به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از خبرگزاری رسا، آئین رونمایی از “کتاب رؤیاانگاری وحی” به قلم حجت الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی برگزار شد.
در این نشست حجت الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی مدیر قطب علمی فلسفه دین پژوهشگاه به شرح نظریه رؤیاانگاری وحی دکتر سروش و پاسخ آن و توضیح موضوعات کتاب خود پرداخت؛ سخنرانی وی بدین شرح است:
آقای سروش در دورههای مختلف درباره وحی یا فهم و تفسیر آن، نظراتی را مطرح کرده است. نخستین گام وی بحث قبض و بسط تئوریک شریعت بود که بحثی در موضوع معرفت دینی و از جمله معرفت وحی است. وی با معرفت شناسی وحی شروع کرد بود و بعد بحث خود را به وجودشناسی تحقق وحی سرایت داد.
نظریه قبض و بسط شریعت
وی نخست گفت، قرآن کتابی است که خداوند نازل کرده و این کتاب، مقدس است؛ اما ما به طور مستقیم به پیامبر (ص) دسترسی نداریم و فقط با فهمی از دین سروکار داریم. از طرفی تمام فهمهای ما از باورها و گزاره های دینی وابسته به فهمهای بیرونی است و تمام فهمهای بیرونی متحول است. لذا ما هیچ فهم قطعی حتی نسبت به اصول بنیادین دین و مسلمات آن هم نداریم و نمی توانیم به دین نسبت دهیم.
لازمه این نظریه تزلزل کلی آموزه ها و فهمهای دینی است. بر این اساس ما هرگز نخواهیم توانست هیچ فهم صحیح و قطعی از اصول (توحید و نبوت و معاد ) و فروع اسلام (مانند وجوب اصل نماز و روزه و حج و …) داشته باشیم.
در ادامه، آقای سروش از فهم دین به خود دین منتقل شد و گفت خود تحقق وحی وجودی تدریجی و تاریخمند دارد و لذا نه تنها فهم ان امروزه برای ما مشکل ساز است و هیچ فهم قطعی نمیتوانیم از دین ارائه دهیم، حتی کسانی که در صدر اسلام هم می زیسته اند با توجه به تاریخمندی تحقق وحی، نباید همه اموزه های آن را حکم قطعی دین بگیرند بلکه باید فقط ذاتیات آن را ملتزم شوند. بر همین اساس وی مدعی شد که ۹۹ درصد احکام اسلام که در قران بیان شده، عرضی است و ذاتی دین نیست و لذا نه اعتقاد به انها لازم است و نه عمل به آنها. این را به عنوان مقدمه اشاره کردم. موضوع بحث فعلی ما، رؤیاانگاری وحی است. تفصیل سخن در باب ذاتی و عرضی دین از نظر دکتر سروش و نقد حقیر، در فصلنامه علمی پژوهشی قبسات شماره ۶۷ مقاله “ذاتی و عرضی در دین” آمده است.
بسط تجربه نبوی چیست؟
در بررسی چیستی وحی، آقای سروش وحی را تجربه دینی خواند و این نظریه را بیان کرد که مقوم اصلی وحی همان تجربهای است که تمام افراد در آن شریک هستند و برخی افراد همانند پیامبر از توانایی بیشتری در کسب این تجربه برخوردارند؛ از این رو وحی از نوع تجربه بوده که برای همه ممکن است و این تجربه پیامبر (ص) نیز خطاپذیر است و این تجربه را میتوان و بلکه باید در دورهها و زمانهای دیگر بسط داد؛ از این رو ایشان مقاله و کتاب «بسط تجربه نبوی» را منتشر کرد.
آقای سروش به تدریج وحی را از نوع الهامهای شاعران دانسته، گفتند همانگونه که شاعر به ذوق میآید و شعری را میسراید، پیامبر نیز به ذوق آمده و مطالبی را به عنوان وحی و قرآن مطرح کرده است نه اینکه خداوند به او وحیی نازل کرده باشد. تفصیل سخن در باب تجربه نبوی از نظر دکتر سروش و نقد اینجانب، در فصلنامه علمی پژوهشی قبسات شماره ۴۷ مقاله “وحی شناسی مسیحی با گذری بر وحی قرانی” و شماره ۴۸ مقاله “قران کلام الهی یا بشری” آمده است.
نگاهی به فصلها و مطالب کتاب «رؤیاانگاری وحی»
موضوع فعلی این جلسه بررسی دیدگاه دکتر سروش در تلقی رؤیا از وحی است. ما در کتاب «رؤیاانگاری وحی» به این موضوع پرداخته ایم. این کتاب در چهار فصل ارائه شده است که در فصل اول، مقدمه و کلیات، و در فصل دوم و سوم و چهارم به نظریه آقای سروش در سه بخش پاسخ داده شده است.
در واقع فرضیه اقای سروش دربردارنده سه گام اساسی است. گام اول اینکه، وحی نازل شده بر پیامبر از نوع مشاهده است نه مخاطبه؛ گام دوم اینکه این مشاهدهها در این عالم رؤیا اتفاق افتاده و هیچ کدام از آنها در عالم بیداری نبوده است؛ گام سوم اینکه برای فهمیدن مشاهدهها در عالم باید آنها را تعبیر کنیم نه اینکه تفسیر شود؛ اما وی برای تعبیر این رؤیاها راهکار و روششناسی مشخصی را بیان نکرده است. هر یک از فصول کتاب به یکی از این سه گام می پردازد و در هر یک شواهد آقای سروش، مطرح و رد شده است.
تفاوت دیدگاه وی با سخن فلاسفه
هرچند در فلسفه و عرفان اسلامی امکان ارتباط عالم رؤیا با عالم ملکوت مطرح شده؛ اما سخنی که آنها میگویند با نظریه سروش متفاوت است؛ وجه مشترکی میان آن دو مسأله وجود دارد و آن اینکه در عالم رؤیا ارتباط نفس انسان با عالم ماده ضعیفتر میشود و استعداد نفس برای برقراری با عالم ملکوت قویتر است و همین امر منشأ رؤیای صادقه میشود؛ اما آقای سروش این دیدگاه را قبول ندارد که خداوند یا جبرئیل در عالم رؤیا مطلبی را به پیامبر منتقل کرده است و از نظر او رؤیای پیامبر نیز مانند خواب انسانهای دیگر است که به دلیل روان شناختی مشاهده میکنند؛ بنابراین سخن او بسیار متفاوت از دیدگاه فلاسفه اسلامی است. آقای سروش سخنان آنها را تحریف کرده و برداشتهای خویش را استفاده کرده که مخالف سخنان آنهاست. علاوه بر اینکه فلاسفه و عرفا هرگز در تحلیل وحی رسالی انبیاء، آن را به عنوان رؤیا تلقی نکرده اند.
نظریه اقای سروش دست کم ۲۰ اشکال دارد
در اینجا به اختصار به برخی از اشکالات این دیدگاه اشاره میکنم. برای بیان تفصیلی اینها می توانید به کتاب رویاانگاری وحی مراجعه فرمایید.
۱٫تأکید بر مشترکات وحی و رؤیا و غفلت از افتراقات آن
از مغالطاتی که آقای سروش دارد این است که مشترکاتی را میان رؤیا و وحی بیان کرده و از وجه افتراق غفلت کرده است؛ به طور مثال، ارتباطی میان عالم رؤیا و عالم ملکوت وجود دارد اما اینکه این ارتباط اصل قرار بگیرد و نزول قرآن از طرف خداوند انکار شود، مطلب دیگری است و صرف وجود اشتراک میان رؤیا و وحی دلیل آن نیست که تمام ابعاد رؤیا را با همه ابعاد وحی مشابه بدانیم.
آقای سروش در این نظریه وجه مشترکی میان وحی و رؤیا استخراج کرده و با تکیه بر وجه اشتراک، این همانی این دو مسأله را نتیجه گرفته است. همچنین او مشابه همین مغالطه را در پلورالیسم (تکثرگرایی دینی) مطرح کرد و با تکیه بر آموزه های مشترک ادیان الهی، تمام ادیان را حق و درست دانسته است و وجه تمایز ادیان را نادیده گرفته است.
۲٫نظریه پردازی بدون ارائه دلیل
از اشکالات دیگر به نظریه آقای سروش این است که او برای مطالب خویش استدلال نیاورده است بلکه وی فرضیه “وحی، رؤیاست” را مسلم تلقی کرده و برای ان شواهدی ذکر کرده است؛ در حالی که طرح یک نظریه نیازمند استدلال است.
۳٫تقطیع آیات قران و بی توجهی به ایات قبل ان
اقای سروش تلاش میکند اثبات کند که قران، مشاهدات پیامبر در عالم خواب است. یعنی وحی از نوع مشاهده است نه مخاطبه یا سخن خداوند با او. مشاهده هم مشاهدات پیامبر ص است نه مشاهدات خداوند. یعنی پیامبر (ص) انچه را در خواب دیده برای مردم نقل کرده نه اینکه خداوند به او سخنی گفته باشد.
وی برای اثبات اینکه قران توصیفگر چنین مشاهداتی است آیات پایانی سوره زمر (ایات ۶۸ به بعد) را به عنوان شاهد اورده است. در این آیات، قیامت توصیف شده است: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُون»؛ به گفته ایشان پیامبر صحنه قیامت را در خواب مشاهده کرده و این اتفاقات را برای ما نقل کرده است. آقای سروش از این آیه بدین نتیجه میرسد که قرآن مشاهده پیامبر است.
نخستین اشکال بر این نظریه این است که چرا فقط و فقط با توجه به دو سه آیه که ظاهر آن مشاهده است، این حکم کلی بیان شده که تمام قرآن مشاهده است؟ این، استقراء ناقص و ناپذیرفتنی است؛ آقای سروش با چه منطقی از استقراء ناقص نتیجه تام را گرفته است؟
دومین اشکال اینکه، برای فهم معنای این آیات کافی بود که وی به دو سه آیه قبل مراجعه میکرد. آیا این آیات مشاهدات پیامبر است یا اینکه خداوند قیامت را برای پیامبر توصیف میکند؟ یعنی ایشان به جای اینکه از آیه ۶۸ سوره زمر آغاز کنند، از آیه ۶۵ این سوره شروع میکردند؛ در آیات قبل، خداوند آنچه را که بر پیامبران قبل وحی شده است، توصیف میکند و ضمنا خداوند میگوید، همان را ما به شما وحی کنیم، بنابراین اگر آیات ناظر به قیامت از نوع مشاهده هم باشد مشاهدات خداوند است نه پیامبر (ص).
۴٫حذف یک کلمه در تفسیر آیه قرآن برای رسیدن به نتیجه مطلوب خود
اقای سروش به آیات آغازین سوره واقعه استناد میکند تا مشاهده بودن قران در رؤیا را اثبات کند: وی در تفسیر سوره واقعه صریحاً مینویسد که: “إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ یعنی واقعه قیامت واقعاً رخ داده است.” وی «اذا» را حذف و آیه را بدون آن ترجمه میکند: «وقعت الواقعه»؛ یعنی این واقعه اتفاق افتاده است. وی این ؤیه را اینگونه ترجمه می کند تا معنای گذشته بدهد و بگوید این واقعه اتفاق افتاده است و پیامبر آن را در خواب مشاهده کرده است. ما در پاسخ به وی می گوییم در زبان عربی وقتی «اذا» بر سر فعل ماضی بیاید، فعل ماضی معنای مضارع پیدا میکند؛ یعنی “هنگامی که این حادثه رخ دهد”. وقتی ؤیه درست ترجمه و تفسیر شود نمی تواند شاهدی برای دیدگاه اقای سروش باشد لذا وی این تحریف را نسبت به ایه انجام می دهد تا به نتیجه مطلوب خود برسد.
۵٫پیامبر (ص) می فرماید این ایات، سخن خداوند است اما اقای سروش می گوید سخنان خود پیامبر است نه خدا
علاوه بر اینکه خود ایات فوق دلالتی ندارد بر اینکه کلام پیامبر (ص) است نه کلام خدا، درباره این آیه روایت خاص از پیامبر ص هم داریم که ان را کلام خدا تلقی کرده است. پیامبر اکرم (ص) به حضرت زهرا(س) خطاب و به همین آیات اشاره میکند و آنها را کلام خدا می شمارد؛ قال رسول الله: « ان الله تبارک و تعالی خلق الخلق قسمین فجعلنی و زوجک فی اخیرهما قسما و ذلک قوله عز و جل “فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه” ثم جعل الاثنین ثلاثا ً فَجَعَلَنِی وَ زَوْجَکِ فِی أَخْیَرِهِمَا ثُلُثا و ذلک قوله “و السابقون السابقون اولئک المقربون فی جنات النعیم” ».(تفسیر فرات الکوفی، ص۴۶۵)
دکتر سروش این آیات را مشاهده شخصی پیامبر و سخن خود وی قلمداد می کند؛ اما خود رسول خدا به این آیات اشاره میکند و میگوید، خداوند چنین فرموده است. اگر اینها مشاهدات پیامبر (ص) در خواب و سخنان خود وی بود وقتی می خواست آنها را برای دخترش نقل کند میفرمود اینها مشاهدات من در خواب و سخنان من است، در حالی که حضرت می فرماید اینها سخنان خداوند است.
۶٫توجیه نابجای اقای سروش نسبت به عبارات خطابی خداوند به پیامبر (ص)
یکی از اشکالات به نظریه آقای سروش این است که بیش از ۳۰۰ بار در قرآن کلمه «قل» آمده است. همچنین «یا ایها النبی» و «یا ایها الرسول» در قرآن بسیار آمده است؛ اینها همه حکایت از خطاب خداوند به پیامبر (ص) است. پس چگونه دکتر سروش اینها را تولید خود پیامبر (ص) می داند؟ آقای سروش چگونه میتواند این آیات قرانی را توجیه کند؟!
وی در پاسخ به اشکال می گوید: این کلمات از نوع خطاب فرد به خویش هستند همانند شاعران که گاه مجازی خطاب به خود سخن میگویند؛ همانند سعدیا، حافظا؛ زیرا اینجا شاعر خودش را به جای فرد دیگری میگذارد و صحبت میکند و در اینجا نیز ذوق شعری پیامبر شکفته شده و ایشان خود به جای خداوند سخن گفته است!
در جواب به این اشکال باید گفت، اولا، اگر این کلمات از نوع خطاب به خود در نظر گرفته شود، پس به هرحال از نوع مخاطبه است نه مشاهده، در حالی که شما وحی را از نوع مشاهده میدانید؛
ثانیا، آقای سروش با چه قرینه ای این آیات را از نوع سخن پیامبر ص با خویش دانسته است؟ در حالی که باید قرینهای وجود داشته باشد تا کلام از نوع خطاب مجازی به خود توصیف شود وگرنه طبق اصول عقلایی فهم متن، کلام بر معنای حقیقی خویش حمل خواهد شد. بنابراین، مشاهده شمردن تمام وحی، تحمیل معنایی بر ایات است که بدون قرینه و برخلاف سبک و سیاق قرآن است.
ثالثا، در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که خداوند وحی به پیامبران را به عنوان مصداق یک نوع خطاب معرفی کرده است: «و نادیناه من جانب الطور… »(مریم۵۲)، «فاستمع لما یوحی…»(طه۱۳)، «هل اتاک حدیث موسی اذ ناداه ربه …»(نازعات۱۵و۱۶) و… .
رابعا، در روایات مختلفی این مطلب وجود دارد که آیات قران کلام خداوند تلقی شده است، همچون زمانی که ولید بن مغیره نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و به ایشان گفت که شعر خویش را برای من بخوان، حضرت فرمودند که این، شعر نیست بلکه کلام خداوند است. (علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۹۳)
۷٫ طبق نظریه سروش؛ قرآن هم کلام خدا و هم سخن پیامبر است!
آقای سروش برای اینکه قرآن را به گونه ای کلام خدا هم تلقی کند چندین راه پیشنهاد داده است:
به روش توحید افعالی
دکتر سروش معتقد است که به روش توحید افعالی میتوانیم قران را کلام خداوند بدانیم؛ از این طریق که به دلیل توحید افعالی، هر کاری انسان انجام میدهد فعل خداوند هم تلقی می شود. وقتی فردی کاری انجام دهد آن کار، کار اوست و به یک معنی هم کار خداست. انسانها کاری مستقل از خداوند نمیتوانند انجام دهند؛ بنابراین، زمانی که پیامبر کلامی را بیان میکند چون ایشان مخلوق و وابسته خداست، سخن او کلام خداوند نیز محسوب میشود.
جواب این روش پیشنهادی ایشان این است که طبق این نظریه سخنان تمام انسانها باید وحی الهی تلقی شود حتی سخنان امثال صدام و هیتلر؛ بعلاوه لازمه این توجیه این است که تمام کلامهای پیامبر حتی سخنان معمولی پیامبر نیز باید وحی رسالی قرانی تلقی شود در حالی که خود حضرت بین وحی قرانی و سایر سخنان خود تفکیک می کردند.
به روش وحدت وجود
وحدت وجود دومین راه حل وی برای این دیدگاه است؛ بدین گونه که بنابر وحدت وجود، وجود خدا و انسان وحدت دارد و به یک معنا، تنها یک موجود در عالم وجود دارد؛ بنابراین، وجود انسان عین وجود خدا و فعل انسان نیز فعل خداوند تلقی می شود، بدین معنا سخنان پیامبر کلام خداوند محسوب میشود؛ جواب این راه حل هم روشن است؛ اشکالاتی که به روش قبلی وی بیان شد بر این روش هم وارد است. اگر به وحدت وجود قائل باشیم باید تمام صحبتهای انسانها را کلام خداوند بدانیم؛ در حالی که خداوند در آیه ۹۳ سوره انعام چنین آورده است: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ …»؛ خداوند در این آیه میفرماید: ظالمترین فرد کسی است که به خداوند نسبت دروغ دهد و چنین کسی روز قیامت سختترین عذاب را خواهد چشید.
به روش قرب وجودی
سومین راه حل پیشنهادی آقای سروش برای این مسأله این است که انسان میتواند قرب وجودی به خداوند پیدا کند؛ یعنی انسان میتواند به اندازهای به خداوند نزدیک شود که فاصله ای میان او و خدا نباشد و میان او و خدا تفاوتی نباشد؛ پیامبر اسلام نیز قرب وجودی به خداوند پیدا کرده است؛ بنابراین سخنان پیامبر، کلام خداست؛
این روش پیشنهادی وی نیز قابل قبول نیست. اشکال دومی که بر روشهای قبلی بیان شد بر این روش وارد است. یعنی در این صورت دیگر معنا نداشت که پیامبر برخی مطالب خویش را قرآن و وحی و برخی از سخنان خویش را غیر وحی رسالی قرانی بداند.
همان گونه که میدانیم وحی دوگونه است: رسالی و غیر رسالی؛ اگر این سخن درست باشد تفکیک میان سخنان پیامبر معنا ندارد؛ در ضمن لازمه این روش این است که هر فردی که به خدا قرب وجودی پیدا کند هر سخنی را که بیان کند باید وحی باشد.
۸٫ برداشت غلط از روایت “رؤیای انبیا وحی است”
شاهد دیگری که آقای سروش برای ادعا خویش بیان میکند روایتی از امام علی (ع) است که فرمودند: رؤیای انبیا وحی است. (امالی طوسی، ص۳۳۸) بنابراین، امام علی(ع) به این دیدگاه اعتقاد داشته است که رؤیای انبیا وحی است؛
پاسخ این بیان این است که اگر کسی بگوید تمام گردوها گرد است؛ آیا این جمله بدین معناست که هر گردی هم گردو است؟! معنای حدیث این است که اگر پیامبران خوابی ببینند و آن را برای مردم بیان کنند خواب آنها هم وحی است؛ اما این ثابت نمی کند که همه وحی در خواب محقق شده است. چنین بیانی، مغالطه است.
افزون بر اینکه چون وحی انبیا محدود به وحی رسالی و قرآن نیست؛ بلکه مطالبی دیگری که پیامبر برای مردم بیان کردهاند نیز وحی است؛ ممکن است این روایت ناظر به وحیهای غیر رسالی پیامبر (ص) باشد. لذا از روایت “رؤیای انبیا وحی است” نمیتوان نتیجه گرفت که حتی یک آیه ی قرآن هم حتما در رؤیا نازل شده است؛ زیرا شاید مصداق این وحی هایی که در رؤیا واقع شده است، وحی غیر رسالی باشد؛ پس اگر هیچ آیه ای از قرآن هم برای پیامبر در رؤیا نازل نشده باشد، قابل جمع با این روایت است که رؤیای انبیا وحی است.
در نتیجه، این روایت نه تنها اثبات نمیکند که تمام قرآن در خواب برای پیامبر نازل شده، حتی با آن نمیتوان اثبات کرد که یک آیه نیز در رؤیا بر پیامبر نازل شده؛ بلکه شاید این سخن ناظر به وحی غیر رسالی پیامبر بوده است.
۹٫ برداشت نابجا از روایت دال بر مدهوشی پیامبر (ص) هنگام وحی
از دیگر شواهدی که آقای سروش بر ادعای خویش بیان کرده این است که در روایات و مستندات تاریخی آمده است زمانی که بر پیامبر وحی نازل میشد ایشان به حالت اغماء و بیهوشی میرفتند. به نظر دکتر سروش این روایت دلالت دارد بر اینکه وحی از مقوله خواب و تمام قرآن رؤیاست.
در پاسخ می توان گفت:
اولا، حالت اغماء و مدهوش شدن ناظر به یکی از انواع سه گانه وحی رسالی پیامبر (ص) است. بر اساس روایات، وحیی که سبب مدهوش شدن پیامبر ص می شد، وحی رسالی مستقیم بوده نه سایر انواع وحی رسالی. این مطلب در آیه ۵۱ سوره شوری آمده است: «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ» (شوری۵۱)؛ یعنی شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن گوید، مگر {از طریق یکی از این سه راه:} از راه وحى {مستقیم} یا از پشت حجاب، یا رسولى مىفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مىکند چرا که او بلندمقام و حکیم است.”
یعنی وحی به یکی از سه صورت مستقیم، من وراء حجاب یا از طریق جبرئیل بر پیامبر نازل شده است.
بنابراین وحی مستقیم یکی از انواع وحی بوده است نه اینکه تمام قران با وحی مستقیم نازل شده باشد. و مدهوش شدن تنها در این حالت وحی مستقیم بوده است که پیامبر به جهت سنگینی وحی مدهوش میشدند. (محاسن برقی، ج۲، ص۳۳۸ و توحید صدوق، ص۱۱۵ و …)
این وحی مستقیم یکی از اقسام وحی است که طبق روایات موارد آن محدود بوده و بخش عمده ای از وحی از طریق جبرئیل بر پیامبر نازل شده است.
ثانیا، آنچه در روایتی که مورد استناد اقای سروش است امده، اغماء یعنی مدهوش شدن است نه انچه ایشان تعبیر کرده به “خواب سنگین”. اغماء غیر از خواب سنگین است. در واقع سنگینی ارتباط حضوری با خداوند و درک عظمت و تجلی الهی، پیامبر را مدهوش می کرده است.
ثالثا، اغماء یا مدهوشی پیامبر (ص) در دریافت برخی از انواع وحی، دلیل تحقق وحی در عالم رؤیا نیست. به عبارت دیگر این مدهوش شدن معلول وحی بوده نه اینکه علت و ظرف وحی باشد؛ یعنی، نخست به پیامبر وحی شده و ایشان از سنگینی وحی بیهوش میشدند؛ نه اینکه نخست پیامبر بیهوش بشوند و در این حالت وحی بر ایشان نازل بشود و وحی را مشاهده کنند.
آقای سروش برای اثبات نظریه خویش شباهت اجمالی دیدگاه خود با عبارت یا واژه ای را در یک روایت پیدا میکند و از آن بدین نتیجه میرسد که وحی در عالم رؤیا روی داده است؛ در حالی که این نوع شباهتها بیانگر ماهیت وحی نیست بلکه حقیقت وحی به شکل دیگری است.
رابعا، خداوند در سوره شوری آیه ۵۱ خداوند میفرماید: «وَ ما کانَ لِبَشَر أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِىَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِىٌّ حَکِیمٌ»؛
خداوند در این آیه طور صریح و روشن فرمودهاند ما به سه صورت مستقیم، من وراء حجاب یا از طریق واسطه (جبرئیل) با پیامبر صحبت میکنیم؛ در این آیه به اقسام وحی رسالی اشاره شده اصلا سخنی از وحی در رؤیا و خواب نیامده است؛ پس آقای سروش به چه دلیلی این نظریه را مطرح کرده که تمام وحی در رؤیا بوده است؟
۱۰٫ توجه نکردن به تفاوت میان نبی و رسول در دریافت وحی
همچنین، در روایات آمده که مقام رسول بالاتر از نبی است و تفاوت میان آنها در دریافت وحی است. نبی وحی را در خواب دریافت میکند و صدای ملک را هم میشنود ولی آن را نمیبیند، در حالی که رسول وحی را در بیداری دریافت میکند و گوینده و ملک وحی را نیز میشناسد.
آقای سروش گفته است که اگر پیامبر وحی را در رؤیا مشاهده کند به غنای وحی افزوده میشود و این برداشت وی برخلاف این روایات است چرا که این روایات مقام رسول را که در بیداری ملک وحی را می بیند بالاتر شمرده است؛ بنابراین، شواهد آقای سروش برای رؤیاانگاری وحی پذیرفتنی نیست.
۱۱٫ مقایسه ناروای معراج و وحی
دکتر سروش برای تأیید فرضیه خویش، تجربیات دیگر پیامبر(ص) را مطرح میکند و با ادعای اینکه این تجربیات در خواب بودهاند، وحی را نیز به آنها تشبیه و تنظیر میکند. تجربه ناله کردن تنه درخت خرما، شنیدن تسبیح جمادات و تجربه عریض و طویل معراج از این جملهاند. در این میان معراج بیش از همه مورد تأکید وی است. باید گفت: اولا، اصل رؤیا بودن این تجربهها ادعایی است بدون دلیل و یا حتی مخالف ادله و شواهد تاریخی. ثانیا، قیاس آنها با وحی نارواست. مشاهده بودن تجربههایی که خود پیامبر(ص) آنها را به عنوان مشاهداتش بیان کرده است چگونه میتواند شاهدی بر مشاهده بودن وحیی باشد که پیامبر(ص) همواره آن را کلام خدا نامیده است؟
۱۲٫ نادیده گرفتن سیره و سخنان پیامبر (ص) در تفکیک میان وحی و رویاهای صادقه ایشان
پیامبر (ص) هم رویاهای صادقه داشته و هم وحی رسالی دریافت می کرده اند. ایا برای کشف ابعاد این دو متقن ترین راه چیزی جز رجوع به سیره و سخنان خود حضرت است که مستقیما با هر دو سروکار داشته است؟ متأسفانه اقای سروش بدون توجه به این نکته، در مورد هر دو پدیده (رویاهای صادقه حضرت و وحی به ایشان) قضاوت کرده است. اگر به سیره پیامبر (ص) توجه کنیم واکنشی که ایشان نسبت به رویاهای صادقه شان داشته اند با تعاملی که با وحی قرآنی داشته اند متفاوت بوده است.اقای سروش به این تفاوتها توجه نکرده است و بر یکسانی این دو حکم کرده است.
پیامبر (ص) در زمان حیاتشان رؤیای صادقه را مختص به خود نمی دانستند بلکه تحقق آن برای مؤمنین را هم ممکن می دانستند. همچنین معتقد بودند که بعد از وفات خود حضرت نیز مؤمنین می توانند رؤیای صادقه ببینند. در تاریخ و احادیث، برخی از رؤیاهای صادقه پیامبر (ص) نقل شده است. ایشان نسبت به رؤیاهای صادقه خویش، هیچگاه دستور به حفظ و ضبط آن نداده اند و بازخوانی آن را ثواب و عبادت نشمرده اند. هنگام حکایت از آن می فرمودند: “در خواب دیدم …” و گاه خود و گاه پس از درخواست اصحاب، تعبیر آن را بیان می کردند. اینها ویژگی هایی است که پیامبر (ص) برای رؤیای صادقه قائل بودند که دقیقا عکس آن را برای وحی قرآنی مطرح می کردند. نگاهی به سخنان پیامبر ص نشان می دهد که در زمان حیات ایشان، هیچ کس دیگری تجربه وحیانی نداشته است و بعد از ایشان نیز هیچ کس به چنین فضیلتی نائل نمی شود و لذا “انقطاع وحی” یکی از مصیبتهایی است که پس از ایشان مطرح شده است. ایشان نسبت به حفظ وحی قرآنی، اهتمام ویژه ای داشتند و همگان را به تلاوت و تدبر در قرآن تشویق می کردند و بدین منظور ثوابها و برکات فراوانی را برای این کار بیان می کردند. ایشان هنگام حکایت از آیات قران می فرمودند: “خداوند چنین فرمود…” و اگر در آیه ای ابهامی بود، مراد و مقصود خداوند را توضیح می دادند نه اینکه تعبیر آن را بیان کنند.
بنابراین تفاوت بنیادین بین وحی قرآنی و رؤیای صادقه وجود دارد که در رفتار و سیره پیامبر (ص) نیز کاملا مشهود است. به رغم اینکه پیامبر ص مکررا بر تفاوت میان وحی رسالی و رویاهای صادقه خود تاکید داشته اند اقای سروش ادعای این همانی و یکسان انگاری این دو را دارد.
۱۳٫ ادعای نابجای مطابقت فرضیه با ظاهر قرآن
اقای سروش ادعا می کند فرضیه اش با هیچ ظاهر قرآنی تعارض ندارد. آیات قرآن بیان می دارد که به زبان عربی مبین و آشکار نازل شده است. اقای سروش می گوید طبق فرضیه من نیز پیامبر (ص) به زبان کاملا عرفی و واضح منامات خود را بازگو کرده است پس با مفاد این آیات سازگار است.
اشکال این سخن این است که تنها به یک آیه توجه کرده است و از سایر آیات غفلت کرده است. طبق فرضیه رؤیاپنداری وحی، زبان قرآن از لحاظ رابطه لفظ و معنا می تواند واضح و روشن تلقی شود اما از لحاظ رابطه کلام با پیام حقیقی و هدف اصلی کلام، باید رمزآلود و مبهم شمرده شود، چرا که تنها پس از خوابگزاری پیام این کلام مشخص می شود. این برداشت اقای سروش با آیات قران ناسازگار است زیرا قرآن خود را هدایتگر، خارج کننده از تاریکیها به نور و تبیین کننده می شمارد و پیامبر (ص) را “پیام رسانی روشن” معرفی می کند. طبق مبنای اقای سروش چگونه می توان پیامبر (ص) را پیام رسانی روشن تلقی کرد در حالی که کتابی رمز الود ارائه داده و هیچ ضابطه خاصی برای تعبیر آیات آن بیان نفرموده اند!
۱۴٫ تعبیرهای دکتر سروش!
اقای سروش به عنوان اولین معبر قرآن، بسیاری از آیات قران را تعبیر کرده است! وی بسیاری از عناصر قرآنی را به عنوان عناصری رؤیایی معرفی میکند. مثلا وی ملائکه، جبرئیل، فرشتگان حاضر در جنگ بدر، شیاطینی که به قرآن گوشفرادادند، شیاطینی که با شهابها طرد شدند، قیامت و عرش و کرسی، خورشیدی که درهم پیچیده میشود و داستانهایی که قرآن از پیامبران سابق نقل میکند، همگی را عناصری رؤیایی و خیالی می شمارد.
لازمه سخن وی این است که تمام شان نزولها و تفاسیری که خود پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) انجام داده اند را کنار بگذاریم. در کتاب رؤیاانگاری وحی برخی از این نمونه ها را ذکر کرده ایم. این شان نزولها و تفاسیر همه نشان می دهند که ایات قران ناظر به عناصر واقعی و این جهانی است. چطور می شود کسی سخنی بگوید و سپس منظور خود را نیز به صراحت بیان کند اما ما به او بگوییم “نه مقصود شما چیز دیگری بوده است”؟! آیا ما بهتر از گوینده سخن، مقصود او را می دانیم؟!
۱۵٫ توهمی و خیالی بودن خدای ذکر شده در قران
طبق دیدگاه آقای سروش همه ی انچه در قران امده مربوط به عالم خیال و رؤیای پیامبر (ص) است لذا خدای ان هم خدای خیالی و مربوط به عالم رویا خواهد بود نه خدای جهان بیداری.
۱۶٫ بی اعتبار شدن استدلالهای قرانی
اگر نظریه رؤیا انگاری وحی را بپذیریم، هیچ کدام از استدلالها قرآنی برای ما پذیرفته نخواهد بود؛ زیرا مثلا زمانی که ما بخواهیم درباره وجود خدا استدلال کنیم، و بگوییم “در جهان نظمی حاکم است و این نظم ناظمی دارد، بنابراین جهان بیرونی ناظمی دارد؛” این استدلال ناظر به جهان بیرونی و تجربه واقعی خواهد بود، اما طبق نظر اقای سروش نشانه هایی که در قرآن برای وجود خدا امده است همه ناظر به عالم رؤیاست نه جهان خارج؛ زیرا اگر کسی ناظر به عالم خواب و خیال استدلال کند، دلیل آن برای دنیای واقعی سودی ندارد. پس بسیاری از آیات قرآن که در آنها آمده است که به آسمان و جهان بنگرید و انها را نشانه خدا بدانید و از آنها درس بگیرید، هیچ کدام از آن نشانهها، آیهای از آیات الهی نخواهد بود؛ زیرا طبق این نظریه قرآن از ما میخواهد به خورشید و آسمان و دریای خیالی بنگریم و از آن به خدای خیالی پی ببریم!
۱۷٫ انکار واقع نمایی قران و عدم امکان تأثیر هدایتی آن
طبق این نظریه واقع نمایی وحی از بین میرود و استدلالهای قرآنی برای انسانها معنا نخواهند داشت؛ زیرا قرآن ناظر به این عالم سخنی نمیگوید؛ بنابراین، این قرآن نمیتواند انسان را در این عالم پرورش دهد و آموزههای قرآنی اخلاق و عرفان را در عالم خیال پرورش میدهد و هیچ کدام از این آیات ناظر به عالم واقع نخواهد بود.
لازمه نظریه رؤیا انگاری وحی این است که قران کتاب هدایت انسانها نیست زیرا خوابنامه و مربوط به عالم خواب است در نتیجه، تمام زحمات پیامبر و ائمه اطهار و عالمان و مفسران برای تطبیق ایات قران برای این جهان بیداری و احیای این کتاب، بیهوده بوده است!
۱۸٫ تعیین نکردن معبر قران
آقای سروش گفته است که قرآن را باید تعبیر کرد نه تفسیر؛ سوال ما از ایشان سروش این است که بفرمایید معبر این کتاب کیست و ملاک ان چیست؟ وی کسی، حتی معصومین (ع) را به عنوان معبر تعیین نکرده است بلکه برداشتهای وی خلاف روایات و فهم و تفسیر معصومین (ع) است؛ اما خود وی به ایات متعددی استناد کرده و برداشتهای خود را (که بنا به مبنای وی، تعبیر تلقی می شود) بیان کرده است. خود وی به چه مجوز و با چه ملاکی به تعبیر این آیات پرداخته است؟ ما انتظار داریم که پاسخ این سوال را بیان کند تا بقیه هم بدانند چگونه باید خوابهای پیامبر (ص) را تعبیر کنند. به هرحال طبق مبنای اقای سروش قران خوابنامه پیامبر (ص) است و باید تعبیر شود و آقای سروش معبر آن را معرفی نکرده است، پس فعلا این کتاب باید فعلا کنار بماند تا معبری برای آن پیدا شود و راه استفاده از آن را برای انسانها بیان کند!
۱۹٫ استناد وی به ظاهر ایات قران مخالف مبنای اوست
آقای سروش که معتقد است نمی توان به ظاهر أیات قران استناد کرد بلکه باید آنها را تعبیر کرد، به چه دلیل به ظاهر أیات قران استناد کرده تا دیدگاه خود را اثبات کند؟ اگر این آیات قران خوابهای پیامبر (ص) است اول باید آنها را رمزگشایی و تعبیر کند بعد به انها استناد کند در حالی که وی چنین نکرده است. استدلال وی متوقف بر رویایی نبودن این ایات است و رویایی نبودن ایات مستلزم بطلان دیدگاه ایشان است.
۲۰٫ طبق نظریه سروش؛ انبیا جاهلترین یا فریبکارترین انسانها هستند
لازمه دیگر کلام اقای سروش این است که کار پیامبر و ائمه اطهار از دو حال خارج نیست: یا باید بپذیریم که آنها نعوذ بالله انسانهای جاهلی بودند که برای فهم و تفسیر قران برای دنیای بیداری و احیای قرآن زحمت کشیدند یعنی انها خبر نداشتند که مطالب این کتاب مربوط به عالم رویا و خیال است باید ان را تعبیر کرد؛ یا باید بپذیریم که معصومین ع نعوذ بالله انسانهای فریبکاری بودند که نمیخواستند واقعیت را برای مردم بیان کنند، یعنی می دانستند که نباید مطالب این کتاب را ناظر به جهان خارج دانست اما خواستند مردم را فریب دهند لذا آن را چنین به مردم وانمود کردند. یعنی نعوذبالله یا معصومان (ع) جاهلترین یا فریبکارترین انسانها بوده اند!!
آمادگی مناظره با سروش و طرفدران نظریه رؤیاانگاری وحی
بنابراین هیچ کدام از دلایل سروش مبنی بر نظریه رؤیا انگاری وحی قابل دفاع نیست و ما نتوانستیم هیچ کدام از آنها را بپذیریم؛ اینجانب آمادگی دارم که این مطالب را به صورت مناظره حضوری با آقای سروش یا نماینده وی مطرح کنم.