شرح بند «اخلاق و معنویت» در بیانیۀ گام دوم

این‌که اخلاق و معنویّت، «جهت‌دهنده» به همۀ حرکت‌ها و فعّالیّت‌های فردی و اجتماعی است، بدان‌معنی است که این دو عنصر، چنان «روحِ حاکم» و «امرِ غالب» بر زندگیِ فرد و جامعه عمل می‌کنند.

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، متنی که از پی می‌آید، تلخیص‌شدۀ درس‌گفتارِ مهدی جمشیدی، عضوِ هیأتِ ‌علمیِ‌ گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاهِ‌، دربارۀ بخشِ «اخلاق و معنویّت» از بیانیۀ گامِ دوّمِ انقلاب است که در ۱۳ مرداد ۹۸ در کانونِ اندیشۀ جوان، ایراد شده است.

[۱]. اخلاق، در مقابلِ «سود» می‌نشیند

عملِ اخلاقی، عملی است که در آن، ملاحظاتِ سوداندیشانه، راه نداشته باشد و انسان تنها به‌سببِ حکم ِوجدانِ الهی و فطریِ خویش، به آن متمایل باشد و دراین‌حال، حتّی از منافع و مطامعِ مادّیِ خویش نیز درگذرد. به‌این‌ترتیب، خیرِ اخلاقی، واقعیّتی از سنخِ ارزش است که در برابرِ منفعت قرار می‌گیرد:

الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر: ۹)

کسانی‌که قبل از [مهاجران،] در [مدینه] جای گرفته و ایمان آورده‏‌اند، هر کس را که به‌سوی آنان کوچ کرده، دوست دارند، و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است، در دل‌های‌شان حسدی نمی‏‌یابند، و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان، مقدّم می‌دارند و هر کس از خستِ نفسِ خود، مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.

سبکِ زندگیِ مادّی‌اندیشانه و دنیامدارانه، خواه‌ناخواه، وجدانِ اخلاقیِ انسان را رو به ضعف می‌برد و انسان به حیوانی دردنده و خودخواه تبدیل می‌کند که از طریقِ دست‌اندازی به حقوقِ دیگران، منافعِ بیشتری را برای خود طلب می‌کند. ازاین‌رو، جامعه‌ای که در آن اخلاق، حاکم نباشد، و با نظمِ اخلاقی، بیگانه باشد، ماهیّتِ جنگل‌وار و حیوانی خواهد داشت.

[۲]. معنویّت، چشم‌داشتن به عالَمِ بالاست

«معنویّت»، در برابرِ «مادّیّت» قرار دارد و مادّیّتِ نیز، تنها به «مادّی‌گریِ فلسفی»، محدود نیست، بلکه «مادّی‌گریِ رفتاری» را نیز دربرمی‌گیرد؛ به‌این‌معنی‌که ممکن است انسان با وجودِ اعتقاد به امورِ معنوی و قُدسی، در عمل به‌گونه‌ای رفتار کند که جز هوس‌ها و سوداهای این‌جهانی و معطوف به حوایجِ بدنی و حیوانی، دغدغه‌ای نداشته باشد، حال‌آن‌که معنویّت در برداشت و روایتِ اسلامی، امری است که تمامِ ساحات و شئونِ زندگیِ انسان را دربرمی‌گیرد و انسانِ مؤمن، چه در عالمِ نظر و چه در عالمِ عمل، فقط‌وفقط، رضایتِ خدای‌متعال را مبنا و اساس می‌انگارد.

إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ(یونس: ۷)

کسانی‌که امید به دیدارِ ما ندارند و به زندگیِ دنیا، دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته‏‌اند و کسانی‌که از آیات ما غافلند؛ آنان به [کیفرِ] آنچه به‌دست می‌‏آوردند، جایگاه‌شان آتش است.

بسنده‌کردن به دنیا، مانندِ بازی کودکان است که جز سرگرمی و خیال، هیچ حاصلی ندارد. ازاین‌رو، انسان باید به کارِ دین بپردازد و آن را اصیل بشمارد و توشه‌های معنوی برگیرد و مهلتِ چند روزۀ دنیا را صرفِ اشتغالاتِ مادّیِ محض نکند:

پیشه‏ای آموختی در کسبِ تن

چنگ، اندر پیشه‏ی دینی بزن‏

در جهان، پوشیده گشتی و غنی

چون برون آیی از اینجا، چون کنی‏

پیشه‏ای آموز کاندر آخرت

اندر آید دخلِ کسبِ مغفرت‏

آن جهان، شهری است پُر بازار و کسب

تا نپنداری که کسب اینجاست حَسب[۱]

حقّ تعالی گفت کاین کسبِ جهان

پیش آن کسب است، لَعبِ[۲] کودکان‏

(مثنویِ معنوی، دفترِ دوّم، بیت‌های۲۵۹۲- ۲۵۹۶).

افزون‌براین، انسانِ مؤمن و اهلِ دل و معنا، به «مدخلیّتِ عواملِ غیبی و الهی در زندگیِ فردی و جمعی» معتقد است و می‌داند این عالَم، «باطن» و «پشت‌پرده‌»ای دارد که از دیدۀ انسان‌های ظاهربین و مادّی‌اندیش، پنهان است. پس عالَم، در محسوسات و مادّیّات، خلاصه نمی‌شود و انسانِ مؤمن، هستی‌شناسیِ بسیار گسترده‌تری نسبت به انسانِ مادّی دارد:

قَالَ أَصْحَابُ مُوسَی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ (شعراء: ۶۱-۶۲)

یارانِ موسی گفتند: ما به‌قطع، گرفتار خواهیم شد! [امّا موسی] گفت: چنین نیست! زیرا پروردگارم با من است و به‌زودی، مرا راهنمایی خواهد کرد.

[۳]. اخلاق و معنویّت، «جهت‌بخشِ جهانِ انسانی» هستند

این‌که اخلاق و معنویّت، «جهت‌دهنده» به همۀ حرکت‌ها و فعّالیّت‌های فردی و اجتماعی است(آیت‌الله خامنه‌ای، بیانیۀ گامِ دوّمِ انقلاب، ۲۲ بهمن ۱۳۹۷)، بدان‌معنی است که این دو عنصر، چنان «روحِ حاکم» و «امرِ غالب» بر زندگیِ فرد و جامعه عمل می‌کنند، و همۀ عرصه‌ها و لایه‌های زندگی را به رنگِ خود درمی‌آورند. اخلاق و معنویّت، مهم‌ترین اجزای «فرهنگ» هستند و چون فرهنگ، همانندِ «هوا» و «روحِ جامعه» است و باید آن را امرِ «زیربنایی» و «اصیل» قلمداد کرد، این دو نیز به‌عنوانِ مصادیقِ آن، شاملِ حکمِ یاد شده می‌شوند. به‌این‌ترتیب، جامعۀ مبتنی بر معنویّت، ماهیّتی دارد، و جامعۀ مبتنی بر معنویّت، ماهیّتِ دیگری، به‌طوری‌که ساختارهای سیاسی و اقتصادیِ این دو گونه جامعه، بسیار با یکدیگر متفاوت خواهند بود. زندگیِ بدونِ اخلاق و معنویّت، همانندِ «ساختنِ خانه‌ بر لبۀ پرتگاهِ در آستانۀ فروریختن» است و یان بدان‌معنی است که اخلاق و معنویّت، «بنیان» و «اساسِ» زندگیِ انسان هستند:

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (توبه: ۱۰۹)

آیا کسی‌که بنیادِ [کارِ] خود را بر پایۀ تقوا و خشنودیِ خدا نهاده، بهتر است‏ یا کسی‌که بنای خود را بر لبِ پرتگاهی مشرف به سقوط، پی‏‌ریزی کرده و با آن، در آتشِ دوزخ فرو می‏‌افتد.

ازاین‌رو، تهذیتِ نفس و تحقّقِ معنویّت و اخلاق در درونِ خود، ملاک و معیارِ «سعادت» و «کمالِ» حقیقی است:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (شمس: ۷-۱۰)

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری‏‌اش را به آن الهام کرد؛ که هرکس آن را پاک گردانید، به‌قطع، رستگار شد و هرکه آلوده‏‌اش ساخت، به‌قطع، درباخت.

[۴]. معنویّت و اخلاق، «حاجاتِ اصلی جامعه» و «بهشت‌آفرین» هستند

معنویّت و اخلاق، «نیازِ اصلیِ جامعه» هستند؛ به‌طوری‌که بودنِ آنها، جامعه را حتّی با کمبودهای مادّی، «بهشت» می‌سازد و نبودنِ آنها، حتّی با برخورداریِ مادّی، «جهنّم» می‌آفریند. ازاین‌رو، شعورِ معنوی و وجدانِ اخلاقی در جامعه، هرچه بیشتر رشد کنند، «برکاتِ» بیشتری به بار می‌آورند(آیت‌الله خامنه‌ای، بیانیۀ گامِ دوّمِ انقلاب، ۲۲ بهمن ۱۳۹۷). ازآنجاکه این دو عنصر، نگهبانِ ثبات و همبستگیِ جامعه و تعدیل‌کنندۀ خواسته‌ها و تمنیّاتِ انسان هستند، این‌چنین خصوصیّتی به آنها نسبت داده شده است:

وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ (اعراف: ۱۵۷)

و [پیامبر] از [دوشِ] آنان، قیدوبندهایی را که بر ایشان بوده است، برمی دارد.

این آزادیِ درونی و بیرونی، کاری‌ست که تنها از انبیای الهی ساخته است:

چون به آزادی، نبوّت، هادی است

مؤمنان را ز انبیا، آزادی است

ای گروهِ مؤمنان، شادی کنید

هم‌چو سرو و سوسن، آزادی کنید

(مثنویِ معنوی، دفترِ ششم، بیت‌های ۴۵۴۱- ۴۵۴۲).

به‌این‌ترتیب، هرچه سهمِ اخلاق و معنویّت در جامعه، کمتر باشد، سهمِ «قانون»، بیشتر و بیشتر خواهد شد، درحالی‌که هیچ‌گاه قانون، قادر نیست جایگزینِ این دو باشد و کارکردِ آنها را ایفا نماید و تراکم و تعدّدِ قوانین، جامعه را به بهشتِ زمینی تبدیل نخواهند کرد:

ز آتشِ شهوت، نسوزد اهلِ دین

باقیان را برده تا قعرِ زمین‌

(مثنویِ معنوی، دفترِ اوّل، بیتِ ۸۶۲ )

[۵]. دولتِ اسلامی، باید در پیِ «فراهم‌سازیِ زمینۀ رواجِ معنویّت و اخلاق در جامعه» باشد

تلاش و جهاد در راستای رشدِ هرچه بیشترِ شعورِ معنوی و وجدانِ اخلاقی در جامعه، بدونِ «همراهیِ حکومت»، توفیقِ چندانی نخواهد یافت. آری، اخلاق و معنویّت، با «دستور» و «فرمان»، به‌دست نمی‌آید و حکومت نمی‌تواند آن را با «قدرتِ قاهره»، ایجاد کند، امّا اوّلاً، خود باید «منش و رفتارِ اخلاقی و معنوی» داشته باشد، و ثانیاً باید در پیِ «فراهم‌سازیِ زمینۀ رواجِ آن در جامعه» باشد؛ به‌این‌معنی‌که به نهادهای اجتماعی دراین‌باره میدان دهد و کمک برساند، و با کانون‌های ضدّ معنویّت و اخلاق، به شیوه‌ی معقول، بستیزد و خلاصه، اجازه ندهد که «جهنّمی‌ها»، مردم را با «زور» و «فریب»، جهنّمی کنند(آیت‌الله خامنه‌ای، بیانیۀ گامِ دوّمِ انقلاب، ۲۲ بهمن ۱۳۹۷). قرآنِ کریم، تصریح می‌کند که چنانچه مؤمنان، قدرتِ سیاسی را به‌دست آورند، از این قدرت در راستای تحقّقِ دینِ خدای‌متعال استفاده خواهئند کرد و به‌واسطۀ آن، ارزش‌های الهی را در جامعه، مستقر خواهند کرد:

وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ (حج: ۴۰-۴۱)

و به‌قطع، خدا به کسی‌که [دینِ] او را یاری می‌‏کند، یاری می‏‌دهد، چراکه خدا، سخت نیرومندِ شکست‌ناپذیر است؛ همان کسانی‌که چون در زمین، به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می‌دارند و زکات می‏‌دهند و به کارهای پسندیده وامی‌دارند و از کارهای ناپسند، بازمی‌دارند.

همچنین حضرتِ امیر – علیه‌السلام – به‌عنوانِ حاکم در دولتِ اسلامی، وظیفۀ خود می‌داند که به هدایتِ معنوی و اخلاقیِ مردم بپردازد و آنها را به بهشت، رهنمون سازد:

فَاِن اَطَعتُمونی فَاِنّی حامِلُکُم اِن شاءَ اللَّهُ عَلی‌ سَبیلِ الجَنَّه وَ اِن کانَ ذا مَشَقَّهٍ شَدیدَهٍ وَ مَذاقَهٍ مَریره (سیّدرضی؛ نهج‌البلاغه، ترجمۀ سیّدجعفر شهیدی؛ خطبۀ ۱۵۶)

اگر فرمانِ مرا بُردید، إن‌شاءالله، شما را به راهِ بهشت می‌بَرم، هرچند سخت، دشوار باشد، و تلخ‌کامیِ آن پدیدار.

[۱]. شرافت، بزرگی.

[۲]. بازی.