کرسی علمی ترویجی “فلسفه معرفت” توسط گروه معرفت شناسی پژوهشگاه، چهارشنبه ۲۷ شهریور ۹۸ در سالن فرهنگ پژوهشگاه دفتر قم برگزار شد.
حجتالاسلام ابوالحسن غفاری
( دبیر علمی کرسی)
ضمن تشکر از حضور اساتید و عزیزان حاضر در جلسه، مقدمتا عرض کنم که بحث فلسفه معرفت که در پژوهشگاه آغاز شده از جدی ترین مباحث در حوزه فلسفه های مضاف است و از این باب مباحثی همچون چیستی معرفت، قلمرو معرفت، تعریف فلسفه معرفت به عنوان تامل عقلی بیرون نگر در این باب و دیگر مولفهها در باب فلسفه معرفت مطرح است مورد بحث و گفتگو خواهد بود. به خصوص اینکه دکتر عباس زاده علاوه بر طرح این بحث، توجه جدی به مهمترین بخش این بحث با عنوان طراحی فلسفه معرفت با رویکرد اسلامی را در نظرات و مقالاتشان مطرح کرده اند که به نظر بنده از این جهت بحث بسیار اهمیت دارد. با نگاهی که به نوشته جات باب معرفت و معرفت شناسی داشتم حقیقتا دیدم که این بحث بصورت جدی با معرفی ساختار و تعاریف و مسائل مربوطه توسط ایشان در حال طرح است و هرچند دیگران نیز نیم نگاهی به این مهم داشته اند ولی ایشان به صورت بسته علمی توجه کافی و وافی داشته و لذا درصدد طرح و گفتگوی علمی در قالب کرسی برآمدیم.
دکتر مهدی عباسزاده
(ارائه دهنده کرسی)
بسم الله الرحمن الرحیم. از آنجایی که بحث فلسفه معرفت در حوزه تمحض بنده قرار دارد لذا مطالعاتی در متون و منابعی که در داخل و خارج از کشور کار شده و موجود است داشته ام و ماحصل آن، طرح حاضر و مقاله موجود در شماره ۷۷ مجله ذهن میباشد.
درخصوص مقدمه پیشینه پژوهش، طبق بررسیهایی که در خارج از کشور در خصوص فلسفه معرفت انجام دادم، یک کتاب وجود دارد که اقدام به بررسی و مطالعه کردم و اینکه غربیها فلسفه معرفت را معادل معرفت شناسی یا به تعبیری، نظریه شناخت یا نظریه معرفت در نظر گرفته اند. مطلب دیگری در غرب در این خصوص یافت نشد. در کشورهای اسلامی درخصوص فلسفه معرفت حتی یک مقاله نیز مشاهده نشد. اما در داخل کشور، دو کار از مجموعه کارهای جناب دکتر خسروپناه یافت شد، کتابی تحت عنوان فلسفه شناخت و یک مقاله به نام فلسفه معرفت به چاپ رسیده است و با بررسی آن نتیجه گرفتم که تلقی ایشان از فلسفه معرفت دو بحث است: اول همان معرفت شناسی که غربیان نیز به آن متفتن بودند و دیگری بحث هستی شناسی معرفت است که بحثی فلسفی است. بنده بر اساس این مطالعات، در جهت تکمیل بحث سومی را به هم اضافه کردم تحت عنوان چیستی شناسی معرفت.
از نظر بنده، فلسفه معرفت، دانشی است که معرفت را به مثابه یک امر موجود یا مقوله مورد مطالعه قرار می دهد. اول اینکه، فلسفه معرفت از سنخ فلسفه های مضاف است که در مقابل فلسفه محض قرار دارند و عهده دار تامل و مطالعه فلسفی و عقلی در باب موضوعات خاصی است مانند فلسفه ریاضی و … در پژوهشگاه، ما فلسفه های مضاف را بر دو قسم می دانیم امور یا مقولهها و فلسفه های مضاف دانشها یا علوم؛ از اولی می توان به فلسفه ورزش و دومی هم به فلسفه فقه اشاره کرد. فلسفه معرفتی که بنده گزینش کردم طبعا به فلسفه امور یا مقولات بر می گردد چرا که معرفت، امری موجود است در کنار موجودات دیگر این عالم؛ لذا فلسفه معرفت، از سنخ فلسفههای مضاف به امور یا مقولههاست.
معرفت یک دانش نیست. Knowledge غیر از Science و Discipline اگر چه از ساینس و دیسیپلینی قسمی معرفت است ولی خود معرفت به ما هو معرفت،یک دانش تلقی نمی شود. در بحث از فلسفه معرفت در صدد هستیم تا تعریف جدیدی از آن ارائه داده و ساختارش را بررسی کنیم. لذا عنوان مقاله چیستی و قلمرو فلسفه معرفت است.
تعریف آن، تامل عقلی بیرون نگر در باب معرفت. برخی ممکن است بگویند بهتر بود دانش تلقی می شد. بنده قدری احتیاط می کنم چرا که دانش،یک پیشینه و انباشته ای از معلومات نیاز دارد تا دانش تلقی شود. تامل یعنی مطالعه ژرف و تفکر روشمند در باب چیزی در باب تبیین ماهیت، مولفهها، اجزای مختلف آن. ممکن است تاملات ما البته به دانشی برسد. که نیاز به تولیدات دارد و صرف ادعا به تولید دانش منتهی نخواهد شد. لذا در بحث فلسفه معرفت، اولا و بهذات به دنبال طراحی یک دانش جدید نیستم و لذا باید تاملاتی در آن انجام شود. در فلسفه دین، برخی می گویند تامل عقلانی در باب دین. لذا تامل را ساده و سطحی نبینیم. منظور از عقلی چیست؟
عقل در بدو امر به دو قسم، عقل عادی و عقلی که فلاسفه مرادشان است تقسیم می شود که مرادمان عقل فلسفی است که با توجه به اقسام فلسفهها، تلقیهایی از آن برداشت می شود، مشائیان، اشراقیان، فلاسفه غرب و … . لذا باید به صراحت منظورم را از عقل بیان کنم که مقصود همان عقل نظری متعارف نزد فیلسوفان اسلامی است که روش استدلالی و برهانی را در پیش گرفته اند. اگر ساده بخواهیم عنوان کنیم، عقل مشایی. لذا بحث عقلی که از شهود مدد می گیرد محل بحث بنده نیست. بنظرم بحث از معرفت را با عقل مشایی و عقل برهانی پیش ببریم. اما قید بیرون نگر یا فرانگر به چه معناست؟
در علوم از موضوع علم به صورت درونی بحث می کنیم مثلا ریاضی بحث عدد است و در فلسفه علوم از زاویه بیرونی، سعی داریم نگاه عقلی داشته باشیم لذا فلسفه ریاضی گویی نگاه بیرونی دارد و در خود عدد نیستیم و در درون بحث نیستیم لذا هرگونه فلسفه مضافی بیرون نگر است و فلسفه معرفت نیز قصد دارد از نگاه بیرون به معرفت نگاه کند لذا از معارف و گزارههای موجود بحثی ندارد و از خود معرفت بحث می کند نوعی نگاه درجه ۲ دارد. در نتیجه ترکیبی عقلی بیرون نگر ایجاد می شود. که مقصود این است که فلسفه معرفت مثل جامعه شناسی معرفت، روان شناسی معرفت نیست. جامعه شناسی معرفت، جامعه شناختی عقلانی است، روان شناسی معرفت، روان شناختی عقلانی است. اما در فلسفه معرفت بیرون نگر عقلی تلقی کردیم یعنی با کمک عقل سعی داریم نگاه درجه ۲ بر مقوله معرفت داشته باشیم. در اقتصاد معرفت یا جامعه شناسی معرفت می گوییم مسائل اقتصادی و جامعه چه نقشی در شکل گیری یا بسط معرفت دارند؟ اما در فلسفه اینگونه نیست و بحث می کنیم که معرفت چیست و چه حدودی دارد؟ این تفاوت را باید لحاظ کرد.
قید آخر تعریف بنده، خود معرفت است. بنده معرفت را معادل Knowledge گرفتم که غیر از Science و معادل آگاهی است. در تعریف آن هم، به تعبیر فلاسفه نیازی به تعریف ندارد و جزو بدیهیات است و اساسا غیر قابل تعریف است و هیچ مفهومی آشناتر از شناخت نیست. تعاریفی هم که ارائه شده بیشتر از باب معرفی مصداق است و شرایط معرفت را گفته اند. مثلا صورت حاصل از شی خارجی در ذهن، در واقع تعریف معرفت اصولی است که مصداقی از معرفت است. البته غربیها معرفت را اینگونه تعریف کرده اند: باور صادق موجه؛ که البته در مقالات دیگر بحث کرده ام که شامل اشکلات مختلفی است و اولین اشکال آن این است که شامل معرفت حضوری و گزاره ای می شود، و طبعا قسم معرفت حضوری که قسم مهم سنگ بنای معرفت بشری است آن را حذف می کند که اینها از باب تعریف مصادیق است و تعریف حقیقی نیست.
ما معرفت را مطلق لابشرط دیدیم.
بحث بعدی بنده: ساختار فلسفه معرفت هست و گزارشی که بنده ابتدای عرایض دادم راجع به پیشینه که غربیها فلسفه معرفت را معادل اپیستومولوژی می گیرند در کشورهای اسلامی هم که خبری نیست و در داخل هم دکتر خسروپناه فلسفه معرفت را معادل معرفت شناسی به اضافه هستی شناسی می گیرند و بنده جزء سوم به اسم چیستی شناسی معرفت را آوردم. ممکن است اشکال شود که چیستی شناسی معرفت در همان معرفت شناسی موجود است و پاسخم این است که به دلیل انباشت دانش می توان این را خارج کرد و انبوه اطلاعات وقتی جمع شد علم مستقل شده و شاخه ها و شعبات علوم متفرق می شوند و احساس می کنم در بحث چیستی شناسی معرفت به خارج حجم مباحث، چه در فلسفه اسلامی و چه فلسفه غربی که مجاز هستیم بحث چیستی معرفت را از معرفت شناسی خارج کنیم و به شکل بحث مستقلی مطرح شود.
محور اول: چیستی شناسی معرفت
محور دوم: هستی شناسی معرفت
محور سوم: معرفت شناسی
در مقاله مجله ذهن نیز ساختار را تفصیل داده ام. بحث سومی هم که دکتر غفاری اشاره داشتند بحث زاویه اسلامی است که قصد دارم این حوزه تمحض را با رویکرد اسلامی دنبال کنیم و ثقل بحث این است که هر بحثی در زمینه فلسفه معرفت وارد شود قطعا رکن اصلی، آرای فلاسفه اسلامی ماست. از ابن سینا تا ملاصدرا و علامه طباطبایی سعی داریم زاویه اسلامی به بحث بدهیم. معرفت شناسی در فلسفه اسلامی اصلا مسئله نبوده و لذا فلاسفه اسلامی که ملاحظه می کنیم عمدتا بحث های هستی شناسی و متافیزیکی دارند و بحث های معرفت شناسی را در خلال متافیزیکی مطرح کرده اند. لذا ممکن است در بدو امر کسی مدعی شود که اینها معرفت شناسی به آن مفهوم ندارند و بنده با این مخالف هستم و در تحقیقاتم سعی در اثبات مخالفتم داشتم. اگرچه اینها به شکل نظاممند در آثارشان اشاره ای به معرفت شناسی نداشتند ولی این به معنای نداشتن نظام معرفت شناسی نیست. و در تحقیقم تحت عنوان نظام معرفت شناسی سهروردی نشان دادم که سهروردی معرفت شناسی نظاممند دارد اگر چه نظاممند نوشته نشده است ولی کاملا بحث معرفت شناسی را مطرح کرده است. با این پیشینه و مباحثی که در آموزه های اسلامی و قرآن و حدیث مفصل مباحث معرفت شناسی را شاهد هستیم. لذا درصدد هستم طراحی معرفت شناسی را از همان ابتدا با رویکرد اسلامی دنبال کنیم و البته با دیدن آرای غربی که سابقه آن به کانت و فلاسفه قرن بیستم برمی گردد. بحث جدیدی است و به این معنا نیست که ما پیشینه نداریم و باید در صدد استنباط برآییم.
حجتالاسلام غفاری
ایشان بحث فلسفه معرفت و توجه به دانش فلسفه معرفت به مثابه دانشی که امر موجود را بررسی می کند و از سنخ فلسفه های مضاف است و بحث ساختار موضوعی و تعریف تامل عقلی بیرون نگرانه در باب معرفت را مطرح کردند.
بحث اینکه معرفت در واقع به مثابه مطلق آگاهی مراد است و به لحاظ تعریف امری بدیهی است و تعاریفی که در این باب شده از قبیل شرایط یا بیان مصادیق معرفت است. سپس به بحث ساختار، چیستی و مسائل نظام معرفت اشاره داشتند و از نکات برجسته مطروحه در صحبتهای آقای دکتر عباس زاده، بحث رویکرد اسلامی است که واقعا صاحبنظران اسلامی این بحث را به صورت نظام مند در آثارشان مطرح نکرده اند. اما به این معنا نیست که معرفت شناسی شان نظام ندارد، نظام دارد ولی استنباط و استفاده ای که بایستی از آیات و روایات بشود کار جدی و ارزشمندی خواهد بود.
حجتالاسلام دکتر علیرضا قائمینیا
(ناقد کرسی)
بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از ارائه دهنده محترم و حضور اساتید بزرگوار. بیتردید عصر جدید، عصر مباحث درجه دوم است و نگاههای فرانگر به تعبیر دکتر عباس زاده به موضوعات و مسائل مختلف مانند فلسفه علم، فلسفه زبان، فلسفه اخلاق و امثالهم از دستاوردهای عصر جدید است که از زمان کانت به بعد چنین تغییری در ذائقه فلسفی بشر صورت گرفته و از آن حالتهای درجه اول به سمت نگاههای درجه دوم پناه آوردند و از آنجایی که نتوانست مسائل را در سطح اول حل کند لازم دیدند نگاههای بیرونی به مسائل داشته باشند و موضوعات را مورد کاوش قرار دهند. لذا فلسفه های مضاف به این معنا از دستاورهای عصر جدید است.
البته کلمه فلسفه مضاف ابهام و کاربرد دارد، گاهی کاربرد متعلق به موضوع خاصی اضافه می شود و گاهی به علم خاص. فلسفه طبیعت، موضوعات خاص است؛ اما گاهی به دانش خاصی اضافه می شود مانند فلسفه علم. فلسفه طبیعت گرچه در ظاهر مضاف است اما باطن آن از نوع درجه اول است و یک بحث فلسفی در خصوص طبیعیات است. آنهایی درجه دوم اطلاق می شوند که به دانش اضافه شده اند. که اینها باید از هم تفکیک شوند. کاربرد اصطلاح مضاف گاهی به خلط میان این ها منجر می شوند. لذا خودم خیلی از به کاربردن اصطلاح فلسفه مضاف اجتناب می کنم.
نکته دیگر اینکه کتاب و اثر این زمینه کم هستند همانطور که آقای دکتر عباس زاده اشاره داشتند ولی بحثهای مشابه و تعابیر مشابه دیده می شود، لذا به نظرم در فلسفه غرب غفلتی صورت نگرفته است. آنها بحثی را اوایل قرن بیستم آقای تارسکی، فیلسوف و منطقدان مطرح کرد. فیزیک از قوانین عالم طبیعت بحث می کند. شما می توانید یک دانشی به نام فلسفه فیزیک داشته باشید. قوانین فیزیک، زبان درجه اول ناظر به پدیده هاست ولی فلسفه فیزیک ناظر به فیزیک است و دوباره می توانید فلسفه ای داشته باشید که از فلسفه فیزیک بحث کند و این سلسله جایی پایان نمی پذیرد و توقف آن به نیاز بشر باز می گردد که در کجا نیاز به ادامه و یا نیاز به توقف می بیند. دانشهای درجه دوم هم تا اقتضای نیازهای بشر دنبال شده است. لذا هیچ منعی نیست که فلسفه های مضاف تکثیر شود ولی چون روحیه بشر غربی، روحیه عملگرایانه است، و بحثهای فلسفی را مطرح می کنند که در مقام عمل به آن نیاز دارند و از بحثهای مجرد فاصله دارند، بالعکس شرقیها که نه در فلسفه روزی و نه در عملگرایی دنبال نیستند. بحثهای انتزاعی بیشتر برای ما مهم است. شاید امروزه که ما دنبال علوم انسانی اسلامی هستیم به یک معنا به مشکلی که در روحیه ما بوده بر می گردد و علمگرایانه فکر و زندگی نکردیم و اگر در همان تولد فلسفه اسلامی، روحیه علمگرایانه در ما حاکم بود قطعا نیازی به تاسیس جامعه شناسی و روانشناسی اسلامی نبود. و حال می خواهیم این فاصله را کم کنیم.
در قرن بیستم اپیستومولوژی شروع شد. محور بحث مقاله وی، مثالهای نقض برای تعریف باور ساده موجه آورده بود که معرفت شناسان شروع به طرفداری و برخی هم نقد کردن و لذا ادبیات بسیار گسترده ای آغاز شد و معرفت شناسی از آنجا استقلال پیدا کرد.
بنده مدعی هستم که این مباحث جدید نیست.
نکت بعدی اینکه، فلسفه شناخت اصطلاح غلطی است. آیت الله جواد آملی نیز در کتاب شناخت شناسی قرآن را نیز تغییر به معرفت شناسی در قرآن داده اند. شناخت شناسی از فرایند شکل گیری اطلاعات بحث می کند اما معرفت شناسی از باور صادق موجه بحث دارد.
راجع به اینکه معرفت شناسی چرا از باور ساده موجه بحث میکند، باید بگویم در صحبتهای آقای دکتر عباس زاده، واژه تامل بیرونی نگر ذکر شد. من با واژه تامل کار دارم که به چه معناست؟ تفاوت میان Knowledge و reflection این است که reflection در معرفتهایی به کار می رود که محاسباتی هستند. این تعریف معرفت در فلسفه غرب از زمان دکارت به بعد غلبه داشت و تحت تاثیر فلسفه دکارت نیز بود چرا که وی روحیه ریاضیات گرایی داشته و ریاضیات قابل محاسبه است. ایده او این بود که فلسفه نیز باید محاسبه پذیر باشد. و در ادامه اسپینوزات سعی در نظامند مند سازی این ایده داشتند. مدعاهای دکارت، یعنی محاسبه پذیر بودن معرفت، به عنصر مهم معرفت در نگاه بشر غربی اشاره دارد و این نکته در اذهان تمام فسیلوفان غربی ساری و جاری است. تامل در ادبیات ما یک معنا دارد که همان ژرفنگری و امثال اینهاست و معنای دیگری نیز مقابل دسته ای از معارف که محاسبه پذیر به معنای فلسفی هستند. یعنی روحیه ریاضیاتگری دکارت بر آنها حاکم است. به این معنا، علم حضوری، معرفت نیست و لذا از معرفت شناسی غربیها ایراد نگیریم چرا که آنها علم حضوری را به این معنا محاسبه پذیر نمی دانند. معرفت شناسی جدید غربی از همان ابتدا، راه را بسته است. چنانچه فکر می کنیم که محاسبهپذیر است درصدد اثبات برآییم.
خود شما هم وقتی تامل را تعریف می کردید به عقل محاسبه گر برگرداندید. عقل مشایی دقیقا به معنای همان محاسبه گر است چنانچه برهان نیز دقیقا به همین معناست. بنده محاسبه پذیر را غیر از نظاممند میدانم. برخی تلاش کرده اند همان پروژه دکارتی را در فلسفه صدرایی نیز پیاده کنند و حتی در این زمینه کتاب هم نوشتهاند. این بدینمعناست که شما می توانید قدم به قدم، ذخایر فلسفی خودتان را دسته بندی کرده و حساب و کتاب کنید که از کجا آمده و به جلو بروید که این غیر از نظاممندی است وگرنه فلسفه صدرایی نیز به نظر میرسد از این جهت با عقل مشایی تفاوت ندارد.
اخیرا مصاحبه از آقای میلانی دیدم که ایشان گفته اند که بنده عمری بود که صدرایی فکر می کردم و الان مشایی هستم و ابن سینا فیلسوف بزرگی است که دنیا مانند آن به خود ندیده است.
من از این برخوردها تعجب می کنم. عقلانیت ابن سینایی نمی تواند مشکلات فلسفی امروزه را حل کند. ابن سینا را ابدی فکر نکنید چرا که وحی نیست، چه بسا نسبت به عقلانیت جدید ملاصدرا به مراتب نزدیکتر است تا ابن سینا. علاوه بر این، تصور نکنید که مشکل فلسفی جهان امروز را می توانید با ابن سینا حل کنید، البته مقصودم این نیست که اینها را کنار بگذارید، حرف این است که ابن سینا به قامت دنیای امروز نیست. انسان بزرگی است ولی نمی تواند به مشکلات فلسفی امروزی برسد و هم اینکه به قامت کتاب و سنت هم نیست. و لذا بایستی فلسفههایشان دوخت و دوز شده و به تناسب دنیا و نیازهای امروزی درآید. معرفت نیازی نیست که از سلسله معارف تولید شود و تنها معرفت محاسبه نگر اینگونه است. شما تامل را به معنای عقل مشایی درنظر گرفتید که کاملا محاسباتی است. نکته دیگر اینکه، بیرونی نگری که جامعه شناسی معرفت و اقتصاد معرفت را مثال زدید، اینها بیرون نگر هستند و نوع نگاه شما تفاوت دارد و شاید نیاز است اینطور بگویید که نوعی نگاه بیرون نگر بهما هو بیروننگر دارید بدون اینکه به جامعه شناختی و … مقید شود.
کلمه آگاهی نیز ابهام دارد و بهتر می دانیم که برای آگاهی در غرب، اصطلاح معادلی شاید بسازیم و آنها چنین اصطلاحی که خیلی مطلق باشد را ندارند.
سه رویکرد در معرفت شناسی وجود دارد: که اینها به نگاهی که معرفت شناس دارد برمیگردد. نگاهی از قدیم و از زمان فلسفه یونان تا به زمان معاصر بوده که بیشتر رویکرد متافیزیکی داشتند و به این معناست که نگاه معرفت شناختی به این معنا ندارند و مانند معرفت شناسان جدید با قطع نظر از هستی شناسی بحث ندارند، و لذا نگاهشان هستی شناسی است، مانند فلاسفه اسلامی که متافیزیکال هستند و اینها قائلند که ابتدا مسئله هستی را حل کنید و مسئله معرفت نیز ضمن هستی حل خواهد شد.
دسته دیگر نیز رویکرد معرفت شناسانه دارند که از زمان دکارت به این طرف، اظهار دارند که خیر شما باید از معرفت شناسی شروع کنید و هستی شناسی تابع معرفت شناسی می شود و اینها نگاه متافیزیکال ندارند و تفاوت در این است که متافیزیکی که در فلسفه قدیم بوده متافیزیک عریض و طویلی می شود و معرفت شناسی ضعیفتر می شود که این در معرفت شناسی جدید، بالعکس است.
سوم، نگاه انتقادی است که از نگاه هارتمن نشئت می گیرد. وی بیان می کند، در واقع معرفت و وجود، از هم جدا نیستند و دو روی یک سکهاند. شما از وجود شروع کنید به معرفت و از معرفت به وجود خواهید رسید.
فلاسفه متاخر، نگاه انتقادی را برگزیدند. فلسفه تحلیلی در آغاز، رویکرد معرفتشناختی داشت و الان حتی متافیزیک تحلیلی را هم میبینید که در دهههای اخیر به بحثهای هستی شناختی روی آوردند. اینها می گویند که از نوع نگاه به مسئله، انتخاب کنیم که از هستی شناسی شروع کنیم را یا از معرفت شناسی. در روش شناسی بحث دارند که متعلق روش، نوع روش را تعیین می کند. اینها می گویند متعلق بحث فلسفی نوع بحث فلسفی را روشن می کند. نگاه انتقادی داشته و هیچ جایی را فرض مسلم درنظر نمی گیرند. اخیرا در مکتوبات برخی از آنها میبینیم.
نزارع فلاسفه ما با فلاسفه غرب در این نکته باید باشد که اصل هستی شناسی است یا معرفت شناسی؟ کدام تابع دیگری باشد؟ این مسئله اصلی است. اگر بتوانید اثبات کنید که هستی شناسی اصل است که حق با فلاسفه ماست و اگر خیر، که آنجا باید طور دیگر قضیه را مدیریت کرد و حق را به غربیها داد. علاوه بر این نگاه انتقادی هم را باید پاسخ داد. چون نوع نگاه به مسائل متفاوت است. هستی شناسی را فارغ در نظر بگیرید. فلسفه ای که داریم اگر معرفت شناسی دارد، معرفت شناسی فیزیکال است و معرفت شناسی اسلامی به این معنای روز کلمه نداریم.
برخی از این مطالب را دسته بندی کردیم به تصور اینکه می توانیم معرفت شناسی را تحلیل کنیم در حالیکه فضای کار متفاوت است و معرفت شناسی جدید، برای معرفت الگوهای مختلفی دارد. فلاسفه حتی بحثهای روش شناختی و معرفت شناختی را حتی گاهی برای این زمینهها به کار می گیرند. در اوایل دهه ۷۰ که معرفت شناسی کار می کردم از پروفسور لگنهاوزن پرسیدم و ایشان پاسخ دادند که اینها معرفت شناسی را تاسیس کردند برای حل مشکلات چیزهایی مثل فلسفه علم و امثال اینها. اینها دیدند که در این زمینهها بحثهای کلیتری هست، مثلا در فلسفه علم، بحث ساختار معرفت مطرح نمی شود ولی چون نیاز دیدند به معرفت شناسی بردند. راجع به معنا شناسی، اینها، معنا و معرفت را دو روی یک سکه در نظر می گیرند.
به نظرم اصطلاح فلسفی معرفت کار جدید انجام نمی دهد. چرا که جزئی که شما گفتید مستقل شده و در کتابهای مستقلی هم در معرفت شناسی نوشته شده و هستی شناسی و معرفت شناسی هم جواب داده اند و لذا بستگی دارد که شما چه نوع فیلسوفی هستید؟ متافیزیکی هستید یا انتقادی؟ اینها نگاه شما را به معرفت تغییر می دهد.
حجتالاسلام دکتر غفاری
آقای دکتر قائمی نیا معتقدند درواقع بحث قرن ۲۰ توجه به مباحث فلسفه های مضاف و نوعا نگاههای درجه ۲ است و یکی از ویژگیهای این قرن همین است و به تعبیر ایشان بحث فلسفه معرفت با نامهای دیگر در آثار غربیها به خصوص چیستی معرفت بحث شده و در آثار و آرایشان دیده می شود. بحث دیگر بحث تفاوت معرفت شناخت و فلسفه شناخت است که آقای دکتر عباس زاده نیز با ایشان موافق است.
در بحث توجه به مسئله رفلکشن به عنوان معرفت محاسبه پذیر، مباحث عنوان شد که به معنایی که غربیها عنوان دارند، علم حضوری معرفت اصطلاحی نمی شود چرا که محاسبه پذیر نیست و اگر کسی مدعی هست که این نوع معرفت نیز اصطلاحی است لذا باید اثبات کند یا اینکه نیازی به محاسبه پذیری نیست و باید بحث شود.
در بحث مسئله مطلق آگاهی، به نظر ایشان، ابهام دارد و نیازمند جعل اصطلاح جدید یا توضیح بیشتر است.
در بحث اینکه مسئله بیرون نگر، چون طیفهای متفاوتی دارد لذا بهتر است قید بزنیم بیرون نگر من حیث هو، و در واقع با دیگر رویکردها جدا کنیم.
بحث بعدی، در خصوص سیر رویکرد ها در معرفت شناسی در یونانیان بوده که نوعا در فلسفه های اسلامی نیز همین متافیزیکال بوده و بحث هستی شناسی مقدم بر معرفت شناسی است. و از دوره دکارت این جریان عکس شده و هستی شناسی فرع شده است و از نگاهی که از هاتمن شروع شد باید به مسائلمان نگاه کنیم که کدام ممکن است معرفت شناسی اصل باشد و دیگری فرع یا بالعکس. و در آخر اینکه، تکلیفتان مشخص شود که نگاه معرفتشناسانه را اصیل میدایند یا نگاه هستی شناسانه یا اینکه نسبت به مسائل متفاوت خواهد بود.
دکتر مهدی عباسزاده
فلسفه معرفت مطلب جدیدی نیست. این را در نظر داشتم که ممکن است این مبحث به عنوان یک دانش جدید نباشد ولی یک ساختاردهی جدید نسبت به مسائل موجود است و بیش از این، ادعایی ندارم.
دکتر حسن عبدی
(ناقد)
بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی صحبت از تدوین یک شاخه علمی جدید تحت عنوان فلسفه معرفت است، با توجه به اینکه نوعی نگاه درجه دومی به بحث داریم لذا مناسب نسبت به فلسفه معرفت نیز نگاه درجه دومی داشته باشیم. فارابی بحثی دارند به عنوان طبقه بندی علوم، که بدانیم در هندسه معرفت چه جایگاهی دارد و چون به زیرمجموعه های بحث معرفت تمرکز و توجه داشتید و لذا مطالب زیادی مغفول مانده است. جا دارد کسی سوال کند که شاید شخصی پیدا شود که دغدغه هستیشناسی داشته باشد و ممکن است به شما اعتراض کند که بخشهایی از مباحث هستی شناسی را جدا می کنید و این درواقع نوعی توجیه نیاز دارد و باید غایتی بر آن مترتب باشد که بحثی از مباحث هستی شناسی را منفک می کنید تحت عنوان فلسفه معرفت.
خیلی از ابعاد وجود ذهنی در قیاس با وجود خارجی روشن می شود. شما در واقع با تفکیکتان بسیاری از قراین و ملاحظاتی که فلاسفه دارند را ممکن است از دست بدهید. بنابراین به نظر می رسد جا داشت در حد یک پاراگراف به جایگاه فلسفه معرفت در هندسه علوم عقلی با طبقه بندی امثال فارابی و دیگران اشاره می داشتید.
نکته بعدی اینکه، حال اگر هندسه را ترسیم کردیم سوالی مطرح می شود که این شاخه علمی چه ارتباطی را دیگر شاخه های علمی دارد. ما شاخه علمی به عنوان علم النفس داریم که برخی از آنها در اینجا آمده و برخی هم مغفول مانده است. رابطهشان را هم مشخص کنیم که آیا مکمل یکدیگرند، یا اینکه کاربردی است و حتی ممکن است بر سایر شاخهها مقدم شود.
برای اینکه ما تمایز علوم داشته باشیم ملاک چیست؟ بحثهای مفصلی صورت گرفته که در کفایه الاصول و حواشی که عالمان بر آن دارند، دیدگاه های متفاوتی در باب معیار تمایز علوم مطرح شده است، آیا تمایز علوم به موضوع است یا غایت یا مسائل یا روش و یا ترکیبی از برخی از این معیارها؟ به نظرم بحث معیار تمایز علوم از مباحثی است که در اینجا مغفول مانده است. که بدانیم آیا شاخه فلسفه معرفت یک نوع حیث وحدانی تحت عنوان علم واحد پیدا می کند؟ یا اینکه خیر در یک حیث باید حکایی در نظرم بگیریم یا حیث وجودی معرفت را در نظر بگیریم.
بسیاری از پیش فرضها در تحقیق حاضر ارائه نشده است. برای نمونه، در مواردی فرمودید که چیستی معرفت که معرفت جوهر است یا عرض؛ دیدگاههای دیگری در فضای تفکر اسلامی وجود دارد. به نظر می رسد حالت جامعیتی که باید داشته باشد را ندارد و علت آن است که از ابتدا پیشفرضهایی را که مسلم گرفتید و بر اساس آن مشق کرده و جلو رفتید.
رویکردتان در بحث روشن نیست. جایی گفته اید در انتها می خواهید رویکرد اسلامی را هم ارائه دهید. خب چرا در انتها؟ یعنی در ترتیب مباحث رویکرد اسلامی را هم جای می دادید. در واقع از ابتدا نوعی تاثیر پذیری از سیر مباحث معرفت شناسی غربی را در چینش مباحث مسلم گرفتید و حال در ادامه می خواهید یک رویکرد اسلامی را هم نشان دهید. ممکن است کسی مدعی شود که در معرفت شناسی اسلامی از علم حضوری و شهودی استفاده می شود. حال اگر غربی ها ندارند به این خاطر بوده که نیازهایشان اقتضا می کرد و در اینجا به این خاطر که برخی مسائل وحیانی است لذا نیاز است گام اول، گام مسائل شهودی و حضوری قرار بدهیم. حال برخی این تعبیر را دارند که در بحثهای معرفت شناسی عمده کتابهای معاصر مسئله را از شکاکیت آغاز می کنند چرا که برای مخاطب جذاب است و مخمصه ای در ذهن مخاطب ایجاد شده که پایان ماجرا را جویا شود. ولی تفکر و رویکرد اسلامی شاید نتواند چنین جریانی را ادامه بدهد. اگر این طور که عناوین نشان می دهد رویکرد تطبیقی را مدنظر قرار دادید ما برخی از متفکرین غربی داریم که صحبت از مرگ معرفت شناسی مطرح کردندکه در این نموداری که شما ارائه کردید، مسئله ای با عنوان مرگ معرفت شناسی لحاظ نشده است.
مطلب دیگر اینکه قلمرو بحثتان را روشن نکردهاید. منظور از قلمرو این است که بگوییم به معرفت انسان می پردازیم. این معرفت یا با واسطه است یا بیواسطه. آیا بحثهای شما ناظر به معرفت غیر انسانی نیز هست؟ یا اینکه فقط می خواهید معرفت را تبیین کنید. در نمودار و محورهایتان، نفس حیوانی نیز ذکر شده که ابهام دارد که آیا نفس حیوانی که از این جهت که پازل انواع نفس را ترسیم کنید آوردید یا اینکه نظر داشتید به معرفت هایی که نفس حیوانی می توانند داشته باشند. قلمرو بحث قدری ابهام دارد. شاید چیستی بحث را به گونه ای پیش ببرید که نگاه مشایی و سینوی هست و به نتیجه ای برسیم که نتوانیم در مورد خداوند سخنی از معرفت به معنای حضوری مطرح کنیم.
نکته دیگر اینکه کارهایی که ابتدایی هستند باید از هر گونه ابهام به دور باشد چرا که اینها مشتمل بر ابعاد مبهم باشد لذا تا ثریا می رود دیوار کج و همین ابهام در ادامه تحقیقات و آثاری که بعدها خواهد آمد استمرار پیدا کند و بسط بحث توسط فردی دیگر در اثری دیگر باعث سرایت ابهامها به هم بشود. لذا مناسب است از همان ابتدا جلوی ابهامات گرفته شود تا در سیر بحث تسری نیابد.
جایی فرمودید امکان تدوین عناوین و محورهای دانش فلسفه معرفت وجود ندارد. روشن است که این امکان به معنای عرفی است و به معنای دشوار است و نه غیر ممکن. می توان با روش حذف عقلی جلو رفت و مباحث را استقصا کرد به نحوی که همه مباحث را پوشش بدهیم.
از آن طرف هم اگر کسی از هستی شناسی شروع کند آن هم باید از چیزی مسلم بگیرد که امکان معرفت نسبت به موضوع شناسایی را برای خودش مسلم گرفته. در صفحه ۴ و سطر ۱ نیز مطلب ناظر به آن است.
نکته دیگر اینکه، در جایی آوردید که فلسفه معرفت و در پرانتز معرفت شناسی، روشن نشده که این اصطلاحی که به کار می برید اصطلاح جدیدی است که مشتمل بر چیستی معرفت و هستی شناسی معرفت و معرفت شناسی است پس چرا این اصطلاح را عطف می کنید؟ این خروج از اصطلاح خودتان است که در نتیجه زمینه ابهام را به وجود می آورد.
بحث باور صادق موجه را باور موجه صادق ذکر کردید. چه اشکالی دارد که همان اصطلاح مرسوم کتب معرفت شناسی غربی و در آثار ما نیز جا افتاده را به کار ببندیم؟
جایی فرمودید ما در این مباحث به علم حصولی متمرکز می شویم. وقتی محورهایی ذیل این بحث را می بینیم متوجه می شویم مقصودتان علم حصولی تصدیقی بوده است. یعنی باوری که معرفت گزاره ای باشد. وقتی در معرفت شناسی علم حصولی گفته می شود اعم از تصدق و تصدیق است. اینکه ما بگوییم علم حصولی و در معرفت حصولی تصدیقی منحصر کنیم اشکالی ندارد. دکارت، مفاهیم فطری هم دارد و در معرفت شناسی مدرن نیز بحث از تصورات هم داریم مانند هابر، هیوم و … .
نکته دیگر، گفتید در منطق، بحث حضوری و حصولی مطرح شده و آن چیزی که ما در منطق می بینیم تمرکز بر علم حصولی است و هیچ کجا ما در آثار رایج و متون بحثهای متقن منطقی جایی نداریم. در صفحه ۲۴ و سطر ۱۹ دارید که برخی مباحث این فلسفه معرفت در منطق سنتی ما مطرح شده، مانند تعریف و تقسیم معرفت، در مباحث منطقی از همان ابتدا غرضی نداشتند که به منطق حضوری بروند نه در حجت به کار می رود و نه در معرف. مناسب است قدری عینی تر بحث شود و نشان داده شود که کجای منطق، علم حضوری به کار می رود. اگر منظور وجدانیت است که علم حصولی تصدیقی است که گزارش می دهد از علم حضوری، نه اینکه خودش علم حضوری باشد. این بنظر می رسد قدری ابهام دارد.
نمونه دیگر، فرمودید عوارض ذاتی معرفت، که این اشکال پیش می آید که شما برای معرفت یک ذات قائل هستید و این ذات عوارضی دارد که موضوع بحث فلسفه معرفت است. خب این پیش فرض این است که نرفتید جامع به بحث نگاه کنید که ممکن است کسی بگوید که ما برای معرفت، ذاتی قائل نیستیم، بویژه آنهایی که نومینالیست هستند، نفی ذات گرایی می کنند که از بحثهای شما خارج می ماند.
در بخشهایی از تحقیقتان اشاراتی داشتید که برخی متفکران چنین کردند، یا اینکه بسیاری از فیلسوفان، بسیاری از پژوهشگران … و… که اینها بایستی ارجاع و آدرس داده و مستند شوند. به طور مثال صفحه ۶۱ پاراگراف ۲٫ شما گفتید که چیزی به اسم فلسفه معرفت یافت نکردید و همان یک کتاب موجود هم، در واقع مقصودتان نبوده و مناسب بود یکی دو نفر ارجاع می شدند. یا کلمه برخی در صفحه ۶۲٫
به نظرم با دادن آدرس و ارجاع مخاطب می توان بحث را واضح تر کرد.
درمورد مدعایتان که در متفکران عرب کسی در این زمینه یافت نشد، در حالیکه خود آقای عابدالجابری یک کتاب مستقل در باب معرفت شناسی دارد. یا برخی کتب حسن حنفی.
نکات پایانی بنده اینکه، بهرحال در مجموع وقتی مخاطب با بحث شما مواجه می شود احساس می کند در ۳ قلمرو کنار هم قرار گرفته، یک حیث وحدانی، که به یک علم نوعی وحدت بدهد مشاهده نمی شود. یک سنخ از علم مربوط به مباحث معرفت است و یک سنخ مربوط به معرفت شناسی و برخی هم چیستی معرفت. آیا تجزیه و تحلیلی که در هستی معرفت انجام دادید در بحثهای معرفت شناسی معرفت تاثیرگذار است؟ اعتبار معرفت را تجزیه و تحلیل کردید و نظریاتی که در باب ارزش و صدق معرفت وجود دارد و مطابقت دلالتها و لوازماتی در هستی شناسی معرفت دارد یا خیر؛ انسان احساس می کند که سه جزیره در کنار هم قرار گرفته و هیچ پلی به هم ندارند.
نکته دیگر اینکه با توجه به اینکه رویکردتان اسلامی است به نظرم مقداری مناسب بود در باب چیستی معرفت سراغ آیات و روایات رفته شود چه بسا تجزیه و تحلیلی که از این حیث بدست بیاید ما را به این برساند که ما با مشترک لفظی مواجه هستیم.
در خاتمه از بحث جدید و جدی که طرح کردید تشکر می کنم.
حجتالاسلام دکتر علی فضلی
(حضار در جلسه)
از یک طرف می فرمایید که قصد دارید از باب رویکرد اسلامی بحث کنید، که در تفکر اسلامی معرفت یک معنایی دارد از طرف دیگر نوع نگاهی که دارید که معرفت همان Knowledge است حصولی است. تلاش کردم متوجه شوم که نظریه شما در چه حوزه ای است. اگر در تفکر اسلامی است که کاری به Knowledge نداریم لذا بر اساس معرفت مطلق آگاهی است. نکته ای که کار را دقیقتر کند و بتوانیم پاسخگوی مباحث روز در حوزه معرفت شناسی باشیم وقتی مطلق معرفت بگیریم و معرفت حضوری را هم در بربگیریم، پرسشی وجود دارد که فرق بین معرفت حضوری و معرفت تجربی یا تجربه شهودی و همچنین تجربه حیثی چیست؟ آیا رابطه عام و خاص دارند یا متمایز یا متباین هستند. این در توضیحی که دادید متوجه نشدم.
حجتالاسلام دکتر محمدعلی اردستانی
(حضار جلسه)
آقای دکتر عباس زاده ذکر کردند که فلسفه معرفت تامل عقلی بیرون نگر در باب معرفت؛ در این عنوان که فلسفه معرفت دو واژه داریم. اینطور که بنده برداشت داشتم در باب معرفت به ازای معرفت است و افزودهای به ما نداده است. در قسمتی که گفته است فلسفه معرفت که تامل عقلی بیرون نگر آورده که این هم مطلب خاصی به دست ما نمی دهد. چرا که تامل عقلی روش را بیان می کند و اخذ روش در تعریف مطلب خاصی به دستمان نمی دهد. فلسفه معرفت باری بیش از این دارد.
ما در اینجا ملاک نیاز داریم و اگر بخواهیم از ماوراءالطبیعی واژه دست برداریم و واژگان دیگر را جایگزین کنیم ملاک می خواهیم مگر اینکه جعل اصطلاح کنیم.
فرمودید فلسفه معرفت از نوع فلسفه مضاف به امر است. این خودش مسئله است. اگر بخواهیم بگوییم فلسفه علم، اصطلاح رایجی است آیا ناظر به امر است یا علم؟ به تعبیر دیگر، از حیث وجود شناختی فلسفه معرفت یعنی حیث بودنش، حیث وجودش. اما اگر به حیث کاشفیت باشد اشکالی ندارد که بگوییم مسئله از حیث شناخت است.
دکتر مهدی عباس زاده
ضمن تشکر از ناقدان و اساتید ارجمند بابت طرح نکات ارزنده. بخشی از مطالب گفته شده را میپذیرم و برخی را هم پاسخ دادم و در قالب چند نکته اجمالی عرض می کنم.
درخصوص نکات دکتر اردستانی، ایشان تلقی خاصی از فلسفه دارند و اصل بحثشان این است که فلسفه چگونه وارد بحثی می شود و این فرایند چطور انجام می شود و لذا اشکال معرفت شناختی پدید می آید. اشکال عقلی وجود دارد. مدعای بنده این است که قصد داریم نگاه عقلی از بیرون به مسئله ای بیندازیم. اصلا قصد نداریم فلسفه را عطف به چیزی کنیم.
در خصوص ابهام نداشتن مسائل در ابتدای طرح بحث، باید بگویم این گریزناپذیر است چرا که روشن است اول کار، اول کار است. ماهیت علم همین است که از جایی کار را – ولو با ابهام- شروع می کند و پیش می رود و به مرور در طول تاریخ تکمیل میشود. البته این را هم اضافه و تاکید کنم که بنده ادعای تاسیس علم نداریم چرا که علم در طول تاریخ شکل می گیرد. بلکه ادعای ساختاربندی و طبقه بندی جدید در علوم موجود میکنیم.
بحث این است که آیا می توانیم به ۳ بحث: چیستیشناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی معرفت که متفرق مطرح شده است انسجام داده و نسبت و مناسبات آن را تعیین کنیم؟ که به نظر بنده امکان پذیر است.
من مدعی هستم که حتی علم النفس هم کاملا با معرفت شناسی ارتباط دارد که در نظام معرفت شناسی سهروردی سعی در اثبات آن داشتم. شما نمی توانید از معرفت شناسی صحبت کنید در حالیکه فاعل معرفت را حذف کنید چرا که فاعل معرفت، نفس است. این مقاله یک طرح بحث است و باید عمقی کار شود و زمان گذاشت.
در مورد نکته آقای فضلی که تفکر بحث، اسلامی است ولی چینش آن بر اساس غرب صورت گرفته است. بنده جایی ذکر نکردم تخصص تفکر اسلامی دارم، و قدری مطالعه اسلامی و فلسفه اسلامی و ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا داشتم و فرض دارم که دانش معرفت شناسی دانش غربی است و لذا اساس فلسفه اسلامی نگذاشتم بلکه تاکید دارم با رویکرد اسلامی. کار فلسفه اسلامی کار بزرگان فیلسوفی چون عابدی شاهرودی و … است.
البته درخواست دارم که این بحث ادامه داشته باشد تا مجال باشد تک تک نکات ارزنده را بحث و بررسی کرد.