کرسی علمی ترویجی «اثبات تشیع عقیدتی بعد از رحلت پیامبر(ص)» توسط گروه کلام پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه، روز شنبه مورخ ۱۵ دی ماه ۹۸ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی- ترویجی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام میثم فروغی
دبیر علمی کرسی ترویجی اثبات تشیع عقیدتی بعد از رحلت پیامبر(ص)
موضوع این جلسه این است که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) تعدادی از یاران و صحابی پیامبر اکرم که برخی از آنها جزء برجستهترین اصحاب ایشان نیز بودند، خلافت و جانشینی و زمامداری و حکومت امت اسلام بعد از پیامبر را حق حضرت علی علیه السلام می دانستند و از ایشان طرفداری می کردند و حال اتفاقاتی که افتاد و کارهایی که انجام شد. قدر متیقن افرادی که دور حضرت علی علیه السلام را گرفتند و از ایشان طرفداری می کردند نگاه و اعتقاد آنها این بود که زمامداری امت اسلامی از آن حضرت علی علیه السلام است؛ حاکمیت سیاسی را حق ایشان می دانستند و از آن دفاع می کردند؛ حال بحث بر سر این است که آیا در نگاه آن یاران و اصحاب، علاوه بر این نگاه حاکمیتی و سیاسی که نسبت به حضرت علی علیه السلام داشتند آیا شئون دیگری نیز مانند شئونی که برای پیامبر(ص) قائل بودند، شئون معنوی، شئون ولایی مثل عصمت، علم غیب، علم ویژه و خاص الهی، منصوص بودن از جانب خداوند متعال به اینکه امام واسطه بین زمین و آسمان است و … آیا این اعتقادات نیز در نگاه، ذهن و اندیشه آنها علاوه بر نگاه حاکمیتی و سیاسی وجود داشت یا خیر؟ الان در صدد این نیستیم پیرامون این بحث کنیم که آیا حضرت علی علیه السلام این صفات و شئون را داشتند یا خیر؟ اصل و اساس این صفات جزو اعتقادات شیعه است. بحث این است که آیا از نگاه اصحاب نیز این موارد در آن زمان وجود داشته و ما دلایل اثباتی و شواهد و قرائن برای اثبات این نگاه داریم یا خیر؟ جناب استاد جبرئیلی نظرشان این است که مسئله فراتر از مباحث سیاسی و زمامداری و حکومت بوده و شواهد و قرائنی میآورند و ناقدان محترم نیز با این مدعا یا مخالف هستند یا موافق، که اگر قبول دارند و ممکن است در ادله و شواهد ارائه دهنده محترم نقد و نکته ای داشته باشد خواهند فرمود.
حجت الاسلام دکتر محمدصفر جبرئیلی
عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
لازم است در ابتدا این نکته را عرض کنم، همانطور که دوستان عنوان جلسه را نظریه میدانند خیر این طور نیست و من صرفاً در صدد تبیین یک نظریه موجود هستم. بنده یک بحث راجع به تعریف شیعه دارم. به گمان من سه تعریف از شیعه وجود دارد. یک تعریف حداقلی، یک تعریف حداکثری، که البته من هیچ کدام را قبول نداشته و معتقد هستم یک تعریف معتدل درست که به نوعی همان تعریف شیخ مفید است را میپسندم و ارائه میکنم.
یک دیدگاه بر اساس تفضیلیه است “یُفضّلونَ عَلیاً علی عثمان حتی علی شیخین” و یک دیدگاه حداکثری هم امروز هست مبنی بر اینکه که اگر علم غیب به ماهو کاهن و بما هو سیکون را قبول نداشته باشیم اصلا شیعه نیستیم که من آن را نیز قبول ندارم و معتقد هستم تعریف معتدل درستی که شیخ مفید در اوائل المقالات دارند و شهرستانی نیز اشاره کرده است آن را قبول دارم و بر آن اساس علم جزو مفاهیم کلیدی تشیع است ولی اصلِ علم غیب است اما حد و حدود آن جز آن نیست و اگر کسی اکثر یا حد وسط را داشت لذا اصل علم غیب را به عنوان مولفه قبول دارم.
نکته دوم این است که من در این موضوع از سه منبع اصلی استفاده کرده ام. یکی وقعه الصّفین، یکی رجال کَشّی و دیگری الجمل و النصره شیخ مفید است. بیشتر ارجاعاتی که در این تحقیق داشته ام به اینها باز می گردد و بیشتر هم به کتاب وقعه الصفین است که قبلا هم دیده بودم و این چند روز بیشتر به جهت برگزاری این کرسی به آن مراجعه داشتم. رجال کشی از کتاب هایی است که از قدیم با آن آشنا بودهام و نسبت به آن مطالعه داشتم و خیلی سفارش میکنم که طلبه ها باید بیشتر به این کتاب مراجعه کنیم این کتاب تاریخ تفکر شیعه است. جمل النصره را نیز به اعتبار صفین و فضای بعد از حضرت علی علیه السلام انتخاب کردهام و تمام ارجاعات من به آن وجود دارد.
نکته سوم این است که هر علم و دانشی یک سیر تطور دارد. تشیع نیز یک سیر تطور دارد. قطعاً آغاز تشیع و ظهور و بروز آن از سقیفه است. این مذهب از روز سقیفه آغاز شده تا الان یک سیر و سامانه و تطوری داشته که بر اساس مقتضیات زمان به اینجا رسیده و رشد کمی و کیفی داشته است علیرغم فراز و فرودی که داشته است. بحث دیگر گونههای تشیع است که اساتید ارجمند اطلاع دارند افراد مختلف تقسیم بندی کردند. یک تقسیم بندی عبدالله بن فیاض است(عبدالله الفیاض، تاریخ الامامیه واسلافهم من الشیعه، منشورات الاعلمی للمطبوعات)، یک تقسیم بندی آقای مدرسی(سید حسین مدرسی طباطبایی؛ مکتب درفرایند تکامل) دارد که دو قسمت می کند:( تشیع روحی؛ بعداز رحلت پیامبراکرم «انه یقوم علی الاعتقاد بإمامه علی المفروضه من الله» و تشیع سیاسی؛ بعداز خلافت امام درسال ۳۵ق «النصره والاتباع لعلی دون الالتزام بالنص علی امامته الدینیه») و کتابی هم جدیدا چاپ شده از جناب آقای مبلغی(عبدالمجید مبلغی، سیر تطور هویت یابی شیعیان تاپایان مکتب شیعی بغداد، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی)، با نام تطور هویت یابی شیعیان که ایشان نیز شیعه را به چهار بخش سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و هویتی تقسیم بندی می کند(شیعه سیاسی؛ ازامام علی تا واقعه عاشورا، شیعه اجتماعی؛ ازکربلا تاکاظمین، شیعه اعتقادی؛ ازعهدصادقین تا آغاز غیبت صغری و شیعه هویتی؛ آغاز غیبت صغری تا تأسیس حوزه نجف).
معتقد هستم از همان روز اول یعنی از روز سقیفه تشیع اعتقادی داشتیم، سیاست ما مبتنی بر اعتقاد ما بوده است و این تشیع ظهور و بروز نیز پیدا کرده است. منتها بر اساس همان سیر و سامانه گاهی این ظهور و بروز به سکوت انجامید؛ هر جرقه ای ایجاد شد حرفی زده شد، در سقیفه جرقه ایجاد شد یک حرف زده شد بعد کار به سکوت وا گذاشته شد؛ البته حرف هایی زده شد ابوذر و سلمان و دیگران حرف هایی دارند ولی به هر حال ساکت شدند تا قتل عثمان. بعد از قتل عثمان وقتی حضرت امیر علیه السلام به خلافت رسید زمینهای فراهم شد باز شیعیان حرفهایی زدند؛ اتّفاقاً معاویه وقتی فضائل و ویژگی های حضرت امیر علیه السلام را انکار میکرد در مقابل او نامههایی بین حضرت شیعیان و حضرت امیر و معاویه رد و بدل شد که من احساس میکنم یکی از مهمترین نکات تاریخ تشیع در نامههای معاویه و حضرت امیر منتقل شده و ای کاش یک طلبه خوش ذوقی همین نامه های امیرالمومنین(ع) و معاویه را به صورت رساله بررسی کند؛ تاریخ اعتقادی خوبی از این نامه ها در میآید اگر نامه ها را تجمیع و از نظر تاریخی تنظیم کنیم کار خیلی خوبی می شود. در این نامه ها مثلا معاویه به حضرت امیر می گوید ما فکر می کردیم تو فقط به پیامبر وصل هستی اما گویا تو به همه انبیاء اتصال داری اگر راست می گویی یک آیه از قرآن در تایید خودت بیاور؛ منظورم این است که چون معاویه اهل تشیع و مریدان را تحریک می کرد، اصحاب حضرت امیر علیه السلام در اثبات تشیع صحبت میکردند ولی در زمان شیخین اینگونه نبود و سکوت محض حاکم بود.
بر همین اساس بعد از واقعه کربلا فرمایشات امام سجاد(ع) در صحیفه را نقل کردیم، زمان امام صادق(ع) نیز جای خود را دارد. البته من بیشتر تحولات زمان حضرت امیر(ع) را اشاره کرده و فقط یک مورد از امام سجاد را نیز نقل خواهم کرد.
باید عرض کنیم شیعه در فرهنگ تشیع و در تفاهم و درک غیر شیعیان، در قرن های نخستین اسلام و در زمان ائمه علیهمالسلام بر کسی اطلاق می شد که علاوه بر محبت قلبی به خاندان پیامبر واعتقاد به حقانیت آنان و صدق دعوتشان یک شرط اساسی و حتمی دیگر داشت و آن «پیوستگی وارتباط فکری و عملی» با امام بود، این پیوستگی که در فرهنگ شیعه«ولایت» نامیده میشود موجب می شود تا شیعیان در فعالیتی که به ابتکار و رهبری امام در جهت بازیافتن حق غصب شده و تشکیل نظام علوی و اسلامی در سطح مختلف فکری، سیاسی و احیاناً نظامی انجام می گرفت شرکت داشته باشند. شیعه کسی است که اسلام را ازدریچه فکر امیرالمؤمنین می بیند و با طرفداری و هواخواهی از آن حضرت، او را در برخورداری ازمقام امامت وخلافت بردیگران شایسته تر دانسته و در مقام عمل هم او را مفترض الطاعه می داند.
همه دیدگاه های همسو برظهور تشیع در مدینه ودرسقیفه اتفاق نظر دارند تشیع را ادامه اسلام و عربی المولد می دانند اختلاف در سیرتطور وبه تعبیر دیگر گونه شناسی تشیع وشیعیان است آیا ازهمان ابتدا تشیع اعتقادی مطرح بوده است؟ آیا در همان روزهای آغازین ظهور، تشیع اعتقادی وسیاسی به صورت توأمان حضور داشته است؟ یا در مرحله اول گونه سیاسی سپس اجتماعی ودر مراحل بعدی گونه اعتقادی آن به ظهور رسیده است. ما دراین تحقیق دغدغه این مدعا را داریم که تشیع ازهمان آغازپیدایش عقیدتی بود وبه تبع آن بعد سیاسی و اجتماعی نیز پیدا کرد.
در زمان امام علی علیه السلام یعنی در فاصله بیست وپنج سال میان سقیفه و خلافت حضرت ، صحابه خاص ایشان که معتقد بودند حکومت حق برترین و فداکارترین مسلمان یعنی علی بن ابی طالب است و تصریح پیامبراکرم به جانشینی او را از یاد نبرده و در نخستین روزهای پس از سقیفه نیزبا صراحت مخالفت خود را نسبت به برندگان خلافت و وفاداری خود را به امام اعلام کردند بعدها که مصلحت بزرگ ومهمی امام را وادار به سکوت و حتی همکاری با خلفای نخستین کرد ، این افراد نیز در روند معمولی و عادی جامعه اسلامی قرار گرفتند؛ اماهیچ گاه رأی ، نظر و تشخیص درست خود را از دست نداده و همواره پیرو آن حضرت باقی ماندند و به همین علت به حق نام «شیعه علی» را به خود گرفتند و بدان نام مشهور شدند. چهره های معروف و افتخارآمیزی همچون سلمان، ابوذر ، عمار ،مقداد، حذیفه و… . ِ که به تایید شواهد وقرائن روایی و تاریخی، اندیشه شیعی یعنی اعتقاد به لزوم پیروی از امام به عنوان پیشوای فکری و نیز رهبر سیاسی که ازطرف خداتعیین وتوسط پیامبرمعرفی شده است را همواره به شیوه های مصلحت آمیز و حکمت آمیز، میان مردم اشاعه داده و تدریجا بر جمع خود می افزودند البته طرح ویژگی های چون «عصمت» و«علم غیب» و «نص» بعدها در زمان صادقین علیهما السلام تبیین وتثبیت شد.
حجت الاسلام میثم فروغی
دبیر علمی کرسی
به عنوان خلاصه مباحث استاد جبرئیلی عرض می کنم ایشان در ابتدا یک مقدمه داشتند. سه تعریف حداقلی، تفضیلی و تعریف حداکثری را بیان داشتند. نظر قالبی که امروز وجود دارد علم غیب مطلق و این قبیل موارد و یک نظر معتدل که ایشان استناد به جناب شیخ مفید در برخی کتاب های خود دادند تقسیم بندی می شود. علم غیب را به صورت معتدل نه به آن شکل مطلق می دانند. منابع را نیز وقعه الصفین، جمل النصره و کتاب رجال کشی به عنوان منابع اصلی فرمودند که در این بحث از آن استفاده کردهاند و بعد سیر تطور تشیع را خیلی کوتاه بیان کردند که شروع آن از سقیفه بوده و تا به امروز ادامه پیدا کرده است. گونههای تشیع را در نظر برخی دانشوران و علمایی که در این زمینه کتاب نوشتهاند سه شخصیت را بیان کردهاند: عبدالله ابن فیاض، آقای سیدحسین مدرسی و جدیداً کتاب آقای عبدالمجید مبلغی. بحث اصلی شان مربوط به زمان بعد از رحلت پیامبر در زمان حضرت علی علیه السلام هست نگاه حداکثری افرادی که قائل به تشیع هستند را به دو بخش میتوان تقسیم کرد برخی از قائلین به تشیع اعتقادی قائل به تشیع اعتقادی حداکثری هستند و برخی به تشیع غیر حداکثری که جناب جبرئیلی فرمودند نظر ایشان غیر حداکثری را در نظر گرفته اند. یعنی فالجمله غیر از بحث حکومت و زمامداری مسائلی غیر از شئون امامت وجود داشت یعنی همان شئون پیامبر غیر از وحی تشریعی برای امام هم قائل هستند دو دسته دلیل و شواهد برای این مطلب بیان فرمودند: قرائن اثباتی و سلبی. قرائن اثباتی هشت قرینه و دلیل را بیان کردند یکی این که در آن زمان سلام میدادند به حضرت امیرالمومنین علیه السلام. دو مبحث وصیت را مطرح کردند و شواهدی ذکر فرمودند. سوم اینکه امام را مفترض الطاعه میدانستند و عباراتی شاهد مثال آوردند. چهارمین دلیل حق بودن امام علی(ع) یعنی جانشین پیامبر(ص) را مختصر حضرت علی میدانستند نه اینکه از علی علیه السلام افضل از دیگران بوده است. پنجمین مورد اعتراف اصحاب به فضائل انحصاری امام بوده است، ششمین مورد اینکه امام وارث انبیاء است. هفتمین مورد بحث مفهوم عصمت بوده که در کلام امام و اصحاب بیان شده، هشتمین مورد روایاتی که ائمه و پیامبر(ص) نسبت به حضرت علی علیه السلام بیان کردند و نهمین مورد واژه هایی تجلیلی بوده برای افرادی که قائل به تشیع هستند و در مدح آنان بیان شده است.
دکتر نعمت الله صفری فروشانی
عضو هیات علمی جامعه المصطفی العالمیه و ناقد کرسی
به نظر میرسد فرمایشات جناب استاد جبرئیلی در طیف سنتی یک قدم به پیش باشد. چون طیف سنتی ممکن است چیزهایی را نپذیرفته باشند که ایشان پذیرفته است. اول اینکه تشیع را بعد از رحلت پیامبر(ص) می آورند و دیگر اینکه قائل به تطور هستند. برخی از بزرگان طیف سنتی حتی وقتی سرفصلی می نویسیم که کلمه تطور در آن است خیلی ناراحت می شوند که چرا میخواهید تطوری بررسی کنید؟ کاَنّه تشیع را موجودی میدانند که از ابتدا ۴۰ ساله کامل به دنیا آمده و همه شاخصهها را داشته است.
بنده هم نظری دارم که نظریه سنتی را تقویت می کند. ترجیح می دهم اول موضع خود را مشخص کنم که حرف هایی که می زنم مشخص شود که از چه جهت است. بنده معتقدم که شیعه به عنوان یک جریان تاریخی در زمان رسول خدا(ص) وجود داشته است و این را نه از راه متون بلکه از راه تحلیل تاریخ ثابت میکنم و مقاله ای هم در این رابطه دارم. در سال ۱۳۸۲ در مجله پرسمان در شماره ۱۶ به چاپ رسیده است با نام نقطه آغاز تشیع و در آنجا با دلایل تاریخی ثابت کردهایم که تشیع در زمان رسول خدا بوده است و در حقیقت کسی که میخواهد تشیع را از سقیفه اثبات کند یک عقبنشینی کرده است. اما این عقب نشینی را اینجا نمیپذیریم و ثابت می کنیم. یکی از دوستان پایان نامه ای زیر نظر بنده نوشتند نظریه های پیدایش تشیع که مقاله ای هم از آن استخراج کرده اند. نظریه پیدایش تشیع در زمان پیامبر.
نکته دوم بحث تبارشناسی مسئله است؛ این مسئله از چه سنخی است؟ کلامی است تاریخی یا روایی است؟ که اگر تبارشناسی روشن شود استفاده از منابع و ابزارها نیز روشن خواهد شد. به نظر می رسد نفس مسئله؛ مسئله تاریخی است چون خود ایشان هم در عنوان آورده اند بعد از رحلت پیامبر(ص). وقتی یک مقطع زمانی را در نظر میگیریم و این نشان میدهد که مسئله بعد تاریخی دارد البته اینکه مسئله تاریخی باشد مانعی نیست که ما از منابع کلامی و روایی استفاده کنیم. یک تاریخی ممکن است از رجال کشی و الجمل والنصره و یا کتب دیگر استفاده کند. لذا اینکه جناب جبرئیلی فرموده اند روش تاریخی از منابع تاریخی استفاده می کند بنده به آن نقد دارم. روش تاریخی هم از متون استفاده می کند و هم از تحلیل ها. بسیاری از مطالبی که بنده در آن مقاله نوشته ام تحلیل است حتی متن هم نیست.
نکته دیگری که می خواهم اشاره کنم بحث مفهومشناسی است؛ ملاک ما خلاصه ای است که جناب آقای جبرئیلی دادهاند در مفهوم شناسی تشیع اینگونه تعریف کردهاند: پیوستگی و ارتباط فکری و عملی. به نظر من این کافی نیست. به نظر میرسد باید محدودتر و شفاف تر ببینیم. تشیع این نیست که پیوستگی و ارتباط فکری و عملی داشته باشد با امام علی علیه السلام. ممکن است یک صوفی هم با مراد خود داشته باشد و یک مرید و مرادی نیز در جای دیگر شکل بگیرد، حتی طرفداران شیخین نیز ممکن است چنین ارتباطی با شیخین داشته باشند به نظر میرسد قدری باید ضیق وارد بشوند مثلاً مرجعیت علمی دینی و سیاسی انحصاری میشود تشیع اعتقادی که ایشان میگویند، اگر نه در زمان خود امام علی علیه السلام بسیاری حکومت سیاسی ایشان را در مقابل معاویه پذیرفته بودند اما در عین حال شیخین را نیز خیلی قبول داشتند و بلکه تفضیل می دادند بر امام علی علیه السلام. که وقتی حضرت می خواستند نماز تراویح را به جماعت نهی کنند همه شمشیر کشیدند و مخالفت کردند و “وا سنت امراء” سر دادند.
نکته بعدی این است ادبیاتی که در اینجا به کار برده شده کمی از ادبیات یک نظریه علمی دور است؛ مثلاً عبارت “ولایت حق غصب شده” و از این قبیل ادبیات کلامی. منابعی که ایشان مطرح کردند منابع دست دوم است، مثل ابن فیاض و دیگران و منابعی که خودشان فرمودند اینجا باید جای بحث باشد. وقعه الصفین، نصره الجمل و رجال کشی. این ها منابعی است که در آنها بحث است و برخی از استناداتی که در این منابع است را نمیتوان استناد به بعد از پیامبر داد. رقیب نهایتاً این ها را قرن سوم حساب می کند رجال کشی را قرن چهارم حساب میکند یا الجمل را قرن چهارم یا قرن پنجم میداند. به صرف اینکه یک عبارتی از زید یا از مالک در این منابع آورده شده باشد لزوما این را نمی رساند که حتماً در آن زمان گفته شده به خصوص ادبیاتی که در برخی از این منابع است مثل کشی یا جمل میرساند که ادبیات کلامی متاخر به قرون بعد است.
بنابراین ایشان ناچار است که از تحلیل تاریخی هم استفاده کند. مثلاً استناد، پیامد، اگر چنین قرائنی وجود داشته و چنین چیزهایی بوده است آیا استنادی به آن شده است؟ آیا پیامدهایی داشته است که دیگران به آن تمسک کنند یا خیر؟ مثلاً اینجا شبهاتی هست اگر شما می خواهید ارکان اربعه را بگویید سلمان و ابوذر و مقداد و اینها را بگویید اولین نکته این است که آنها در سقیفه غایب هستند و در بیت حضرت زهرا سلام الله علیها غایب بوده اند. چرا آنهایی که در بیت فاطمه(س) هستند را ذکر نکردید. آن ۱۲ نفری که یعقوبی مثال میزند اینها بعدا چطور شدند؟ آیا بعد هم اینها ادامه دادند یا خیر که نیاز به یک تحلیل تاریخی دارد.
ایشان بحثی کردهاند که بحث تحول را مطرح کردهاند. من پیشنهادی که دارم این است که جوهره تشیع را روشن کنند که جوهره تشیع چیست که در هر زمان با افزوده هایی که به آن می شود سازگار است؟ من در آن مقاله جوهره تشیع را محوریت امام علی علیه السلام برشمردم. یعنی همچنان که پیامب(ص)ر در همه شئون محور بود امام علی نیز در همه شئون محور بود و محوریت حلقه بعد از پیامبر(ص) دست امام علی علیه السلام رسیده بود. حال این محوریت ممکن است لیاقت حکومت باشد، امیرالمومنینی باشد، مرجعیت سیاسی، مرجعیت فقهی باشد یا چیزهای دیگر.
نکته دیگر این است که بازه زمانی که ایشان مطرح میکنند چه زمانی است؟ تا قبل از امام باقر علیه السلام هر چه بخواهند ادعا کنند سخت است، اما بعد از امام باقر(ع) دیگر ادعای تشیع اعتقادی راحتتر میشود چون قرائن بیشتری داریم. حتی آیت الله العظمی سبحانی و دیگران نیز نظرشان این است که بیشتر به قبل از امام باقر علیه السلام تکیه کنیم.
اما این قرائن دهگانه ایجابی و چهارگانه سلبی که ایشان آورده اند همه مربوط به زمان صدر، یعنی بلافاصله بعد از پیامبر(ص) یا زمان حضرت علی علیه السلام نیست. بحث مهم ما هم بین سقیفه تا عثمان است اینجا خیلی مشکل است که ایشان میخواهند سرمایهگذاری کنند و الا از زمان فتنه عثمان به بعد طرفداران بیشتری ایشان می توانند پیدا کنند. باید سرمایهگذاری ایشان روی آن قسمت باشد.
تمسک به فقه اهل بیت دیگر این قسمت نیست. یا کاربرد واژه های مخلّط و مستقیم اینها واژههای رجالی و درایه ای است و در کتابهای قرن چهارم وجود دارد و در صدر نیست. یا دسته بندی اصحاب. بنابراین این بازه زمانی باید دقیقاً مشخص شود؛
پیشنهاداتی که در خصوص نامه ها و پاسخ های معاویه دادند پیشنهاد بسیار خوبی است که در قالب تحقیق یا پایان نامه انشاالله کار بشود. مرحلهبندی تشیع، گونه سیاسی، گونه اجتماعی و اعتقادی این گونه اجتماعی را متوجه نشدم و ایشان این ها را ابتدا جدا کردهاند ولی بعد گونه سیاسی و اجتماعی مطرح کردهاند. این ها فرق دارد که دوگانه سیاسی اجتماعی به کار ببریم یا بگوییم گونه اجتماعی. اینکه فقط یک گونه باشد و صرفاً اجتماعی متوجه نشدهام و مثال های آن نیز البته در ذهنم نیست.
نکته آخر نیز بحث رقیب شناسی است. در این نوشته ایشان رقیب را طیف گستردهای گرفتهاند و فقط دو سه سطر بیشتر راجع به رقیب صحبت نکرده اند در حالی که رقیبان ایشان بسیار بسیار متنوع هستند. حتی بنده هم رقیب ایشان هستم که می گویم زمان پیامبر درست است. ایشان باید مرا نیز رد کنند و بگویند زمان پیامبر نیست. شواهد رقیب را نیز باید در نظریه پردازی دقیق تر بیان کنند و رقیب را نباید دست کم گرفت تا بتوانیم یک نظریه قوی و محکم داشته باشیم.
حجت الاسلام میثم فروغی
دبیر علمی کرسی
من خیلی خلاصه برخی از نکاتی که جناب آقای صفری فروشانی فرمودند را عرض میکنم. ایشان فرمودند بحث استاد جبرئیلی در طیف سنتی یک قدم به پیش است و دو مثال ذکر کردند. یک اینکه آغاز تشیع را بعد از رحلت پیامبر(ص) میدانند و دیگر این که قائل به تطور هستند و تشیع سنتی این ها را نمی پذیرد.
نظر ایشان مخالف مشهور سنتی هاست. نظریه خودشان را فرمودند که متعهد هستند که به عنوان یک جریان تاریخی تشیع در زمان پیامبر وجود داشته است و ایشان از همان جریان سنتی دفاع می کنند؛ که البته این بیان را استاد جبرئیلی استقبال می کنند، نظر ایشان به افرادی است که تشیع اعتقادی را بعد از امام باقر و امام صادق علیهم السلام می دانند و برخی مقالات و کتاب ها و پایان نامه ها را نیز اشاره داشتند که پیرامون نقطه آغاز تشیع مطرح شده است. نکته دیگر فرمودند که باید به تبارشناسی مسائل توجه کرد که موضوعات کلامی یا تاریخی است و در تاریخی نیز به این نکته توجه شود که وقتی میگوییم تاریخی نه که دیگر نمی خواهیم از منابع روایی استفاده کنیم. بحث می تواند تاریخی باشد اما از متون نیز در آن استفاده شود.
بحث دیگری در مورد مفهوم شناسی داشتند، به این عبارت استاد جبرئیلی که: تشیع را پیوستگی و ارتباط فکری و عملی بدانیم” این کافی نیست و میتواند با مواردی مانند مرید و مرادی صوفیه و حتی افرادی که از شیخین نیز دفاع میکردند نقض شود. در مورد ادبیات به کار رفته در مقاله فرمودند مباحث در برخی موارد حالت کلامی دارد در مورد منابع نیز فرمودند که برخی از منابع محل بحث است و در استنادات آن که به قرن ۳ و ۴ برمیگردد و سخت است از آنها برای بعد از مدت پیامبر گرامی اسلام(ص) استفاده کنیم.
بهتر است که سراغ قرائن تاریخی و پیامدها استنادها برویم و همچنین اشکالاتی از این جهت که چرا افرادی که مثل ارکان اربعه در سقیفه غائب بودند در بیت حضرت زهرا غائب بودند و این موارد مسائل مهمی است که می تواند برای نظریه استاد جبرئیلی مشکل آفرین باشد در مورد تطور فرمودند که باید جوهره تشیع مشخص شود که نظریه ایشان همان محوریت امام علی علیه السلام است. نقد بعدی این بود که بازه زمانی باید مشخص شود چه زمانی را داریم مطرح می کنیم اگر زمان بعد از رحلت پیامبر(ص) و سقیفه تا خلیفه سوم عثمان بدانیم پس باید مشخص شود و منظم شود و در همین بازه بحث شود اما قرائنی که بعضاً آورده شده معلوم نیست که مربوط به این بازه زمانی باشد.
واژه های مانند مخلّط و مستقیم و اینها را نیز فرمودند ادبیات کتابهای رجالی زمان قرن ۴ است و برای زمان صدر اسلام نیست در مورد پیشنهاد استاد جبرییلی پیرامون جمعآوری نامههای نگاشته شده بین اصحاب و امیرالمومنین و معاویه و دوستان و همفکرانش نیز بسیار استقبال کردند.
نکته دیگر ایشان مبهم بودن مسئله تشیع اجتماعی است که فقط خاص اجتماعی است و نه اجتماعی – سیاسی. در مورد رقیب شناسی نیز فرمودند نسبت به رقیب شناسی کار خوب و قوی صورت نگرفته و باید طیف های متنوع و گسترده را مورد توجه قرار داد و نظرات آنها را نیز دقیق تر بیان کرد.
دکتر محمد جاودان
عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و ناقد کرسی
تقریباً تمامی نکاتی که مد نظر بنده بود را جناب استاد صفری فروشانی در نکته نظرات خود بصورت منظم مطرح کردند.
بنده ملاحظاتی در پنج محور دارم که عرض میکنم.
اول در خصوص ساختار بحث، سپس در خصوص محتوای بحث، روش شناسی بحث، منبع شناسی و دیگری در ادبیات موضوع. طبعاً بحث در این سطح خوب است که از هر جهت موارد مطرح شود تا ابهامی باقی نماند چون بحث خیلی مهمی است و به هویت تشیع باز میگردد. یکی از مهمترین حملات و انتقادات علیه شیعه و پیدایش تشیع بعدها بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) است به این معنا که تشیع یک حاشیه یا زائده و یک امر بیرونی از ماهیت اسلامی نیست که بر تنه اسلام رویده است. در واقع هرچه بحث بیشتری از اصالت تشیع و از قدمت تشیع کنیم و شواهد، بخصوص شواهد منطقی که میتواند مرضی الطرفین باشد را ارائه کنیم در تثبیت اصالت تشیع نقش بهتری می توانیم ایفا کنیم. برفرض هم اگر به لحاظ تاریخی نتوانیم اثبات کنیم که پیدایش تشیع مثلاً در سقیفه یا عصر پیغمبر(ص) بوده ولی دفاع کلامی در جای خودش باقی است و هیچ جریانی به یک معنا اینطور نیست که بتواند شواهد قاطعی را بیاورد، همه جریانات فکری برای نیمه دوم قرن اول به بعد هستند و همه نیز مدعی هستند که برداشت دقیقی از اسلام دارند و نسخه دقیق و بهتری از دیگران از اسلام ارائه میکنند. از این جهت من احساس میکنم وضع هیچ کدام از فرقه ها نسبت به دیگری ترجیح چندانی ندارد.
این دیدگاه، دیدگاه مشهور همه علمای بزرگ و دیدگاه ارتدوکسی تشیع است، که تشیع از عهد پیغمبر(ص) شکل گرفته است. دکتر صفری فرمودند، در مقاله ایشان هم آمده است که ظهور تشیع در سقیفه است اما من اینگونه برداشت کردم که منظورشان این است که یک حقیقتی در این وجود دارد. در واقع اولین تبلور این مساله در سقیفه بوده است نه اینکه تکَوّن آن در سقیفه باشد. منتها تصریحی در این عبارت نبود؛ البته طی کرسی در بیان خود اینطور اشاره کردند و الا این اشکال را یادداشت کرده بودم که عرض کنم. اخیراً در سخنرانی در دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی در خصوص جریان شناسی اصحاب پیغمبر با تکیه بر پیدایش تشیع در عهد رسول خدا بیان داشتهام. و در آنجا با توجه به جریان شناسی اصحاب پیغمبر و ذکر برخی از شاخصه های آن ها و در عین حال استنادات تاریخی سعی کردهام نشان دهم که مربوط به عهد رسول خدا(ص) است. شاید آقای دکتر جبرئیلی هم همین را میفرمودند ولی تصریح ایشان این بود که ظهور بعد از سقیفه بوده است. ظهور تشیع بعد از سقیفه به این معناست که یک عقبه فکری و عقیدتی از تشیع وجود داشته است.
نکته دوم در خصوص تبارشناسی مسئله است. آیا این مسئله کلامی، سیاسی یا تاریخی است. باید روششناسی بحث را استاد جبرئیلی در ابتدا می فرمودند که در تبیین این بحث از لحاظ روشی باید سراغ کلام برویم یا تاریخ یا حدیث یا هر سه؟ البته باید انصاف داشته باشیم که ۲۰ دقیقه برای تبیین یک نظریه فرصت بسیار کمی است و شاید ایشان می خواستند در این زمینهها صحبت کنند.
در بحث پیدایش تشیع لفظ پیدایش تشیع واژه تاریخی است. منتها تاریخ فقط در کتاب های تاریخی پیدا نمی شود در روایات و جاهای دیگر نیز می توانیم استفاده های تاریخی کنیم؛ کما اینکه امروزه در بحث نقد متون که در غرب رایج است، حتی از روایات غیر معتبر هم میتوانند استفاده تاریخی کنند و محدود نکنند ولی سنخ بحث و روش بحث تاریخی است؛ به خصوص که مخاطب اصلی ما در این موضوع اهل سنت هستند و به لحاظ درون مذهبی که ما همه شیعه هستیم و به تشیع اعتقاد داریم و معتقدیم که پیامبر تشیع را بنیاد گذاشته و ادله کتابی و روایی و حتی استفاده های اولیه نیز در این بحث مطرح میکنیم ولی مخاطب ما اهل سنت و رقبای غیر معتقد به تشیع هستند. در اینجا باید سراغ متونی برویم که آنها هم ناچار باشند از پذیرش آن و همین جاست که باید منبع شناسی را نیز مطرح کنیم که سراغ چه منبعی باید رفت؟ طبعاً باید سراغ قدیمیترین منابعی برویم که در دسترس است.
مثلاً اگر طبقات ابن سعد داشته باشیم یا از سیره ابن اسحاق بتوانیم استفاده کنیم یا حتی قدیمی تر از این ها. هرچه شواهد بیشتری پیدا کنیم بهتر است و طبعاً کار را قویتر میکند و نکته دیگر این است که این شواهد با یکی و دو تا کار ما را به سامان نمیرساند شواهد باید تعداد قابل توجهی داشته باشند چون شبهه شهه مهمی است و از تشیع نیز جریان مهمتری است شیعه و سنی دو جریان اصلی جهان اسلام هستند بالاخره شما هم چنین جریان عظیمی را میخواهید ادعا کنید و آن را به اثبات برسانیم و باید ادله کافی داشته باشید.
باید به این شواهد و آنچه که دنبال اثبات آن هستید تناسب کافی برقرار باشد ما باید دلیل انباشتی داشته باشیم همان کاری که در اثبات واجب میکنند غربی ها. این جا نیز ما نیاز داریم.
قرائن مختلف باید وجود داشته باشد. فرض کنید از عهد رسول خدا تا سقیفه بلافاصله بعد از سقیفه آن ۱۲ نفری که سخنرانی کردند، در سخنان شیخین، مجموعه اینها را باید بررسی و دسته بندی کرد. در بحث مفهوم شناسی تشیع من با جناب آقای صفری موافق هستم که شاید از باب اینکه فرصت نبود جناب آقای جبرئیلی اشاره داشتند تعاریف زیادی از تشیع وجود دارد. باید جوهره شناسی تشیع را توجه داشته باشیم محوریت را در نظر بگیریم. دکتر نصر یک جمله کوتاهی دارند که همیشه در ذهن من هست؛ می گویند تشیع ذاتاً اسلام امام علی(ع) است. این خیلی مهم است بالاخره تشیع یعنی امیرالمومنین و اقوال و عقاید او. اتفاقاً همین جا دکتر جبرئیلی نکته خوبی فرمودند که توصیه کردند به نامه های متقابل حضرت امیر و اصحابشان. همیشه میگوییم ما شیعه امیرالمومنین هستیم پس باید سراغ خود ایشان برویم. چون ایشان خود اولین شیعه بودند. در الغارات قرن سوم آمده است در نامه فوق العاده مهمی که به اضافه قرائنی که در سخنان معاویه وجود دارد. اینکه معاویه به حضرت امیر می گوید خودت را انقدر بالا برده ای قرینه بسیار مهمی است.که تلقی امام علی علیه السلام را از خودش بیان میکند و از امامتش اینکه ما بدانیم تلقی امیر مومنان از خودش چیست بسیار مهم است. ما از اباذر از سلمان و دیگر اصحاب میگوییم اینکه بدانیم خود امیرالمومنین(ع) در مورد خودش و ولایت چه نظری دارد بسیار مهم است.
در خصوص بازه زمانی هم بنده با جناب آقای صفری موافق هستم، ایشان فرمودند قرن های نخستین اسلام و در بحث زمان این خیلی کلی هست. البته قبول دارم چراکه مراد خود را در کرسی دقیق تر فرمودند که بین رحلت تا خلافت حضرت امیر مدنظرشان است، این را باید دقیق مشخص کنند ولی برای اینکه تشیع اعتقادی را پیدا کنیم الزامی نداریم که فقط روی این بازه تمرکز باشیم. اگر دیدیم که در زمان خلافت امیرالمومنین قرینهای وجود دارد که اصل این موضوع را اثبات کند از آنجا استفاده کنیم حتی ممکن است در زمان امام سجاد علیه السلام باشد و حتی در زمان امام باقر علیه السلام. قرائن را می شود بررسی کرد. برخی از اصحاب امیرالمومنین مثل اصبغ ابن نباته به رجعت اعتقاد داشتند یکی از مهمترین مباحث اعتقادی شیعه است اینکه ما بدانیم اولین بار این مباحث کی و توسط چه کسی مطرح شده است بسیار مهم و تاثیرگذار در بحث است. ما بایستی بازه زمانی را به طور مشخص و معین و دقیق ذکر کنیم.
در خصوص واژههایی که به کار بردند اگر نظرشان این است که اصطلاحاتی است که در حدیث هم به کار میرود متاخر است اگر از آن زمان چیزی داریم که لااقل معنی اینها را برساند یا یک نوع انحراف یا اصالت را برساند خیلی خوب است. خیلی از شبهات بود که شما می توانستید به آنها استناد کنید شاید کمتر به آنها توجه کردید یا شاید در اختیار ما قرار ندادید مثلاً فرض کنید خزیمه بن ثابت معروف به ذوالشهادتین چه می گوید؟ می گوید وقتی حضرت به خلافت رسید فرمودند همان چیزی که خداوند متعال میخواست پیغمبر میخواست اتفاق افتاد. او صحابی پیغمبر است و ذوالشهادتین هم هست البته زمان خلافت امیرالمومنین نکته را گفته است ولی این نشان از اعتقاد ای است که آن زمان به وجود آمده است از اول این اعتقاد وجود داشته است. ما در سخنانی که از ابن عباس نقل شده -گرچه ممکن است بگویید برخی قابل استناد نیست – ولی سخنان متعددی از ابن عباس داریم اشارات جالبی از خلیفه دوم داریم در سخنانش اینها مستنداتی است که میتوانست به راحتی به آنها استناد شود. عبیدالله بن عبدالله معروف به سد آبادی یک کتاب دارد المقنع فی الإمام، در قرن پنجم اشعاری که آورده است از بنی هاشم و جنبه تاریخی نیز دارد که می توان از آنها استفاده کرد. تعبیر وصیت که شما فرمودید و از این قبیل موارد قابل استناد است.
خوب بود که شما بفرمایید چگونه از این کلمات برای هدفمان که اثبات تشیع است استفاده می کنیم؟ مثلاً بحث وصیت. مشهور بوده که امیرالمومنین وصی بوده و البته اهل سنت نیز این را نهی نمیکنند. اما وجه دلالت را نیز بگوییم این که مطرح میشود خلافت حق امیرالمومنین است این حق به چه معناست؟ احمد امین میگوید چون امیرالمومنین هم لایق ترین افراد است و هم نزدیک ترین فرد از لحاظ قوم و خویشی به پیامبر است از این دو جهت نیز می تواند حق ایجاد کند. به نظرم وجه دلالت ها خوب بود که به هر صورت ذکر میشد بله نظریات رقیب نیز بسیار مهم است و باید مطرح شوند در کل نظریه بسیار خوبی است اصل نظریه کاملاً مورد قبول است و من فکر می کنم که اختلاف نظر صرفاً در خصوص تاریخ است که باید تقویت شود.
حجت الاسلام دکتر غلامحسن محرمی
عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدعو کرسی
من می خواهم در دفاع از جناب آقای جبرییلی عرض کنم. در خصوص اشکالاتی که جناب آقای صفری فرمودند چون ایشان چهره ای تاریخی نیستند به این جهت دقت کافی در حوزه مباحث تاریخی ندارند. جناب جبرئیلی کاملا معتقدند که تشیع همان دین اسلام است، معتقدند به اینکه پیامبر اکرم(ص) اولین کسی است که به پیروان امیرالمومنین(ع) شیعه اطلاق کرده و معتقدند، این را می دانند و به این واقف بوده اند که لفظ شیعه در آن زمان به گروهی از مومنین اطلاق می شد. در خصوص بحث تطور نیز همین است. البته جناب آقای صفری خیلی دقیق فرمودند که این یک قدم به جلو است از جریان سنتی و خودشان هم عقب رفت کردند. فرمودند که من قائل هستم به اینکه تشیع در عصر پیامبر بوده است. از این جهت که جناب صفری میدانند این مطلب غیرقابل انکار است. ایشان فرمودند معنای تشیع بر محور امامت امیر المومنین است. این چیزی است که در هر عصری با سایر چیزهایی که به آن اضافه می شود سازگار است و در زمانهای دیگر به تشیع چیزی اضافه شده است.
ولی ما به این قائل نیستیم که به تشیع چیزی اضافه شده است، ما میگوییم تشیع یک دین است. از ابتدا جامع و کامل بوده و همانطوری باید باشد که صاحب دین آورده و به ما گفته است نه اینکه زمان پیامبر دین چیزی بوده در زمان حضرت علی تغییر کرده و در زمانهای دیگر کامل تر شده است ما این را قبول نداریم.
در این صورت ما با یک بدعت مواجه هستیم و غلط است این جا اشکال دارد ما این را نمی پذیریم البته اشکالی به جناب آقای جبرئیلی وارد است و آن اینکه بازه زمانی را به صورت دقیق مشخص نکردند و دوستان نیز به حق فرمودند.این نیز بر میگردد به روحیه کلامی ایشان، ایشان یک عالم کلامی است و از این لحاظ قابل دفاع است. این که جناب آقای صفری فرمودند قبل از امام محمدباقر(ع) سخت است و بعد از امام باقر(ع) سخت نیست را قبول ندارم. اولاً حدیث سخن امام باقر همان سخنان امیرالمومنین است. وقتی حضرت امام باقر علیه السلام صحبت میکنند گویا که از امیرالمومنین آن سخن را بیان کرده اند.
نکته دیگری جناب آقای صفری فرمودند در خصوص تمسک فقه در دوران امام علی علیه السلام. ببینید در آن زمان مگر فقه چقدر مطرح بوده است؟ شما می فرمایید شیعه فقه نداشته است و فرمودید نجاشی گفته است که امام باقر علیه السلام فقه را یاد داد؟ این یک روایت است. ما در دوران حضرت امیرالمومنین مگر چقدر فقیه داشتیم؟ امیرالمومنین(ع) نخستین فقیه است صحیح مسلم آورده است که کتاب قضای امیرالمومنین در زمان ابن عباس نوشته شده و از آن یک ذراع کم کردند. اصلاً فقه در آن زمان این طور جدا شده بود؟ نشده بود! اینها را باید در نظر گرفت ما اصلاً کتاب فقهی داشتیم؟ اصلا کلمه فقیه از زمان امام سجاد علیه السلام پدید آمده به فقهای هفتگانه مدینه اطلاق شده بود.
در خصوص تحلیل تاریخی نکته ای فرمودند. تحلیل تاریخی غیر از استناد به گزارشات تاریخی است؟ این را نمیدانیم. در فرمایشات محوری جناب آقای صفری صحبتی بود که این منابع متقن نیستند. اینکه منابع برای قرن سوم و چهارم است اگر زودتر از قرن سوم مگر چند کتاب تاریخی داریم؟ کدام کتاب ما برای قرن دوم و اول است؟ اگر داریم چه چیزی از آنها مانده است؟ فقط یک ابن هشام داریم که برای قرن دوم و سوم است. حالا ممکن است که کتبی از ابی مخنف داشته باشیم که در آنها هم حرف است. کتاب ها اکثراً برای قرن سوم به بعد هستند. در ثانی برای بحثی که در منابع داریم این را در نظر بگیریم که منابع شیعه چقدر اعتبار دارند، منابع اهل سنت چقدر اعتبار دارند؟ آقای دکتر فرمودند که مخاطب ما اهل سنت هستند، نه اینگونه نیست اتفاقا الان مشکل در خود ماست و باید کشف واقعیت کنیم. منابع شیعه بهتر برای ما کشف واقع می کنند یا اهل سنت؟
یک نکته هم به آقای جبرئیلی عرض کنم اینکه جایگاه امامت معنوی امیرالمومنین و شیعه اعتقادی را اثبات کنیم این که شیعیان در طول قرن اول در سقیفه و غیر سقیفه جاهای دیگر استدلال کردند برای حقانیت سیاسی امیرالمومنین، این ها امامت معنوی و اعتقاد شیعه است، اینها امامت و اعلمیت و مرجعیت علمی ایشان را می رساند و مفهوم امامت امروزی یک چشمه آن این می تواند باشد. البته کلید واژه های دیگری نیز وجود دارد که می توان این را به اندازه کافی در قرن اول در همان عصر امیرمومنان ثابت کرد یک چشمه آن را نیز یعقوبی آورده است خطبه هایی که در بیعت امیرالمومنین(ع) خوانده شد و وصی الانبیا، وارث علم الانبیا و … .
حجت الاسلام دکتر محمدباقر پورامینی
عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدعو کرسی
می خواهم یک نکته را در خصوص بحث منبعشناسی عرض کنم. معمولاً تکیه ما به مسلک رجالی است و این سبب میشود که از مسلک فهرستی غافل شویم! به هر حال اگر دقت کنیم دو فهرست معروفی که نوشته شده از قرن پنجم است. نجاشی ۴۵۰ قمری و طوسی نیز سال ۴۶۰ قمری هستند. به هر حال ما میتوانیم به نوعی یکی دو قرن جلوتر برویم حتی عصر معصومین علیهم السلام را بررسی کنیم. همان مبنایی که جناب آقای مددی پیگیر هستند و خیلی تحول خوبی هم میشود در این زمینه که برآیند آن مجموعه فهارس شیعه شد که ۸ فهرست احیا شد. البته احیای آن هم بر اساس همین دو متن نجاشی و شیخ طوسی است. با فهرست احمد بن محمد بن عیسی هم شروع شده و بعد هم حمید بن زیاده.
همان احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ القومینی که او را از قم تبعید کردند یکی از شاخصه های ایشان مبارزه با غلات بود؛ مثلاً همین فرد کافی از او نقل می کند مرحوم کلینی با دو واسطه بحث نزول روح الامین را ذکر میکند که در شب قدر هم چنان که بر پیغمبر نازل میشد بر ائمه هدی هم نازل شده است، فکر میکنم در این بحث حضرتعالی، مسلک فهرستی خیلی میتواند راهگشا باشد.
حجت الاسلام دکتر محمدصفر جبرئیلی
عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
از نکات بسیار خوب ناقدان و محترم و مدعوین گرامی خیلی خیلی تشکر می کنم همیشه از آنها یاد گرفته و یاد می گیرم. خدمت جناب استاد صفری فروشانی عرض می کنم در مسائل تاریخی بنده قائل هستم از زمان رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت امیر(ع) یعنی از یازدهم تا چهلم هجری قمری. ولی من معتقد هستم باید در این گونه موارد از روش ترکیبی بهره برد من نمی توانم از روایات استفاده نکنم. خصوصا روایات خاص. حالا ممکن است بگویید برخی روایات مشکل سندی دارند و در آنجا باید با هم بحث کنیم مثلاً در روایتی از امام صادق علیه السلام است که میفرمایند: من السابقین الذین رجعوا…
ممکن است آقایان بگویند سندش مشکل دارد.من اصرار داشتم از اصول کافی و غیره حدیثی نیاورم و عرض کردم منابع اصلی بنده همان سه مورد بود من در بحث تاریخی معتقد به ترکیب هستم. ما نقد جناب آقای مدرسی در فرایند تکامل را نمی توانیم تاریخی بحث کنیم. نه حدیثی تنها نه رجالی تنها. حتما باید ترکیبی از اینها باشد حالا جناب آقای مدرسی خود تنها این کار را کرده است خوب ایشان باسواد و زحمت کشیده است علمیت ایشان را قبول داریم سابقه ایشان را قبول داریم.
من در مقالهای که در فصلنامه علمی پژوهشی قبسات شماره ۴۵ چاپ شده است آنجا در نقد جناب آقای مدرسی مقالهای داشته و به خوبی پاسخ داده ام ولی معتقد به ترکیب هستم. در خصوص مفهوم شناسی، بیانات اساتید را قبول دارم و بحثی ناظر به ولایت است و تشیع حتی من تحقیق دیگری راجع به مقام معظم رهبری دارم بخشی را از آنجا کپی کرده و اضافه کردم ولی فرصت نداشتم آن را ویرایش کنم البته بعداً برای خودم تغییر دادم ولی فرصت نشد برای اساتید ارسال کنم. مرجعیت انحصاری را قبول دارم و جالب است که در عرصه سیاسی و عقیدتی نیز قبول دارم.
ما در حال حاضر با چند نفر از طلاب فاضل مرجعیت سیاسی عقیدتی را به خوبی بحث می کنیم. حرف ابان ابن تغلب از قدیم برای من حرف پسندیدهای بود در رجال نجاشی صفحه ۱۱۲ البته جناب آقای صفری فروشانی یک مطلبی که فرمودند من متوجه نشدم منظورشان امام محور بود یا امامت محور؟ که فکر میکنم هر کدام یک بار معنایی خاص و متفاوتی دارند. لذا من جوهره تشیع را قبول دارم ولی عرضم این است که این جوهره صرفاً سیاسی نبود اعتقادی هم بود. من معتقد بودم که این منصوب است منصوص است مفترض الطاعه است، خطا نمیکند، ولو واژه عصمت اصرار دارم که بگویم نیست. در خصوص گونه ها گونه اجتماعی برای بنده نیست مربوط به جناب آقای مبلغی است که من در مقاله آورده و بررسی کرده ام.
بحث رقیب را حتماً باید جدی بگیریم من در صدد نبودم خواستم این حرفها را بزنم که بگویم این دیدگاه ها هست و من به آنها توجه داشتم هدف این است که اینها را در این کرسی ها مطرح کنم برای اینکه نظرات رقبا را بشنوم و درصدد تکمیل این تحقیق بر بیایم این را بنده هم قبول دارم که در برخی مسائل واقعاً دلیل انباشتی داریم. می توانیم دلایل انباشتی از شیعه و اهل سنت بیاوریم. شیخ مفید در آخر نصره الجمل تاکید میکند که من هر چه نوشتم از اهل سنت آوردم چون دغدغه او دفاع بوده لذا از شیعه نیاورده و همه مستند است. رجال کشی مستند است وقعه الصفین مستند است و در همه این ها پر از سند است که چه روایتی از چه کسی نقل شده و سفت و محکم بیان گردیده است تدوین که نداشتیم باید چه کار کنیم وقتی این در شیعه در سنی بیان نشده است باید به کجا مراجعه کنیم؟ خلا که نبوده، نسل به نسل و سینه به سینه بوده است.
دکتر نعمت الله صفری فروشانی
عضو هیات علمی جامعه المصطفی العالمیه و ناقد کرسی
تشیع با آنچه که نزد ائمه علیه السلام است متفاوت است تشیع یعنی ظهور و بروز. اینکه تشیع از همان ابتدا دین کاملی بوده است همه قبول داریم ولی این دین نزد چه کسی بوده است نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام. آیا مالک اشتر علم غیب می دانست و اعتقاد داشت و به ولایت تکوینی اعتقاد داشت؟ به ولایت تشریعی اعتقاد داشت؟ اگر داشته ظهور و بروز آن کجا بوده است شاید اعتقاد داشته ولی ظهور و بروز آن کجاست؟ ما دنبال این هستیم که اثبات کنیم و قرینه برای این میخواهیم وگرنه فرمایش ایشان را قبول داریم و اینکه میگوییم اضافه می شود از این جهت است. در خصوص اینکه فرمودند جناب استاد جبرئیلی کلامی هستند میخواهم عرض کنم برخی از کلمات ایشان نیز کلامی است مثلاً کلام امام باقر علیهالسلام سخن امیرالمومنین است این کلامی است و از نظر تاریخی سخن امام محمد باقر علیه السلام برای قرن دوم و سخنان امیرالمومنین برای قرن اول است بله اگر شما استناد حدیثی بخواهید کنید استناد کلامی بخواهید کنید اینطور است ولی از نظر تاریخی آن در یک بستر با مخاطب خاص خودش است و در یک شرایط است و دیگری در شرایط خاص خودش. در خصوص تحلیل چندین مقاله و سخنرانی داشته ام. یکی در خصوص چیستی تحلیل است، چیستی تحلیل تاریخی در مبانی اهل بیت، کارآمدی تحلیل در مباحث عاشورا، کارآمدی تحلیل در مباحث مهدویت، به بسترشناسی، زمان شناسی، مکان شناسی، موقعیت شناسی، شخصیت شناسی، مفهوم شناسی، تحول شناسی، در تحلیل توجه دارم و معتقدم آینده دفاع از کلام با تحلیل است با متن نیست متنها کارآیی ندارند متن ها اضافه نمی شوند زنده نمی شود پویا نیستند اما تحلیل واقعا پویاست و به ما قدرت دفاع و توانمندی می دهد و هر کس سراغ تحلیل نرود ضرر کرده است.
استاد جبرئیلی می فرمایند معتقد به روش ترکیبی هستند بنده هم عرض کردم اگر روش ما تاریخی باشد نه که به اسناد و روایات توجه نمی کنیم میخواهم عرض کنم که تحلیل هم حتما باید باشد. درباره منابع نیز ما میگوییم کلیت منابع را قبول نداریم ولی باید روایت محور باشیم بنده روایت محور هستم نه کتاب محور اگر به کشی یا کافی می خواهید استناد کنید باید آن روایت را بیارید و ببینید وضعیت آن چگونه است نه کلیت کتاب را.
دکتر محمد جاودان
عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و ناقد کرسی
جناب استاد جبرئیلی فرمودند مخاطب، اهل سنت نیستند چرا اتفاقاً مخاطب اصلی اهل سنت هستند. اگر در شیعه هم کسی باشد که این را قبول ندارد موضع او شبیه به موضع اهل سنت خواهد بود. بنابراین اگر کسی باشد در درون شیعه که موضعش اهل سنت نباشد ولی آن زمان را قبول نداشته باشد و متاخر قبول داشته باشد ما با روش کلامی می توانیم با او بحث کنیم اگر کلام را قبول داشته باشد و الا در هر بحثی بین دو طرف است اگر هر کسی بگوید آنچه نزد من است معتبر است این بحث هیچ وقت به جایی نخواهد رسید باید ابتدا طرف خود را بشناسیم بعد سراغ ادله برویم که مرضیالطرفین است.
اینکه فرمودند سراغ حضرت زهرا سلام الله علیها برویم بله خیلی خوب است به شرطی که بتوانیم وجوه دلالت این مخالفت های حضرت زهرا(س) با دیگران غیر از حضرت علی(ع) را اثبات کنیم و این نکته بسیار مهمی است.
این که فرمودند شیعه رو به افول بود جنبه عملی قضیه است یعنی تشیع به یک معنا نتوانست آنچه که در عهد رسول خدا(ص) بود را به کرسی بنشاند و به محاق رفت ولی به هر حال در اینجا ظهور کرد یعنی اعتراضاتی که در آنجا شد حرفهایی که زده شد مواضعی که گرفته شد ظهور بود ظهور یعنی جرقه زدن. معلوم بود اساسی بود که بر آن اساس جرقه زده شد. اینکه در بحث روشی فرمودید ترکیبی است درست است و ما نیز عرض کردیم که وقتی میگوییم تاریخ فقط مرادمان کتب تاریخی نیست ولی شما باید بگوید از یک حدیث چگونه استفاده تاریخی می کنید کدام حدیث را چگونه و با چه شرایطی این نکته مهم است و الا همینطور است که هر چیزی که کمک کند به اثبات آن قضیه که منطقی و معقول باشد طبعاً میتواند در این روش ها بیاید. مثلاً فرض کنید روایتی فقط در کتابها و منابع ما هست در تاریخ دنبال کنید چیزی از مضامین آن ظهور و بروز نداشته است و در منابع دیگر آن نیز نیامده است البته که این کاربرد درون مذهبی دارد ولی نمیتواند در این بحث شما مورد استفاده قرار بگیرد.
این نکته مهم است که ما تشیع را به لحاظ تاریخی دنبال می کنیم نکته بسیار مهمی است یعنی می خواهیم بدانیم در عرصه عینیت اجتماع چه اتفاقی برای تشیع افتاده است و الا اصل تشیع نزد کسانی از اصحاب خاص در میان المومنین بوده و از عهده پیغمبر بوده منکر نیستیم ولی ما بحث مان اینجا تاریخی است و طبعاً بحث تاریخی اقتضائات خاص خودش را دارد و روش شناسی خاص خودش را دارد. خوب بود جناب دکتر جبرئیلی پیشینه را بحث میکردند اگر وارد پیشینه میشدند که چه نظراتی کلاً راجع به پیدایش تشیع هست و آن وقت معلوم می شد جایگاه نظریه خود ایشان چگونه است. پیشینه گفته میشد نظرات مشخص میشد و می دانستیم که دیگران چه کسانی چه وقتی گفتند و چه شواهدی بر این مسئله مطرح است مهم بود و خوب بود.