تاملی در سیره سیاسی امام رضا(ع)

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در آستانه سالروز شهادت غریبانه حضرت ثامن الحجج(ع) مروری بر سیره سیاسی آن حضرت در دوران امامتش می‌تواند ما را در الگو گرفتن از یک سبک زندگی اسلامی یاری رساند، به همین منظور یادداشت حجت‌الاسلام محمد ملک‌زاده عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه خدمتتان ارائه می‌گردد:

مقدمه

امام رضا (ع) در سال ۱۴۸ هجری هم زمان با سال شهادت امام صادق (ع) در مدینه به دنیا آمد. سی و پنج ساله بود که پدر بزرگوارش در زندان هارون به شهادت رسید. امامت ایشان همزمان بود با حاکمیت دو حاکم جور: هارون و مأمون عباسی. مأمون برای زیر نظر گرفتن فعالیت‌های سیاسی امام و مشروعیت بخشیدن به حکومت غاصبانه خویش، آن حضرت را از مدینه به مرو آورد و ایشان را ولی عهد خویش معرفی کرد اما او نتوانست این اقدام ریاکارانه را بیش از یکسال تحمل نماید و در نهایت امام رضا (ع) را در ۵۴ سالگی مسموم کرد و به شهادت رساند. ایشان گرچه به ظاهر ولیعهد مأمون بود ولی هرگز از مبارزه با حاکمیت جور باز نایستاد هدایت و رهبری شیعیان در قالب سازمان وکالت، زیر بار نرفتن از پذیرش مسئولیت‌های حکومتی و مبارزه مخفیانه با مأمون عباسی تا لحظه شهادت از جمله اقدامات سیاسی ایشان در مبارزه با حاکمیت جور به شمار می‌آید. در این فراز برخی از رفتارهای سیاسی آن حضرت را مرور می‌کنیم:

لزوم پذیرش ولایت اهل بیت(ع)

حدیث مشهور سلسله الذهب که توسط امام رضا (ع) هنگام ورود ایشان به مرو در میان انبوه جمعیت مشتاق و دوستدار آن حضرت بیان شد، بر لزوم پذیرش ولایت اهل بیت (ع) تأکید دارد. امام رضا (ع) در آن لحظات حساس فرمود: «پدرم موسی بن جعفر (ع) برایم حدیث کرد از پدرش جعفر بن محمد (ع) و او از پدرش محمد بن جعفر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او از رسول خدا (ص)  و او از ذات پاک خدا که فرمود: لا اله الا الله (اقرار به یکتایی خدا) حصار و دژ من است و کسی که داخل دژ من شود، از عذاب من ایمنی یابد.» امام پس از ادای این جملات لحظاتی بعد فرمود: «بِشَرطِها و اَنا من شروطها؛ این ایمنی از عذاب در پرتو توحید مشروط به شروطی است و من از شروط آن هستم. (۱)

مراد امام از این سخنان آن است که توحید با پذیرفتن رهبری امام حق موجب نجات بندگان خواهد بود و توحید بدون امامت، فایده‌ای نخواهد داشت و این نشان می‌دهد که مسأله ولایت و امامت، از جانب خداست.

بر حذر داشتن امت اسلامی از مدح و دوستی، یا همکاری با حاکمان جور

در روایات متعدد که از پیشوایان معصوم به ما رسیده است مشاهده می‌کنیم که ایشان امت مسلمان را از هر گونه علاقه و دوستی با دشمنان اسلام و یا همکاری با حاکمان ظالم برحذر داشته‌اند. همین شیوه در سیره سیاسی امام رضا(ع) نیز به چشم می‌خورد. آن حضرت در پاسخ سلیمان جعفری که در مورد همکاری با سلطان وقت (مأمون) از امام رضا(ع) سؤال کرد، فرمود: ای سلیمان! وارد شدن به دستگاه آنها و کمک به آنها و کوشش در تأمین نیازهایشان معادل کفر است و توجه عمدی به آنها از گناهان بزرگی است که آتش دوزخ، سزای آن خواهد بود.(۲) البته اهل بیت(ع) به این نکته نیز توجه می‌دادند که اصل قطع رابطه و عدم همکاری با حاکمان ستمگر به صورت مطلق نیست بلکه در مواردی استثناءاتی نیز وجود دارد چنانکه در سیره اهل بیت(ع) بنا به مصالحی گاه ایجاب می‌کرد ایشان همکاری محدودی با حاکمان غاصب داشته باشند و یا شیعیان را بطور محدود به انجام این عمل اجازه دهند. روزی یکی از شیعیان به نام حسن بن حسین انباری که از کارمندان دولت عباسیان بود در خصوص وضعیت خود از امام رضا(ع) سوال کرد. امام رضا(ع) در پاسخ نوشت: «اگر تو می‌دانی که هرگاه در این شغل کارمندی، کاری که رسول خدا (ص)  به آن امر کرده انجام می‌دهی و کمک و یاری‌ات به شیعیان می‌رسد و نسبت به رسیدگی امور مؤمنان فقیر کوشا هستی. به طوری که در صف آنان به شمار می‌آیی، در این صورت مجاز به همکاری هستی زیرا این کارهای نیکت شومی کارمندی دولت عباسیان را جبران می‌کند و در غیر این صورت هرگز اجازه ادامه کارمندی برای تو نیست.(۳) گاهی نیز برخی شیعیان مانند علی بن یقطین و دیگران با دستور خود امام معصوم(ع) در داخل دستگاه نفوذ می‌کردند و به دستورات امام عصر خویش عمل می‌نمودند.

اصل مقاومت در برابر جائران

در عصر امام رضا (ع) آن حضرت چهره بارز مقاومت و رهبر سیاسی ـ دینی امت بود. در این دوره که رویارویی میان بیت امامت و خاندان عباسی به اوج خود رسیده و شخصیت محبوب و قدرتمند امام رضا(ع) در میان مردم، ابتکار عمل را از مأمون سلب نموده بود، مأمون سعی می‌کرد با ترفندهای گوناگون همچون پیشنهاد ولیعهدی و فرا خواندن امام رضا (ع) از مدینه به پایتخت و کنترل عملکرد امام از نزدیک، آن حضرت را تسلیم خود سازد اما این تلاش بیهوده نتیجه مثبتی برای مامون به همراه نداشت و سرانجام آن همچون سرنوشت اسلاف امام(ع) به شهادت ختم شد. مأمون در یک محفل خصوصی از قصد واقعی خود و اینکه به مقصودش نرسیده این گونه سخن گفت:

این مرد (امام رضا) کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می‌خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به ملک و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگانش بدانند که او آن چنان که ادعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما انجام دهد که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم نباید در کار وی سهل‌انکاری کنیم بدین جهت باید کم‌کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا از نظر مردم شایستگی خلافت را نداشته باشد و سپس چنان کنیم که از خطرات او جلوگیری کنیم.(۴) ابوصلت هروی نیز در علت و ارزیابی واگذاری ولایتعهدی بر امام رضا(ع) می‌گوید: مامون، ولایتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او چشم در دنیا دارد و بدین ترتیب موقعیت معنوی خویش را پیش آنها از دست بدهد.(۵) اما حضرت رضا با روشی هوشمندانه به مقابله با این توطئه مامون برخاست و در نهایت او را در این توطئه شکست داد. نخستین واکنش امام(ع) در برابر مأمون این بود که از آمدن به خراسان به اختیار خود پرهیز نمود به نوشته منابع تاریخی امام تا آنجا مخالفت ورزید که رجاء بن ضحاک فرستاده مأمون ناگزیر شد آن حضرت را با زور به مرو ببرد.(۶) شاهد بر این امر نیز این که به رغم آن که مأمون تقاضا کرده بود امام با اهل بیت خویش رهسپار مرو شود و معمولاً در سفرهای این چنینی کسی تنها و بدون اهل بیت مسافرت نمی‌کند اما آن حضرت نه تنها کسی را با خود نبرد بلکه حتی تنها فرزندش را نیز در مدینه گذاشت. شاهد دیگر وداع ایشان با قبر پیامبر(ص) و نحوه خروج از مدینه بود که همگان دانستند ایشان با اختیار پا در این مسیر ننهاده است. از سوی دیگر حدیث مشهور سلسله الذهب امام رضا(ع) در نیشابور گویای کافی برای رسوا نمودن حاکمیت بود زیرا در این حدیث که در میان آن خیل عظیم جمعیت بیان شد، ولایت را از ناحیه خدا و نه مأمون برشمرد و به مخاطبان فهماند که ولایت و رهبری، درختی برآمده از ریشه توحید است و شرط ثمردهی و سودمندی از حصن الهی، تمسک جستن به ولی خداست. آن حضرت حتی پس از رسیدن به مرو نیز به سادگی ولایتعهدی را نپذیرفت بلکه این عمل را پس از تهدید به قتل و نشان دادن کراهت شدید خود پذیرفت و بعد از این اتفاق نیز پیوسته عدم علاقه خود را به این کار نشان داد. شرط‌هایی که امام برای پذیرش ولایتعهدی مطرح نمود نیز توطئه مأمون را خنثی ساخت. امام شرط کرد که در هیچ امور سیاسی و جاری حکومت مداخله نکند. به راستی چگونه ممکن است کسی ولیعهد باشد و در هیچ امری از امور حکومتی مداخله نکند؟! امام با این شرط نشان داد مسئولیت هیچ کاری را که در دستگاه انجام می‌شود نمی‌پذیرد و حال آن که مأمون با این برنامه قصد داشت برای خود مشروعیت کسب کند و اگر خطایی نیز به وجود می‌آید گناه آن را به گردن امام بیاندازد. آن حضرت حتی در انجام فریضه نماز عید چنان هوشمندانه عمل کرد که هیچ کس ایشان را مأمور خلیفه عباسی نمی‌شناخت و مأمون نیز ناگزیر شد وی را از بین راه باز گرداند.(۷)

تعیین نائبان خاص جهت مراجعه مردم به ایشان

از زمانی که امام رضا(ع) به ایران آمدند، با توجه به اینکه بسیاری از سادات علوی نیز به دلیل استبداد و فشارهای هیئت‌های حاکمه ناچار به مهاجرت به ایران شده بودند، شیعیان ایران به طور چشمگیری افزایش یافتند. پیش از حضور امام رضا(ع) در ایران، شیعیان ایران به طرق مختلف همچون ارسال نامه یا نمایندگان به ویژه در ایام حج و مناسبتهای مختلف با اهل بیت ارتباط برقرار می‌کردند. پس از عزیمت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به ایران و افزایش فشار و اختناق از سوی حاکمان عباسی، بسیاری دیگر از شیعیان و محبان اهل بیت(ع) از عراق و حجاز به شهرهای مختلف ایران آمدند و در شهرهای نیشابور، طوس، قم، ری و دیگر مناطق ایران سکنی گزیدند. در این میان قم یکی از مراکز اصلی شیعیان بود که دستیابی مستقیم آنان با شخص امام به سادگی میسر نبود؛ از این رو امام(ع) وکلایی را به عنوان نائب خاص خویش برای مراجعه مردم به آنان تعیین فرمود. یکی از وکلای معروف امام رضا(ع) در قم احمد بن محمد بن عیسی معروف به شیخ القمیین بود. وکالت وی تا زمان امام حسن عسگری(ع) ادامه یافت که دارای نوشتارهای حدیثی فراوانی از ائمه اطهار(ع) نیز می‌باشد. یکی دیگر از نائبان آن حضرت علی بن مهزیار است او در ابتدا نصرانی بود و سپس مسلمان گردید. زادگاه وی «هندوان» یکی از روستاهای استان فارس بود و بعدها ساکن اهواز گردید.(۸) زکریا بن آدم یکی دیگر از وکلای معروف امام رضا(ع) است آن حضرت در پاسخ به درخواست علی بن مسیب که از دوری فاصله محل سکونتش با امام گله کرده بود فرمود: به زکریا بن آدم که در دین و دنیا امین است مراجعه کن. علی بن مسیب نیز پس از بازگشت از نزد امام رضا(ع) به نزد زکریا رفت و آنچه را بدان نیاز داشت از وی پرسید.(۹)

برخورد با فرزندان ناخلف خواص

معضل انحراف برخی از فرزندان خواص در جامعه اسلامی در طول تاریخ اسلام از ابتدا تاکنون وجود داشته و تأثیراتی در جامعه اسلامی نیز نهاده است. بطوری که می‌توان برخی از انحرافات و اختلافات فرقه‌ای، مذهبی و سیاسی در جوامع اسلامی را ناشی از همین موضوع دانست. بطور مثال گاهی معدود فرزندان ائمه به دلیل انحراف از خط ولایت و امامت گروهی را با خود همراه نمودند و به اختلاف و چند دستگی در امت اسلامی دامن زدند. ائمه اطهار(ع) در روشنگری و آگاهی‌بخشی به امت اسلامی پیرامون این امر از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند و هرگز در برابر آن ساکت نمی‌ماندند که در این رابطه به ذکر یک نمونه از سیره سیاسی امام رضا(ع) اکتفا می‌شود:

یکی از برادران حضرت رضا(ع) به نام زید، بر اثر مقام‌پرستی امامت حضرت رضا(ع) را نپذیرفت و مردم را به سوی خود دعوت می‌کرد. امام رضا(ع) روزی به او فرمود: «گفتار نادانان اهل کوفه تو را نفریبد که گویند: آتش دوزخ بر فرزندان فاطمه(س) حرام است. بدان که این سخن مخصوص حسن(ع) و حسین(ع) است اگر تو گمان می‌کنی که با معصیت خدا وارد بهشت می‌شوی و موسی بن جعفر(ع) نیز با اطاعت خدا وارد بهشت می‌گردد، بنابراین تو در پیشگاه خدا گرامی‌تر از موسی بن جعفر هستی! سوگند به خدا هیچ کس به پاداشی که در پیشگاه خداست نمی‌رسد مگر به خاطر اطاعت از خدا و تو گمان می‌کنی که با معصیت خدا به آن پاداش می‌رسی، تو بد گمان می‌کنی.» زید گفت: من برادر و پسر پدرت هستم. امام رضا(ع) فرمود: «تو مادام که از خدا اطاعت کردی، برادر من هستی، حضرت نوح پیامبر در مورد پسر ناخلفش گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است… (پس او را از عذاب نجات بده) خداوند به او فرمود: او از اهل تو نیست.(هود، آیه‌های ۴۵ و ۴۶) بنابراین خداوند پسر نوح را به خاطر گناهش، از فرزند بودن نوح خارج ساخت.(۱۰)

  1. عیون اخبار الرضا (ع)،‌ ج ۲، ص ۱۳۵ـ
  2. وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۳۸.
  3. وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۴۵.
  4. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۶۸ـ۱۶۷.
  5. همان، ص ۲۴۱.
  6. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۸.
  7. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲،‌ ص ۱۳۵.
  8. محمد بن حسن الصفار، بصائر الدرجات، تصحیح میرزا محسن کوچه باغی (بی‌تا، بی‌جا) ص ۳۳۳.
  9. رجال کشی، ص ۵۹۵.
  10. عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۲۳۴.