کرسی علمی ترویجی «برهان تاریخی بر تحریف ناپذیری قرآن کریم» توسط گروه قرآن پژوهی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه با همکاری دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، روز چهارشنبه مورخ ۱۸ دی ماه ۹۸ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی- ترویجی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام دکتر محمدحسن جواهری
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
لازمه هر پژوهش، تناسب روش با موضوع و مسئله مورد پژوهش است. مسئله کلامی را باید با روش کلامی و مسئله فلسفی را با روش فلسفی و مسئله تاریخی را با روش تاریخی بررسی کرد. قرآن در عین اینکه جاودانه و فراگیر است، در بستر تاریخ نازل و تدوین شده و از این رو متنی تاریخی است (سخن در مسائل برون قرآنی است نه معارف قرآن)؛ شبهه مربوط به تحریف نیز حیثیتی تاریخی دارد و از این رو بایسته است در نقد شبهه تحریف نیز روش تاریخی ملاک قرار گیرد. گذشته از تقدم رتبی، با توجه به این که فرآورده این برهان نقض امکان تحریف و تحدید و یا حذف کلی ظرفیت آن است, از این جهت نیز تقدمی دارد که مزید توجه به آن را موجب میشود. در مجموع برهان تاریخی هر داده تاریخی را در فضا و سیاق حاکم بر آن بررسی میکند و تنها به بررسی و ارزیابی رجالی و دلالی بسنده نمی کند و برای دستیابی به چنین تحلیلی در دادههای تاریخی ناگزیر به صورت حداکثری همه قرائن و شرایط و تمام جزئیات مورد توجه قرار میگیرد؛ زیرا بسیار است که توجه به فضای حاکم بر مقطع تاریخ حادثه در تفسیر حادثه دخیل است و این نکته بسیار مهم است که غالباً مورد غفلت قرار گرفته است؛ بنابراین, ساختار بحث حاضر را میتوان در صورت برهانی ذیل خلاصه کرد:
الف) بر اساس گزارههای تاریخی، جمع و تدوین قرآن در فضای خاصی انجام پذیرفته است؛
ب) هر کتابی با چنین شرایطی جمع و تدوین شود، امکان تحریف در آن وجود ندارد؛
نتیجه) از این رو احتمال تحریف در قرآن منتفی است.
گفتنی است در بررسی ارزش معرفتی برهان تاریخی در قیاس با دیگر ادله اعم از نقلی و عقلی باید توجه داشت که فراروی این ادله محدودیتهای متعددی قرار دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
– برخی ادله در برابر شیعیانِ قائلِ به تحریف، کارآمد نبوده و تنها میتوانند در محاجه با اهل تسنن قائل به تحریف به کارآیند (مانند استدلال به حدیث ثقلین؛ زیرا آنان با تکیه بر روایات شیعی قرآن موجود را حجت میدانند، به ویژه که این روایات تأیید کننده پس از حدیث ثقلین صادر شدهاند.)؛
– از سوی دیگر، برخی ادله تنها میتوانند در محاجه با طرفدران شیعی قائل به تحریف قرآن به کار آیند و در برابر اهل تسنن قائلِ به تحریف ناکاماند (مانند استدلال به روایات شیعی لزوم عرضه احادیث بر قرآن)؛
– استدلال به آیات قرآن مانند آیه حفظ، تنها به معتقدان به قرآن اختصاص دارد و نمیتواند پاسخگوی طرفداران غیر مسلمان تحریف باشد؛
– برخی ادله تنها در حد یک ملاک و ابزار ارزیابی ظاهر میشوند؛ مانند استدلال به اعجاز بیانی قرآن برای اثبات اینکه برخی عبارتهایی که ادعا شده جزو قرآن بودهاند، در تراز اعجاز بیانی نیستند (با توجه به این که تحدی قرآن در مورد اعجاز بیانی حداقل به یک سوره است نه آیه؛ همچنین برخی اساسا اعجاز بیانی را نپذیرفته و برخی در شاخصهای آن اختلاف دارند).
اینها محدودیتهایی فراروی ادله پس از تثبیت و تحکیم آنهاست؛ لیکن برهان تاریخی از تمامی این اشکالات و محدودیتها رسته است و به باور نگارنده مهمترین و شاملترین برهان بر تحریفناپذیری است. البته این واقعیت را نیز نمیتوان انکار کرد که برخی نویسندگان که در خصوص تحریف ناپذیری به تحریر کتاب توفیق یافتهاند، بر اثر برخی آرای محل تأمل در حوزه جمعآوری قرآن، زبان و قلمشان در تحریفناپذیری کامیابی لازم را ندارد. افزون بر اینکه به باور نگارنده هنوز ابعادی از برهان تاریخی آن گونه که باید آشکار و بر آن تأکید شود، تا کنون مورد توجه قرار نگرفته است.
یکی از مؤلفههای تشکیل دهنده برهان تاریخی، ختم قرآن است. شیخ صدوق ره برای اثبات عدم تحریف قرآن به روایات ثواب ختم قرآن، نهى از ختم قرآن در یک شب و اقل مدت ختم قرآن در سه شب استناد کرده است» در اینجا بررسی چند نمونه از این روایات راهگشاست:
– از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «اقرؤوا القرآن فى کل سبع و لا تزد». پیامبر اکر(ص) به عبد اللّه بن عمرو بن عاص دستور داد که هر هفت شب یا سه شب، یک بار قرآن را ختم کند. در حالى که او هر شب یک بار قرآن را ختم مىکرد. این ماجرا در کتب حدیث اهل سنت، معروف است.
– پیامبر اکرم(ص)به سعد بن منذر فرمان داد تا قرآن را در سه روز ختم کند. سعد این توصیه را انجام مىداد تا درگذشت.
– از پیامبر(ص) نقل است که فرمودند: «هر که قرآن را در هفت شب ختم کند، کار «مقربین» را انجام داده است و هر کس قرآن را در پنج شب ختم کند، عمل «صدیقین» را بجا آورده است.» در این روایت همچنین از ختم قرآن در سه شب پرسش مىشود و حضرتش از این عمل نهى مىفرماید».
– از حضرت رسول(ص) نقل شده که فرمودند: قرآن را در هر هفت شب یکبار ختم کنید و بر این مقدار نیفزایید».
بر اساس برخی روایات ختم قرآن با آغاز آن همراه است:
– هر وقت پیامبر اکرم(ص) قرآن را ختم مىنمودند، پنج آیه از اوّل قرآن تلاوت مىکردند.» تذکر: لازمه این روایت آن است که: قرآن مجموع و اوّل و آخر آن معین شده بود.
– هنگامى که ابن عباس نزد «ابى» قرآن را قراءت و ختم کرد، ابى به او گفت: سوره حمد و پنج آیه از سوره بقره را بخوان؛ زیرا وقتى که من نزد پیامبر قرآن را ختم کردم، این دستور را به من داد». تذکر: مفاد حدیث آن است که قرآن در زمان پیامبر(ص) جمع آورى شده و اوّل و آخر آن معروف و شناخته شده بود. حال پس از این مقدمه کوتاه در باره ختم قرآن به تبیین آن میپردازیم:
بر اساس آنچه در اسباب و شأن نزول سورهها در اخبار و گزارههای تاریخی نقل شده، بیشتر سورههای قرآن تا حدود سال هفتم بعد از هجرت نازل شده بود. چند سوره و برخی آیات نیز در دو سه سال آخر عمر شریف پیامبر(ص) نازل شد. بر این اساس، در چند سال آخر عمر شریف پیامب(ص) غالب سورههای قرآن نازل شده بودهاند. حال با توجه به این که ختم قرآن یکی از کارهای اساسی پیامب(ص) و مسلمانان بوده و بر اساس برخی اسناد که برخی از آنها را در بالا نقل کردیم، بسیاری در هر هفته یکبار کل قرآن را تلاوت میکردند و نیز با توجه به وجود حفاظ بسیار در مدینه- که غالب آنها یکی از اصلیترین کارهای روزمرهشان تلاوت قرآن بوده- نمیتوان تصور کرد که این حجم بالای ختم قرآن که بالغ بر صدها هزار بار است، بدون هیچگونه نظمی رخ داده باشد! میتوان تصور کرد که در بسیاری از ایام سال به ویژه ماههای حرام و بالاخص ماه مبارک رمضان که بهار قرآن است، و نیز فصل زمستان که معمولا در جامعه متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری فعالیتهای اقتصادی با خمودی روبه رو میشود، بسیاری از ملازمان، علاقهمندان و صحابه پیامبر(ص) در مسجدالنبی گرد میآمدند و اراده ختم قرآن داشتند. طبیعی است یکی از وظایف پیامبر نیز آموزش قرائت و تفسیر قرآن بوده است و جلسات ختم قرآن در محضر آن حضرت تشکیل میشده است که به طور طبیعی فراوانی نیز داشته است، به ویژه سالهای آخر عمر شریف ایشان که مشرکان فوج فوج مسلمان میشدند (یدخلون فی دین الله افواجا) و به طور طبیعی بسیاری از آنها علاقهمند بودند در جلسات ختم قرآن شرکت کنند، با این وصف آیا میتوان پذیرفت پیامبر تقوا و نظم که آثار نظم در سادهترین امور زندگی ایشان تجلی داشته، هر بار به شکل جدیدی قرآن را ختم کرده باشد؟!
آیا میتوان پذیرفت که اهل بیت پیامبر یعنی خود پیامبر و حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا و حسنین علیهم السلام که در مجموع در همان سال آخر عمر شریف پیامبر و بلکه ماههای آخر حداقل صدها بار قرآن را ختم کردهاند، هیچ نظمی برای ختم خود قرار نداده و در این خصوص با هم هماهنگ نباشند، حتی اگر کاملا ذوقی و بدون هیچ حکمتی باشد؟ و باز آیا میتوان تصور کرد صحابهای که تلاش میکردند گامهای خود را جای گامهای پیامبر(ص) قرار دهند و حتی- چنان که در جریان فتح مکه در تاریخ ثبت شده- برای ربودن قطرات وضوی پیامبر(ص) که به سوی زمین رها میشد، برای تبرک، بر هم سبقت میگرفتند، به ترتیب پیامبر توجه نکنند و ترتیبی مخالف پیامبر برگزینند؟!
واقعا چگونه میتوان پذیرفت پیامبر با در اختیار داشتن سالهای سال فرصت این قدر به خود زحمت ندهد که برای سورههای قرآن – بزرگترین معجزه الهی و ثقل اکبر – ترتیب اختیار کند و آن را رها کند تا دیگران بلافاصله پس از رحلت ایشان به داد آن برسند و به آن سر و سامان بدهند! چه ناپسند است در باره پیامبر نظم و تقوا این اندیشه خام و ناکام!
به نظر میرسد کسانی که ترتیب یافتن جمع سورههای قرآن در زمان پیامبر(ص) و نه جمع آن از نوشتافزارهای گوناگون در بین یک جلد به شکل کتاب را انکار میکنند، به حداقل دریافت از زندگی پیامبر دست نیافته و یا از توجه به آن غافل شده و امری بدیهی را انکار کردهاند. با این وصف، زمینه تحریف در قرآن از اساس برداشته میشود؛ زیرا بسیاری از روایات تحریف بر این فرض نادرست استوارند که قرآن در زمان پیامبر جمع و ترتیب نیافته باشد.
تذکر۱: ترتیب یافتن سور قرآن در زمان پیامبر بدین معنا نبوده که رعایت ترتیب واجب است و کسی نتواند خلاف آن را انتخاب کند؛ مثلا بعد از سوره بقره سوره لقمان را بخواند، لیکن سخن در ختم قرآن و نظم شاخص برای آن است.
تذکر۲: در اخبار آمده که جبرئیل هرساله یکبار و سال آخر عمر پیامبر(ص)دو بار قرآن را بر او عرضه کرد. سؤال این است که بر اساس ظاهر روایت، آیا جبرئیل هربار که قرآن را عرضه میکرد، با ترتیبی متفاوت عرضه میکرد یا در راستای همان ترتیب سابق بوده است؟ پاسخ بدون نیاز به منابع روایی روشن است! وقتی نظم بهتر از بینظمی است و در بینظمی هیچ حکمتی وجود ندارد- که اگر وجود میداشت، به دلیل غیر عادی بودن آن نصّی دال بر آن به دست ما میرسید- چرا جبرئیل که پیامآور وحی و برگزیده فرشتگان است و در مرتبه بالاتر، خود خدای متعال از روش غیر معمول بینظمی استفاده کنند؟!
بنابراین، مسلم است که قرآن در ترتیب آیههای سور و نیز در ترتیب سور در زمان پیامب(ص) نظم کاملاً مشخصی داشته و از این رو بیپایگی بسیاری از روایات تحریف که بر اساس دخالت صحابه در تدوین قرآن استوارند، آشکار میشود. در کرسی علمی مؤلفههای دیگر برهان تاریخی نیز به بحث گذاشته شد که قرار است در قالب مقاله و کتاب عرضه شود. در پایان این نکته را نیز گوشزد میکنم که برهان تاریخی در خصوص روایات تحریف در حوزه جمع و تدوین و نیز در حوزه قرائات قابل طرح است که هریک به پژوهش مستقلی نیازمند است.
حجت الاسلام دکتر خالدالغفوری
عضو هیات علمی جامعه المصطفی العالمیه و ناقد کرسی
مواردی که در ذهن دارم را در قالب سوال از ارائه دهنده محترم مطرح خواهم کرد؛ البته این موضوع یک بحث ارزشمند علمی بوده و کاملا مشخص است که زحمات بسیاری برای تدوین و تالیف آن کشیده شده ولی هر بحث علمی نیازمند ارتقاء و تکمیل هست؛ از عنوان این بحث شروع می کنم، آیا مراد از این برهان تاریخی در حد و در عرض سایر ادله است
یا مراد این دلیل تقدم رکنی بر سایر ادله دارد یا دلیل منحصر است؟ بنده این طور از فرمایشات حضرتعالی برداشت کردم که تاکید داشتید روی انحصارِ دلیلِ نفیِ تحریف از قرآن، چون در بیانات شما این گونه آمده است که فرموده اید قرآن یک متن تاریخی است و باید با دلیل تاریخی ثابت شود!
سوال دیگر درباره تحریف است. این تحریف باید تعریف شود. تحریفی که شما میخواهید بحث و نفی کنید، صورتهای مختلفی دارد؛ منظور از حضرتعالی نفی همه این صورت های تحریف است یا بخشی از آن که نسبت به قرآن می خواهید نفی کنید؟ چون تحریف می تواند در متن یک سوره باشد در متن یک آیه باشد در ترتیب سور، در ترتیب آیات در ترتیب واژگان یا در اعراب در عبارات یا تحریف در نقیصه در زیاده باشد. این موارد اشاره نشده است و حضرتعالی توضیح کافی ندادهاید که آیا بحث شما شامل همه این صورت های احتمالی تحریف است و یا متمرکز به برخی از این احتمالات و صور است؟
شما فرموده اید قرآن یک متن تاریخی است. این تعریف ابهام دارد. آیا مراد رخدادی است که در تاریخ گذشته اتفاق افتاده است یا مراد خودش یک متن تاریخی در مقابل یک متن علمی و ادبی است؟ اگر مراد اول منظور است شامل همه موارد می شود حتی شامل سنت و همه کتب گوناگون در علوم مختلف که در زمان گذشته تدوین شده است. آیا میتوان گفت آنها نیز متن تاریخی هستند چون در گذشته تدوین شده اند؟ همه اتفاقات و وقایعی که در بستر حوادث اتفاق افتاده اند در قالب یک متن برای ما رسیده اند، برای این موارد نیز متن تاریخی صدق می کند یا خیر؟
شما در تحقیق و مقاله خود به پیشینه اشاره نکرده اید در حالی که امروز در این کرسی به پیشینه اشاره داشتید. ولی در مقاله پیشینه این موضوع لحاظ نشد است. مبانی این بخش باید مشخص شود. مبنای حضرتعالی در موارد اسناد این روایاتی که الی ماشاالله در بحث آمده است چیست؟ مبنای شما نسبت به اسناد روایات و مبانی شما در تصحیح یا تضعیف و یا در قبول یا رد این روایات مشخص نشده است، چون در برخی موارد شما مشخص کرده اید این روایت دارای سند ضعیف است تعبیر به “ضعیفُ السّند جداً” داشتهاید. مبنای این تضعیف سند چیست؟ در مقابل مبنای خود در پذیرفتن و قوی دانستن یک سند را نیز باید مشخص می کردید.
از جهت منابع، آیا بحث شما بحثی تاریخی است که از منابع تاریخی مشخص شده؟ این دایره منابع باید مشخص شود. به کدام منابع اشراف داشته اید؟ نقد دیگر به روش بحث شما است آیا در مقام نقدی که بعضی ادعا کردهاند که قرآن تحریف شده است یا روایات تحریف را می خواهید ثبت کنید یا در مقام اثبات عدم تحریف قرآن هستید یا هر دو؟
ابزار اثبات ادعای حضرتعالی چیست؟ در برخی از فرمایشات حضرتعالی از واژه روانشناسی استفاده شده است البته در نسخه عربی که من داشتم این مورد بود شاید در نسخه فارسی جور دیگری بوده باشد. در نسخه عربی شما از علم نفس (روانشناسی) تعبیر داشته اید.
اگر ابزار بحث و اثبات مشخص شد آنوقت شما می توانید و حق دارید که در عرصه روانشناسی، جامعه شناسی یا فقه و غیره ورود پیدا کنید. در اسنادی که شما آورده اید اشاره شده که مسئله تحریف قرآن خیلی رایج بوده است مخصوصاً در عرصه حدیث، یعنی مساله نادر و عجیب غریبی نبوده یک چیز کاملاً متعارف بوده است یعنی چند هزار حدیث تحریف شده است به همین آسانی، روایات تحریف شده هم زیاد هستند اطبق آماری که آورده اید وجود دارد. شما باید اینجا یک توقفی داشته باشید و راجع به این روایات تعیین تکلیف کنید. بالاخره اگر جامعه اسلامی آن زمان قابل اعتماد نیست به دلیل اینکه در روایات دستکاری کرده اند و تغییرات تحریفاتی صورت گرفته است، آیا در روایات بوده است و قرآن دستخوش تحریف نگرفته است؟ احتمال تحریف قرآن خیلی خیلی اندک است.
در مواردی که به کاربرد های آماری اشاره داشته اید می توان بر علیه خود شما بحث کرد که شما فرمودید تحریف فراوانی در سنت وجود دارد اگر نگوییم به این اندازه ۱۰ درصد از این تحریفات را در قرآن می توان تصور کرد هیچ استبعادی هم نیست مگر اینکه شما این روایاتی که می گویند در سنت همچنین تحریفاتی وجود دارد در قرآن به این اندازه نبوده است. یا ممکن است بگوید میان متن قرآن و روایات تفاوت وجود دارد مخصوصاً حضرتعالی بر اساس یک دلیل تاریخی و یک سند تاریخی بحث می کنید، یعنی حتی خود صحابه یا فقها نیز احتمالاًحقایق را عوض می کردند و روایات جعلی درست می کردند، اگر این گونه باشد ما نمی توانیم اعتماد کنیم و ممکن است نقد زیادی به ما وارد شود و اینگونه اعتماد به تحقیق از بین خواهد رفت.
منابع زیادی در مقاله شما آمده بدون اینکه استناد آنها مشخص شود تعابیری در متن شما آمده که گفته بعضی ها، برخی فلان مطلب راگفتند این بعضی ها چه کسانی و چه زمانی و کجا هستند که رد کرده یا پذیرفتهاند؟ این باید دقیق مشخص شود. آیا دلیل و برهان تاریخی شما موجب یقین و اطمینان است؟ ظن قوی است؟ احساس نمیکنید این شواهد و قرائنی که طرح کرده اید به این مقدار برای ایجاد یک یقین علمی و منطقی کفایت نمیکند؟ آیا نیاز به تکمیل بیشتر ندارد؟
نکته ای را در تحقیق مطرح کرده اید که بسیار زیبا، دقیق و ارزشمند بودمبنی بر اینکه مفهوم جمع و مراد از جمع یعنی چه؟ و در این جلسه کرسی ارائه فرمودید ولی مشخص نکردید که همه این معانی مدنظر شما است یا برخی از این معانی جمع قرآن مد نظر حضرتعالی است؟ روی این نکته خیلی مانور ندادید، نقل کردید. گفتید که این معانی جمع میشود به چهار معنا و می توان آنها را تفسیر کرد. کدام معنا مد نظر حضرتعالی است؟
یک تیتر در بحث حضرتعالی آمده است. “القرائن و الملاکات…. لتحریف القرآن”…. این تیتر ابهام دارد. منظور از آن چیست؟ ادله و قرائنی که آورده اید خوب است ولی دلالت بر اینکه قرآن بمجموعه نوشته شده است ندارد دلالت دارد که قرآن نوشته شده ولی اینکه چه مقدار از آن است نیاز به تکمیل دارد. مثلاً از واژه مصحف استفاده کردید که گفته این مصحف کامل است پس نیاز به بحث بیشتر دارد. شما فقط اعتماد کرده اید به نقل از ابن منظور در رساله لسان العرب مصحف یعنی این. در حالی که این یک نکته رکنی در بحث شماست و نیاز به بحث بیشتر و بررسی بیشتر از بعد لغوی و تاریخی دارد. آیا احتمال نمی دادید واژه مصحف نزد متاخرین معنای جدیدی پیدا کرده باشد نه در نزد پیامبر اکرم(ص)؟ و شما این روایات زمان پیغمبر (اقرءوا من المصحف) را تفسیر کرده اید به همان قرآن موجود. احتمال نمی دادید که ابن منظور یا دیگران یک معنای جدیدی از صدر اسلام تا به حال عنوان کرده باشند؟ اکثر اهل لغت مفسر بودند فقیه بودند لذا از علوم اسلامی جدا نبودند. برخی از کتابهای اهل لغت مثلاً کتاب المصباح المنیر در شرح یک کتاب فقهی است. شرح واژگان یک کتاب فقهی است و اهل لغت از جامعه و اهل جامعه به نکات جدیدی که به وجود آمد متاثر میشدند ، واژگان جدید، مفاهیم و اصطلاحات جدیدی به کار میبردند. همان اصطلاحات رایج بین المتشرعه آیا می توان گفت یک حدیث در زمان پیغمبر که واژه مصطف در آن بوده است بر این مبنا که ابن منظور در سالیان بعد آن را به کار برده است ما آن را به اسم کل قرآن و جامع بگیریم؟ به نظر بنده ابن منظور و لسان العرب هیچ ارزشی علمی ندارند. کتابهای علمی و منابع دقیق قبل از ایشان را باید عنوان میکردید این مسئله خیلی حساس است و دقت در این موارد لازم است. شما برخی موارد را در تحقیق خود آورده و به قول مجاهد آنها را رد یا تایید کرده اید. ممکن است یک روایتی از یک فرد وجود داشته باشد و بسیار دقیق و محکم و مستند باشد ولی روایتی از افراد مختلف مطرح شده باشد ولی استناد قوی نداشته باشد و دقیق نباشد این هم نیاز به اثبات ندارد. الان خیلی از نظرات مشهور را آقایان رد می کنند ولی ممکن است نظری را یک فرد فقط گفته باشد ولی همه روی آن اجماع کنند.
در خصوص مباحث سندی عرض کردم. مبانی آنها مشخص و مطرح نشده خود مباحث سندی گاهی در تحقیق شما دیده نمیشود. اینکه جزو روایات است یا اسناد تاریخی است؟ در تحقیق خود مطالبی را آورده و قرار داده اید مبنی بر اینکه: ممکن نیست اصحاب اعتراض نکنند یا امیر مومنان اعتراض نکنند، این ممکن نیست که شما فرموده اید از جهت مراد معنای استحاله منطقی است یا مراد از آن استبعاد است؟
گاهی در برخی موارد تعارضاتی وجود دارد. گاهی شما یک روایت را رد کرده اید چون تعارض دارد آیا این کفایت می کند که یک روایت یا سند تاریخی یا یک سند روایی را اگر یک روایت معارض دارد پس از بین برود و نادیده گرفته شود و هیچ ارزشی نداشته باشد؟ بالاخره در مسئله تعارض روایات یا اسناد باید مبنای شما روشن باشد. در کل توقع داشتم که در این مقاله با حجم عظیمی از مستندات تاریخی و منابع مختلف مواجه شوم در حالی که اینها را در تحقیق شما مشاهده نکردیم.
حجت الاسلام دکتر سیدکریم خوب بین خوش نظر
عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم و ناقد کرسی
جناب استاد جواهری متن عربی نظریه خود را به عربی ترجمه کرده بودند که بسیار ارزشمند بود چرا که من می دیدم حتی در متن عربی ایشان عباراتی اضافه شده که در متن فارسی نیست و به تبیین موضوع بحث بسیار بیشتر کمک می کند و این بسیار قابل تقدیر است.
نکتهای که جناب استاد خالدالغفوری روی آن دست گذاشتند اما به گمان من توضیح بیشتری را می طلبد را نقل می کنم. در صفحه دوم این مقاله ارزشمند، مولف محترم بیان می کنند و قصد دارند ارزش معرفتی برهان تحریف ناپذیری را تبیین کنند. آنچه که به ذهن می رسد این است که آیا این برهان تاریخی در عرض سایر ادله هست یا تقدم و تاخر بر آنها مترتب است؟ تکلیف این را استاد جواهری می خواستند به گونه ای روشن کنند و آن این است که به ناچار در سایر ادله حکم عدم کفایت می دهیم. البته حساب قرآن جداست ولی در سایر ادله عقلی و نقلی ایشان حکم به عدم کفایت صادر کردهاند. قرآن هم فقط مختص به معتقدان به قرآن کریم است بنابراین اینجا چه اتفاقی میافتد؟ قرآن تاریخی ارزش معرفتی اشکال میکند و این در رتبه متقدم بر سایر ادله است، قرآن که برای مختصین و معتقدین مختص است. ایشان برای ادله نقلی و عقلی محدودیتهایی ذکر کردند که از آنها استفاده به عدم کفایت می شود یعنی آن ادله برای عدم کفایت و عدم تمامیت هستند بنابراین ما نمی توانیم به آنها استناد کنیم و لاجرم باید سراغ برهان تاریخی برویم!
همین جا می توانیم این سوال را مطرح کنیم که اگر تا این مقدار برای برهان تاریخی ارج و قرب قائل میشویم الان شاهد هستیم که در مورد یک پدیده خاص دو نفر یا تعدادی از افراد از منظر تاریخی پدیده را مورد بررسی قرار می دهند در عین حال هم احکام متفاوت و متناقضی از آنها صادر میشود یعنی نسبت به یک پدیده واحد نظرات و آراء تاریخی متفاوتی ارائه میکنند که به گمان این برهان هم میتواند از این حیث مورد خدشه واقع شود و عدم کفایت آن برهان تاریخی بدهیم.
نکته دیگر این است که این برهان تاریخی آن قدر منزلت یافته است که گویا فرا برهان است و هیچ برهان دیگری توان مقابله با این برهان تاریخی را ندارد و ما باید همه مطیع این برهان تاریخی بشویم، این چیزی است که افرادی که این مقاله را مطالعه می کنند به ذهنشان متبادر خواهد شد. گرچه بنا بر ادله عقلی و نقلی به همین راحتی نمی توانیم حکم به عدم کفایت دهیم امایکی از ادله اینجانب بر عدم کفایت برهان تاریخی این است که مگر می شود و می توان یک برهانی را اینقدر و مرتبط قائل شویم بدون اینکه آن را مبتنی بر پارهای از مبانی کلامی و تفسیری بدانیم و این شدنی نیست حتی اگر این گونه هم باشد و مبتنی بر اینها باشد لاجرم این برهان آن هم برای همه آن چنان که به اندازه نگارنده محترم ادراک فرمودهاند برای همه قابل پذیرش و مقبول نخواهد افتاد لذا این برهان از این حیث دچار چالش است.
استاد جواهری از قرائن و سنجه هایی صحبت کردند که به واسطه آنها خواستند برهان تاریخی را قوت ببخشند و تاکید و تثبیت کنند و مورد پذیرش اذهان علمی قرار بدهند و تاکید و تثبیت کنند. حال نکته این است وقتی بسیاری از کتبی که در باب علوم قرآنی و به ویژه در باب تحریف قرآن کریم تدوین و تعریف شده مراجعه می کنیم می بینیم آنچه را که استاد جواهری به عنوان یک برهان بلامنازع در نظر گرفته و معرفی می کنند خود این برهان از نگاه سایر مفسرین و کسانی که اشتغال به علوم قرآن کریم دارند به لحاظ رتبه خیلی پایین است. یعنی از حیث رتبه اگر بخواهیم لحاظ کنیم نمره بسیار پایینی میگیرد و این برهان به نوعی خودش قرینه لحاظ میشود و چیزی که قرینه است را در جایگاه دلیل نشانده و آن را به عنوان یک برهان معرفی می کنیم در حالی که در سایر کتب علوم قرآنی به مثابه قرینه به شمار می آید در حالی که اینجا سنجه ها و قرینه هایی را مطرح کردند مثل جمع قرآن کریم مثل وجود قراء فراوان و … و شش موردی را برشمردند و همه را قرینه برای اثبات این برهان تاریخی لحاظ کردند که به گمان من جای بحث فراوان دارد.
نکته دیگری که خیلی مهم است و آقای خالدالغفوری فرمودند و بنده تکمیل می کنم استاد جواهری به نقل از مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی چهار معنای جمع قرآن را فرمودند و بعد هم معنای پنجمی را به آن اضافه کرده و پیشنهاد دادند. معنای پنجم را به معنای برگزیده و مختار خودشان تلقی کردند. حال نکته این است که در مراجعه به متن تحقیق تعاریف های چهارگانه به ویژه معنای دوم و سوم یک مقدار ابهام داشت به ذهنم رسید به متن عربی مراجعه کنم و خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدم استاد جواهری عین آراء معانی چهارگانه ای که استاد فاضل لنکرانی نقل کردهاند را عینا آوردهاند. ولی یک سوال اینجا ایجاد می شود اولاً معنای که آیت الله فاضل لنکرانی فرموده اند اضافاتی دارد که در ترجمه متن فارسی نیامده است. ثانیاً معنای دوم از معانی چهارگانه ی جمع، آیت الله فاضل لنکرانی خود تصریح میکنند به اینکه ” هذا هوالجمع المتحقق فی عصر النبی”؛ این همان جمع متحقق در عصر نبی مکرم اسلام است. به گمان بنده محقق محترم حتماً باید حداقل همانطور که در متن عربی این صحبت مرحوم فاضل را آوردهاند در متن فارسی نیز می بایست عین همان موارد تعریف های چهارگانه را مطرح کنند و بعد اضافات خود را به آن ملحق کنند.
وقتی شما مقاله را عربی منتشر می کنید و این عبارات عربی را نیز ذکر می کنید وقتی عبارتی را از مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی آوردهاید که ایشان تصریح دارد که این این معنای دوم همان معنایی است که دقیقا در عصر پیامبر تحقق یافته است به گمان بنده شما حداقل باید آن معنای پنجم و مختار و برگزیده خودتان را متفاوت از معنای دوم مرحوم فاضل لنکرانی بیان کنید و خوب که دقت می کنیم می بینیم دقیقا همان است. هیچ تفاوت ماهوی بین آنچه مولف به عنوان معنای پنجم جمع قائل میشود با معنای دوم مرحوم فاضل لنکرانی که در کتاب شریف و بسیار ارزشمند المدخل دارند هیچ فرقی ندارد. اگر مقداری عبارت پردازی ها را اگر کنار بگذاریم میبینیم که این همان است بنابراین اگر بگوییم این همان نیست حداقل ما وظیفه داریم چون مرحوم فاضل لنکرانی تصریح به این معنا کرده اند حداقل وجه تفاوت آن معنا را باید با آنچه خودمان به عنوان معنای برگزیده گفتهایم برای خواننده و شنونده روشن کنیم؛
نکاتی را نیز باید به عنوان نقطه قوت کار عرض کنم. در متن مقاله عربی اضافاتی است که بسیار مقاله را قابل فهم تر از مقاله فارسی کرده است، گرچه ترجمه بسیار خوبی از مقاله فارسی انجام گرفته است ولی ویرایشی به متن عربی نیز وارد است که البته همه اینها چیزی از ارزش تحقیق جناب استاد جواهری نمیکاهد و همه در راستای تکمیل و ارتقای این نظریه است.
حجت الاسلام دکتر محمدحسن جواهری
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
در پاسخ به فرمایشات جناب استاد خالق غفاری باید عرض کنم این نظریه در سطح یک کتاب ۳۰۰ صفحهای تدوین شده است. مقاله ای که من در این کرسی ارائه دادم خروجی یک نقاله بود که برای همایشی با محوریت آراء قرآنی مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی رحمه الله علیه نوشته شده بود. این مقاله را به آن مناسبت تدوین کرده و ارسال کردم و در مناسبتی ترجمه کردم و به جای دیگری ارائه دادم که البته هر دوی آنها نیاز به ویرایش دارد. به هر حال ما با محدودیت مواجه هستیم و در این مقاله با محدودیت ۸ هزار کلمه مواجه بودیم. مثلاً در خصوص بحث مصحف که فرمودید نیاز به توضیحات زیادی دارد ولی ما طی یک صفحه در مقاله اشاره بودیم که مصحف امیر المومنین علی علیه السلام نه تنها در ترتیب آیات هیچ تفاوتی نداردکه در ترتیب سور به خلاف چیزی که آقایان میگویند و ادعا میکنند نیز تفاوتی ندارد ولی برای این مطلب حتی یک سند نیز وجود ندارد. من یک مقاله مستقل برای این موضوع دارم که در این صورت مشخص می شود منشاء خطا کجا بود. اشتباه در برداشت بوده است و یک روایت بسیار ضعیف و به شدت غیر قابل اعتبار. فرمایش جناب آقای خالدالغفوری باید به روشنی بیان شود که این سند بسیار بی اعتبار است.
از بزرگان و اساتید ما مثل مرحوم صدوق در اعتقاداتش صریحاَ روایت نقل کرده اند اولین روایت کاملاً موید عرض بنده است. در خصوص اینکه جایگاه برهان تاریخی چیست من عرض کردم. یک وقتی به لحاظ روشی نگاه میکنیم قرآن فرازمانی، فرامکانی، ادبی و جاودانه است و محدود به تاریخ نیست ولی در یک مقطعی نازل شده است و شبهه نیز به این مقطع بازمیگردد. از رحلت پیغمبر تا توحید مصاحف؛ قبل و بعد از آن هیچ بحثی نیست. پس ما وقتی می گوییم متن تاریخی به این لحاظ است نه اینکه مثل کتاب دیگر در تاریخ محدود باشد قرآن در تاریخ محصور نمیشود قرآن فراتر از همه تاریخ است الی الابد. منتها بحث نزول است ما بحثی روی محتوا نداریم. جمع قرآن در یک مقطعی از تاریخ شکل گرفته است به این اعتبار ما میگوییم تاریخی است نه به اعتبار محتوا. اصلا ما کاری به محتوای قرآن نداریم و محتوای قرآن در چارچوب تاریخ گیر نمی کند. قرآن جریان دارد، فقط به لحاظ تاریخی به تاریخ گردآوری و جمع اینها اشاره داشتیم و این نیز قطعاً تاریخی است که کسی در آن شکی ندارد. به لحاظ روشی درستش این است که ما تاریخی جواب دهیم یعنی چه؟ ارزیابی داده های تاریخی یک حادثه و یک رخداد در فضای آن رخداد. نباید ز آن فضا خارج شویم مثل اینکه شما یک فرازی از قرآن را از سیاق خارج کنیم. من میگویم رخداد را در سیاق خودش و در آن فضا بحث کنیم.
شما در تاریخ جریان عاشورا اگر اینگونه نگاه نکنید خیلی مشکل پیدا می کنید ما خیلی از مسائل را به بازسازی فضای تاریخی حل میکنیم و خیلی راحت هم حل میشود گاهی بازسازی فضای تاریخی انقدر به ما کمک میکند که اصلا نیاز نیست بررسی سندی کنیم؛ گاهی همین روایت که راجع به شان نزول آیه های مکی داریم چیزی مطرح شده که اصلاً در آن زمان نبوده ما اینجا اصلا به سندی نیاز نداریم آن کنار میگذاریم و میگوییم در این تاریخ نبوده و با تاریخ نمی خورد. پس خیلی از این موارد داریم. لذا کسی که میخواهد تاریخ کار کند حتماً باید حواسش به این موضوع باشد که اگر یک رخداد تاریخی هر چه که میخواهد باشد بدون فضاسازی لازم و بازسازی و بازخوانی فضا مطالعه شود احتمال افتادن به خطا بسیار است. چون به تعبیر یکی از اساتید تاریخ خائن است، خیلی خیانت کرده است!
لذا ما روش پژوهش در تاریخ را مطرح می کنیم؛ میگوییم اگر کسی به روش آگاهی نداشته باشد در تاریخ موفق نمیشود و این خیلی مهم است، طبقه بندی تاریخ مهم است. تاریخ روش مخصوص دارد منبع شناسی دارد بعضی منابع اعتبار بیشتر و برخی کمتر دارند. داده های تاریخی که اشاره کردند حتماً تعارض دارد و چون تعارض دارد ما برهان تاریخی را کنار نمیگذاریم همه حرف ما همین است بازسازی کنیم فضای تاریخی را تا این تعارضات حل شود که شما در گرفتاری و خطا نیفتید. کاملاً واضح است و میدانیم که تعارض دارد کدام رخداد تعارض ندارد؟ در جمع قرآن آراء مختلف و روایات مختلف است در تحریف قرآن آیات و روایات مختلف وجود دارد. روایات را باید از جهت سند و دلالت بررسی کرد من در صدد این کار نیستم، آن در محل خودش محفوظ است؛ الان عرض بنده این است در ارزیابی داده های تاریخی و تحلیل آنها باید فضا بازسازی شود. وقتی می خواهید ابن سینا را به فیلم بکشید مراقبت می کنید جزئی ترین اشتباه بوجود نیاید. جزئی ترین اشتباهات را رصد می کنید. در شناخت رخدادهای تاریخی باید بازگردیم به آن فضا و ببینیم چه بوده و جزئی ترین قرائن را کنار هم بگذاریم تا بتوانیم قضاوت کنیم و الا خطا خواهیم رفت. اگر آقایان این نکات را نگفته اند خوب نگفته باشند ما که ملزم به تبعیت نیستیم اگر قرار بود تبعیت کنیم که دیگر این بحثها را مطرح نمیکردیم و طرحی نو در نمی انداختیم! گذشته از این اساتید بزرگی ما داریم که تابع جمع قرآن در زمان پیغمبر هستند مانند سید مرتضی، شیخ صدوق. تقریباً همه علما اینگونه اند. شما یک عالم را غیر از آقای معرفت که ایشان هم در ادامه برگشت یک عالم قوی در قرآن پژوهی، یک مفسر قوی سراغ دارید که غیر از این که من عرض کردم گفته باشد؟ تقریباً بزرگان دانش علوم قرآن و تفسیر حال حاضر عرض بنده را تایید می کنند.
بنابراین ما نگران مخالفتها نیستیم ادله را بررسی می کنیم و تصمیم می گیریم، اما ادله دیگر بر تحریف ناپذیری ادله عقلی و نقلی، آیات، روایات را من گفتم اینها باطل است من نگفتم اینها ناکارآمد هستند من عرض کردم مخاطبان آنها محدود هستند. وقتی شما دارید به آیه حفظ و تحریف ناپذیری قرآن اشاره میکنید، هرچند برخی از اساتید نپذیرفتند من جمله ای دارم و آن را قوی تر کردم دفاع کردم از آیات هم از روایات به نحوی دفاع کردم.
برخی این گونه که در کتاب های جدید آمده و قابل دفاع نیست ولی بنده با یک تغییر و بیان متفاوتی آنها را قابل دفاع کردهام اما به هر حال کوتاه هستند.شماصرفاً با حدیث ثقلین چگونه می خواهید با یک مستشرق صحبت کنید؟ نمی پذیرد! کسی که ملحد است، کسی که اصلاً مسیحی است و اعتقاد به قرآن ندارد چگونه می خواهید او را راضی کنید؟
خیلی از آقایان این که در قرآن آمده است که ما قرآن را حفظ می کنیم را قبول ندارند می گویند قرآن در سینه آقا امام زمان(عج) محفوظ است و ممکن است کتابی که نزد ماست تحریف شده باشد! ما تلاش میکنیم این ها را جواب بدهیم. صرفاً با این آیات و روایات محدود که حریف یک ملحد نمی شویم! خیلی از اهل تسنن هستند که موافق تحریف هستند در اسناد و مدارک خودشان نیز خیلی موارد دال بر این دارند آنها توهین به شیعه می کنند و می گویند این ها ساخته و پرداخته شیعه است یعنی چه که روایات را بر قرآن عرضه می کنید؟ با شیعه محاجه دارند!
ادله خیلی کوتاه هستند، به لحاظ روشی، تاریخی اولویت دارد. البته به لحاظ روشی، نه به لحاظ شرافت، به لحاظ شرافت آیه قرآن برای من از هر چیزی بیشتر ارزشمند است و سندیت دارد ولی به لحاظ روشی روش تاریخی اولویت دارد!
هیچ مخاطبی از دایره مخاطبین برهان تاریخی خارج نیست مگر این که صاحب عقل باشد و بخواهد زور بگوید یعنی یک فرد منصف مجبور است بپذیرد اینکه شما بپذیرید ترتیب صورت در زمان پیغمبر است بپذیرید جمع قرآن به این معنایی که عرض کردم و قابل دفاع است در زمان پیغمبر شکل گرفته تقریباً فرضیه تحقیق روی هواست و دیگر چیزی برای ما باقی نمی ماند. مثلاً در بحث قرائات نیز مباحثی وجود دارد که این گونه انسان اصلا نمی تواند بپذیرد انقدر موضوعات بکر است و فضا برای کار کردن وجود دارد که انسان با این ادله اصلا نمی تواند بپذیرد. وقتی میخواهید تاریخ قرائات را بررسی کنید باید تاریخی بررسی کنید این که تاریخ را ما به کلام و تفسیر وصل کنیم که دیگر روش تاریخی نیست! تاریخ مستقل است کار به قرآن ندارد کار به کلام ندارد، عقل نیز فقط عقل تحلیل تاریخ را می پذیرد.
حجت الاسلام دکتر سیدکریم خوب بین خوش نظر
عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم و ناقد کرسی
آیت الله العظمی جوادی آملی کتابی دارند تحت عنوان نزاهت قرآن از تحریف. این کتاب آنطور که من مطالعه کردم در دو بخش مختلف به ویژه در صفحه ۳۵ راه های آسیب رساندن به قرآن را طی چهار مورد نام برده اند: نغز، منع، معارضه و تحریف. به گمان بنده جناب جواهری قبل از همه این مباحث اصل برهان را در قالب یک قیاس اقترانی مطرح کرده و بر اساس گزارشهای تاریخی یا دادههای تاریخی اشاره دارند که جمع و تدوین قرآن در فضای خاصی انجام پذیرفته است. آن نقطه ثقل برهان تاریخی جمع و تدوین قرآن در آن فضای خاص است. اگر شما این را بردارید چیزی برای این برهان باقی نمیماند البته ایشان قرائن و سنجههایی را در تایید این ادعا فرموده اند. عین عبارت را از روی مقاله می خوانم: بر اساس گزارشهای تاریخی جمع و تدوین قرآن بر اساس فضای خاصی انجام شده است، هر کتابی با این شرایط جمع و تدوین شود امکان تحریف در آن وجود ندارد از این رو احتمال تحریف در قرآن منتفی است! لذا این فضای خاص را استاد جواهری حداقل چهار یا پنج تحریر متفاوت به کار برده اند: اول فضای تدوین قرآن در زمان پیامبر گرامی اسلام، دوم نبود ظرفیت تاریخی برای تحریف، سوم عدم امکان فرض فضای مناسب برای رخداد تحریف و چهارم تعبیر فضای خاص. فکر می کنم با مقدمه ای که از کتاب آیت الله العظمی جوادی آملی بحث کردم که موارد آسیب رساندن به کتاب الهی موارد منع، نغز، معارضه و تحریف است در واقع این برهان هم به نوعی مشمول پارهای از این موارد چهارگانه از جمله معارضه است به گمانم آنچه در فرمایشات استاد خالدالغفوری هم بود که همین فضای خاصی را که شما ادعا می فرمایید که در آن رخداد تحریف اتفاق نیفتاده است اتفاقاً در همین فضای خاص این ادعای تحریف صورت میگیرد یعنی این ادعا با ادعای دیگری معارض قرار میگیرد. اگر این را برهان لحاظ کنیم این برهان با براهین دیگر با براهین معارض در مقابل هم قرار میگیرند. نکته آخر بنده این است که ما نگفتیم عدم ابطال ما عرض کردیم ماحصل فرمایشات جناب جواهری عدم کفایت و عدم تمامیت سایر ادله از آن استنباط می شود. ایشان در جای دیگری هم تاکید دارند احتمالاً عین عبارت ایشان است که من یادداشت کردم: روش تاریخی، روش جامع و متناسب، برای نقد شبهه تحریف است. اثبات این ادعا یک مقدار پذیرفتنش مشکل است.
حجت الاسلام دکتر محمدحسن جواهری
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
به عنوان جمع بندی عرض می کنم من مکرراً گفتم که تعارضات در تاریخ است و اصلاً برهان تاریخی برای این است که ما بین این تعارضات حرکت کنیم و به حقیقت برسیم نمیتوانیم اصل تعارضات را انکار کنیم این خیلی روشن و واضح هست. صورت برهانی هم درست است این صورت در این شکلی که ایشان خواندند و من غفلت کردم درست است. شاید من نیز می بایست متن مقاله را عیناً میخواندم. این درست است این امکان را ما حذف میکنیم. اساساً برای اینکه داوری کنیم تا داده های مختلف به بحث وارد شود و کار ما همین است و براهین دیگر را انکار نمیکنیم. گفتیم این تقدم رتبی دارد و وسعت مخاطب دارد و به لحاظ روشی این طور بود که عرض شد که اگر انکار شود واقعا به این معناست که زبان مفاهمه برقرار نشده است. درخصوص برهان واقعاً برهان است که ما داریم قانع میکنیم داریم استدلال می کنیم روی الفاظ هم که بحث نداریم. چیزی که می خواهیم بگوییم آن چیزی است که مکتوب شده، فکر میکنم ما جغرافیا را در قلمرو قرآن نیز به کار میبریم که میگوییم حد و مرز و قلمرو مخاطب چگونه است و اشکالی هم ندارد. اگر فرد یا افرادی نظریه ما را بپذیرند دیگر ما میتوانیم برهان هم اطلاق کنیم حالا شما هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید اگر ما بتوانیم این حرفها را اثبات کنیم و کار را انجام دادیم استدلال کرده ایم امکان را بحث کردیم تحریف ناپذیری را اثبات کردیم و بعد میرویم سراغ ادله ای که از جهت مخاطب محدودیت دارد، یا به جهت محتوا تناسب کمتری دارد. اینکه تناسب کمتری دارد اهانت به ساحت قرآن نیست، خطا نشود اشتباه برداشت نشود! تناسب روش پژوهش یک چیز شناخته شده در همه علوم است وقتی من دارم کار کلانی میکنم و یک کار عقلی میکنم مثلا حرکت جوهری را اثبات می کنم نباید به حرکت کوه ها در قرآن استدلال کنم، این خطاست. مساله عقلی را باید عقلی جواب داد، مسئله تاریخی را تاریخی. ممکن است از کلام و تفسیر مدد بگیریم اما وقتی حرف تاریخی است، جواب هم باید تاریخی باشد. وقتی من راجع به اعجاز صحبت میکنم، بحث تاریخی مطرح میکنم یا بحث ادبی مطرح میکنم باید به روش زبانشناسی حرف بزنم، نمیتوانم وسط زبان شناسی بحث کلامی مطرح کنم البته هر جا گیر کردم سراغ قانون لطف می روم! شما بحث تحریف ناپذیری را اگر بخواهید از طریق قانون لطف اثبات کنید دقیق تر و مناسب تر است یا از طریق برهان تاریخی؟ ممکن است قانون لطف نیز این را نپذیرد ما دستمان را نبستیم. اثبات شود نفی ما ادا نمی کند. من در صدد این هستم که این ضعف را برطرف کنم برهان تاریخی را قوی مطرح کنیم در کنار آن سایر موارد را نیز مطرح خواهیم کرد البته اگر دلیل ضعیف بود بهتر است مطرح نشود و خوب است آدرس بدهیم.