به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست تخصصی«معنای زندگی درافکار و آثار پائولو کوئیلو» روز شنبه مورخ ۸ دیماه جاری با حضور اعضای شورای علمی گروه ادب و هنر مرکز پژوهشهای جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در ابتدای این نشست حجتالاسلام مهدی جهان گفت: با دقت در منابع اندیشه کوئیلو مشخص میشود که وی در آثار خود از ادیان و شرایع مختلفی یاد کرده و به دنبال القاء اندیشههای مشترکی در ادیان و شرایع مختلف است که مهمترین آنها، اصول محوری پانتئیسم همچون باور به روح کیهانی، الهه مؤنث، اومانیسم و تناسخ است.
دکتر رضا رسولی منتقد ادبی در ادامه این نشست اشاره داشت: نیروی کندالینی همان نیرویی است که کوئیلو آن را خدای خفته در درون و نیروی بیپایان درون همه انسانها میخواند و این باور را القا میکند که با نیایش کردن و فعال کردن آن، میتوان معجزات جادویی انجام داد و جهان را نجات داد. پس، از نظر کوئیلو، نجات دادن جهان، غایت ضمنی برانگیختن خدای خفته درونی است. اما منظور کوئیلو از نجات دادن جهان دقیقا چیست؟ کسی که باور به امکان خدا شدن و خدایی کردن خویش دارد، از عبارت نجات دادن جهان چه منظوری غیر از استقرار آتلانتیس جدید و برقراری نظم نوین جهانی میتواند داشته باشد؟ کدام دین و آیینی غیر از شریعت شیطان، مشوق انسان برای خدا شدن و خدایی کردن بوده است؟
وی افزود: به خاطر بیاورید که نظم نوین جهانی بر پایه اصل پانتئیسم و شریعت شیطان نظاممند شده است و شریعت شیطان، همان جواز عمل به هوای نفسانی است؛ چیزی که در جای جای آثار کوئیلو با عناوین لزوم گوش فرا دادن به ندای درون و پیگیری رؤیای شخصی تأکید شده است.
محمدحسن شاهنگی مدیر گروه ادب و هنر مرکز پژوهشهای جوان در ادامه گفت: خود کوئیلو اعتراف میکند در جوانی عضو فرقهای به نام «انجمن گشایش به سوی آخرالزمان» به رهبری آلیستر کرولی با محوریت کتاب قانون بوده است که هنوز هم آن را به خاطر قدرت جادویی افسارگسیختهای که به اعضایش میداده شگفتانگیز میخواند و حتی در همین سالهای اخیر قصد داشته کتابی به نام جامعه بدیل که درباره عقاید و تجاربش در این فرقه بوده را منتشر کند که به علت توصیههای همسرش از این کار منصرف میشود. جالب توجه است که کوئیلو تمام آن سیری که آلبرت پایک برای اجرای نظم نوین جهانی توصیه میکند را شخصاً در زندگی خویش تجربه مینماید و در آخر تبدیل به مصداق بارز ظهور نظم نوین در زندگی و شخصیت فردی خویش می شود. او از کودکی تا جوانی، مسیحیت و نفرت از آن، الحاد، مارکسیسم، پانتئیسم در قالب گرایش به معنویتهای شرقی همچون یوگا و مدیتیشن، و در نهایت آیین جادوی سیاه و سفید را تجربه میکند.
در ادامه این نشست آقای سجاد مهرگان استاد دانشگاه گفت: کوئیلو با اینکه خود را مسیحی کاتولیک معرفی میکند ولی
نه تنها به هیچ یک از آرمانهای سنتی مسیحیت کاتولیک پایبند نبوده که حتی آرمانهای کلی مسیحیت نیز هیچ نقشی در معنابخشی به زندگی کوئیلو نداشته است؛ بلکه آرمانهای وابسته به عرفان کابالا که عمدتا معجونی از پانتئیسم، اسطورههای خدایان باستان، اصول جادویی و کیمیاگری و در نهایت انحراف به سمت شیطان پرستی است، تمام آن چیزی است که شریعت واقعی کوئلیو را تشکیل میدهد و چنان جذابیت و شیفتگی برای وی داشته است که تمام شئون زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است؛ در حدّی که بخاطر توهم دستیابی به قدرت در سایه شریعت شیطان، حاضر است با شمشیر خود در جنگی عظیم شرکت کند؛ حتی اگر انسانهای بیگناه بیشماری به دست وی و هم رزمانش کشته شوند. چرا که به گمان وی این قدرت اهریمنی در سایه شریعت شیطان است که میتواند، معنابخش زندگی هر انسانی باشد.
وی افزود: اگرچه کوئیلو در مواردی ادعا میکند که این قدرت در خدمت شرّ نخواهد بود بلکه حیاتبخش و نجات دهنده بشریت خواهد بود ولی باید از وی پرسید چگونه چنین قدرتی خصوصیات حیات بخشی خواهد داشت درحالی که لازمه آن به راه افتادن جنگهای جهانی عظیمی برای کشتار انسانهای بی گناهی است که امثال شماها ایشان را به شکل تحقیرآمیزی گوسفندان، جانوران نابینا و خورندگان بی مصرف مینامید؟ چگونه ادعا میکنید که »همه حق دارند» درحالی که موحدان یکتاپرست را به خاطر عقایدشان و ملحدان را به جرم بیخدایی سزاوار مرگ، و افراد بیگناهی که هیچ گرایشی به شریعت شیطانی شما ندارند را سزاوار تحقیر، توهین و سوء استفاده شدن در جهت منافع خود میپندارید؟ آیا این موارد با مبانی پلورالیستی شما تناقض نمییابد و نشانه انحصارگرایی افراطی شما نخواهد بود؟ حقیقتا چگونه چنین شریعتی میتواند معنابخش به زندگی یک انسان به معنای واقعی کلمه باشد؟