جمشیدی: پشت پرده هیجان‌های کور خرید و کمرنگ شدن همدلی در جامعه

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اخبار تلاطم این روزهای اقتصاد و نابسامانی‌های بازار در کنار فشارهای اقتصادی برخی از جلوه های ناخوشایند فرهنگی و اجتماعی را نیز به نمایش می‌گذارد … وقتی سخن از احتکار در عین نیازمندی مردم، تلاش برای انبار کردن کالا بدون توجه به عواقبی که این رفتارها به جامعه تحمیل می‌کند و … به میان می‌آید، بیش از اقتصاد، دور شدن از فرهنگ اسلامی ایرانی که سراسر آموزه هایش همنوع دوستی و دیگرخواهی است، موجب ناراحتی می‌شود.

از این رو شبستان به منظور بررسی عوامل زمینه ساز بروز چنین رفتارهای غیرارزشی و فاقد تناسب با فرهنگ دینی بومی‌مان با مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه به گفت وگو پرداخته‌است که مشروح آن به حضورتان تقدیم می‌شود:

اگر بخواهیم جامعه خود را در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رفتارشناسی کرده و از دیدگاه یک جامعه شناس زیر ذره بین ببریم، از نظر شما چرا جامعه ما با وجود تمامی ظرفیت‌های دینی، ملی و فرهنگی به این نقطه رسیده‌است که با انبوهی از مشکلات به ویژه مسایل اقتصادی دست و پنجه نرم کند و به مردم هم به جای همدلی به رفتارهای خودخواهانه مثل احتکار و … روی آورده‌اند؟

مطلب اولی که در پاسخ به این سوال مطرح می کنم در حکم یک مقدمه است. اصل این روند را طبیعی یا اتفاقی نمی‌دانم، یعنی فکر می‌کنم که یک برنامه از پیش طراحی شده باشد که ظاهرش اقتصادی و معیشتی اما باطن‌اش سیاسی و ساختارشکنانه است؛ اصل قصه این است که مردم را در مقابل نظام قرار دهند اما به واسطه فشارهای معیشتی متراکم.

این تقابل باید رخ دهد یعنی تقابل مردم و نظام ولی چنین تقابلی نیازمند وجود محرک است، این محرک، امروز اقتصاد و معیشت روزمره است اما در عین حال باید به قدری قوی و برانگیزاننده باشد که بتواند مردم را به نوعی در برابر نظام قرار داده و از نظام ناخرسند کند؛ بر همین اساس فشارهای معیشتی چندجانبه باید وارد شود چه از لحاظ رکود چه از نظر کم رونقی در اقتصاد، چه از لحاظ تورم و گرانی، چه از نظر بیکاری، چه از نظر بی عدالتی و تبعیض و شکاف طبقاتی و چه از لحاظ کمبود کالای اساسی و خلاهای ناگهانی در عرضه.

اگر این اتفاقات بیفتد عرصه بر مردم تنگ می‌شود و مردم دچار ناخوشایندی شدید و خشم جمعی نسبت به نظام سیاسی می‌شوند. اما نکته دوم این است که هدف آنها ایجاد نگرانی و تشویش و دلهره معیشتی در میان مردم است که یکی از راه‌های آن القای قحطی و کمبود کالاهای اساسی و گرانی های مهارنشده است، به این معنا که فضای ذهنی به گونه‌ای ساخته و پرداخته شود که دیگر هیچ کس به فردای خودش اعتماد نداشته باشد.

نتیجه این روندِ تبلیغی رسانه ای ایجاد اضطراب خرید در مردم و یا به بیان دیگر ایجاد هیجان کور خرید در میان مردم است و در اثر این رفتار جمعی ناگهانی، روشن است که بازار خواه ناخواه دچار تنش و تلاطم و کمبود واقعی می‌شود.

اگر بخواهیم استراتژی دشمن را مرحله بندی شده تعریف کنیم ایجاد این حالت روانی و القای کمبود به مردم در چه مرحله‌ای قرار می‌گیرد و همراهی مردم با این موج چه عواقبی دارد؟

القای کمبود مرحله اول سیاستگذاری دشمن در رسیدن به اهدافش است که در اثر این القای ذهنی و روانی، رفتار مردم به سمت خرید تحریک می‌شود و در نهایت کمبود واقعی اتفاق می‌افتد. این ساز و کاری است که طراحی شده و البته این مساله را اضافه کنم که این روند باید در مورد کالاهای اساسی به شکل مکرر رخ دهد تا هم ظرفیت عصبی مردم لبریز شود و هم بازار و اقتصاد ملی در اثر این شوک های مردمی مهارنشده از رمق و توان بیفتد.

نکته تحلیلی بعد این است که دشمن از طریق ساز و کارها و روندهای رسانه‌ای در ذهن مردم اثر می‌گذارد و ذهنیت آنها را بر اساس خواسته خودش تغییر می‌دهد. بنابر این، ما باید ذهن مردم را از دسترس رسانه‌های دشمن خارج کنیم یعنی اجازه نفوذ به رسانه های دشمن را ندهیم یا باید ذهن مردم را نسبت به القائات و تحلیلی‌های دروغین دشمن واکسینه کنیم و این یعنی مشروعیت زدایی و اعتبار زدایی از رسانه‌های دشمن.

در برابر این فضاسازی موهوم و کاذب، رسالت ما به ویژه در حوزه نخبگانی چیست؟

ذهن مردم در دسترس ما و اعتماد مردم به نظام همچنان برقرار است هرچند که قدری آسیب دیده، اصلاً چه بسا مردم تصور نمی‌کنند که این قبیل رفتارهای هیجانی در عرصه خرید و تقاضا اقتصاد ملی را دچار بحران و چالش می‌کند؛ لذا باید با مردم سخن گفت و این یعنی همان کاری که رسانه های دشمن انجام می‌دهند.

پس باید نقشه شیطانی و براندازانه دشمن را برای مردم افشا کنیم یعنی در واقع مردم باید به این باور برسند که ما در موقعیت جنگ رسانه ای و روانی قرار گرفته ایم و موج انبوه تلقین ها و القائات رسانه ای دشمن به رفتارهای ما شکل می‌گیرد چانچه گویی اصلا مسخر و مرعوب دشمن شده ایم و ناخواسته اطاعت کودکانه می‌کنیم.

باید تبیین کنیم که واقعیت اقتصاد ایران آن چیزی نیست که در رسانه‌های بیگانه گفته می‌شود بلکه این موارد بافته‌ها و ساخته‌های دروغین جبهه دشمن است که تلاش می‌کند به این واسطه به رفتار اقتصادی ما شکل دهند. به نظر من راهبرد اصلی عبارت است از گفتن اما از واقعیت‌های اقتصادی بومی ملی و نیز نقشه رسانه‌ای دشمن البته به صورت هنرمندانه و پر تکرار.

در حالی که رسانه‌های بیگانه اختلال ایجاد کرده اند ما باید عامل مزاحم را حذف کرده و ذهن مردم را با واقعیت‌های اقتصادی رو به رو کنیم، اگر این کار به طور جدی انجام شود ذهنیت و رفتار مردم تغییر می‌کند و حوزه تقاضا از تلاطم می‌افتد.

چقدر دور شدن از سبک زندگی اسلامی ایرانی باعث ورود مردم به فضای رفتارهایی همچون احتکار و خودخواهی در خرید و انبار کردن کالاها شده است؟

تردید دارم که این رفتارها را به بخش عمده مردم نسبت دهم البته حتی اگر درصد پایینی از جامعه هم این نوع رفتارهای اقتصادی نسنجیده و تند را داشته باشند بازار متلاطم می‌شود لذا اگر بازار دچار تلاطم و هیجان می‌شود بدان معنا نیست که همه مردم این رفتارها را دارند. از نظر من باید پای تحلیل فرهنگی را به میدان بکشیم.

باید بگویم که روند بلندمدتی بیش از دو دهه است که در شکل دهی به این جریان نقش آفرینی کرده است؛ فضا و جهت گیری های اقتصادی ما مبتنی بر فردگرایی و خودمحوری و حرص و آز طراحی شده است. مقصود از طراحی شده این است که نوع معیشت و نوع سخن گفتن و موضع گیری برخی مسئولان در دهه های گذشته، ذهنیت اقصادی و رفاهی مردم را تغیر داده و همدلی و حس تعاون و نوعدوستی را در بخش‌هایی از جامعه کمرنگ و رقیق کرده است.

به عبارت دیگر، این رویکردها در بلندمدت و در دهه های گذشته به تدریج در عرصه فرهنگ عمومی نفوذ کرده و رشد یافته و ما امروز با نتایج‌اش دست به گریبانیم.

علوم انسانی وارداتی که مبانی نظری آن از قبیل اومانیسم چه قدر باعث ایجاد و رواج خودخواهی‌ها و خودمحوری و عدم توجه به دیگران در فرهنگ اسلامی ایرانی ما شده است، آن هم در وضعیت فعلی که جامعه با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می‌کند؟

این عوامل معرفتی محض به معنی علوم انسانی تاثیر جدی در این رویکرد ندارد، معتقدم زمانی که سبک زندگی طبقات نخبه و مسئولین متفاوت شد و به تعبیر رهبری ثروت های بادآورده پیش آمد و نوکیسه ها شکل گرفتند، طبقات اشرافی جدید در جامعه دیده شد و سابقه رفاه طلبی میان برخی مسئولان پیش آمد. همچنین بعد از جنگ و در دهه های گذشته، حالت حرص و آز و  طمع به جامعه سرایز شد و جامعه همان مسیر را در پیش گرفت لذا به نظرم بیش از آنکه عامل معرفتی در کار باشد عامل عملی و معطوف به سبک زندگی به خصوص سبک زندگی خواص و سبک زندگی مسئولان در نگرش و ارزش های اقتصادی مردم موثر بوده است.

همین مساله که مرتبا از سوی مقام معظم رهبری(مدظله العالی) مورد تاکید قرار می‌گیرد، یعنی مساله اشرافیت، مساله امروز ماست. از دیدگاه معظم له این مساله در کوتاه مدت از میان نمی‌رود.

راه مقابله با این سبک از زندگی چیست؟

نقطه مقابل رفتارهای اشرافی‌گرایانه، زهد است. معتقدم باید قناعت و ساده‌زیستی را در سطح نخبگان و خواص محقق کنیم تا در اثر این نوع فرهنگ، در جامعه شاهد ساده زیستی باشیم. اگر این روند اتفاق نیفتد هر کس فقط به منافع خود فکر می‌کند و دیگری چه ملت باشد و چه همسایه دیگر برایش مهم نیست.