبرال دموکراسی نمیتواند این کار را انجام دهد. نظریه عدم دخالت دولت در اقتصاد، به مشکلی در حل مسئله از سوی دولتها در امریکا و اروپا تبدیل شده است و ظاهرا بخش خصوصی و حتی فعلا سرمایه ۴۰ میلیارد دلاری بیل گیتس هم نمیتواند در درمان یا کشف واکسن کاری کند. هابرماس می گوید ما باید به جهل خودمان در برابر جهان اعتراف کنیم. چنانچه آلن دوباتن بر جهل بشر و نقصان انسان متکبر تاکید میکند. کسی مثل ژیژک کرونا را کیفر غارت طبیعت از سوی بشر میداند و به دنبال نوعی کمونیسم جدید جهانی در مقابله با ملی گرایی، نژادپرستی و در نهایت مقابله با غلبه اقتصاد بر اخلاق و سلامت مبتلایان به کروناست.
تفکر و زندگی در دنیا، مسئله دنیا و همینطور سبک زندگی و پارادایمهای الگوی زندگی، با سرعت رو به تغییر است. حالا این روند کی، کجا و چگونه متوقف میشود را کسی نمیداند، عرض اینست که ما هنوز هویت کرونا را نمیشناسیم.
هویت کرونا و مسئله شر در جهان
شاید هویت کرونا در حال ساخته شدن است و شاید دیگرانی دارند این هویت را میسازند. ولی الان کرونا به عنوان «مسئله شر» در دنیا مطرح و شناخته شده است. یعنی اینجا ما مسئله جنگ نداریم. مسئله جنگ دو گروه مقابل یکدیگر در جهان نیست. مسئله، سردرگمی در برابر شیوع شر در یک جبهه به نام جهان است. پس مسئله جهل، ناتوانی، شکست غرور انسان مدرن، تنهایی، درماندگی و ناامیدی است. همچنین برای معتقدان به آخرالزمان مسئله، انتظار و امید پس از یک دوره وحشت در جهان است. به خاطر همین است که در ادبیات می بینیم طاعون کامو به عرصه نشر برگشت میکند، در انتظار گودو بکت دوباره برگشت میکند. زیرا بحث اینست که به هر حال زندگی با شر چه رابطه ای میتواند برقرار کند. زیرا، مسئله بازگشت شر، عینی و وحشت در جهان مطرح شده است.
اگر هم بحث جنگ راگمانه زنی کنیم، بحث جنگ غیر نظامی مطرح است. نوعی جنگ غیر نظامی که هنوز طرفینش معلوم نیستند و در واقع هنوز رخ نشان نداده است.
تکینگی زودرس در جهان و ادبیات داستانی
از سوی دیگر مسئله تحول در «امر جهانی شدن» و «شهروند جهانی» مطرح است. امروز ما هر حرفی درمورد کرونا میزنیم در تمام جهان تکثیر میشود. ما الان با شهروند جهانی روبرو هستیم و همانند افرادی که خودشان را شهروند جهانی میدانند و امروز می توانند برای همه حرفی بزنند؛ میبینیم که معمولی ترین رفتارمان در برابر کرونا در سراسر جهان بازتاب دارد. چنانکه مدل تشویق پزشکان و پرستاران از کشوری به کشوری سرایت میکند و شیوههای خودمراقبتی در برابر کرونا مورد تقلید قرار میگیرد. همانطور که هرگونه رقابت ناسالم، باجگیری، ماسکدزدی، پنهانکاری، بیتفاوتی، نژادپرستی، قومگرایی و نفی اخلاق جهانی به نفع اقتصاد ملی مورد نفرت سراسر جهان قرار میگیرد.
از سوی دیگر، بار دیگر تکنولوژی پیوند خود را با جهانی شدن نشان داده و چه بسا، تحمیل کرده است و فضای زندگی را تغییر داده، به خصوص فضای آموزش، حمل و نقل و خدمات را تغییر داده است. اصولا تغییرات اساسی در جهان با تغییر در آموزش، ارتباطات و حمل و نقل شروع میشود.
شما نگاه کنید، همین الان مدل برگزاری جلسه ما، مدل برگزاری مدارس ما، به عنوان کشوری با زیرساخت های فضای مجازی متوسط، کاملا مجازی و غیر حضوری شده است.
در واقع جهان دارد به نوعی به تکینگی خودش نزدیک میشود. در تفکرات و مطالعات آینده، ریموند کرزویل، نظریه «تکینگی فناوری» را مطرح می کند. یعنی دوره ای که با پیشرفت لگاریتمی فناوری، جهان وارد مرحله جدیدی میشود. حمل و نقلها و نوع ارتباطات ما تغییر میکند. خدمات الکترونیک میشوند. خدمات از طریق رباتها انجام میشوند. اینترنت اشیا همگانی میشود. رباتها وارد زندگی روزمره میشوند، آوارتارها وارد میشوند، ما وارد سکندلایف میشویم و اینها ادبیات خاص خودش و داستان خودش را می آفرینند و ادبیات داستانی دچار تکینگی میشود.
کدام گذشته چراغ راه آینده است؟
من می خواهم بحث را به اینجا برسانم که به نظر من در بحثی که استاد شاکری به عنوان پیشگام و نوگام مطرح کردند و به قول معروف چراغ را روشن کردند، مسیر حل مسئله و روش تحقیق ما را به پاسخ نمیرساند. ما اگر نخواهیم جهانی نگاه کنیم و جهانی بیندیشیم، بی تردید اگر مسئله کرونا ادامه پیدا کند، در حوزه ادبیات دستهای ما خالی خواهد بود. کمااینکه در حوزه های دیگر هم چنین است. در روش باید دقت کنیم که ما با یک بحث جهانی به عنوان «مسئله شر» روبرو هستیم. ایراد اینجاست که فکر کنیم کرونا در ایران اتفاق افتاده. واقعیت این است که کرونا در ایران اتفاق نیفتاده، کرونا در جهان اتفاق افتاده؛ و اگر دقت کنیم مرجعیت این مسئله، جهانی است.
اگر بخواهیم موضوع را به روشی که گذشته چراغ راه آینده است، بسنجیم؛ اگر بخواهیم بدانیم ادبیات داستانی ما در گذشته چه کرده، باید ببینیم مثلا در نسبت با جنگ جهانی دوم، نسبت با یازده سپتامبر، نسبت با داعش، چیزی که حداقل مسئله منطقهای یا مسئله جهانی بوده، چه کردهایم. مثلا در آنفولانزای اسپانیایی که میگویند در ایران ده میلیون آدم کشته یا مسئله ورود تیفوس در ایران و دنیا، یا طاعون که در دنیا میلیون ها نفر آدم را کشته، ادبیات ما در اینجا چه کرده است؟
آخرین بار در سال ۹۲ در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس گفتم بسیاری از نویسندگان ما یک گام از مردم عقبتر هستند شما ببینید در اتفاقات اجتماعی اخیر، در زلزله بم، قبل تر از آن در زلزله بویین زهرا، بعدتر از آن در زلزله کرمانشاه، چه آثاری در حوزه ادبیات داستانی تولید شد؟ همواره نویسندگان ما در این زمینه یک گام از مردم عقب تر بودند و الان جالب است بدانیم، آن قدر ما در این زمینهها کم تولیدیم که هفته پیش نشریه گاردین، به بهانه مستند خانه سیاه است فروغ فرخزاد، بحث قرنطینه را در ایران بررسی کرده است!
رمان هایی که الان در جهان مطرح شدهاند مثلا رمان قرنطینه لوکلزیو درمورد آبله است، طاعون در مورد بیماری طاعون اثر کامو، عشق سالهای وبا از مارکز یا مثلا اخیرا پائولو جوردانو ایتالیایی، رمان در روزگار آلودگی را که در ایران هم نشر موج منتشر کرده، مجوز داده تا ۱۳ کشور همزمان این رمان را چاپ کردند. این رمان ماجرای رمان نویسی است که در قرنطینه قرار دارد و خودش را با ریاضی، جامعه، اخلاق و غیره درگیر و سرگرم می کند. رمانی مطرح شد به نام the eyes of darkness که بحث ادعای رمان آینده نگر بود. بعدا معلوم شد که این مسئله جعلی است و در رمان این پیش بینی اتفاق نیفتاده است.
الان میبینم بسیاری از رمان نویسان جهان شروع کردهاند در این باره رمان بنویسند یا مجموعه داستان های دسته جمعی مینویسند. مثلا در ایتالیا الان روبرتو پروچی دارد رمان می نویسد. در آمریکا رمان می نویسند. شصت نویسنده عامه پسند مثل مارک لوی در فرانسه دارند یک مجموعه داستان می نویسند که میخواهند این مجموعه داستان را به زودی منتشر کنند. به هر حال می خواهم عرض کنم نوعی همبستگی درمیان نویسندگان جهان دارد پیش می آید و در ایران بایستی ببینیم جایگاه ما در این حوزه کجاست؟ چه بسا محصولی که میخواهیم امروز استفاده کنیم باید ابتدا آن را در جهان مطرح کنیم و بعد بازخوردش را در حوزههای ملی ببینیم. معتقدم الگوهای ملی برای مسائل جهانی همیشه نمیتوانند پاسخ دهند.
واکنش حداقلی و حداکثری ادبیات داستانی به کرونا
در مورد مبحث کرونا توقع و تصورم بر این بود که یک واکنش حداکثری و ۴ واکنش حداقلی در این حوزه ها مطرح شود که تیتروار خدمتتان عرض میکنم.
بحثهای محتوا، فرم، نشر، پیدایش انواع جدید در ادبیات داستانی به عنوان واکنشهای حداقلی و بحث تغییر ماهیت ادبیات داستانی به عنوان واکنش حداکثری ادبیات داستانی به کرونا!
ببینید در عرصه ماهیت ما شاید به تکینگی در ادبیات داستانی برسیم و فناوری روایت داستانی را برعهده بگیرد! به سمت واقعیت مجازی، ماشینها یا آواتارهای داستاننویس و داستانهای بدون نویسنده برویم.
در حوزه نوع نشر شاید به سمت ادبیات اینتراکتیو برویم، شاید به سمت خودانتشاری برویم. احتمال دارد بحث تعاملی، بحث دیجیتال، بحث ورود بوک ریدرها مثل کیندل، در الگوهای خواندن به شکل جدی اتفاق بیفتد.
در حوزه محتوا زبان جدید پدید آمده. الان کلیدواژه های قرنطینه، مرگ، ترس و کلمات جدیدی وارد زبان ما شده. وارد ذهن ما شده که در روزهای پیش به آنها فکر نمی کردیم. مثل بحث مسئله علم و دین!
در بحث فرم، الان مثلا کمیک استریپها دوباره مطرح شدهاند، ادبیات مینی مالیستی دوباره مطرح شدهاند.
در ژانرهای ادبیات،الان شاید زندگینامه نویسی، یادداشت نویسی، خاطره جمعی نویسی، رشد سریعتری داشته باشند یا شعر رشد سریعتری داشته باشد اما رمان در پس این ماجرا شکل میگیرد.
ادبیات آیندهنگر و ادبیات آیندهنگار
بحث آخر من این است که ما باید بین ادبیات آیندهنگر و ادبیات آیندهنگار تفاوت بگذاریم. ما آثاری داریم که ادبیات آینده نگر هستند و پیش بینیهایی را برای آینده انجام می دهند، نمونه اش ادبیات تخیلی آرتور سی.کلارک و ادبیات تخیلی آیزاک آسیموف یا آثار جورج ارول است. اینها پیش بینیهایی را درمورد آینده دارند. اما آنچه برای ما به عنوان یک پالسی پیپر مهم و مطرح است، ادبیاتی است که foresight باشد یعنی آینده نگار باشد. مثلا آمریکا سالهاست در هالیود، در رمانها، در سریالهای تلویزیونی و در انیمیشن ها، سناریوهای مختلف برای جهان را مطرح میکند. مثلا در زمینه آینده غرب آسیا، ده سناریو مطرح است؛ برای هر سناریو در زمینه ادبیات و هنر تولید محتوا میکند.
در پایان اینکه سه موضوع را می خواستم درمورد ارائه ارزشمند دکتر شاکری مطرح و جمع بندی کنم؛ یک: توجه به مسئله و پارادایم مسلط پساکرونایی در جهان دو: روش تحقیق را در نظر بگیریم و سه: بین ادبیات آینده نگر و ادبیات آینده نگار تفاوت بگذاریم.