به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در تقویم رسمی کشور یک روز به عنوان «روز بزرگداشت ابوعلی سینا، روز پزشک» نامگذاری شده است. مردی که در علوم مختلف زمانه خود تبحر ویژهای داشت و به اندازهای توانست جلوتر از زمانه خود فکر کرده و تاثیرگذار باشد که قرنها بعد دستاوردهای او در عرصههایی نظیر پزشکی و فلسفه در دانشگاههای مختلف کشورهای جهان تدریس شده است.
از این رو، با فرارسیدن روز بزرگداشت شیخ الرئیس بوعلی سینا گفت و گویی با دکتر مهدی عباسزاده، عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی داشته باشیم که در ادامه متن کامل این گفت و گو آمده است:
ü حکمت در نگاه ابن سینا چه تعریفی دارد؟
این پرسش از آن باب است که بسیاری از اوقات عنوان میکنیم: هر کاری حکمتی دارد؛ از سوی دیگر سعی داریم تا هر اقدامی ولو غلط را درست جلوه دهیم و با جمله یاد شده توجیه کنیم. ابن سینا جملهای دارد بر این مبنا: «آن کس که با هزار دلیل خطای خویش را توجیه کند؛ هزار و یک خطا انجام داده است نه یک خطا». با این مقدمه میخواهیم بدانیم که بوعلی چه دیدگاه هایي نسبت به حکمت آمیز بودن رفتار و اخلاق دارد؟
۱. حکمت نزد ابن سینا به معناي اخص آن يعني مابعدالطبيعه، عبارت است از دانش بررسي «موجود بما هو موجود»، يعني موجود فقط از آن جهت كه موجود است و نه از جهات ديگر. ليكن حكمت به معناي اعم آن عبارت از پژوهش آزاد و بيطرفانه در مسایل عقلي (در مقابل مثلا مسائل نقلي) است. اما منظور از حكمت رفتار و اخلاق چيست؟
۲. مقدمتا عرض ميكنم كه سقراط دانشمند معروف يوناني، عقيده داشت كه دانایی و علم، فضیلت است. اگر انسان بداند چه اخلاق و رفتاری خیر است، به آنها مشغول میشود و اگر بداند چه اخلاق و رفتاری شر است، از آن ها اجتناب میکند. لذا بيشتر شرور انسان ناشي از ناداني و جهل است. اما این دانایی و علم نسبت به خیر و شرِ امور از چه طریقی باید حاصل شود؟ ارسطو پاسخ داد كه از طریق عقل و بر مبنای قاعده حدوسط، یعنی خیر چیزی است در میانه دو عمل افراطی و تفریطی و شر همان افراط و تفریط است. مثلا شجاعت، حدوسط تهور (بيباكي محض) و جُبن (بزدلي) است، لذا آن فضیلت است و این دو رذیلت.
۳. در ابن سینا نیز همانند ارسطو، دانایی و علم به خير و شرِ امور، محصول تعقل و خردورزی است. لذا شروع حرکت به سمت اخلاق و رفتار باید از عقل باشد. به همین جهت گفته میشود، عقل بر دو قسم است: نظری و عملی. عقل نظری معطوف به تامل و تدقيق در مسایل نظری فلسفي و علمي است، و عقل عملی معطوف به ساحت رفتار و كنش انسان و به ويژه امور اخلاقي. به نظر ابن سينا، عقل عملی، بايد تابع عقل نظری باشد. كنش بايد تابع بينش باشد. اساسا اراده (اگرچه آزاد است) بايد تابع عقل باشد. اگر اراده مسیرش را از عقل جدا کند، ممکن است به بیراهه برود، اما اگر عقل بر اراده و رفتار انسان حكومت كند، به احتمال بسیار قوی، فعل خير و اخلاقي از انسان سر خواهد زد. این حکمت عمل و فعل اخلاقی از دید ابن سیناست و لذا وی در كتاب تعليقات تصريح ميكند که آنگاه كه ما چيزي را اراده كرديم، ابتدا آن چيز را به نحو عقلي تصور ميكنيم تا بفهميم كه آيا آن نيكو است يا نه.
۴. به نظر من، اين كه گفته ميشود: «هر كاري حكمتي دارد»، اگر بخواهد در فلسفه ابنسينا و دستگاه فكری وی بررسي شود، به معناي لزوم توجه و التفات به جهت عقلي در هر عمل و فعلی است. اگر اين توجه و التفات عقلي در هنگام انجام هر كاری برای انسان وجود داشته باشد، كار وی ميتواند خير و اخلاقی شود.
بسیاری از فیلسوفان اسلامی و البته خارجی، نگاهی ویژه به فلسفهای که بوعلی مطرح کرده است، دارند. سوال این است که چه موضوع جدیدی از سوی شیخ الرییس مطرح شد که تا آن زمان نبود و یا به بیان دیگر چه نوآوری در فلسفه او وجود داشت که تا قرن ها بعد همچنان جهان فلسفی وامدار اوست؟
در پاسخ به اين پرسش نيز عرايضم را در قالب چند نكته مطرح ميكنم:
۱. نخستين ترجمه آثار ابن سینا از زبان عربی به لاتین ظاهرا در قرن دوازدهم میلادی در اروپا انجام شد. غرب از همين جا قدری با تفكر عميق ابن سينا آشنا شد. در آن زمان، كتاب «الهیات شفا» در زبان لاتين به نام مابعدالطبيعه ابنسينا مشهور بوده است.
يادآور ميشوم كه این دومین نهضت مهم ترجمه است و در آن، غربيان در قرون دوازده و سیزده میلادی آثار فلاسفه و دانشمندان اسلامی را از زبان عربی به زبان لاتین برگرداندند و بدین سان فلسفه و علوم مسلمانان به غرب راه یافت (نخستین نهضت مهم ترجمه، در دوره عباسیان در عالم اسلام اتفاق افتاد و در آن، آثار فلاسفه و دانشمندان یونانی به زبان عربی برگردانده شد.)
۲. فلسفه ابن سينا در جهان غرب، تاثیر فراوانی بر دیدگاههای متفكران گذاشت. مثلا در اسپانيای قرون وسطی، از جمله ابنحزم و خصوصا ابنطفيل و حتي ابنرشد كه مخالفت هاي بسياري با ابن سینا داشته، تحت تاثير افکار وی بودند. از همين طريق، مهمترين تاثير ابن سينا در دوره تفكر مَدرسي (اسكولاستيك) غربی به ويژه در مورد توماس آکویینی و دنس اسکوتوس اتفاق افتاد و از طريق اين دو متفكر، تفكر ابن سینا در فلسفه جدید و حتی معاصر غرب نيز محل توجه بسیار واقع شد. البته اين بدان معنا نيست كه تفكر ابن سينا در غرب كاملا و همواره به درستي شناخته شد، زيرا گاه در قرون وسطا و حتي دوره جديد تفكر غرب ملاحظه ميكنيم كه مثلا برهان مشهور وجوب و امكان كه ابن سينا در آثار مختلفش آن را برای اثبات وجود خدا اقامه كرد، گاه با برهان حدوث اشتباه شده يا مثلاً عليت فاعلي تامه و فراتجربی كه ابن سينا از آن براي تبيين نحوه فاعليت واجب الوجود (خدا) نيز استفاده كرد، گاه با عليت ناقصه و تجربی اشتباه شده است.
۳. اما به نظر ميرسد، ابن سینا بر عالم اسلام از جهاتی بيشتر از جهان غرب محل توجه واقع شد. حتی محمد غزالی که به شدت با فلسفه مشاء مخالف است، به او بسیار توجه داشته و بسیاری از آرای ضدفلسفی اش در کتاب «تهافت الفلاسفه» را در نقد دیدگاههای وی عرضه کرده است.
آرای ابن سینا به ويژه در تفکر فلسفی و کلامی شيعي تاثير گذاشت. تاثیر افکار او بر ديگر مشائیان و حتي بر سهروردی و ملاصدرا و شاگردان وی كاملا آشكار و مشهور است و شاید نيازی به توضيح نداشته باشد. ميتوان گفت، فهم دقيق و درست از تفكر عميق ابنسينا در همين جا یعنی در جهان شیعی اتفاق افتاد.
۴. به هر حال، میدانیم که ابن سینا «عقلگرا»ست و اين مهمترين نقطة قوت اوست، اما بايد به اين نكته توجه داشته باشیم كه ابنسينا «مشائي» به معناي دقيق كلمه نيست. مشائي، در اصطلاحشناسي فلسفي، به كسي گفته ميشود كه در آرای خویش تابع يا پيرو ارسطو است، اما ابن سينا مباحثي نو دارد كه اصلا براي ارسطو مطرح نبوده يا به نحوي كه ابنسينا مطرح کرده، براي ارسطو مطرح نبوده است. به نظر می رسد، اطلاق عنوان «مشائي» به ابن سينا خالي از مسامحه نيست. همچنین، ابن سينا به هيچ وجه «شارح» ارسطو نبوده است، بر خلاف ابنرشد كه در جهان غرب اساسا به وصف «شارح» (The Commentator) مشهور بوده است. بنابراین، دقیقتر آن است که بگوییم: ابن سینا، ابن سینا است. او فلسفه خاص خویش را دارد و لذا یکسره در ذیل افکار هیچ شخص دیگری تعریف نمیشود، هرچند تاثیرپذیری او از ارسطو و به ویژه فارابی کاملا مشهود باشد.
اگرچه ابن سینا در آثارش عقل گراست، اما کتابی به نام «حکمه المشرقیین» نیز داشته که متاسفانه از بین رفته و فقط بخش منطق آن باقی مانده است با عنوان منطق المشرقيين. در آنجا قدری رویکرد های متفاوت از رويكرد مشائي (و اگرچه نه لزوما رويكرد اشراقي محض) ادعا شده است، اما ابن سينا همچنان به عنوان يك فيلسوف عقل گرا شناخته ميشود.
۵. نهايتا به نظر ميرسد، دو خصوصيت مهم روش شناختي ابن سينا را ميتوان به عنوان بخشی از علل اصلي توجه فلاسفه به او دانست: ۱. استدلالي بودن و ۲. تحليلي بودن.
ابن سیناهر بحثي را كه مطرح ميكند، عمدتا ميكوشد برای آن، برهان اقامه كند و چيزي را بدون استدلال عقلي نپذيرد (معاد جسماني نزد ابنسينا يك استثنا بر اين قاعده كلي است. حرف او در اینجا اين است كه اگرچه نميتوان معاد جسماني را از طريق عقل اثبات كرد، اما ميتوان آن را بر مبناي «صدق خبر نبوت» پذيرفت. میدانیم که بعدها ملاصدرا كوشيد به مساله معاد جسماني، صورت استدلالي بدهد).
همچنين ابن سينا مسایل مختلف را تا حدی همانند فلاسفه تحليلي قرن بيستم در غرب، تحليل ميكند. به نظر من، ابن سينا به لحاظ روش پژوهش، تحليليترين فيلسوف اسلامي است. او مسایل پیچیده و مركب را با دقت نظر فراوان به اجزاي ساده تر آنها باز ميگرداند و ميكوشد هر يك از اين امور سادهتر را به لحاظ مفهومي توضيح دهد و ابهامات آن را از بين ببرد و اطراف مساله را دقيقا مشخص كند. کاربست روش تحلیل فلسفی در آثار ابن سینا مثلا در کتاب برهان وی کاملا مشهود است. البته میدانیم که «روش» تحلیلی داشتن، غیر از «مکتب» تحلیلی داشتن است. ابن سینا روش تحلیلی دارد، اما به نتایجی بسیار متفاوت از یافته های فلاسفه تحلیلی قرن بیستم در غرب میرسد.
در پايان، عرض ميكنم نكاتي كه تا اینجا طرح شد، صرفا ناظر به جنبه فلسفي تفكر ابن سينا است و ميدانيم كه اين به هيچ وجه تنها جنبه تفكر گسترده و جامع وی نبوده است. او گذشته از فلسفه و منطق، در اكثر علوم زمان خودش ورود و بلکه تبحر داشته و محققي جامع الاطراف و متضلع بوده، چنان كه مثلا كتاب «قانون» وی در طب کاملا و به تمام معنا یک کتاب مرجع بوده و در طول تاریخ بر دانش پزشکی غرب و شرق، تاثیری غيرقابل انكار داشته است.