به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، هم اندیشی علمی با موضوع “علوم انسانی اسلامی؛ از نظریه پردازی تا تحقق” روز يكشنبه ٢٦ اسفند ماه سال جاری توسط گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
جناب آقای دکتر رمضان علی تبار عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه در این هماندیشی به سخنرانی پرداخت که مشروح کامل سخنرانی ایشان تقدیم می گردد:
مخالفان علوم انسانی اسلامی، دیدگاهها و آرای خود را به شکلهای مختلفی به ویژه در رسانهها و فضای مجازی طرح میکنند. برخی از اساس، منکر اسلامیسازی علوم هستند و برخی دیگر، به رغم پذیرش اصل امکان اسلامیسازی، آن را غیرضروری، هزینهبر، ناکارآمد یا شکستخورده میدانند. این رویکردها و باورها درباره علوم انسانی اسلامی، ریشه در برخی مشکلات معرفتی و علمی دارد که در متن پیشرو به بررسی آن خواهیم پرداخت:
۱)تلقی نادرست از علم و دین و وجه اسلامیت علم:
بحث امکان یا عدم امکان علم دینی یا علوم انسانی اسلامی، مبتنی و متوقف بر تلقی درست از علم، دین و علم دینی و علم انسانی است. برخی، متاثر از مبانی دینشناختی و علمشناختی خاص (رویکردهای غربی و غیراسلامی)، از یک سو و داشتن تلقی خاص درباره علوم انسانی اسلامی، تحقق آن را از اصل و اساس منکر میشوند. آنان بر اساس مبانی دینشناختی (نگاه حداقلی به دین) و مبانی علمشناختی (تجربهمحوری در علم) بر این باورند که علوم انسانی اسلامی، به معنای جایگزینکردن علوم نقلی، جای علوم انسانی تجربی و استخراج آن از آیات و روایات، بوده و در نتیجه تحقق چنین علمی امکانپذیر نخواهد بود. به تصور آنان، علوم انسانی اسلامی؛ یعنی استخراج گزارههای این علوم از متون دینی است. این نگاه از یک طرف، بر مبانی دینشناختیای استوار است که معتقد است منابع دین، محدود به کتاب و سنت بوده و آن هم تنها به امور اخروی و فرامادی میپردازد و از طرف دیگر بر مبانی علمشناختیای است که علوم انسانی را صرفاً محصول روش تجربی میدانند. در این نگاه، نه تلقی از دین، درست است و نه تلقی از علم و علم اسلامی.
توضیح اینکه مخالفان علوم انسانی اسلامی، به دلیل تفاوت ماهوی بین علم و دین، منکر علم اسلامی شدهاند و معتقدند علم اسلامی، یعنی تبدیل علم، به دین. این گونه سخنان، نشان از نداشتن تلقی دقیق از علم، دین، و علوم انسانی اسلامی است و تحلیل این گونه مباحث در فلسفه علم و فلسفه دین است و متأسفانه برخی با کمترین آشنایی با این علوم، وارد این گونه مباحث میشوند و سلباً یا ایجاباً قضاوت میکنند. ناگفته نماند امروزه برخی تلقیهای افراطی از علوم انسانی اسلامی که ریشه در نقلگرایی، اخباریگری، نصمحوری دارد که معتقدند تمامی علوم را باید از آیات و روایات استخراج کرد و این طرز تلقی باعث شده، در مقابل، مخالفان علم اسلامی، آن را مبنا قرار داده و نسبت به اصل مسأله علوم انسانی اسلامی با نگاه تردید بنگرند یا مخالفت کنند…
۲) بحث از علوم انسانی اسلامی (خواه موافقت و خواه مخالفت)، از سنخ مسائل فلسفی و تبعاً به عهده فیلسوف و حکیم است، (آشنا به فلسفه، معرفتشناسی، دینشناسی، فلسفه دین، فلسفه علم و…) از اینرو برخی مخالفان علوم انسانی اسلامی، که کمترین شناختی نسبت به این علوم دارند، نگاه عقلانی و بیرونی به دین، علم، جهان، جامعه و انسان نداشته و دیدگاهشان بیشتر شعاری خواهد بود.
۳) برخی اندیشمندان، بدون این که کمترین مطالعه و پژوهشی در این زمینه داشته باشند یا آثار و انظار مختلف در حوزه علم اسلامی خوانده باشند و عالمان نقد کنند، تنها به شیپور مخالفت میدمند که خواهش ما نسبت این گونه قضاوتها، این است که ابتدا دیدگاههای مختلف (موافقان و مخالفان علم اسلامی) را مطالعه کنند سپس نظر دهند به ویژه این که تخصص لازم را نیز باید داشته باشند.
۴)برخی ضمن محرزدانستن وجود علوم انسانی اسلامی، معتقدند علوم انسانی اسلامی، علومیاند که مسائلشان مسائل دینی و اسلامی است؛ مثل علوم فقهی و اصول فقه، حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی را در زمره علوم اسلامی میدانند. نکتهای که در اینجا باید توجه شود این است که با همان ملاکی که اصول فقه، اسلامی شده است، سایر علوم انسانی نیز چنین قابلیتی را دارند که در خدمت دین یا در راستای اهداف دین یا مبتنی بر دین باشند. به عبارت دیگر علم اصول فقه، در اصل و فارغ از فقه، عقلایی و جهانی است؛ چگونه اصول عقلایی توانسته، صرفاً به دلیل ابزاریت آن برای فقه، دینی و اسلامی شود؛ پس یکی از ملاک و معیار در اسلامیت علوم، نقش ابزاری یک علم برای دین و معارف دینی است.
۵)در مخالفت با علوم انسانی اسلامی، گفته شده «علمهای دیگر هر یک مسائل خاص خود را دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل میپردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمی توان سنجید.» این ادعا با توجه به مبانی اندیشه اسلامی به ویژه مبناگروی در معرفتشناسی و فلسفه علم، دقیق نیست؛ زیرا اولاً ملاک صدق و کذب تمامی علوم به منطق و روش است و این اختصاص به علوم تجربی ندارد؛ ثانیاً سنجش علم با مبانی و مبادی و منطق علم است که امری بیرونی است نه درون علم. ثانیاً اگر ملاک درستی یا نادرستی روانشناسی به روش است، ملاک درستی و نادرستی فلسفه و اصول فقه به چیست؟ مراد از ملاک بیرونی چیست؟ آیا ناظر به بحث مبناگرایی و انجسامگرایی در معیار صدق است؟ اگر اینگونه باشد، مرادتان از ملاک درونی، همان انسجام باشد که بعید است و اگر ملاک مبناگروی باشد که مبانی و مبادی یک علم، داخل آن علم نیستند؛ مثلاً معیار صدق و کذب تمامی علوم، با روششناسی و معرفتشناسی و فلسفه آن علم بر میگردد که دقیقاً ملاک بیرونی است و حتی علوم دینی نیز با این ملاک سنجیده میشوند.
۶)این که گفته میشود ما تنها میتوانیم نسبت به علوم انسانی مدرن، نقد و ارزیابی داشته باشیم و بدون اطلاع و فهم دقیق از این علوم، ارزیابی امکانپذیر نخواهد؛ ولی در عین حال، تولید علوم انسانی اسلامی معنا ندارد. سؤال درباره این گونه سخنان این است که اگر در علوم موجود، نقد و بررسی صورت گیرد و منطق، مبانی، مسائل و اهداف آن نقد شود و در ادامه معیارهای جدیدی ارائه گردد و با مبانی و منطق مطلوب، به حل مسائل خودمان بپردازیم و… آیا محصول آن نمیتواند علم اجتماعی بومی یا اسلامی باشد؟ نکته دیگر این که قرار نیست بدون فهم علوم مدرن، به نقد آن پرداخته شود، بلکه همیشه در تولید دانش مطلوب، ابتدا دانش موجود به صورت دقیق مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و سپس با معیارهای مطلوب به سمت تولید (پروسهای) علم مطلوب پیش خواهیم رفت البته به موازات حل مسائل بومی خودمان با نظریه و نگرش دینی خودمان و به تدریج مسائل انباشته و نظریه تولید شده و راه حلها و…. تحقق خواهد یافت و علم تولید خواهد شد همان گونه که فقها و اصولیون در تولید علم اصول این گونه عمل کردند. تولید علم بسان تولید خودرو نیست، بلکه تولید تمدن است که نیاز به زمان زیادی حتی چند قرن است.
۷) این که در نقد علوم انسانی اسلامی و مؤسسات علمی پژوهشی گفته میشود «در مدت چهل سال، نتوانستند علوم انسانی اسلامی تولید کنند و… یا پروژه علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی اسلامی با شکست مواجه شده است» این گونه قضاوتها ناشی از دو نوع بدفهمی است: یکی این که گمان کردند طرفدارن و نظریهپردازان علوم انسانی اسلامی، در صدد تولید علوم انسانی اسلامیاند؛ در حالی که بیشتر نظریهپردازان در این زمینه، فیلسوف و حکیماند و آنان به بحث فلسفی و نگاه پیشینی میپردازند و کار فیلسوف تولید علوم انسانی اسلامی نیست؛ فیلسوف، زیرساختهای نظری را تولید میکند و عالمان علوم انسانی به با ابتنای بر آن مبانی به مسائل انسانی پاسخ میدهند و به تدریج و در یک فرایند تولید و با انباشت مسائل و پاسخها و …علوم انسانی اسلامی تولید خواهد شد که متاسفانه، برخی عالمان علوم انسانی مدرن، مانع ورود اندیشههای اسلامی در دانشگاهها هستند. دومین مشکل و بدفهمی آنان به معنای تولید علم است که گمان میکنند تولید علم بسان ساخت کارخانه و تولید محصول صنعتی است که با دستور، نامه و فراهمسازی بودجه مشخص و به صورت یک پروژه تولید میشود. این نیز نشان از عدم توجه بر مسأله فرایندی و پروسهایبودن تولید علم است. تولید علوم انسانی اسلامی با سی سال و چهل سال صورت نمیگیرد؛ همان گونه که جامعه مدرن و علم مدرن به تدریج و در پروسه سیصد سال و یا بیشتر بوده است؛ لذا رسیدن به جامعه مطلوب و علم مطلوب و پیشرفت متناسب، به همین زمان و زمینه نیازمندیم.
۸) این که گفته میشود علم، بیمرز و فاقد جهت است؛ نکتهای است که بدون داشتن تخصص (در علمشناسی، فلسفه علم، معرفتشناسی و فلسفه) قضاوت میشود و بیشر شبیه یک شعار است تا حرف علمی؛ زیرا علوم انسانی، پاسخ به مسائل انسانی (فردی یا اجتماعی) است و هر فرد و جامعهای، مسائل و مشکلات خاص خودش را دارد و پاسخ آن، نیازمند مطالعه همان جامعه و پاسخ درخور همان فضا و زمینه است. با مشکل و مسألهای که در دنیای دیگر و فضای دیگر رخ داده و پاسخها، راهحلها و نسخهای که متناسب با آن محیط بوده، را نمیتوان برای منطقه و فرهنگ دیگری تجویز نمود. علمی که نتواند کنشهای انسانی را تبیین، تفسیر یا پیشبینی کند یا تجویزهای مناسبی داشته باشد مورد تایید دین نخواهد بود.
۹)شاید گفته شود، «ماهیت علم، امری جهانی، عقلایی و خنثی است و دینی و غیردینی ندارد»:
در پاسخ باید گفت، مراد از علوم انسانی اسلامی، نفی جهانیبودن، عقلاییبودن و نفی خاصیت کاشفیت آن نیست؛ بلکه علوم انسانی اسلامی، قرار است ضمن دارابودن ماهیت و خاصیت اصلی علم، آن را از رنگ و لعاب ایسمها و مکاتب انحرافی نجات دهد. این رنگ و لعاب، مانع کاشفیت، تبیین و تفسیر واقعی است و به همان میزان، تجویزات آن علم نیز انحرافی و نامطلوب خواهد بود. امروزه بیشتر علوم، دچار این ایسمها و رنگ و لعابی هستند و علمی را نمیتوان یافت که خنثی باشد؛ خنثای از ایسمها و رنگ و لعاب بشری، که مانع تحقق علم واقعی و مانع رسالت کاشفیت آن میشود. امروزه بیشتر علوم انسانی مدرن، بخشی از پدیدار پیدای انسان را مورد مطالعه قرار میدهد و از زوایای مختلف کنش انسانی، غافلاند؛ در حالیکه علوم انسانی اسلامی میخواهد ضمن مطالعه بخش پیدا و مادی انسان و جامعه، ویژگیهای پنهان و غیبی کنش انسانی نیز بپردازد. این غیر از بحث انسانشناسی فلسفی است؛ مراد شناخت تمامی زوایای کنش انسانی است. بنا براین مقابله علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی سکولار، مقابله علم و علم نیست؛ بلکه مقابله علم و جهل، علم و شبهعلم، علم و ناعلم و مقابله هدایت و ضلالت است. علوم انسانی اسلامی از این لحاظ، ضمن دارابودن ماهیت کاشفیت از واقع و خاصیت تبیینگری، تفسیرگری، پیشبینی و تجویزگری، امری خنثی نبوده بلکه ماهیت و هویت دینی نیز دارد. علوم انسانی اسلامی، جهتدار است اما نه به جهات منفی و انحرافی (آغشته به ایسمهای آلوده و مسموم)؛ اما از آن جهت که بسان چراغ راه زندگی، واقع را نشان میدهد و تبیین درستی دارد یا تجویز مناسبی ارائه میدهد، اسلامی است؛ لذا علوم انسانی اسلامی، نمیخواهد علم را از علمبودن خارج سازد، نمیخواهد علوم را نقلی کند، نمیخواهد علم را از مسیر اصلیش خارج سازد.
۱۰) وجه دینیبودن و اسلامیت علوم، این است که به گونهای همراستا و همجهت با دین باشد. به عبارت دیگر، معیار دینی یا اسلامی بودن علوم انسانی، امتدادهای همهجانبه دین و اسلام در این علوم (همانند امتداد دین در انسان) است. عوامل و مؤلفههای مختلفی در آن نقش دارند که از آن به مولفههای دینی تعبیر میکنیم. این مولفهها عبارتاند از: موضوع، مبادی، مبانی، منابع، منطق، مقاصد و اهداف و جهتگیریهای علم که هر کدام دارای سنجشگره و شاخصههای مختلفیاند که تا بتوان میزان دینی و اسلامیبودن علوم را سنجید. لذا اسلامیبودن، صرفاً استنباط از منابع نقلی دین نیست، یا صرفاً به معنای استناد به برخی آیات و روایات نیست، یا معیار دینیبودن علوم انسانی، صرفاً به دینیبودن منابع، یا مبانی و امثال آن نیست، بلکه به تناسب هر علمی، هر نوع استناد و انتساب به دین را شامل میشود. در برخی علوم، نظیر علم فقه، علم اخلاق و امثال آن، انتساب به دین، به دینیبودن همهجانبه و اسلامیبودن ارکان علم است. در برخی علوم، به دینیبودن اهداف و جهتگیریهای علم است و در علوم دیگر، ناظر به دینیبودن منابع و مبانی است و در علوم آلی و ابزاری، به وجه ابزاریت آن بر میگردد مثلاً دانش اصول فقه یا دانش منطق، نسبت به معارف دینی، نقش ابزار را دارند و در خدمت معارف دینی هستند، لذا متصف به اسلامیت و دینی میشوند.
۱۱) برای تولید و تحقق علوم انسانی اسلامی سه گام اساسی وجود دارد: گام اول: تولید پارادایم علم اسلامی (تولید مبادی مکتب، مبادی و مبانی)؛ گام دوم، نقد علوم رایج و سکولار و مبانی آن بر پایه پارادایم اسلامی و گام سوم: طرح مسائل و پاسخ آنها، نظریهپردازی بر پایه پارادایم و مبانی مطلوب.
۱۲) امروزه گاهی سؤال میشود، علوم انسانی اسلامی در مدت چهل سال، کار بجایی نبرده است. در این خصوص باید گفته شود؛ اولاً این سؤال در مورد علوم انسانی مدرن نیز مطرح است و آن این که آیا علوم انسانی مدرن وارداتی، توانسته است مشکلی از مشکلات جهان اسلام و کشور ایران اسلامی را حل و فصل کند؟ ثانیاً تفاوت دو مقوله، در این است که بحث درباره علوم انسانی اسلامی، که عمرش در کشور، کمتر از چهل سال است، در ابتدای کار قرار بوده و انتظار شق القمر نیز نمیتوان داشت؛ اما علوم انسانی مدرن که عمری بیش از چهارصد سال دارد و بیش از یک قرن وارد کشور شده، کدام مسأله کشور را توانسته حل کند؟ آیا توانسته اجرای عدالت کند؟ آیا توانسته اقتصاد مطلوب ارائه دهد؟ آیا توانسته بانکداری مطلوب ارائه دهد؟ آیا توانسته مشکل طلاق، اعتیاد، بیکاری، امنیت و… حل کند یا فضای جامعه مطلوب را به ارمغان بیاورد؟ و…؟ در حالی که در همین چهل سال نمونه و مدلی از علوم انسانی اسلامی را میتوان در اندیشه سیاسی اسلام به ویژه نظریه ولایت فقیه دید که کارکردهای مثبت آن در زمان اندک در مقابلِ علوم انسانی مدرن، قابل ارائه است. اندیشه سیاسیای که توانسته با تمام هجمههای شرق و غرب، امنیت پایدار را برای کشور به ارمغان بیاورد و در جنگها، فتنهها، مقاومتها و… کشور را مصون نگه دارد و یک وجب از خاک کشور به یغما نرود؛ این درحالی است که در مدلهای گذشته (اعم از پادشاهی یا مدل مدرن آن) که سکولار بوده، بخشهای زیادی از کشور با کمترین تهدید، از ایران جداشده و چه قراردادههایی که امضا شده و ننگ آن تا آخر باقی خواهد بود.
۱۳)این که گفته میشود بحث از علوم انسانی اسلامی، هزینههایی را به دنبال داشته است؛ در پاسخ باید گفت، اولاً مشابه این ایراد درباره صرف بودجههای کلان در واردات بیمارگونه علوم انسانی مدرن به کشور نیز مطرح است. بعضاً در مورد بودجههای صرفشده درحوزه علوم انسانی اسلامی سخن به میان میآید، هزینهها و بودجههای کلانی که صرف علوم انسانی وارداتی و ترجمهای (مدرن)، توسعه، بسط و گسترش آن شده و میشود نیز مطرح است؛ افزون بر هزینههای مادی، هزینهها و آسیبهای معنوی آن نیز تحمیل شده است که با پنجاه یا صد سال قابل اصلاح و جبران نیست. علوم انسانی مدرن به موازات آن سبک زندگی مدرن، آسیبها و خسارتهای معنوی فراوانی به جوامع اسلامی به ویژه ایران اسلامی زده است و باعث شستشوی مغزی و انحراف فکری جوانان و جوامع شده است.