حاکمیت ارزش های دینی
نوشتاری از سیدکاظم سیدباقری عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
لفظ «جاهلیت» در حقیقت، شامل تمام پدیدههای خشونت، درندگی، استبداد، خودپرستی و… میگردد. در این دوران، زور و قدرت، حرف اول را می زند، اراده ظالمان، قانون محسوب میشد و قبایل همواره سرگرم حمله به یکدیگر بودند، پس دلاوری در جنگ و پیکار و استقامت در برخوردهای قبیلهای، دارای اهمیتی دوچندان بود.
سازمان قبیلهای اعراب مبتنی بر اصل خویشاوندی یا همخونی که عامل وحدت و عصبیت اجتماعی محسوب میشد، قرار داشت. بنابراین، پایبندی جوانمردانه به خویشاوندان و فداکاری بیچشمداشت در راه ایشان از جمله آرمانهای والای زندگی شمرده میشد. برخی از پژوهشگران نیز با استناد به شواهد، «جهالت» را در برابر «حلم» می دانند. مسلم است که جاهلیت در برابر «اسلام» است و بنابراین، مقصود از جاهلیت، در قرآن، عصری است که با تمام موازین و ارزش-های اخلاقی و دینی و فرهنگی، درست در مقابل اسلام بوده است.
در نهج البلاغه، حضرت علی(ع)، جاهلیت را این گونه وصف کرده و مورد انتقاد قرار داده است:
همانا خدا محمد را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید، رساند. آن هنگام، شما ای مردم عرب! بدترین آیین، را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده. منزلگاهتان سنگستان های ناهموار، همنشین تان گرزه مارهای زهردار. آب تان تیره و ناگوار، خوراک تان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سرآلوده به خطا.
و نیز در خطبه ۹۵ چنین می فرماید:
او را برانگیخت، در حالی که مردم سرگردان بودند و بی راهۀ فتنه را می پیمودند، هوا و هوس آنان را سرگشته ساخته، بزرگی خواهی آنان را به فرو دستی انداخته بود، از نادانی جاهلیت، خوار، سرگردان و در کارها نااستوار به بلای نادانی گرفتار. او که درود خدا بر او باد, خیرخواهی را به نهایت رساند, به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظه نیکو, مردم را به خدا خواند.
در جامعۀ جاهلی، قبیله و انگاره های قبیلگی حاکم است، قبیله، گروهی از مردم دارای سرزمین واحد، زبان مشترک و فرهنگ، راه و رسم زندگی نسبتا یک نواخت، متشکل از چند گروه محلی می باشد و در راس آن قدرت سیاسی و مدیریتی خاص، اعمال نفوذ و رهبری می کند. این جماعت به نَسَب واحد و جدّ اعلی می رسند؛ در نزد عرب زمان پیامبر(ص)، بالاتر از آن، اجتماعی وجود نداشت.
در این دوران، ارزشهایی چون شجاعت در پیکار، بردباری در مصائب، وفاداری به قبیله و رئیس آن، سخاوت با نیازمندان و تنگدستان، مهماننوازی و پافشاری در انتقام، مطرح است که طبعا به اندیشه ای برتر در حوزۀ سیاسی نمی-انجامد؛ از دیگر سو، تعصب های ناروا افراد جامعه را به پایبندی نسنجیده و غیرعقلی به عادات خرافی گذشتگان، شدت عمل در کارها، خشونت، عدم
آرامش و شکیبایی، عدم باور به خدا، و پیروی از خواسته های نفسانی می کشاند. قرآن کریم از این، پنداشته های ناروا و اصرار بر آنها، به «حمیت جاهلی» تعبیر می کند:
إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوی
در چنین جامعه ای و پس از سه سال دعوت پنهانی، پیامبر گرامی اسلام(ص) با فراخوان عمومی، دعوت «آشکارا» به اسلام را آغاز کرد. رسول خدا (ص) در اوائل بعثت و دعوت علنی، نزد قبیله «بنی عامر بن صعصعه» که از قبائل بزرگ و متنفذ عرب بود رفت و آنان را به اسلام فراخواند. رئیس قبیله گفت اگر من این جوان را از قریش بگیرم به دست او بر عرب چیره خواهم شد. در پاسخ به دعوت پیامبر (ص) گفت: اگر در این امر با تو بیعت کنیم و در پرتو حمایت ما، خداوند تو را بر مخالفان چیره سازد، آیا امارت و زمامداری بعد از تو برای ما خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمود امر جانشینی به دست خداوند است و هر جا که بخواهد آن را قرار می دهد؛ رئیس قبیله با توجه به این امر از پذیرش اسلام، خودداری کرد.
همۀ این امور بر آن است که در دولت آن حضرت، ارزشهای الهی حاکمیت داشت.