به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، و به نقل از خبرگزاری مهر نشست «نسبت فلسفه و انقلاب اسلامی با تأکید بر آینده انقلاب اسلامی» صبح روز چهارشنبه مورخ ۲۳ آبانماه جاری در سالن اجتماعات خبرگزاری مهر برگزار شد.
در این نشست که در ادامه سلسله جلسات گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی برگزار شد، حجت الاسلام ابوالحسن غفاری، مدیر گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ارائه بحث پرداخت و حجت الاسلام مهدی جهان و دکتر مهدی عباس زاده ناقدین این نشست علمی بودند.
در ابتدای این نشست علمی حجت الاسلام غفاری گفت: بنده معتقدم فلسفه نقش تعیین کننده ای در بقای انقلاب اسلامی دارد و شواهدی هم برای این بحث دارم. همین که در توسعه انقلاب اسلامی، افرادی مثل شهید مطهری، شهید مفتح، امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب نقش داشتند، خود نشان دهنده این است که فلسفه نقش اساسی در انقلاب اسلامی ایران داشته است. به بیانی دیگر، اگر امام(ره) اهل فلسفه نبود، یا انقلاب اسلامی شکل نمی گرفت یا در این حد و اندازه و عظمت نبود.
وی افزود: هویت انقلاب اسلامی که امام(ره) ایجاد کرده، هویتی ادامه دار است و در ادامه این هویت، فلسفه نقش اساسی داشته است. ولایت فقیه از ابتدای شکل گیری فقه شکل گرفته است. فتوا دادن با اجتهاد فرق دارد، اجتهاد در صورت نبودن نص معنا پیدا می کند. فتوا دادن یعنی مسئله ای را مطرح کردن. بحث ولایت فقیه بعد از دوره غیبت کبری آغاز می شود، اما با گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی درباره مسئله ولایت فقیه هنوز آن طور که باید و شاید کار نشده است و فقط عده ای می گویند ما ولایت فقیه را قبول داریم، چون در قانون اساسی آمده است در حالی که این قابل قبول نیست. ما اگر بخواهیم درباره حکومت اسلامی کار کنیم، باید به دنبال پی ریزی دانش فلسفه و ولایت فقیه باشیم.
این نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: لازم است که برای بحث در این باره مقصود از فقه و فقیه را کاملاً تشریح کنیم. همچنین باید این مسائلی که ذکر می کنم مورد بحث قرار بگیرد؛ ۱:ضرورت داشتن حکومت، ۲:ملاک حُسن و قبح در عرصه حاکمیت چیست؟، ۳:جایگاه رهبری در بحث تشبه به خدا چیست؟ به این معنا که ما چه کسی را به عنوان رهبر می توانیم انتخاب کنیم که دغدغه اش این باشد که کل جامعه را به سمت تشبه به خدا ببرد. فلسفه می خواهد این مواد را در نظام سیاسی قرار دهد. تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلاب ها این است که انقلاب اسلامی اصلاح و تحول را از درون انسان ها آغاز می کند، ولی درباره این موضوعات در چهل سال اخیر کمتر بحث شده است.
حجت الاسلام غفاری ادامه داد: قوه متخیله در برخی حکومت ها ضعیف شمرده شده، اما در فلسفه اسلامی خیال نقش مهمی دارد. به قول ملاصدرا شریف ترین نظامی که در اسلام برای انسان شمرده می شود، علم و حکمت است. رئیس جامعه ای شایسته حاکمیت است که علم و حکمت داشته باشد. غایت خلقت در اسلام، به کمال رسیدن است، بنابراین باید ساز و کار این غایت در فلسفه مضاف حکومت اسلامی مورد بحث قرار بگیرد. موضوع دیگری که در بحث حکومت اسلامی و فلسفه مهم است، نسبت فلسفه با اسلام است. اسلام برای تکمیل نفوس آمده است. فلسفه هم این ادعا را دارد. اگر فلسفه و اسلام در این جهت مشترک باشند، ما می توانیم هم از فلسفه کمک بگیریم. اینجا نقطه تلاقی ولایت فقیه و فلسفه است.
وی اظهار داشت: به اعتقاد بنده در بحث ولایت فقیه، مراد از فقیه به معنای عام کلمه است، نه فقیه به معنی اخص، یعنی چنین فقیهی از کتاب، سنت و عقل استنباط حکم می کند. چنین فقیهی باید به مبانی فلسفی تسلط داشته باشد. برای بررسی نسبت فلسفه و انقلاب اسلامی، باید به حکومت، ضرورت حکومت، ولایت فقیه و غایت حکومت توجه داشته باشیم.
حجت الاسلام مهدی جهان در ادامه این جلسه با اشاره به اینکه چطور می شود، علمی با عنوان حکمت اسلامی در جامعه ایران تأثیر بگذارد و انقلاب اسلامی را پدید بیاورد، گفت: بنده می خواهم درباره این موضوع صحبت کنم که آینده انقلاب اسلامی با وجود حکمت اسلامی چگونه است و آیا نسبتی بین انقلاب اسلامی و حکمت اسلامی وجود دارد یا خیر.
وی گفت: پیدایش تمدن ها همیشه یک سیر و روال منطقی داشته است. در عصر حاضر ما برای اینکه تمدنی را تأسیس و ایجاد کنیم، باید با تمدن های دیگر بحث کنیم. بنابراین لازم است که توجه داشته باشیم تمدن های غیر در مسئله توسعه انقلاب اسلامی چه جایگاهی داشتند.
مهدی جهان با بیان اینکه باید شکل پیدایش تمدن را بررسی کنیم، اظهارداشت: در همان ابتدا مواجهه ای بین انقلاب اسلامی با سایر گروه ها درگرفت. در انقلاب های لیبرال مسئله محوری، رفاه است. اما چیزی که در انقلاب اسلامی به وجود آمده معلوم نیست که ناشی از حکمت اسلامی بوده یا ناشی از انقلاب لیبرال. در جریان انقلاب اسلامی جریان هایی مثل جریان لیبرال و جریان های چپ و جریان حکمت اسلامی ورود پیدا کردند.
دیگر ناقد حاضر در این جلسه دکتر مهدی عباس زاده عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود. وی در ابتدا با اشاره به اینکه موضوع جلسه موضوع بسیار خوبی است، گفت: نسبت فلسفه و انقلاب اسلامی یک بحث دوگانه و متناقض نما است. پدیده مدرنیته مبتنی بر بنیاد فلسفی است. در فلسفه مدرن انسان در مقابل عالم طبیعت قرار گرفته و محوریت با انسان مدرن است.
عباس زاده بیان داشت: انقلاب های مدرن تا حد زیادی ناشی از مولفه های فلسفی هستند. بنابراین تأثیر فلسفه در انقلاب مدرن یک تأثیر ذاتی و جوهری است، اما در انقلاب اسلامی اینگونه نیست. فلسفه حضور جدی در تفکر اسلامی دارد ولی جوهر و ذات تفکر اسلامی را تشکیل نمی دهد. چون ما در تفکر اسلامی مباحثی چون کلام، شهود، فقه و… داریم. بنابراین پدیده انقلاب اسلامی را نمی توانیم مثل انقلاب های مدرن غربی مبتنی بر فلسفه اسلامی بدانیم، ولی از سویی دیگر معمار اصلی انقلاب و عواملی که نقش کلیدی داشته اند، نظریه پرداز فلسفی هستند. بنابراین ما در نسبت فلسفه و انقلاب با یک دوگانه مواجه هستیم، من نمی خواهم به این دوگانه پاسخ دهم فقط قصد داشتم که طرح بحث کنم.
وی در ادامه پیشنهاداتی برای یک ساختار اجمالی در رابطه با بحث ارائه داد و گفت: این بحث نیاز به مفهوم شناسی دارد. یعنی ما باید منظورمان از فلسفه را بگوئیم و مطرح کنیم که کدام مکتب فلسفی منظور ما است. ضمناً به مفهوم شناسی انقلاب هم احتیاج داریم. یعنی اینکه انقلاب اسلامی چیست و چه مولفه هایی دارد. ضمناً باید مرادمان از انقلاب اسلامی در ایران را هم مطرح کنیم.
عباس زاده افزود: مورد دیگر اینکه باید به بحث تأثیر فلسفه در انقلاب بپردازیم و مبانی فلسفی انقلاب مورد بحث قرار بگیرد. در این مورد منظور ما فقط پیش فرض ها نیست بلکه منظورمان مبانی ای است که در بناها تأثیر دارد. بنابراین ما مبانی فلسفی را نباید با مبانی اعتقادی خلط کنیم. نسبت فلسفه و بنیانگذاران انقلاب و تأثیر آموزه های فلسفی در انقلاب از دیگر مواردی است که باید به آن توجه شود.
عباس زاده در پایان گفت: موضوع دیگر اینکه ما از تأثیر فلسفه در انقلاب حرف زدیم ولی لازم است درباره تأثیر انقلاب بر فلسفه هم حرف بزنیم. تعریف درست اجزای فلسفه و پرداختن به بحث حکمت عملی از دیگر ضروریات ساختار این بحث است.