به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، آیین اختتامیه هجدهمین دوره همایش کتاب سال حوزه در حالی پایان یافت که این پژوهشگاه با معرفی چهار اثر شایسته تقدیر، دو اثر تحسین شده و همچنین انتشارات برگزیده حوزوی، در این همایش حضور داشت. از اینرو فرصت را غنیمت دانسته و در مورد کتاب ارزشمند “گامهای پسین در فلسفه برین” با نویسنده کتاب جناب حجت الاسلام و المسلمین حسین عشاقی عضو محترم هیات علمی گروه فلسفه پژوهشگاه گفتگویی ترتیب دادیم که در ادامه از منظرتان میگذرد.
ü لطفا اجمالا پیرامون بخشهای مختلف کتاب گامهای پسین در فلسفه برین توضیح دهید.
این اثر شامل یک دیباچه، و دو بخش است. در دیباچه که تحت عنوان «مباحث مقدماتی» است، به نکات مقدماتی مثل ضرورت فلسفهسازی، پیشینه، هدف، پرسشهای اصلی و فرعی، فرضیهها، و نوآوریهای تحقیق پرداخته شده است و بخش اول رساله که با عنوان «فلسفه از نگاه دیگران» نامگذاری شده است، خود شامل یک مقدمه با عنوان «تمهیدات» و سه فصل است، هر فصل نیز دو مبحث و هر مبحث چندین گفتار دارد، در مقدمه این بخش عمدتا به بحث حکمناپذیری «وجود» و نکات مربوط به آن، که زیربنای نقدهایی است که در بخش اول به مکاتب سهگانه وارد شده، پرداخته شده است.
فصل اول بخش اول، شامل دو مبحث است که در مبحث اول، مبادی و مسایل اصلی فلسفه مشایی، ارایه و مستندسازی شده و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.
فصل دوم این بخش نیز شامل دو مبحث است که در مبحث اول، مبادی و مسایل اصلی فلسفه اشراقی ارایه و مستندسازی شده و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.
همچنین فصل سوم این بخش، شامل دو مبحث است که در مبحث اول مبادی و مسای اصلی فلسفه متعالی صدرایی ارایه و مستندسازی شده، و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.
بخش دوم رساله که با عنوان «فلسفه از نگاه ما» نامگذاری شده است، شامل دو فصل، و هر فصل شامل دو مبحث، و هر مبحث شامل چندین گفتار است.
در مبحث اول از فصل اول بخش دوم با هشت گفتار به مباحث مقدماتی مربوط به موضوع فلسفه اولی از نگاه ما پرداخته شده است و در مبحث دوم همان فصل اول، با دو گفتار در مورد خود موضوع فلسفه اولی از نگاه ما، مطالبی ارایه شده است و در مبحث اول از فصل دوم بخش دوم با سه گفتار به مباحث مقدماتی در باره مبادی تصدیقی فلسفه اولی پرداخته شده است؛ و در مبحث دوم از همین فصل با ده گفتار مهمترین مبادی تصدیقی فلسفه اولی اثبات گردیده است.
ü لطفا در مورد مقوله اصلی این کتاب و موضوع آن یعنی فلسفه برین بیشتر توضیح دهید.
فلسفه اولی در صدد پاسخ به یکی از مهمترین مسایل و دغدغههای آدمی است، مسالهای که به سان نیاز فطری انسان، در خصوص فهم بنیادیترین حقایق قابل فهم، طرح میشود. آدمی با کشف این حقایق به کمال لایق خویش نایل میآید. اما همانطور که فهم صحیح این حقیقت موجب کمال میشود، فهم نادرست این حقیقت نیز موجبات ضلالت و گمراهی آدمی را فراهم میکند.
مکاتب فلسفی موجود در عالم اسلام، بر دو پایه بنیان نهاده شدهاند: اول. تکثر «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت)، و دوم. حکمپذیری «هستی». حال آن که در فلسفههای رایج بر این دو اندیشه نه تنها برهانی نیست، بلکه بر نفی آنها براهینی میتوان ارایه کرد. محقق پذیرش این دو مبنا را موجب ایجاد شکاف عمیقی میان فلسفههای رایج و فلسفه واقعی میداند؛ چراکه بر مبنای این دو دیدگاه، خود «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت) موضوع فلسفه اولی پنداشته شده و بدنبالش مسایلی را به عنوان احکام این موضوع ارایه شده است؛ حال آن که خود «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت) موضوع نیست و حکمی ندارد تا بحث و جستجو شود برای احکام آن، و سپس احکامی برای آن ارایه گردد؛ بنابراین ضرورت دارد این فلسفهها هم بهلحاظ این دو دیدگاه که پایه همه آنها است و هم بهلحاظ مسایلی که بر اساس این دو دیدگاه در آنها شکل گرفته مورد نقد واقع گردند؛ و سپس فلسفهای بر پایه نفی هر گونه کثرتی در خود «هستی» پیریزی و بازسازی و ارایه گردد.
ü فلسفه عرفان به دنبال چیست؟
ما قبل از این که به فلسفهخوانی و یا فلسفهسازی روآوریم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که فلسفه در چه زمینههایی ممکن است که به انسان اطلاعاتی بدهد و راجع به چه موضوع یا موضوعاتی میتواند سخن بگوید، آیا آن گونه که فلاسفه ادعا کردهاند موضوع فلسفه عبارت است از حقیقت «وجود» یا «وجود مطلق» یا «موجود بما هو موجود»؛ یا آن گونه که عرفا میگویند اصلا خود هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) هیچ اسم و رسمی ندارد، و حکمپذیر نیست؟ از این رو در این رساله ابتدا این پرسش طرح شده که آیا دیدگاه عموم فلاسفه در باره موضوع فلسفه درست است یا نه؟ و بهدنبالش این پرسشها مطرح است که آیا آنچه به عنوان احکام هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) در مسایل فلسفی مطرح گردیده شرایط حکم بودن را برای چنین موضوعی دارند یا نه؟ و اگر شرایط حکم بودن را ندارند، موانع حکم بودن آنها برای چنین موضوعی، و موانع موضوع شدن هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) برای چنین احکامی چیست؟ و بعد از این که روشن شد که هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) ممکن نیست که موضوع فلسفه اولی باشد، این پرسش مطرح شده که چه چیزی شایسته است که موضوع فلسفه اولی باشد؟ و محمولات مسایل فلسفی باید چه خصایصی داشته باشند؟
ü هدف از نگارش این اثر چه بوده است؟
هدف در این پژوهش این است که زمینههای عقلانی لازم برای بازسازی فلسفه بر اساس مبانی زیر فراهم گردد. این مبانی متعددند که بخش اصلی آنها را در آخر رساله اثبات کردهایم؛ ولی از میان آنها سه مبنای اصلیتر زیر، بیشتر اهمیت دارند که عبارتنداز:
۱٫ در خود هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) هیچگونه تکثری نیست، نه کثرت تباینی، نه کثرت تشکیک تفاضلی، و نه کثرت تشکیک غیرتفاضلی، و نه هر گونه کثرت قابل تصور دیگری که مربوط به خود هستی (بهمعنای مطلق واقعیت) باشد.
۲٫ حقیقت «وجود» بدون هیچ گونه تکثری، و بدون هیچ گونه تغیر خودش به کاستی و افزونی، یا به تنزل و تقید، بهگونه نفس الامری، در قالبهای متعدد، بلکه بینهایت، تجلی و ظهور میکند.
۳٫ موضوع فلسفه اولی عبارت است از حقیقت «وجود» از آن جهت که ظهور دارد، نه «موجود» از آن جهت که موجود است، و نه حقیقت «وجود» از آن جهت که وجود یا موجود است.
روش و شیوه ما در این رساله صرفا استدلالی و اغلب برهانی است، ما هر دعوایی را رد میکنیم با برهان رد میکنیم، و نیز هر دعوایی را اثبات کردهایم با شیوه برهانی اثبات کردهایم، گرچه گاهی بهخاطر عوامل خاصی از شیوه جدلی نیز بهره بردهایم؛ در بیان استدلالها نیز سعی کردهایم که بر اساس قواعد و قوالب منطقی، استدلالها را تنظیم کنیم، تا در استدلال ها ابهامات کمتر و التزام به نتیجه، آسانتر گردد.
ü اهمیت و ضرورت بازسازی فلسفه بر مبنای وحدت وجود چیست؟
فلسفههای رایج و پررونق همه بر دو پایه موهوم و دو اندیشه باطل پیریزی شدهاند که هر کدام بدون هر تامل درخوری، و بیهیچ برهانی، دیدگاهی مسلم و نظریهای قطعیالصدق پنداشته شده، و سپس بر اساس آن دو پایه موهوم اما مسلمالصدق و غیرقابل منافشه تفلسف، و بهظاهر فلسفههایی ساخته شدهاند؛ این دو دیدگاه عبارتند از یکی بحث تکثر «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت)، که در همه فلسفههای رایج و پررونق بهگونهای اصل آن مسلم و غیرقابل منافشه گرفته شده، و اگر اختلافی هست در مقدار و چگونگی آن است، و دیگر قضیه حکمپذیری «هستی» که این نیز اصلی مسلمالصدق پنداشته شده است؛ حال آن که در فلسفههای رایج بر این دو اندیشه نه تنها برهانی نیست، بلکه بر نفی آنها براهینی میتوان ارایه کرد؛ «هستی» هیچگونه کثرتی ندارد؛ چون بر اساس اصل امتناع ذاتی تناقض، «هستی» بدون هیچ شرط و قیدی طارد نیستی و مناقض عدم است؛ بنابراین او بدون هر شرط و قیدی موجود و بنابراین واجب الوجود بالذات است؛ و روشن است که واجب الوجود بالذات هیچ گونه کثرتی ندارد؛ پس «هستی» هیچ کثرتی ندارد؛ و از این رو او هیچ حکمی نیز ندارد؛ چون هر گونه حکمی برای «هستی» ملازم با پذیرش نوعی کثرت در آن است که مفروض، بطلان آن است.
پذیرش این دو پایه موهوم و بیاساس در فلسفههای رایج و پررونق شکاف عمیقی را بین این شبهفلسفهها و فلسفه واقعی ایجاد کرده است؛ زیرا بر مبنای این دو دیدگاه، خود «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت) موضوع فلسفه اولی پنداشته شده و بدنبالش مسایلی را بهعنوان احکام این موضوع ارایه کردهاند؛ حال آن که خود «هستی» (بهمعنای مطلق واقعیت) موضوع نیست و حکمی ندارد تا بحث و جستجو شود برای احکام آن، و سپس احکامی برای آن ارایه گردد؛ بنابراین ضرورت دارد این فلسفهها هم بهلحاظ این دو دیدگاه که پایه همه آنها است و هم بهلحاظ مسایلی که بر اساس این دو دیدگاه در آنها شکل گرفته مورد نقد واقع گردند؛ و سپس فلسفهای بر پایه نفی هر گونه کثرتی در خود «هستی» پیریزی و بازسازی و ارایه گردد.
به نظر ما تحقیق حاضر زمینههای لازم برای نقد مبنا و بنای فلسفههای رایج و ارایه مبانی لازم برای بازسازی فلسفهای نوین بر پایه نفی هر کثرتی در خود «هستی» را فراهم نموده است.