تلنگر زدن در میانه‌ی سرگرم کردن، همان جادوی داستان است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت چاپ دوم کتاب «پنج قرار عاشقی در یک روز!» محصول گروه ادب و هنر مرکز پژوهش‌های جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از آقای مهدی شریفی نویسنده کتاب درخواست کردیم تا در نوشتاری هرچند کوتاه به توضیحاتی مختصر درباره این کتاب بپردازد که یادداشت ایشان در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد.

بسمه تعالی

«نماز» یک واقعیت بسیط نیست. وجودی چند بعدی است که از زوایای مختلف می‌توان به آن نگاه کرد. در این مجموعه تلاش شده تا داستان‌ها را به گونه‌ای طراحی کنیم که هر داستان یک بُعد از ابعاد نماز را پوشش دهد. یک‌بار می‌گوییم نماز و جنبه ارتباط فرد با خداوند را در نظر می‌گیریم. یک‌بار می‌گوییم نماز و تنبلی فرد را در ادای این تکلیف سوژه قرار می‌دهیم. بار دیگر ممکن است لذت فرد نمازخوان را از این عمل ببینیم و بار دیگر تاثیر تربیتی نماز را مدنظر قرار دهیم. اگر بخواهیم کلی‌تر صحبت کنم، برای بنده مهم بود که «کنش» انسان‌های کنش‌گر را با مساله‌ نماز تصویرگری کنیم. نشان بدهیم که انسان‌ها چطور با این واجب دینی تعامل کرده و می‌کنند.

در این کتاب، بنده برای این کار مخاطب عمومی داستان و ادبیات داستانی را در نظر گرفتم. البته مخاطبان عمومی ادبیات را، نه مخاطب خاص را فقط. این نیاز به توضیح بیشتری دارد. چرا که می‌دانید از زمانی که داستان‌کوتاه مدرن به عنوان یک گونه ادبی وارد ایران شد، که برخی شروعش را با جمال‌زاده می‌دانند، داستان فراز و فرودهایی را از لحاظ تعریف مخاطب خود داشته است. اینکه در گذشته تفاوتی بین گونه‌های مخاطب بوده یا نه بحث جدایی می‌طلبد، اما در عصر کنونی ما این را می‌فهمیم که مخاطب خاص یا حرفه‌ای ادبیات ذائقه‌اش با مخاطب عمومی ادبیات فاصله گرفته است.

ما آثاری را داریم که در تیراژ محدود برای مخاطب حرفه‌ای ادبیات منتشر می‌شوند و حتی جوایز خاص ادبیاتی را هم کسب می‌کنند. از طرفی آثاری داریم که بین مخاطبان عمومی دست به دست می‌شود و البته از نظر دسته‌ی اول بی‌اعتبار و غیرتکنیکی و کم‌ارزش تلقی می‌شوند. به هر حال این از معضلات خاص دوره‌ای ‌است که در آن هستیم و کار برای ما دشوارتر می‌شود. از طرفی هیچ داستان‌نویسی خوشش نمی‌آید توسط متخصصان آن حوزه اثرش کم‌ارزش دانسته شود و از طرفی هیچ ارزشی بالاتر از این نیست که «مردم» با داستان ارتباط برقرار کنند و از آن لذت ببرند. در این کتاب تلاش شده تا بین این دو طیف حرکت کنیم. هم مردم داستان‌هایمان را بفهمند و هم متخصصان داستان‌نویسی آن را داستانی بدانند. از لحاظ رده‌ی سنی نیز جوانان و بزرگ‌سالان احتمالا ارتباط بیشتری با کار برقرار می‌کنند و شاید بتوان آنها را مخاطب هدف این مجموعه دانست.

ما به عنوان نویسنده اثرمان را خلق می‌کنیم و داستانمان را با فضای ذهنی خودمان می‌سازم. البته دلمان می‌خواهد مخاطب با خواندن کارمان ارتباطش با نماز بیشتر شود یا به تعبیر خودمان ذهنش درگیر مساله‌  نماز و ابعاد مختلف آن بشود، اما آیا به یقین می‌توانیم بگوییم این اتفاق خواهد افتاده یا افتاده است؟ خیر. ولی این رسالت را برای داستان کوتاه کافی می‌دانیم که بتواند «تلنگر زننده» باشد. رسالت داستان و خیلی از گونه‌های هنری بیش از این نیست. انتظار را نباید از داستان بالا برد.

برخی داستان را به اشتباه محلی برای عرضه‌ی محتوای آموزشی، دینی یا سیاسی تصور می‌کنند و انتظار یک مقاله‌ی علمی را از داستان دارند در حالی‌که داستان گونه‌ی بسیار متفاوتی است. داستان نه یک ظرف معمولی برای غذا خوردن، بلکه یک ظرف تزیینی و دکوری است. فقط باید با تماشایش از آن لذت برد و درست نیست که در آن غذا بریزیم و بخوریم. تلنگری که از آن حرف می‌زنیم دقیقا در همین لحظه‌ی لذت بردن از داستان اتفاق می‌افتد. اگر داستان حرفی برای گفتن داشته باشد ـ که ما فکر می‌کنیم باید داشته باشد ـ همه‌ی حرفش را زمانی می‌تواند منتقل کند که مخاطب از داستان لذت ببرد و خوشش بیاید. به تعبیر عامیانه‌ترش با آن سرگرم بشود. تلنگر زدن در میانه‌ی سرگرم کردن همان جادوی داستان است.