نه سکوتِ‌ مرداب‌‌گونه‌، نه تلاطمِ‌ گرداب‌وار

به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه است. به مناسبت سالروز فرمان مقام معظم رهبری در خصوص برگزاری کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاداندیشی، در ادامه یادداشتی از ایشان در این خصوص از منظرتان عبور خواهد کرد.

نگاهی به نامۀ رهبرِ انقلاب دربارۀ نظریه‌پردازی‌ و مناظره‌:

[۱]. «این‌ نسل‌ از افراط و تفریط، رنج‌ می‌بَرد و راه‌ ترقّی‌ و تکامل‌ را نه‌ در جمود و تحجّر و نه‌ در خودباختگی‌ و تقلید، بلکه‌ در نشاطِ اجتهادی‌ و تولیدِ فکرِ علمی‌ و دینی‌ می‌داند.»

تماسِ فرهنگی و فکریِ ما با تجدُّد، نقطۀ آغازِ شکل‌گیریِ دو راهیِ ناصواب اما تعیین‌کننده‌ای بود که تمامِ مناسبات و تحوّلاتِ معرفتیِ ما را در طولِ سدۀ گذشته، در خویش منحصر ساخت و موجبِ تضییعِ بخشِ عمده‌ای از ظرفیّت‌ها و بضاعت‌های اجتماعی گردید؛ دو راهیِ «جمود و تحجّر» و «خودباختگی‌ و تقلید». به این ترتیب، نیروهای معرفتی و فکریِ ما، به دو جبهه و جریانِ تاریخی تقسیم شدند که یکی در گذشته، متوقف مانده بود و اندیشه‌ورزی و خلاقیّت را نفی و انکار می‌کرد، و دیگری، مرعوبانه و ذلیلانه، چشمِ گدایی به غرب داشت و خوشه‌چینی از متفکّرانِ غربی را فضیلت و مایۀ تفاخر می‌انگاشت. هر چند در میانۀ این دو جبهه و جریان، اندک نیروهایی حضور و فعالیّت داشتند که نه متجمّد بودند و نه متجدّد، اما این نیروها، هیچ‌گاه به یک جبهه و جریان تبدیل نشدند و نتوانستند پهنه‌ای کلان و فراخ از مواجهاتِ معرفتی را به خود اختصاص دهند. با وقوعِ انقلابِ اسلامی، زمینه برای شکل‌گیریِ چنین روندی فراهم گردید و گام‌هایی نیز در این راستا برداشته شد، اما با این حال، نیروهای سازمان‌یافته و متراکمِ دو جریانِ یاد شده، هر چه که در توان داشتند به‌کار گرفتند تا از جوشش و شکوفاییِ ساختاریِ نیروهای مُجدِّد، جلوگیری کنند. با وجودِ چنین سنگ‌اندازی‌ها و کارشکنی‌هایی، امروز نیروهای مُجدِّد به جبهه و جریانی اصلی و عمده تبدیل شده‌اند و در صحنۀ نبردها و نزاع‌های نظری در مقابلِ جریان‌های رقیب و معارض، کامیاب و غالب می‌شوند.

[۲]. «نباید از آزادی‌ ترسید و از مناظره‌ گریخت‌ و نقد و انتقاد را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد.»

آن‌که دلیلی در دست ندارد و ذهنش از پاسخ‌های حلّی و نقضی، تهی‌ست، به‌قطع، از آزادیِ بیان  و مناظره، هراسان و گریزان است و ترجیح می‌دهد ‌تَک‌گویی کند و در شعاعِ پرسش‌ها و اِشکال‌ها قرار نگیرد تا مبادا، ضعف و سستی‌اش آشکار شود و قافیه را ببازد. چنانچه این فکر، از سوی حاکمیّتِ سیاسی پشتیابی شود و حاکمیّت به این نتیجه دست یابد که فضای آزادِ گفتگو و نقادی، پایه‌های مشروعیّتش را متزلزل و بی‌ثبات می‌سازد، سرکوب‌گری و تهدید و خفقان را ترجیح خواهد داد و دهانِ منتقدان و دگراندیشان را خواهد دوخت. تجربۀ چهار دهه‌ای نظامِ اسلامی در عمل نشان داد که ما نباید هیچ‌گاه، حتّی ذرّه‌ای خوف و تردید به دلِ خویش راه دهیم و تصوّر کنیم تقابل‌ها و مواجهه‌های معرفتی و ایدئولوژیک، برای‌مان گران تمام خواهند شد و انقلاب را لرزان می‌کنند، بلکه برعکس، چون ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی، بسیار قوّی و پُر مایه است، هر اندازه که بیشتر با اندیشه‌های معارض و ستیزه‌جو روبرو شود، بیش از پیش، حقانیّت و اتقانش آشکار می‌گردد و بر گسترۀ نفوذ و تفوّقش افزوده می‌شود. بر این اساس، سیاستِ انقلاب از آغاز تاکنون، هیچ‌گاه بر مَدار ایجادِ خفقان و استبداد و دیکتاتوری نبوده است.

[۳]. «نباید به‌جای‌ مناظره‌، به‌ جدال‌ و مراء، گرفتار آمد و به‌جای‌ آزادی‌، به‌ دامِ‌ هتاکی‌ و مسئولیّت‌‌گریزی‌ لغزید.»

آزادی، آن‌گاه مطلوب است که در چارچوبِ «اخلاق» و «منطق» قرار گیرد و تابعِ آنها باشد، چراکه آزادیِ فارغ از اخلاق و منطق، همان «آزادیِ‌ بی‌مهار و خودخواهانۀ‌ غربی‌« است که جامعه را به سوی «گردابِ‌ هرزه‌گویی‌ و کفرگویی» سوق می‌دهد و تمامِ ارزش‌ها و فضیلت‌ها را تباه می‌سازد. کسانی‌که از آزادی سخن می‌گویند و خود را هوادار و خواهانِ آزادی نشان می‌دهند، اما به «قیود» و «قواعدِ» آن اشاره نمی‌کنند، در پیِ اغراض و مطامعِ سیاسی هستند و می‌کوشند با غوغاسالاری و هوچی‌گری، عوام را بفریبند و برای خود، مُریدان و مجذوبانی بیابند. اینان، دغدغۀ «قدرت» دارند، نه دغدغۀ «حقیقت»، در حالی‌که عالَمِ معرفت و علم و اندیشه‌ورزی، عالَمِ حقیقت است و حقیقت‌طلبانِ بی‌اعتنا به مناسبات و معادلاتِ قدرت‌مَدارانه، ساکنانِ آن هستند. افسوس که محافل و مراکزِ علمیِ ما، همچنان در بندِ این آفتِ معرفت‌سوز و فرساینده است و از آن، رهایی نیافته است.

[۴]. «فرهنگِ‌ اسلامی‌ و تمدّنِ‌ اسلامی،‌ همواره‌ در مصاف‌ با معضلاتِ‌ جدید و نیز در چالش‌ با مکاتب‌ و تمدّن‌های‌ دیگر، شکفته‌ است‌ و پاسخ‌ به‌ شبهه‌ نیز، بدون‌ِ شناخت‌ِ شبهه‌، ناممکن‌ است‌.»

انقلاب از «زاد و ولدِ فرهنگی‌« دفاع می‌کند، اما به خوبی می‌داند که شرطِ آن، «تضاربِ‌ آراء و عُقول‌« است. آری، باید از «هرج‌ و مرج‌« دوری کرد ولی این بدان معنی نیست که باید «دیکتاتوری‌« را برگُزید. کسانی در تلاشند تا فضای‌ فکری و فرهنگیِ‌ کشور را دچارِ «سکوتِ‌ مرداب‌‌گونه» کنند و کسانی نیز می‌کوشند‌ در آن، «تلاطم‌ِ گرداب‌وار» ایجاد کنند، اما سیاستِ معرفتی و علمیِ انقلاب، نه این است و نه آن، بلکه انقلاب هم «آزادی» و «مباحثه» و «گفتگو» و «نقادی» را به‌عنوانِ یک اصلِ دینی و انسانی پذیرفته است، و هم «حقّ» و «خیر» و «صلاح» و «ارزش‌ها» را. انقلاب توانسته میانِ این دو، جمع برقرار کند و هیچ‌یک را به‌نفعِ آن دیگری، نادیده نگیرد. ایرانیِ مسلمان در دورۀ اعتلای تمدّنِ اسلامی، زیرکانه و هوشمندانه، دستاوردها و اندوخته‌های تمدّن‌های دیگر را از نظر گذراند و هر آنچه را که با احوال و حاجاتِ تمدّنی‌اش متناسب بود، برگزید و به خدمتِ غایاتِ دینی‌اش گُمارد. این تجربۀ تاریخیِ درخشان، امروز نیز تکرارشدنی‌ست.

[۵]. «باید تولیدِ نظریه‌ و فکر، تبدیل‌ به‌ یک‌ ارزشِ‌ عمومی‌ در حوزه‌ و دانشگاه‌ شود.»

تولیدِ فکر و نظریه، آن‌گاه به ارزشِ هنجارین تبدیل می‌شود که:  قدرتِ خلاقیّت و آفرینندگی و تحلیلِ ما افزایش یابد و حفظ و تکرار و دنباله‌روی و ارجاع‌دهی و گرته‌برداری، فضیلت شمرده نشود؛ آدابِ انگیزه‌سوزِ بوروکراتیک، کنار نهاده شوند و نیروهای فکری و معرفتی به مصائب و دشواری‌های روندهای فرساینده و مخرّبِ اداری و دیوانی، مبتلا نگردند؛ هم‌افزایی و تعاون و محبّت، به سکّۀ رایج در میانِ نیروهای جریانِ مُجدِّد تبدیل گردد و اخلاق و مدارا و احسان، زیرپا نهاده نشود؛ و سرانجام این‌که، به استعدادهای جوان و نوپا، بها داده شود و بزرگان و سابقان، میدانِ اظهارِ نظر و ابرازِ وجود را برای نیروهای جوان و خوش‌فکر، بگشایند و از تحقیر و تفوّق‌طلبی دست بشویند.