به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یادداشتی از دکتر محمدرضا سنگری مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه با محوریت ادبیات انقلاب اسلامی در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد که خواندن این یادداشت خالی از لطف نیست.
هر موقع یک پدیده، از جمله پدیدهی ادبی ، عالمانه، روشمندانه، ژرفکاوانه و صادقانه تبیین و تحلیل نشود راه برای اتهام تحریف و تخریب هموار میشود
هیچ پدیده ورویداد بزرگ در تاریخ نمیتوان یافت که در معرض تخطئه و تخریب و اتهام نباشد این ستیز یا به جهت جهل و فقدان معرفت همه سونگرانه و یا دشمنانگی و کینهورزیها و ناباوریها است که ادبیات انقلاب اسلامی نیز همچون هر جریان و رخداد بزرگ مصون و مبرا از این موضعگیری ها نبوده است.
نکته آن است که معارضان و ناباوران گاه بی آنکه به مطالعه دقیق ادبیات انقلاب اسلامی بپردازند و از سر انصاف عیب و هنر قلهها و درهها و راستیها و کاستیها را با هم دریابند و بازگویند، به تخطئه و نفی کلی و کامل میپردازند و حتی سنجهها و معیارهای قضاوت خویش یا مصادیق و مستندات داوری خویش را بیان نمیکنند.
در این مقاله برخی از اتهامها و داوریها و انگارهها در باب دبیات انقلاب اسلامی طرح و تحلیل میشود.
* ادبیات انقلاب ایدئولوژیک است
آیا میتوان ادبیات منفک از ایدئولوژیک_هرگونه ایدئولوژیک تصور کرد؟ اگر زادگاه متن ذهن و ضمیر نویسنده است آیا نویسندهای منهای ایدئولوژیک میتوان تصور کرد؟ اگر درنگ و دقت در نوشتار و گفتار کسانی که در تخطئه و یا تحقیر ادبیات انقلاب اسلامی/دفاع مقدس به ایدئولوژیکزدایی معتقدند صورت پذیرد، درمییابیم که خاستگاه سخن آنان نوعی ایدئولوژی است و اتفاقا چنین کسانی ایدئولوژیکتر از کسانی هستند که طرد و تخطئه میشوند.
ادبیات انقلاب اسلامی از متن و بطن جامعهای زاده میشود که جان و محبت و جهان خویش را از فرهنگ دینی/شیعی اخذ کرده است و مگر ممکن است، رویشگاه و خواستگاه متن در چنین فضا (اتمسفر فکری) باشد، و از آن نشان نداشته باشد؟ منتقدانی که متنهای رها از ایدئولوژی را میستایند ستایشگر متن رها از ایدئولوژی نیستند، باورمند و ستایشگر ایدئولوژی دیگر _هرچه جز ایدئولوژی دینی_ هستند. برای مثال در دیدار دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی با استادان فرهنگستان زبان و ادب فارسی (سوم آذر ماه ۱۳۹۳) یکی از اعضای فرهنگستان پس از استماع سخنان اعضای دفتر ادبیات و هنر مقاومت میگوید:باید وقایع جنگ را از زیر بال ایدئولوژی و تفکر خاصی که برای ساخت کتابها و فیلمها هست دربیاوریم.باید وجهه انسانی{اصطلاحی برای حذف نمودها و نمادها و جهتگیریهای دینی} آن را دربیابیم و اجازه دهیم کسانی که آن جور هم فکر نمیکنند آنها هم بنویسند که بتواند ماندگار شود{یعنی وجه ایدئولوژیک دینی باعث میراندن آثار میشود} مثلا چرا “وداع با اسلحه” همینگوی یا “زمین سوخته” نوشته احمد محمود ماندگار شده؟ چون از یک زاویه و نگاه نو به موضوع پرداخته شده است.
نکته مطرح شده عضو فرهنگستان بی پاسخ نمیماند، دکتر غلامعلی حداد عادل توضیح میدهد که ممکن است شنونده این بحث دچار سوءتفاهم شود منظور از ایدئولوژی که آقایان_دو عضو فرهنگستان_به کار بردند این است که نباید واقعیتهای جنگ را فراموش کرد و این واقعیت نزد کسانی است که آن را با گوشت و پوست و خون خود احساس کردهاند به این واقعیتها باید اهمیت داد و نباید گذاشت تحتالشعاع حقایق ماورایی و ایمان قلبی قرار بگیرد این حرف در خور توجهی است لکن در این جنگ سراسر با اعتقاد اداره شد و ادامه پیدا کرده است نیز نباید تردید کرد چنین چیزی به معنای حذف عنصر اعتقادی از تاریخ جنگ نیست.
علیرضا کمری نیرز در پاسخ به بحث ایدئولوژیک کردن ادبیات جنگ گفتند:در باب ایدئولوژی در ادبیات جنگ باید به نکتهای توجه کرد، ایدئولوژی به مفهومی که امروزه به کار میرود به خودی خود یک مشخصه تاریخشناختی است یک عامل تاریخی است این که جنگ رفتهها و جبهه دیدهها چگونه جنگ را دیدهاند و چگونه روایت کردهاند نیز به ذات خود یک موضوع تاریخی در تاریخشناختی است.ما نگاه ارزشگذارانه و موضعگیرانه در قبال اظهارات گویندگان نداریم، مهم این است که رخدادها باورها و رفتارها و اعمال آنگونه که رخ داده و اظهار میشوند ثبت و ضبط شوند. البته بین ایدئولوژی و اعتقاد و عقیده تفاوتهایی هست. خود این واژهها به لحاظ معنایی در زمانهای متفاوت معانی متفاوت داشته است. ایدئولوژی قبل از انقلاب خیلی ممدوح بود مرحوم شهید مطهری در مجموعه کتابهای جهانبینی، تفسیری از ایدئولوژی دارند که آن تفسیر بیشتر مدنظر بچههای جنگ بوده نه آن چیزی که اکنون متداول است به معنای عقیده متعصبانه و متصلبانه.
تامل در اقوال کسانی که دعوت به ایدئولوژیزدایی از متنهای ادبی دفاع مقدس میکنند معلوم میدارد که حذف یا کمرنگ کردن یا باژگونه کردن حقیقت دفاع مقدس مقصد و مراد است. در کتاب “زمین سوخته” که به عنوان الگوی داستان رها از جهتگیری ایدئولوژیک مطرح میشود، نویسنده به شدت ایدئولوژیک است. در توصیف چهرههای بسیجی و پاسدار و محافظان شهر و شعارهای رادیو، از نمودها، شعارها و نشانههایی که در فرهنگ مردم و رزمندگان در آن زمان هست هیچ نشان نمیبینیم و حداکثر آرمان رزمندگان را جنگیدن برای خانه، خاک و مملکت میداند(صفحه ۱۰۳، ۱۰۶) و از دفاع از دین و انقلاب سخن نمیگوید حتی در ذکر خیابان امام خمینی اهواز، خیابان خمینی میگوید در حالی که خوب میدانیم مردم جزء دوم نام خیابانها را نمیگویند و به جای خیابان خمینی خیابان امام میگفتند و میگویند همانگونه که خیابان انقلاب اسلامی را خیابان انقلاب میگویند نه خیابان اسلامی حقیقت آن است که شعار از زیر بال ایدئولوژی در آوردن یعنی حذف باورها و نمودهای دین و این یعنی حذف حقت و ارتکاب خیانت در حق “هویت و وجهه وجودی دفاع مقدس” و در بیانی روشنتر جایگزین کردن ایدئولوژی است. در کتاب زمین سوخته نویسنده در لحظههای تشییع جنازه در بهشتآباد اهواز شعارهایی را طرح میکند که معمولا مارکسیستها و روشنفکران ملیگرا طرح میکردند نه مردم در هنگام تشییع شهیدان.آنانکه واقعیت زندگی مردم در دوران جنگ را درک و لمس کردهاند میدانند که در تشییع جنازه شهید جملههایی از این دست: ما را چه باک که تهمینههای ما سرشار نطفه سهرابند، ما از سلاله فولادیم (زمین سوخته، ص ۲۵۶) داده نمیشد شعارهایی که داده میشد این بود که این گل پرپر زکجا آمده / از سفر کرب و بلا آمده و شهیدان با شهدای کربلا مانند علی اکبر، قاسم ،ابوالفضل العباس علیهم السلام تطبیق داده میشد و در کنار شعارهای مذهبی نوحهخوانی و سینهزنی بود که نویسنده به سبب ایدئولوژی خاص همه اینها را نادیده گرفته است.
باید گفت آنانکه سخن از حذف ایدئولوژی میزنند خود در چنبره ایدئولوژی گرفتارند که به هر دلیل آن را کتمان میکنند.
ادبیات روشنفکری عصر انقلاب و دفاع مقدس ایدئولوژیکتر از ادبیات انقلاب است. جلوههای ایدئولوژیک روشنفکری را در چند ساحت میتوان تبیین کرد:
۱ – نگفتن و کتمان واقعیتها، تری ایگلتون معتقد است که اثر ادبی نه چندان با آنچه میگوید بلکه با آنچه نمیگوبد به ایدئولوژی مربوط میشود.
در نگاه روشنفکران حماسههای مردمی انگارهها و باورهای دینی گفتارها و شعارها که تظاهر و نمود «هست، شد و تداوم» انقلاب است مطرح نمیشود در آثار روشنفکری ردی از انگیزههای مردمی که محرک رفتارها و سبب قوام و دوام جامعه و دلیل اصلی مقاومت و پیروزی است نمییابیم.
۲ – بزرگنمایی تلخیها و تاریکیها؛ روشن است که وقوع انقلاب و پیامد آن جنگ با تلخیها و داغها، رنجها، زخمها، ویرانیها و آوارگیها همراه است. جریان روشنفکری می کوشد با تکیه بر همین واقعیتها حقیقت را پنهان کند. در حقیقت حتی اگر همهی این تلخکامیها و تاریکیها را بپذیریم که هیچکس سر انکار آن ندارد، تنها یک رویه و چهره از پدیده انقلاب و جنگ را باز گفتهایم. این روش “روشنفکرانه راستی” است برای پنهان کردن راست دیگر. بزرگنمایی تلخیها و ناکامیها، گونهی دیگر از کتمان واقعیتها است به زبان دیگر راستیاست برای طرح “دروغی بزرگ”.
۳ – تحریف واقعیتها از نمودهای دیگر ادبیات روشنفکری، باژگونگی و وارونگی در طرح رویدادها و دیگرگونه نشان دادن باورها، گفتوگوها و تحلیل غیرواقعی از کنشها و رفتارهای تیپها و شخصیتها در داستانها به ویژه ودر دیگر آثار ادبی عموما است.
“نویسندگان روشنفکر بیشتر به توصیف حال و هوای شهرهای جنگزده پرداختهاند و به جای ترسیم صحنههای قهرمانی در جبههها از رنج و وحشت مردم عادی به هنگام حملات دفاعی سخن گفتهاند.
*عدم آزادی
ادبیات روشنفکری میکوشد تا با القای دائمی عدم آزادی به مخاطب بقبولاند که در معرض “نگفتن” و سانسور قرار دارد. در این شیوه که کاملا با تکیهگاه ایدئولوژیک طرح میشود نظام و انقلاب متهم به تکصدایی ودر مقابل ادبیات روشنفکری منادی چندصدایی و تکثر صداها است.
گلشیری معتقد است هیچ داستان و تجربه آدمی در مورد جنگ (جز موافقان گفتمان سیاسی مسلط) اجازه انتشار نداشتهاند.
مرور واقعیت نشر نافی این ادعاست. آیا آثار همین نویسندگان _ روشنفکران_ در شمارگان فراوان در سالهای اخیر چاپ نشده است؟ آیا صدها نمونه و حداقل در دهه هشتاد و سالهای آغازین دهه نود دهها نمونه رمان یا مجموعه داستان کوتاه و دفترهای شعر و… را نمیتوان نام برد که ناهمسو با گفتمان انقلاب اسلامی بودهاند و فرصت نشر یافتهاند؟ آیا نمونههایی از ادبیات ناهمسو و ناهمخوان با ارزشهای دینی _انقلابی (اسلامی) نمیتوان نام برد که حتی جوایز بزرگ ادبی مانند جایزه جلال (کتاب سال جمهوری اسلامی)،شهید حبیب غنیپور، جایزه پروین و… را به خود اختصاص دادهاند؟
شگفتا این همه “میگویند” وقتی در فضای رسانههای رسمی مکتوب و غیر مکتوب آثار خود را چاپ میکنند، مصاحبه و گفتگو میکنند و همچنان از نبود آزادی سخن میگویند؛ شگفتتر آنکه کوچکترین بازتاب را برنمیتابند و هرچه و هرکه و هر سخنی را علیه خویش میانگارند و به شدیدترین شیوه با آن مقابله و آن را تخطئه میکنند.
*فقدان یا کمرنگ بودن ادبیت
یکی دیگر از اتهامات ادبیات روشنفکری به ادبیات انقلاب اسلامی فقد یا فقر ادبیت در متون متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی است.این اتهام با چند گزارهی زیر مطرح میشود:
– ادبیات گفتمان سیاسی مسلط (انقلاب اسلامی) دولتی است و سفارشی.
-ادبیات انقلاب اسلامی به سبب غلبه جنبه ایدئولوژیک از وجه ادبی تهی یا ضعیف است.
-ادبیات انقلاب تکلیف محورانه (تکلیف مدارانه) است و نویسندگان به ارزشهای هنری وزبانی توجه نداشتهاند و عمدتا احساس تکلیف، انگیزه اصلی آنها در نوشتن بوده است.
نتیجهای که از این مقدمهچینیها حاصل میشود آن است که ادبیات انقلاب اسلامی فاقد ارزش ادبی و هنری است و در داوری نهایی بیش از آن که ادبیات مردمی باشد ادبیات حکومتی، دولتی و مکتبی است.
پرسش آن است که کدام آثار ممتاز ادبی انقلاب به سفارش دولتی نگاشته شده است؟ نکته دوم آن که سفارش به خودی خود به گواهی تاریخ مذموم نیست، عمده آثار بزرگ ادبی ایران رهآورد سفارش است و معلوم است اگر سفارش همخوان با ذوق و توان و اراده نویسنده نباشد هرگز مجال تولد نمییابد ادبیات جهانی و آثار ماندگار و ممتاز جهانی عمدتا محصول سفارشاند.
صدها دفتر شعر، صدها داستان کوتاه و بلند و بسیار آثار در حوزه زندگینامه سفرنامه خاطره نثر ادبی و….. میتوان برشمرد که تنها به سفارش درونی نویسنده خلق شدهاند و البته ممکن است بعدها مورد تشویق یا حمایت نهادهای دولتی قرار گرفته باشند.این امر از ادبیت و ارزش ادبی اثر نمیکاهد فهم غلط از تکلیفمداری که برخی نویسندگان انقلاب در آثار خود بدان اشاره کردهاند نیز این برداشت ناروا را سبب شده است که تکلیفمداری برابر با سستی و شلختگی و فقر ادبی تلقی شود در حالی که تکلیفمداری از جنس همان انگیزهای است که عمده نویسندگان بزرگ مانند فردوسی سعدی نظامی و شیخ محمود شبستری در آغاز اثر خویش مطرح کردهاند.
در پاسخ به این اتهام طرح چند نکته دیگر بایسته است:
۱- اگر معیار ادبیت و ارزش ادبی متن، رسوب در حافظههاست آنگونه که دکتر شفیعی کدکنی مطرح کردهاند، باید پرسید بسیار سرودهها یا برشی از سرودهها رسوخ و رسوب و نفوذ در حافظهها داشتهاند یا نه؟
برخی خاطره انگاشتهها _گونه پر مخاطب و غالب کنونی انقلاب اسلامی_ مورد اقبال و توجه مردم و فرهیختگان ادبی بوده است یا نه؟ هیچکس نمیتواند انکار کند که ذهن و ضمیر جامعه امروز سرشار از نمونههای درخشان و ادیبانهای است که رهآورد ذوق و ذهن نسل شاعر و نویسنده انقلاب است.
۲- حدود بیست هزار اثر در حوزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و حدود دوازده هزار عنوان کتاب در حوزهی ادبیات جنگ تولیدات چهار دهه ادبیات انقلاب اسلامی است برخی از این آثار در شمارگان فراوان و گاه بیش از صدبار به چاپ رسیده و برخی به زبانهای دیگر ترجمه شدهاند، آیا میتوان همهی این آثار را تخطئه کرد و فاقد وجه ادبی دانست؟
۳- از درخشانترین گونههای ادبی در عصر انقلاب داستان کوتاه، شعر، و داستان کودک و نوجوان است.آیا میتوان انکار ادبیت سرودههای قیصر امینپور، سید حسن حسینی، سلمان هراتی، علیرضا قزوه، فاضل نظری و نسل جوانتر شاهر محمد مهدی سیار و میلاد عرفانپور و حمیدرضا برقعی کرد؟ آیا سرودههای مصطفی رحماندوست، افسانه شعباننژاد بابک نیکطلب و….. و صدها اثر داستانی کودک و نوجوان را میتوان نادیده گرفت؟
انکار ادبیت داستانها، سرودهها، خاطرات، زندگینامهها، نثرهای ادبی حتی کوتاهنوشتهها مانند وصیتنامهها (نه همهی وصیتنامهها)، سنگرنوشتهها، دستنوشتهها، لباسنوشتهها و….. انکار آفتاب است و این حقیقتی است که وجدانهای روشن و منصف هرگز انکار نمیکنند. البته نمیتوان در این فراوانی آثار و نویسنده و اشتهای نوشتن و شهرت و انتشار، آثار ضعیف و سست را نادیده گرفت اما تعمیم فقدان ادبیت به همه آثار نارواترین و غیر منصفانهترین نسبتی است که به ادبیات انقلاب روا میدارند.
* شعاری بودن
شعار فشرده و عصاره اندیشه آرمان است که معمئلا در هیاتی آهنگین مطرح میشود.شعر تیتر خواستههای فردی و جمعی است.هیچ نهضت و انقلابی را نمیشناسیم که فاقد شعار باشد همه شعارها واجد وجه ادبیت نیستند به ویژه آنکه خاستگاه عمدهی شعارها به خصوص در حرکتهای مردمی، خود مردم هستند.
آنچه وجه شعاری مییابد صرفا در محدودهی جملات کوتاه و آهنگین نیست، بلکه رجزها، سرودههای گرم و حماسی خطابها و خطابههای داغ و آتشین و متنهای هیجانی و حماسی و اعتراضآمیز را نیز دربر میگیرد.
یکی از اتهامات روشنفکران به ادبیات انقلاب، اتهام شعاری بودن استو معلوم است که منظور از شعاری بودن یعنی هیجانی، احساسی، شورمندانه و سطحی و فاقد ارزش ادبی بودن است این اتهام نیز با دلایل زیر قابل نقد و نقض است:
۱ – به فرض پذیرش این که در ادبیات انقلاب اسلامی شعار بخشی از ادبیات را دربر میگیرد آیا میتوان بسیار سرودهها و صدها دفتر شعر که مضامین عاشقانه، عارفانه، حکمی، نقد اجتماعی و…. دارند را شعاری دانست؟
آیا صدها کتاب داستان کوتاه و بلند و رمان، صدها کتاب خاطره، زندگینامه، سفرنامه، نثر ادبی، ادبیات نمایشی و…. را میتوان شعاری تلقی کرد؟ هر آن که اندک آشنایی با حوزهی ادبیات انقلاب دارد بر این نگاه و انگاره صحه نمیگذارد مگر اینکه دامنه مفهوم شعار را به همه آثار ادبی نیز گسترش دهیم در آن صورت همه آثار ادبی ایران و جهان را باید شعاری دانست.
۲ – اینکه در آغاز وقوع انقلاب و سپس در دوران دفاع مقدس و در برخی رویدادهای امروز ایران و جهان، شاعران و نویسندگان به خلق متنهای عاطفی و احساسی و گاه اعتراضگونه میپردازند امری طبیعی و مقبول است که در ادبیات همه ملتها امری متداول و مرسوم است.هیچکس رجزخوانی و خودستایی پهلوانان شاهنامه را با عنوان شعاریبودن تخطئه نمیکند حتی اگر وجه ادبیت این آثار کمرنگ باشد از دایره ادبیات بیرون خوانده و رانده نمیشود.
۳ – لحظههای بحرانی و موقعیتهای پرشور انقلاب و جنگ، شعار طلب میکند و این شعارها متناسب با موقعیتها باید بلافاصله ساخته و پرداخته و عرضه شود، در این گیرودارهای داغ و شتابناک مجال و فرصت پرداختهای ادبیانه و شاعرانه چندان فراهم نیست. مثل وقوع زلزله است که هیچکس مردم هراسان از خانه بیرون زده را سرزنش نمیکند که چرا لباس اتو کشیده نپوشیدهاید؟ چرا ادکلن نزدهاید؟ معنای این سخن این نیست که ادبیات انقلاب چون تراویده در لحظههای خطیر خطر و بحران بوده است شعاری است اتفاقا سهم ادبیات شعاری انقلاب بسیار اندک است و همین اندک نیز عمدتا تهی از سازههای ادبی نیست، اما متهم کردن ادبیات انقلاب به شعاری بودن با اتکا به چند نمونه و اثر که در ادبیات هر دورهای میتوان یافت، داوری و ارزیابی شتاب زده و غیرعالمانه و غیرمنصفانه تلقی میشود.
البته اتهامها تنها کسانی را میفریبد که با ادبیات انقلاب اسلامی انس و الفت و آشنایی ندارند والا فرهیختگان و دانشورانی که ادبیات درخشان انقلاب اسلامی را مطالعه کرده اند، جز اعجاب به ستایش این ادبیات پرداختهاند و آن را فصلی متفاوت در تاریخ ادبیات این سرزمین دانستهاند.
تردیدی نیست که ادبیات انقلاب اسلامی تا رسیدن به قلههای نامکشوف و کرانههای روشنتر آینده همچنان در پویه و رهسپری است و در این سلوک باید به مدد نقد روشمندانه و عالمانه ضعفها و کاستیهای خود را بشناسد و در تقلیل و کاهش آنها مجدانه و هوشمندانه و صبورانه تلاش کند.