کرسی علمی ترویجی «مرور مبانی محتوایی نظام اداری از منظر آموزه های اسلامی» توسط گروه مدیریت اسلامی پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه با همکاری انجمن مدیریت اسلامی حوزه علمیه قم، روز دوشنبه مورخ ۲۳ دی ماه ۹۸ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی- ترویجی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام دکتر علی آقا پیروز
مدیر گروه مدیریت اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
اولین چیزی که در این مباحث باید روشن شود این است که نظام اداری چیست؟ من تاکنون تعریف دقیق و جامعی برای نظام اداری پیدا نکرده ام. البته تعریفی که اکنون ارائه می دهم یک تعریف حقیقی نیست ولی اشاره به معنای واقعی دارد.
نظام اداری در واقع مَرکبی برای اجرایی شدن اهداف نظام سیاسی است. نظام اداری در امتداد نظام سیاسی قرار می گیرد و نظام اداری در هر کشور به مثابه سازمان تنظیم کننده کلیه فعالیت ها برای نیل به اهداف است. بنا بر آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید هدف اصلی نظام سیاسی اسلام، اقامه عدل و قسط است.خطوط کلی دولت اسلامی را، ولایت، اطاعت، شورا و خیر خواهی دانستهاند. نظام اداری ایران که در امتداد این نظام قرار می گیرد نمی تواند بیگانه از این مفاهیم باشد. نظام اداری هر کشور به مثابهی سازمان تنظیم کنندۀ کلیۀ فعالیت ها برای نیل به اهداف تعیین شده می باشد. نظام اداری متشکل از اجزایی همچون منابع انسانی،سازماندهی و تشکیلات، روش ها و رویه ها، قوانین و مقررات و امکانات و منابع است که دارای یک رابطۀ متقابل وارگانیک هستند و جامعه را برای تحقق اهداف و آرمانهای خود راهبری می نمایند. برخی برای نظام اداری عناصری را احصاء کرده اند که عبارتند از: مدیریت منابع انسانی، ساختار، فرآیندها، رویهها، قوانین و مقررات؛ فرهنگ اداری و خدمت رسانی؛ الگوها و شیوههای مدیریتی؛ نوآوری و بهبود مستمر؛ فناوری اطلاعات و ارزیابی و نظارت. هدف از این نوشتار، بیان پیش فرض ها یا مبانی بعیده نظام اداری اسلام نیست برای مثال این که دین از سیاست و اداره جدا نیست و دیانت عین اداره و سیاست است و سیاست نیز عین دیانت است بنابراین نمی توان سیاست و مدیریت را بریده از دین و به اصطلاح سکولار دانست. یا اینکه در نظام اداری همه مردم مشارکت دارند و همه مردم مسئول هستند (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) . از انتخاب و نظردادن تا نظارت همگانی و …. یا آنکه بیت المال مسلمین به همه تعلق دارد و به طور مسلم باید به دقت و درستی حفظ شود؛ اینها جزء مفروضات اساسی و یا پیش فرض های نظام اداری هستند که در این مقاله مورد نظر نیستند.آنچه در این مقاله دنبال می شود مبانی اثر گذار بی واسطه بر نظام اداری است نکته دیگر آن که موارد احصاء شده ذیل عنوان مبانی نظام اداری ،منحصر در موارد مذکور در این نوشتار نیست و نگارنده مدعی است که با استقراء توانسته است به موارد ذیل دست یابد شاید اگر تحقیقات بیشتری انجام شود موارد دیگری نیز بتوان اضافه کرد.
منظور از مبانی ، مبانی قریبه است که تاثیر مستقیم بر نظام اداری دارد در واقع مبانی، مفروضات اساسی ، قریب و ثابت هستند که مماس با نظام اداری می باشند. مبانی در واقع «هست هایی» هستند که می توان از آن ها استنتاجاتی را در قالب «باید و نباید» ارائه داد. دقت شود که مبانی از جنس »«هست» است نه «باید و نباید». واقعیت هایی که روی مدیریت ها اثر می گذارد. واقعیت هایی که منشاء استنتاجاتی در نظام اداری می شود. عمده ترین مبانی عبارتنداز:
جایگاه واقعی مناصب اداری
آیا پُست های مدیریت، فضیلت و امتیاز محسوب می شود و مدیران را در جایگاهی برتر از دیگران قرار می دهد؟ بر اساس آموزه های اسلامی تقوی(حجرات/۱۳) ،مجاهدت(نساء/۹۵) و علم(زمر/۹) فضیلت هستند اما گزاره ای مبنی بر فضیلت بودن مدیریت ها یافت نمی شود.(مدیریت غیر از ولایت است) امّا سخن حضرت علی (ع)خطاب به مالک اشتر که فرمود: «فانّکَ فَوقَهُم و والِی الاَمر عَلیک فوقَک و اللهُ فوقَ مَن وَلّاک »(نهج البلاغه/ نامه۵۳) در مقام بیان مناسبات و روابط انسانی بر اساس مراتب قدرت است زیرا سلسله مراتب قدرت لازمه مدیریت است، بدون رعایت سلسله مراتب سازمانی، کارها به سامان نمی رسد ،به هیچ وجه ، فوقیّت به معنای برتری نیست . معنای دقیق این عبارت آن است که تو نسبت به مافوق خود مسئول هستی ، بر این اساس ، مدیریت ها ذاتاً فضیلت نیستند هر چند معمولاً آن را فضیلت تلقی می کنند و هنگامی که فردی به ریاست منصوب شد به او تبریک و تهنیت می گویند. بله گر چه مدیریت ها فضیلت ذاتی ندارند اما به اعتبار هدف ، می توانند کسب فضیلت کنند. همچنانکه اندکی بعد خواهد آمد.
نکته دیگر آن که آیا پُست های مدیریت خود موضوعیّت داشته و ذاتاً می توانند به عنوان هدف غایی از سوی افراد، انتخاب شوند یا مدیریت ها وسیله ای بیش نیستند؟ در آموزه های علوی، حکومت و مدیریت جز وسیلهاى براى برپایى عدالت و خدمتگزاری نیست. عبدالله بن عباس گوید در منطقه ی «ذی قار» پیش از جنگ جمل، نزد امیرمومنان (ع) رفتم . آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود . چون مرا دید ، گفت «ما قیمه هذه النعل؟» (بهای این کفش چقدر است ؟ ) گفتم «لاقیمه لها !» ( بهایی ندارد ) فرمود : « والله لهی احب الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا»(نهج البلاغه خطبه ۳۳) بنابر این، مدیریت در صورتی که در مسیر عدالت و خدمتگزاری باشد فضیلت خواهد داشت.
همچنین مدیریت وسیله ای برای آزمایش مدیران است، و مدیران با پذیرش مسئولیت، مورد امتحان الهی قرار می گیرند آن گونه که امیرمومنان (ع) خطاب به مالک اشتر فرمود: «و قَد استکفاک امرَهم و ابتلاک بهم»(نهج البلاغه/ نامه ۵۳) و بی گمان(خداوند) از تو خوب اداره کردن و کفایت نمودن امور آنان را خواسته و تو را به وسیله ایشان در آزمون قرارداده است. معنای این عبارت آن است که : مدیریت جای آزمون شدن است نه جای آزمون و خطا کردن! نکته جالب و بلکه تکان دهنده آن که حضرت پس از آن که فرمود : تو را به وسیله آنان امتحان می کند، می فرماید: «و لاتَنصبنّ نفسَک لحَرب الله فانّه لایَدَ لک بنقمته و لاغنی بک عن عفوه و رحمته» (نهج البلاغه / نامه ۵۳) مبادا خود را در مقام جنگ با خداوند قرار دهی که نه توان برتافتن کیفر او را داری و نه از بخشش و آمرزش او بی نیازی . کسانی که توان انجام این آزمون را ندارند و در این مسیر ، بد عمل می کنند گویا خود را در مقام جنگ با خداوند قرار داده اند!!!
همچنین مدیریت ها جایگاه تحکم و فرمانروایی مطلق نیست. نگاه «فرماندهی بی چون و چرا» به جایگاه مدیریت خود (نگاه تحکّم آمیز) و این که دیگران باید بی چون و چرا اطاعت کنند، هرگز نگرش درستی نیست و مورد نهی حضرت علی (ع) در خطاب به مالک اشتر واقع شده است «و لا تقُولَنَّ انّی مُؤَمَّر آمُرُ فاُطاعُ، فانَّ ذالک ادغال فی القلب، و منهکه للدّین و تقرّب من الغیر» (نهج البلاغه/ نامه ۵۳) مبادا بگویی من اکنون بر آنان امارت داده شده ام، از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت کردن، که این عین راه یافتن فساد در دل، و خرابی دین، و نزدیک شدن به تغییر ودگرگونی است.این نوع نگاه، موجب خودکامگی و سلطه طلبی در مدیریت می شود.در همین راستا می فرماید: و لا تکونَنَّ علیهم سَبُعَاً ضاریاً تَغتَنمُ اَکلَهُم. (نهج البلاغه / نامه ۵۳) هرگز نسبت به زیر دستان همچون جانوری درنده مباش که خوردنشان را غنیمت بشماری. در جای دیگر می فرماید :« لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّه »(نهج البلاغه / نامه ۵۳) تو حق ندارى درباره رعیّت استبداد به خرج دهى. ذکر این نکته لازم است که رعیت به معنای مردم نیست بلکه معنای عامی دارد که همه طبقات را حتی کارگزاران انصاف و رفق را نیز شامل می شود.
کرامت داشتن افراد در نظام اداری
بی تردید شیوه مدیریت متأثر از نوع نگرش به انسان است. اگر افراد انسانی را موجوداتی با ارزش و کرامت تصور کنیم تعامل و مدیریت آنان کریمانه ، و در صورتی که آنان را به مثابه موجوداتی لئیم تصور کنیم مدیریت آنان مستبدانه و خوارکننده خواهد بود، از اینرو، پیش از هر چیز، ترسیم و اصلاح نوع نگاه به انسان ضروری است بنابر این باید به این پرسش پاسخ دادکه جایگاه انسان در نظام هستی چگونه است؟ آیا انسان موجودی با ارزش و دارای شرافت است یا موجودی پَست و حقیر؟
اندیشهوران در پاسخ به این پرسش، دیدگاههای گوناگون و گاه متناقضی مطرح کردهاند؛ برخی با دیدی بدبینانه به انسان، امتیاز ویژهای برای وی در نظر نمیگیرند و با خلاصهکردن امتیاز وی در برتریهای مادی و فیزیکیاش او را در حد یک سیستم ماشینی پیچیده تنزل میدهند (نصری، [بیتا]، ص۵_۶).
اومانیست ها، انسان را محور و کانون حقیقتها و فضیلتهای نظام هستی میدانند و باور دارند که انسان معیار و مقیاس همه چیز است و در فرهنگ، هنر، باورها، اخلاق، سیاست و … باید مدار و محور باشد و همه چیز محکوم انسان هستند و هر گونه تفسیر و نگرش از جهان و طبیعت باید بر محور انسان استوار باشد. این دیدگاهها دور از افراط و تفریط نیستند؛ چرا که در اصل، چهره واقعی انسان فقط از راه خالقش شناخته میشود.
واژه «انسان» ۶۵ مرتبه و کلمه «بشر» ۳۷ مرتبه و واژه «بنیآدم» هفت بار در قرآن کریم آمدهاند. افزون بر آن، یک سوره به نام انسان نامگذاری شده است که از نهایت اهتمام قرآن کریم به وی است. آیههای قرآن ، انسان را برتر از دیگر موجودات (انعام، ۱۶۵)، خلیفه خداوند متعال روی زمین و دارای بالاترین ظرفیتها و قابلیتهای علمی و آشنا به همه حقیقتهای هستی (بقره، ۳۱_۳۳)، دارای فطرتی خداآشنا (اعراف، ۱۷۲)، بهرهمند از عنصری ملکوتی و الاهی در سرشت خود و آراسته با روح خداوند متعال (سجده، ۹)، موجودی آزاد، مستقل، انتخابگر، امانتدار خداوند متعال در زمین (احزاب، ۷۲)، بهرهمند از وجدان اخلاقی و ملهم به خیر و شر، دارای قدرت درک زشتیها و زیباییها (شمس، ۸_۹)، مسلط بر طبیعت، زمین و آسمان (بقره، ۲۹) و واجد شرافت و کرامت ذاتی (اسراء، ۷۰) معرفی میکند.
قرآن کریم در کنار این ستایشها و تجلیلها از انسان، بدترین مذمتها و نکوهشها را نیز درباره وی بیان میکند. بر اساس برخی آیهها، انسان دوستدار مال دنیا (عادیات، ۸)، حیلهگر (یونس، ۲۱)، طغیانگر (علق، ۶_۷)، ناسپاس و ستمگر (ابراهیم، ۳۴)، جدالپیشه (کهف، ۵۴)، مأیوس (اسراء، ۸۳)، بخیل (اسراء، ۱۰۰)، ضعیف (نساء، ۲۸)، حریص (معارج، ۱۹)، شتابگر (اسراء، ۱۱)، تابع هوا و هوس (قیامت، ۵) و خودبین و فخرفروش (یونس، ۱۲) معرفی میشود.
صاحبنظران درباره این دو دسته آیههای به ظاهر متعارض، تحلیلهای گوناگونی ارائه کردهاند.
بسیاری از صاحبنظران ویژگیهای مثبت را به جنبه الهی و بُعد معنوی انسان و ویژگیهای منفی را به طبیعت و بُعد مادی انسان مربوط دانستهاند و به این ترتیب مسئله تعارض را حل کردهاند. آیتاللّه جوادی آملی، با استفاده از آموزههای تفسیری علامه طباطبایی؛ باور دارد، تکوین و پیدایش انسان در بردارنده دو دسته از عناصر است؛ عناصر فطرتی که در بر دارنده ویژگیهای الهی و معنوی انسان است و اوصاف مثبت برای همین بخش از انسان قابل تطبیق است. عناصر طبیعی که از طبیعت انسان و در بر دارنده غریزههای انسانی و ویژگیهای مادی وی ناشی است. همین بخش از وجود انسان باعث میشود انسانها همدیگر را استثمار کنند و به تسخیر هم درآورند و ویژگیهای منفی برای این بخش از وجود انسان قابل تطبیق است(جوادی آملی، ۱۳۷۲)
در این میان برخی، انسان را دارای دو خود و هویت دانستهاند: الف) خود و هویت واقعی؛ ب) هویت غیرواقعی. ویژگیهای مثبت را به خود واقعی مربوط دانستهاند(مطهری، ۱۳۷۶: ص۳۰۸). برخی نیز ضمن پذیرش آیههای مربوط به ویژگیهای مثبت انسان به تبیین و توجیه آیههای مربوط به ویژگیهای منفی پرداختهاند (جعفری تبریزی، ۱۳۸۶: ۱۹_۲۱)، بنابر این، ویژگیهای منفی انسان توجیه میشود و ویژگیهای مثبت برای انسان باقی میماند. بر این اساس، انسان با ویژگیهای مثبت و دارای کرامت تعریف میشود.
چنانچه دیدگاه اول ملاک قرار گرفته و برای انسان دو بُعد پذیرفته شود ویژگیهای مثبت به خود و هویت واقعی انسان یعنی بُعد روحی و معنوی انسان مربوط می شود، در اینصورت نیز به علت آنکه اصالت انسان به همین بُعد روحی و معنوی انسان است، کرامت انسان بر جنبه لئامت وی ترجیح خواهد داشت. از این دیدگاه نیز انسان موجودی شرور و بد ذات نخواهد بود. نتیجه آنکه، انسان ویژگیهای مثبت و به عبارت دیگر کرامت ذاتی و تکوینی دارد؛ اما لئامت ذاتی ندارد بلکه در صورتی که انسان به حال خود رها شود و تربیت و تزکیه نفس هم در کار نباشد به سوی لئامت حرکت خواهد کرد، بنا بر این، لئامت، امری اکتسابی خواهد بود. از سوی دیگر، کرامت که با ویژگیهای مثبت در انسان متبلور میشود فقط به کرامت ذاتی و تکوینی محدود نمیشود بلکه افزون بر آن، کرامت اکتسابی نیز برای انسانها در سایه تقوا و تزکیه نفس حاصل میآید. بر همین پایه، شیوه مدیریت کریمانه شکل می گیرد مدیریتی که بر پایه کرامت انسانی ، و دارای نرمش و رفق حداکثری است. در همین راستا امیرالمومنین (ع) برای مالک اشتر تصویر زیبایی از رعیت ارائه می دهد و می فرماید : فانهم صنفان اما اخٌ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق. رعیت دو دسته هستند یا برادر دینی تواند و یا نظیر تو در خلقت هستند.
اهمیت کیفیت در نسبت با حجم عملکرد
هر چند در پاسخ به این که کدامیک از کمیّت و کیفیت مهم تر است، نمی توان پاسخی مطلق ارائه داد و باید به مقتضیات توجه کرد اما از آموزه های اسلامی استفاده می شود کیفیت نسبت به کمیت ترجیح دارد این حقیقت در آیات متعددی از قرآن کریم آمده است : الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا(ملک/۲)همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید. در تفسیر آیه فوق ، روایت زیر از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلًا وَ لَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا.(کلینی،۱۴۲۹: ج۳ ص ۲۶)امام در باره آیه بالا می فرماید یعنی نه بیشترین عمل را بلکه صواب ترین و درست ترین عمل. (کثرت نه بلکه کیفیت). همچنین خداوند در قرآن می فرماید:کم مِّن فِئَه قَلِیلَه غَلَبَتْ فِئَه کثِیرَه بِإِذْنِ اللّه؛(بقره /۲۴۹) بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار، به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شکیبایان است. در دستگاه مدیریت الهی ، کیفیت بر کمیت ترجیح دارد با این پیش فرض که آموزه های مدیریت الهی قابل تسری به مدیریت های بشری است (مگر در موارد خاص) پس در نظام اداری کیفیت مقدم بر کمیت است و کمیّت ملاک و معیار دقیقی برای سنجش عملکرد نیست و نمی توان به بیلان های کاری که تنها حاوی کثرت است نگاه مثبت داشت.
مورد پرسش الهی قرار گرفتن عملکرد ها
این یک حقیقت است که تمام رفتارهای آدمی در محکمه عدل الهی مورد بازخواست قرار خواهد گرفت و از کوچک و بزرگ ، و نهان و آشکار آن سؤال خواهد شد چنین حقیقتی اثر شگرفی روی رفتارهای آدمی خواهد داشت اگر مدیران چنین حقیقتی را باور داشته باشند قطعا مسئولیت پذیر و با تقوی خواهند بود و در انجام وظایف خویش کوتاهی نخواهند کرد امیر مومنان (ع) پس از آنکه محمدبن ابی بکر را به استانداری مصر منصوب کرد در عهد خویش ، توصیه هایی به محمد بن ابی بکر کرد آنگاه نوشت : «فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم و الکبیره و الظاهره و المستوره»(نهج البلاغه/ نامه ۲۷) بی گمان خدای والا جایگاه ، ای گروه بندگانش، از کوچک و بزرگ کارتان و آشکار و نهان رفتارتان شمارا به پرسش گیرد. این مبنا که در نامه مدیریتی حضرت امیر(ع) تصریح شده روی شیوه مدیریت تاثیر گذار بوده و اجازه تخلف و عدول از ارزش های اسلامی را نمی دهد.
تحت ولایت الهی بودن مدیریت ها
در سطحی بالاتر ، همه مدیریت ها ذیل ولایت الهی قرار می گیرد ، یعنی مدیریت خداوند حاکم بر همه مدیریت هاست خداوند در عالم تکوین ولایت مطلق داشته و همه در سایه ولایت او قرار دارند. در این باره خداوند می فرماید: کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاء وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (الاسراء۲۰)هر دو [دسته:] اینان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مى بخشیم، و عطاى پروردگارت [از کسى] منع نشده است.
این جمله معروف است که: «العبد یدبّر والله یقدر» . درست است که بنده تدبیر می کند ، برنامه ریزی می کند اما این که حتما به هدف برسد، کاملا قطعی نیست! بستگی به تقدیر الهی دارد! زیرا همه زیر چتر ولایت خداوند هستند این یعنی غیر از اسباب مادی ، اسباب دیگری نیز در جریان امور نقش دارند که از آن به «اسباب معنوی» یاد می کنیم مانند دعا ،توکل ، توسل و … که در رسیدن به اهداف نقش ایفاء می کنند. و به طور مسلم مدیرانی که در عرصه مدیریت از این عوامل معنوی استفاده می کنند به موفقیت نزدیکتر هستند.
رضایت، معیار صلاحیت و موفقیت
سنجش و ارزیابی سازمان های نظام اداری نیازمند معیارهایی است تا عملکرد موجود با آن سنجیده شود حضرت در فرازی از نهج البلاغه آن معیار را چنین معرفی می کند: و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده(نهج البلاغه/ نامه ۵۳) تنها با سخنانی که خدا در باره شایستگان بر زبان بندگانش جاری ساخته، می توان به صلاحیت و شایستگی آنان پی برد. یعنی رضایت بندگان خدا(مردم) به عنوان ذی نفعان یکی از معیارهای موفقیت است.در نظام اداری باید به نظر مردم که ذی نفعان نظام هستند توجه کرد و رضایت آنان را جلب کرد (البته نه رضایت افراد خاص بلکه رضایت عموم.) در راستای همین حقیقت است که امیرمومنان (ع) مدیران را به این جهت گیری فراخوانده که در پی خشنودی همگان باشند و رضایت عمومی را فدای خشنودی ویژگان و گروه های خاص نسازند:« فان سُخط العامه یُجحِف برضَی الخاصه و انَّ سُخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه»(نهج البلاغه/ نامه ۵۳) زیرا خشم همگان(اثر و ارزش) خشنودی ویژگان را از میان برمی دارد و بی گمان خشم ویژگان با وجود خشنودی همگان بی اثر می ماند. تصمیماتی که منافع عمومی را به خطر می اندازد و تهدیدی برای آن شمرده می شود و موجب خشم همگان می گردد ولی گروه های ویژه را بهره مند می سازد و موجب خشنودی آنان می گردد، نامطلوب است.از این منظر منافع عمومی و خشنودی همگان بر منافع ویژگان و خشنودی آنان ترجیح دارد. و این رضایت نشانه صلاحیت صاحب منصبان نظام اداری است.
رحمت و محبت، تار و پود مدیریت عالم هستی
جهان هستی یک ابر نظام و آفریده خداوند است ، جهان هستی بر اساس محبت و رحمت آفریده شده است آن گونه که فرمود: «لاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» (هود/۱۱۹) مگر کسانى که پروردگارت بر آنان رحمت آورَد و به راه راست هدایتشان کند که خدا آنان را براى همین آفریده است، همچنین در دعای جوشن کبیر می خوانیم : «یا من سبقت رحمته غضبه» . ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. جهان ،مظهر جمال خداوند و جلوه حق تعالی است. تـار وپـود هـستى بر محور رحمت و بخشایش و مهربانى اسـتـوار اسـت و خداوند رحمان است و رحیم. و رحمت و صفات جمالیه حضرتش, بر دیگر صفات جلالیه, چون قهار و… پیشى دارد.طبیعی است هنگامی که نظام هستی بر محور رحمت و محبت اداره می شود مدیریت های خرده نظام هایش هم قاعدتاً باید بر همین محور اداره شود. این نکته از ضرورت هماهنگی اجزاء نظام استنباط می شود. بر این اساس مدیران باید مظهر رحمت و محبت باشند و به رفق و مدارا عمل کنند. از جهتی دیگر تسرّی مدیریت الهی بر مدیریت های بشری ، موجب شکل گیری شیوه مدیریت توام با رحمت و محبت است.
تاثیر پذیری کارکنان سازمان از مدیران
این یک واقعیت است که رفتارهای مدیران روی کارکنان اثر می گذارد با پذیرش این حقیقت ، باید اعتراف کرد که صلاح و فساد سازمان به مدیران آن بستگی دارد.چنانکه پیامبر اسلام(ص) فرمود: «الناس علی دین ملوکهم.» مردم بر دین پادشاهان خود هستند. یا در جای دیگر فرمود: «صنفان اذا صلحا صلحت الامه و اذا فسدا فسدت الامه، قیل من هم یا رسول الله؟ قال العلماء و الرؤسا» (شیخ صدوق،۱۴۰۳: ج۱، ص۳۶)دو دسته هستند که اگر فاسد شوند امت هم فاسد می شود و اگر صالح شدند امت صالح می گردد. از آن حضرت پرسیده شد آن دو دسته چه کسانی هستند؟ فرمود : علماء و مدیران(حاکمان). بر این اساس ، اصلاح و بهبود سازمان ها وابسته به اصلاح مدیران آن است اگر مدیران اصلاح شوند سازمان ها نیز اصلاح خواهند شد.
عدم امکان مدیریت بدون مقبولیت
اگر مدیران در سازمان مقبولیت نداشته و از سوی کارکنان مورد پذیرش قرار نگیرند؛ موفقیت مورد انتظار هم حاصل نخواهد شد.مدیریت نیازمند پذیرش از سوی کارکنان است در غیر این صورت مورد اطاعت قرار نمی گیرند حضرت علی(ع): لارأی لمَن لایُطاع،(نهج البلاغه/خطبه ۲۷) مدیری که اطاعت نمی شود رای و نظری هم نخواهد داشت (گویا نظر او ارزشی ندارد) در جای دیگر فرمود: لا ینُجَعُ تَدبیرُ مَن لا یُطاعُ؛(خوانساری،۱۳۶۰: ج۵ ص ۴۱۴) تدبیر کسی که فرمان برده نمیشود سود نمیبخشد.آن حضرت ، هنگامی که مردم به سمت او برای خلافت هجوم آوردند و اصرار در پذیرش آن داشتند ، به ناچار آن را پذیرفت و چنین فرمود: «لولا حُضُور الحاضِر و قیامُ الحُجَّه بوُجود الناصر و ما اَخَذَ اللّه علَى العُلماء ألاّ یُقارّوا على کِظّهِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقَیتُ حَبلَها على غارِبها »(نهج البلاغه/ خطبه۳) اگر اجتماع مردم به دور من و نیاز آنان به رهبرى نبود و اگر به خاطر اعلام یارى مردم، حجّت بر من تمام نمىشد و اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که بر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمدیده آرام نگیرند، من ریسمان و افسار حکومت را بر کوهان آن مىانداختم. این که حضرت خود را ملزم به پذیرش خلافت دانست به دلیل آن بود که مورد پذیرش قرار گرفته بود و حجت بر وی تمام شده بود!
پیامدهای منفی مدیران ناشایست
قرار گرفتن در هر جایگاهی از جمله مدیریت نیازمند دانش و تخصص لازم برای اداره است ناآگاهان و نابلدان، آسیب های فراوانی بر سازمان وارد می آورند در کلامی حضرت فرمود: لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرّطاً (نهج البلاغه/ حکمت ۷۰) جاهل را نمی بینی مگر این که یا افراط می کند یا تفریط. آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «من عمل علی غیر علم کان ما یفسد اکثر مما یصلح»(کلینی،۱۴۲۹: ج۱ ص ۴۴) هر که بدون علم و تخصص و دانش لازم، کاری را انجام دهد آن چه تباه می کند بیش از آن چیزی است که بسامان و درست می کند.
قدرت و فسادآوری
لازمه مدیریت، داشتن اقتدار است قدرت در سازمان چه از نوع قدرت شخصی و چه قدرت قانونی برای مدیران ضروری است. منتهی قدرت در اختیار هر کس باشد آثار و عوارضی بر او به بار می آورد خاصیت قدرت این است که با خود احساس ابهت (نخوت و بزرگی) و مخیلت (تکبر و بزرگ شماری) به بار می نشاند. چنانکه حضرت امیر (ع) فرمود: «و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ابههً او مخیلهً» (نهج البلاغه/ نامه ۵۳) و اگر قدرتی که از آن برخورداری نخوتی در تو پدید آرد یا خود بزرگ شماری…
تعبیر به «احداث» در عبارت بالا ، بیانگر آن است که قدرت ، ایجاد کننده این احساس و حالت ها و اندیشه هاست احداث در جایی به کار می رود که امری نو و چیزی نبوده است، ایجاد گردد(ابن فارس،۱۴۰۴: ج۳ ص ۳۶) بنابر این هر کس که در جایگاه قدرت قرار گیرد (اگر خودساخته نباشد) در معرض تهدیدهای جدی از قبیل احساس گردنفرازی و بزرگ منشی واقع می شود و هر چه دایره این قدرت فراخ تر و امکان اعمال قدرت بیش تر باشد ،تهدیدها جدی تر است. قدرت ، فاسد کننده است زیرا به فرمانروایان امکان می دهد که شهوات خود را به زیان فرمانبران ارضا کنند. قدرت ،آدمی را به برتری جویی و امتیاز خواهی می کشاند و میل به تمامت خواهی را دامن می زند. و به تعبیر حضرت امیر(ع): من ملک استأثر(نهج البلاغه/ حکمت ۱۶۰) هر که حاکم شود و قدرت یابد امتیازجویی و استبداد نماید و « من نال استطال» (همان حکمت ۲۱۶) آن که به نوایی و مقامی رسید خود را از دیگران برتر دید.
زوال سازمان و مدیریت به سبب ظلم
یکی از مبانی نظام اداری، زوال آن بر اثر ظلم و ستم است چنانچه ظلم و ستم ، نظام اداری را فرا گیرد، سقوط ، نابودی و اضمحلال آن ، قطعی است البته ممکن است تاخیر در اضمحلال داشته باشد اما وقوع آن ،طبق آیه شریفه قرآن حتمی است: وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا (الکهف/۵۹) و (مردم) آن شهرها چون بیدادگرى کردند، هلاکشان کردیم، و براى هلاکتشان موعدى مقرر داشتیم.«قری» که در آیه شریفه آمده است شامل نظام اداری و سازمان هم می شود.
در جمله حکیمانه ای گفته شده که: المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفر و لایبقی مَع الظُّلم مُلک و پادشاهی با کفر باقی می ماند اما با ظلم هرگز جمع نمی شود (ظلم سبب از بین رفتن ملک می شود) هنگامی که فساد و بی عدالتی سازمان را فراگرفت محکوم به هلاکت و شکست است. امیرالمومنین علی (ع) خطاب به مالک اشتر می فرماید : و لیس شیءُ ادعی الی تغییر نعمه الله و تعجیل نقمته من اقامه علی ظلم فانّ الله یسمع دعوه المضطهدین و هو للظالمین بالمرصاد. هیچ چیز چون بنیاد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون نسازد و خشم و کیفر او را نزدیک نیارد که خدا، شنوای فریاد ستمدیدگان و در کمین ستم بارگان است .( نهج البلاغه/ نامه ۵۳) درجایی دیگر فرمود: من جارت ولایتهُ زالت دولتهُ (خوانساری،۱۳۶۰: ج ۵ ص ۲۸۰)هر که در زمامداری خود ستم کند دولت او زایل شود.
ارزش مند بودن کار و تلاش برای خانواده
در آموزه های اسلامی، کار و تلاش مقدس است و کار برای تامین خانواده به عنوان یک ارزش معرفی شده است اگر کارکنان، کار در سازمان را برای تامین معیشت خانواده خویش انجام دهند و در این راه تلاش کنند مشمول پاداش های الهی خواهند بود این روحیه موجب تقویت فرهنگ کار و تلاش در سازمان می شود که به طور قطع در بهره وری عملکرد سازمان ،تاثیر زیادی خواهد گذاشت با ترویج فرهنگ کار در سازمان، سازمان ها شاهد بالندگی بیشتری خواهند بود. رسولخدا(ص): الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله (مجلسی،۱۴۲۳: ج۱۰۳ ص ۱۳) فرمود کسی که برای (تامین معیشت) عیال خود تلاش کند مانند مجاهد در راه خداست. امیرالمومنین(ع) : ان الله یحب ان یری عبده تعباً فی طلب الحلال(متقی هندی،۱۴۰۹: ح ۹۲۰۰) خداوند دوست دارد بنده را در حالی که در راه طلب حلال به رنج و زحمت افتاده ، ببیند. روایاتی از این دست ، فرهنگ کار و تلاش را در سازمان ها تقویت کرده و بهره وری سازمان را ارتقاء می بخشد و نهایتا موفقیت را پیش روی سازمان قرار می دهد.
تقوای سازمانی عامل برکت و افزایش بهره وری
یکی از عوامل تاثیر گذار بر خروجی ها و افزایش بهره وری، تقوای سازمانی است که موجب برکت سازمان می شود این حقیقت در قرآن کریم به خوبی بیان شده است که «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/۹۶) و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم، ولى تکذیب کردند; پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم
افتتاح ابواب برکت ها مسبّب از ایمان و تقواى جمعیت ها است ، نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت، با ایمان و تقواى چند نفر، باز کار خود را مى کند.(موسوی همدانی ۱۳۷۴: ۸ص۳۵۴) سازمانی که بر اساس تقوای الهی عمل می کند مشمول این حقیقت خواهد بود.
علت تامه نبودن کثرت امکانات برای موفقیت
هیچگاه نمی توان بر اساس کثرت امکانات ، موفقیت را پیش بینی کرد کثرت امکانات دلیل تامه موفقیت نیست هر چند در موفقیت نقش دارد این حقیقت در قرآن کریم چنین بیان شده که « لَقَدْ نَصَرَکُمْ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ»(توبه /۲۵) قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرده است، و (نیز) در روز «حنین»; آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هیچ وجه از شما دفع (خطر) نکرد، و زمین با همه فراخى بر شما تنگ گردید، سپس در حالى که پشت (به دشمن) کرده بودید برگشتید. کثرت نفرات،تجهیزات و اموال نقش مهمی در موفقیت دارد اما علت اصلی و تام در موفقیت ها نیست.
اولویت عوامل معنوی بر عوامل مادی در تاثیر گذاری
براساس اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی ما، واقعیت در چارچوب مادیات و فعل و انفعالات جسمانی محصور نمیشود و دنیای حوادث تار و پودهای بیشتر و پیچیدهتری داشته، عوامل مؤثر در پیدایش حوادث، بسی فزونترند. بنابراین، محدود کردن علل و اسباب در ابعاد مادی و تحلیل، تفسیر و پیشبینی راههای دستیابی به اهداف براساس آنها، افزون بر منحرف کردن ذهن تحلیلگر از واقعیات، هر گونه اظهار نظر و پیشبینی او را نیز، بیارزش یا کمارزش میگرداند.از اینرو، در جریان کارها و حوادث، افزون بر اسباب مادی، توجه به اسباب معنوی، که در سطحی فراتر از عوامل مادی قرار دارند، و نقش مهم و اساسی آنها در پدید آمدن حوادث، خصوصاً در اجرای برنامهها، ضروری است؛ زیرا علل معنوی در مواردی از اسباب مادی تأثیرگذارتر بوده، بهاصطلاح «سببسوز»، و در مواقعی «سببساز» میشوند و با ایجاد سبب طبیعی، دستیابی به نتیجه را میسّر میسازند یا سرعت نیل به مقصد را افزایش میدهند.
عوامل معنوی – برخلاف عوامل مادی – عواملیاند که رابطهای نامحسوس و غیر مادی با حوادث و پدیدهها دارند، به گونهای که تبیین ابتدایی آن از عهده علم تجربی خارج است و تنها دین میتواند این نوع روابط را تبیین نماید؛ اگرچه ممکن است در آزمون تجربی نیز تأیید شوند. مثلاً، رابطه میان توکل و کاهش استرس در اجرای برنامهها یا در شرایط بحرانی، رابطهای معنوی است که نخست با استفاده از منابع دینی میتوان به آن رسید، و سپس همین رابطه را در بوته آزمون تجربی قرار داد.
همچنین بسیاری از عوامل معنوی نمود ظاهری ندارند، گرچه ممکن است آثار خارجی و مادی داشته باشند؛ از اینرو، ماهیتی غیر محسوس داشته، تعریف حسّی دقیقی ندارند؛ چرا که از طرفی، نیّت نقش اساسی در ماهیت این عوامل داشته، قوام آنها به آن است، و از طرف دیگر نیّت امری درونی است که تظاهر به آن بسا موجب ریا و بیاثر شدن عمل میگردد؛ از اینرو، معمولاً نمیتوان مصادیق آنها را در خارج مشخص کرد.
اسباغ حقوق و مزایا عامل اصلاح نفس و دوری از فساد
این یک واقعیت است که توسعه در حقوق و مزایای کارکنان موجب اصلاح آنان شده ، مانع از دست اندازی آنان به بیت المال و ورود به فساد می شود ارتقای پرداخت ها، مانع خیانت افراد می شود چرا که بخشی از فساد به دلیل عدم پرداخت حقوق مکفی به کارکنان است از اینرو حضرت امیر(ع) خطاب به مالک اشتر میفرماید:
ثُمَّ اَسْبِغْ عَلَیهِمُ الاْرزاق؛ فَإنَّ ذلک قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلاحِ أنْفُسِهِمْ، وَ غِنی لَهُمْ عَنْ تَناوِلِ ما تَحْتَ أیدیهِمْ، وَحُجَّهٌ عَلَیهِم إن خالَفُوا أمْرَک أو ثَلَمُوا أمانَتَک؛(نهج البلاغه /نامه ۵۳) سپس روزی کارکنانت را فراخ دار؛ که فراخی روزی، نیرویشان دهد تا در پی اصلاح خود برآیند، و بینیازشان سازد تا به مالی که در اختیار دارند دست نگشایند، و حجتی بود بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانتت خیانت ورزیدند.امیرمؤمنان علی(ع) به مالک اشتر فرمان میدهد که رزق و روزی را بر کارکنان و کارمندان خود «اسباغ» نماید، یعنی کامل، وافر و فراخ سازد. ایشان دو دلیل برای این فرمان خود برمیشمارند:
یک. تقویت آنها در اصلاح خویش؛
دو. بینیازی از خیانت در اموالی که در اختیار آنهاست.
حضرت، در اولین دلیل فرمان خود، با اشاره به حقیقتی تربیتی، پرداخت کامل حقوق و گشایش روزی کارکنان را عاملی در جهت خودکنترلی، و نجات از فقر دانسته است که مانع زیان دین و اسباب آشفتگی خاطر و پریشانحالی است؛ زیرا، تنگناهای زندگی، هر انسانی را وسوسه میکند و ممکن است زیر فشارهای سخت معیشتی، دست به کارهای نادرست و خیانت در امانت بیالاید.
ترتّب آثار زیانبار بر بی تدبیری ها
بی تدبیری و عدم برنامه ریزی آثار زیانباری برای سازمان دارد که برخی از آنها در روایات معصومین(ع) ذکر شده ا ست امیرالمؤمنین علی(ع) نیز در اینباره چنین میفرماید:
مَنْ قَعَدَ عَنْ حیلَتِه أقامَتْهُ الشَدَائِد؛( آمدی،۱۳۳۷: ح۸۶۷۱٫) هر کس دست از برنامهریزی و چارهجویی بردارد، گرفتار مشکلات و سختیها میشود و به خود خواهد آمد.یعنی عدم توجه به برنامهریزی و اقدام به کارها قبل از برنامهریزی و چارهجویی مناسب، باعث روی آوردن مشکلات و سختیها شده، فرد یا سازمان را در تنگنا قرار میدهد. روشن است که مقابله با چنین مشکلاتی، سهل و آسان نخواهد بود.
در این روایت بر این نکته تأکید شده است که نادیده گرفتن برنامهریزی، پیامدهایی را در پی دارد که بهآسانی نمیتوان بر آنها فائق شد؛ بلکه نوعاً این مدیر سازمان است که باید تسلیم مشکلات شده، مسیر خود را عوض کند.از سوی دیگر حضرت علی(ع) در یکی از سخنان خود، برنامهریزی خوب، مناسب و صحیح را محکمترین و روشنترین دلیل بر خردمندی انسان و کامل بودن عقل او دانسته، میفرماید: أدَلُّ شَیء عَلی غَزَارَهِ الْعَقْلِ حُسْنُ التَدْبیرِ؛(آمدی،۱۳۳۷: ح ۳۱۵۱٫) بهترین دلیل بر کمال عقل، برنامهریزی خوب و مناسب است.همچنین با اتخاذ تدابیر لازم، از میزان لغزشها و بروز اشتباهات کاسته خواهد شد؛ چرا که لغزش و خطا زمانی رخ میدهد که سازمان از پیامدهای ناشی از فعالیتها بیاطلاع باشد. برنامهریزی به مدیران سازمانها امکان میدهد پیش از آغاز فعالیتهای سازمانی، عواقب و آثار آن را پیشبینی نموده، سازمان را از لغزش و اشتباه مصون بدارند. حضرت علی(ع) در اینباره میفرماید: التَدْبیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یؤْمِنُ الْعَثارِ؛(آمدی،۱۳۳۷: ح۱۴۸۲ ) برنامهریزی قبل از هر کاری، باعث در امان ماندن از لغزش میشود.
جایگاه انگیزه در رفتار و ارزش گذاری آن
انگیزش یکی از پایههای اصلی رفتار است که بدون آن، عملکرد افراد شکل نمیگیرد. این حقیقت در کلام نورانی امیرمؤمنان علی(ع) چنین آمده: النِیهُ أَساسُ الْعَمَلِ؛ ( همان ح۱۰۴۰) نیت (انگیزه) اساس عمل است.
افزون بر این، ملاک ارزشگذاری رفتار در منابع دینی، روح عمل ( نیّت و انگیزه ) معرفی، و ارزش اخلاقی رفتار تابع آن قلمداد شده است؛ از اینرو، حضرت در حدیثی میفرماید: قَدْرُ الرَجُلِ علی قَدرِ هِمَّتِه، و عَمَلِهِ عَلی قدرِ نیتِهِ؛(همان ح ۶۷۴۳٫) ارزش هر کسی به میزان ارزش همّت اوست و بهای عمل او تابع ارزش نیت (و انگیزه) اوست.
از اینرو، رفتار براساس انگیزه و نیّت ارزشگذاری میشود. برای مثال، ممکن است شخصی، عمل عبادی خود را به انگیزه خشنودی خدا و اطاعت او بجا آورد، در این صورت، عمل او ارزش یافته، مستحق پاداش الهی میگردد؛ ولی اگر همین عمل به انگیزه خودنمایی انجام شود، نهتنها عمل ارزشمندی نیست، بلکه در مواقعی ضد ارزش و گناه شمرده شده، مستحق کیفر الهی خواهد بود.
اساساً یکی از ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام، توجه به حُسن فعلی و حُسن فاعلی در رفتار است. حُسن فعلی مربوط به رفتار پسندیده و شایسته، و حُسن فاعلی به نیت و انگیزه خوب فاعل وابسته است. در بیشتر مکاتب اخلاقی، بدون توجه به انگیزه و نیت فاعل، خود عمل معیار ارزشگذاری بر رفتار است (یعنی تنها حُسن فعلی را ملاک قرار میدهند)؛ در حالی که در نظام اخلاقی اسلام، نیت که جهتدهنده عمل است، روح و منشأ ارزش انسانی عمل به شمار میآید. بنابراین کاری که بهخودیخود، خوب است، تنها در صورتی میتواند برای انجامدهنده آن ارزش اخلاقی فراهم کند که از نیت و انگیزه صحیح فاعل سرچشمه گرفته باشد. در نتیجه، خدمت به مردم، انفاق، ایثار و دیگر کارهای نیک و عبادات مستقیم و غیر مستقیم، چنانچه انگیزه الهی نداشته باشند، اثر حقیقی نداشته، اجر و ثوابی در پی ندارند؛ بلکه گاه موجب تنزل انسان شده، عقوبت و کیفر نیز، به دنبال خواهند داشت. (مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،۱۳۷۷: ۱۴۶)
در قرآن کریم، در بسیاری از موارد، تعبیر «آمنوا» که بر حُسن فاعلی دلالت دارد، در کنار «عملوا الصالحات» که از حُسن فعلی حکایت میکند، بیان شده، آثار مثبت کارهای نیک، نتیجه اعمال شایستهای دانسته شده است که از ایمان و انگیزه الهی نشأت گرفته باشد؛ و اعمال مشرکین به «گَرد پراکنده» تشبیه شده است که هیچ اثر شایان توجهی ندارد.
قرآن تصریح میکند، کسانی که هدف و انگیزه کارهایشان دنیا و مظاهر آن است، تنها به همان آثار دنیوی – مانند شهرت، تحسین مردم و پاداشهای مادی – دست یافته، عمل آنها در آخرت باطل و بیهوده خواهد بود: مَن کانَ یرِیدُ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یبْخَسُونَ * أُوْلَئِک الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کانُواْ یعْمَلُونَ؛(هود /۱۵-۱۶ ) کسانیکه طالب زندگی دنیا و زینت آن هستند، مزدشان را در دنیا بهطور کامل میدهیم و هیچ از اجر عملشان در دنیا نمیکاهیم؛ ایشان در آخرت بهرهای جز آتش دوزخ ندارند و هر آنچه در دنیا ساخته و پرداخته و انجام دادهاند، ضایع و باطل است.
بنابراین، انگیزههای غیر الهی و ناپاک، اگرچه به اعمال شایسته تعلق گیرد، ثمره و اجر آخرتی نداشته، چهبسا موجب کیفر اخروی نیز میگردند؛ ولی انگیزههای شایسته و پاک، اگرچه به رفتار خاص خود منتهی نشود، بهتنهایی موجب ثواب و پاداش الهی خواهد بود. امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: إنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقیرَ لَیقُولُ: یا ربِّ اُرْزُقْنی حَتّی أفْعَلَ کذا و کذا مِنَ البِرِّ وَ وُجوهِ الْخَیرِ؛ فَإذا عَلِمَ اللّه عزَّوجَلَّ ذلک مِنْهُ بِصِدْقِ نیه، کتَبَ اللّهُ لَهُ مِنَ الاْجْرِ مِثْلَ ما یکتَبُ لَه لَو عَمِلَه؛ إنَّ اللّه واسِعٌ کریمٌ؛(مجلسی،۱۴۲۳: ج۷۰ ص۱۹۹) همانا بنده مؤمن و فقیر به خداوند عرضه میدارد: پروردگارا! به من روزی ده تا چنین و چنان از کارهای خیر انجام دهم؛ پس هنگامی که خداوند این درخواست را از روی نیت صادقانه (و انگیزه پاک) دید، برای او از اجر و پاداش به مقداری مینویسد که اگر عمل میکرد، همان را مینوشت؛ همانا خداوند، گشایشدهنده کریم است. بنابراین، صِرف داشتن انگیزه و نیت پاک، اجر و پاداش اخروی در پی خواهد داشت. این حقیقت در کلامی از حضرت علی(ع) نیز چنین آمده است: إحْسانُ النیهِ یوجِبُ المَثُوبَهَ؛(آمدی،۱۳۳۷: ح۱۲۶۵) حُسن نیت موجب پاداش است.
عدم تطهیر وسیله توسط اهداف ارزشی
اهداف ارزشی، وسائل آلوده را تطهیر نمی کند. برای رسیدن به نتایج ارزشمند، نمی توان از هر وسیله ضد ارزشی استفاده کرد، امیرالمومنین می فرماید: وماکنت متخذ المضلین عضداً،(مجلسی،۱۴۲۳:ج۳۲ص۳۸۶) من برای رسیدن به هدف از گمراهان استفاده نمی کنم (و آن ها را به عنوان یاور خود انتخاب نمی کنم). نظر حضرت به امثال معاویه بود که از آنان به عنوان والی استفاده نخواهد کرد.در جریان جنگ جمل ، همانگونه که طلحه و زبیر ، عایشه را از خانه خارج کرده و مقابل حضرت قرار دادند ابن عباس هم به حضرت پیشنهاد داد تا ام سلمه همسر رسولخدا(ص) را با خود همراه کند قالَ ابْنُ عَبَّاسٍ الرَّأْیُ عِنْدِی یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِین أن تَکْتُبَ إِلَى أُمِّ سَلَمَهَ فَتَخْرُجَ مَعَکَ فَإِنَّهَا لَکَ قُوَّهٌ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)…أَمَّا أُمُّ سَلَمَهَ فَإِنِّی لَا أَرَى إِخْرَاجَهَا مِنْ بَیْتِهَا کَمَا رَأَى الرَّجُلَانِ إِخْرَاجَ عَائِشَهَ. (مفید،۱۳۸۸: ج۱ ص۲۴۰ ) ابن عباس گفت: اى امیرالمؤمنین! راى درست به عقیده من چنین است که تو نیز نامهاى به ام سلمه بنویسى و او را همراه خود ببرى که براى تو نیرو و قوّتى خواهد بود. امیر المؤمنین (ع) فرمود: …اما درباره ام سلمه، من بیرون آوردن او را از خانهاش روا نمىبینم، هر چند آن دو مرد(طلحه و زبیر) نسبت به عایشه چنان رفتار کردهاند.
ابزار بودن سعه صدر برای مدیریت عملکرد
مدیران بدون سعه صدر ، نمی توانند مهارت انسانی خوبی از خود نشان دهند و به دلیل اهمیت بالای مهارت انسانی در مدیریت ، تداوم مدیریت آنها با چالش مواجه خواهد شد، لازمه کار کردن با افراد با ایده ها و سلایق مختلف و شرایط گاه پیچیده، داشتن سعه صدر است. سعه صدر،یعنی داشتن سینه ای فراخ (دریا دل) و آستانه تحمل پذیری بالا به گونه ای که در هر حادثه ای ، بتواند با آرامش تمام، عکس العمل مناسب را انجام دهد و به اصطلاح، «از کوره در نرود.مدیرانی که قدرت مدیریت بر احساسات خویش را ندارند و در هیجانات نمی توانند تصمیم مناسبی اتخاذ کرده و رفتار معقولی انجام دهند طبعاً نمی توانند شاهد موفقیت باشند. خداوند در مقام امتنان به پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) می فرماید : أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ(الشرح/۱) آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم؟ و نیز حضرت موسی در مقام رهبری از خداوند درخواست شرح صدر کرد و عرضه داشت: قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (طه/۲۵) گفت: «پروردگارا، سینه ام را گشاده گردان،این موارد حاکی از لزوم سعه صدر برای مدیریت است از همین رو پیامبر اسلام (ص) نیز فرمود: آله الریاسه سعه الصدر.(نهج البلاغه /حکمت ۱۶۷) ابزار ریاست، داشتن سعه صدر است
عاملیت کینه و دشمنی برای آشوب و شکست
روابط انسانی سالم ، لازمه حرکت و پویایی سازمان است اگر این روابط جای خود را به کینه و دشمنی داد و صفا و صمیمیت از میان رفت، طبیعتا در چنین فضایی اداره امور با چالش مواجه خواهد شد. انرژی سازمان صرف تعارضات و تضاد میان افراد و یا گروه ها خواهد شد و عملاً سازمان از حرکت بازخواهد ایستاد که نتیجه آن شکست و رکود خواهد بود. در این باره روایاتی از اهل بیت (ع) وارد شده که برخی از آنها عبارتند از:
امیرمومنان (ع) فرمود: سبب الفتن الحقد (خوانساری،۱۳۶۰: ج۴ ص۱۲۱) علت فتنه ها و آشوب ها کینه توزی است . در فضای فتنه و آشوب عملا کاری پیش نمی رود و امور مختل خواهد شد. امیرمومنان (ع) : من اطّرح الحقد استراح قلبه و لبّهُ (نهج البلاغه /حکمت ۱۷۸) هر که کینه را دور بریزد دل و دماغش آسوده گردد. کینه ها موجب فشارهای روحی و روانی بر فرد می شود و طبیعی است که در چنین فضایی نمی توان از همه ظرفیت های خویش برای کار استفاده کرد.
ارزیابی و پیشرفت
این تصور که نظارت و ارزیابی تنها ابزاری برای مچ گیری است ، صحیح نیست، بلکه باید اذعان کرد که لازمه پیشرفت، ارزیابی عملکرد و مشخص کردن ضعف ها و قوت هاست تا با تقویت قوت ها و اصلاح ضعف ها، به رشد و موفقیت دست یافت. ارزیابی، تنها جستجو و تکاپو برای دستیابی به نقاط ضعف و کاستیهای برنامهها و کارکنان سازمان نیست، بلکه در ارزیابی صحیح و اصولی، هم باید در پی یافتن نقاط قوّت برنامهها و تواناییهای افراد بود، و هم به دنبال یافتن نقاط ضعف برنامهها و کاستیهای کارکنان سازمان. این حقیقت در فرمایش حضرت امیر به خوبی بیان شده و آن حضرت فلسفه ارزیابی را حفظ رغبت نیکوکاران و پیشگیری از جسور شدن بدکاران معرفی می کند آنجا که می فرماید : ولایکونن المحسن و المسی ء عندک بمنزله سواء فان فی ذالک تزهیدا لاهل الاحسان فی احسان و تدربیا لاهل الاسائه علی الاسائه (نهج البلاغه/ نامه ۵۳) و مبادا که نیکوکار و بدکردار در نزد تو جایگاهی یکسان با هم داشته باشند زیرا چنان کاری، بی رغبتی نیکوکاران از نیکی و جسور کردن بدکاران بر بدی را به دنبال دارد. باید ارزیابی کرد ، خوب و بد و نیز خوبان و بدان را مشخص کرد و آن گاه با هریک رفتار مناسب خود را داشت «والزم کلّاً منهم ما الزم نفسه» (همان) در باره هریک از آنان چیزی را عهده دار باش که او خود بر عهده گرفته است) بدون چنین ارزیابی که محسن و مسیء در آن مشخص شود مهمترین زمینه پیشرفت و بهره وری یعنی انگیزه و خواست ،سخت آسیب می بیند نیک کرداران به کار، تلاش ،پیشرفت، خلاقیت و بهره وری بی میل می شوند و بدکرداران در سستی و ناکارآمدی و رکود، تایید و تقویت می گردند. نکته قابل توجه آن که در آموزه های علوی، ارزیابی روی عنصر انسان رفته و عامل انسانی است که ارزیابی می شود و ارزیابی سازمان و برنامه های آن، چندان جایگاهی ندارد.
دکتر محمداسماعیل رستمی نیا
عضو هیات علمی پژوهشگاه امام صادق(ع) و ناقد کرسی
جناب استاد پیروز فرمودند که این تحقیق باز بوده و قابلیت ارتقا و تکمیل دارد ولی از سوی دیگر همه ما باید بدانیم با توجه به اینکه حوزه تمحض استاد پیروز نظام اداری است با توجه به این تحقیق زین پس مرجعی برای محل رجوع در مباحث نظام اداری در حوزه مبانی اسلامی پیدا کردهایم .لازم به یادآوری می دانم که وقت اجازه نمیدهد که از محاسن کار بگوییم از آنجا که همه باید بحث را تقویت کنیم تا مبنای خوبی به عنوان یک مرجع بدست آید؛ لذا در این وقت کم بیشتر از نواقص کار خواهم گفت. انیشتین می گوید وقتی با یک موضوع مواجه هستید از یک ساعت وقتی که دارید ۵۵ دقیقه صرف کنید برای اینکه موضوع را خوب بشناسید.
نکته اولی که وجود دارد این است که باید در مباحث تخصصی نخست به کاربرد الفاظ توجه داشته باشیم. شاید پرهیز شده از اینکه در عنوان این متن از لفظ مدیریت تعمداً استفاده کنیم یا از اداره امور عمومی استفاده کنیم، از نظام اداری استفاده می کنیم. طرح سوال من این است که چه پازل یا یک نظام بزرگتر از نظام اداری وجود دارد؟ هرکدام از اینها چه نسبتی با این موضوع پیدا میکنند؟ شاید علت این موضوع به خاطر این است که وقتی به متن رجوع میکنیم عمدتاً صحبت از مدیریت است. صحبت از اداره امور عمومی می کنیم. شاید این حرف این نتیجه را به دنبال داشته باشد. در تعریف مسئله و مشخص کردن باید تعریف نظام اداری مختار را داشته باشیم؛ البته جناب استاد پیروز هم در ابتدا فرمودند که شاید به این نرسیده اند و رسیدن به آن میتواند بحث را خیلی روشن کند. بر اساس تعریفی که اکنون شده ذهن ما را متبادر به این میکند که اگر همین تعریف یا تعاریف ارائه شده را میپذیریم نظام اداری را به گونهای بپردازیم که همه عناصر و شقوق آن را در بر گیرد. مثلاً اگر ساختار را مورد توجه قرار دادیم و گفتیم ساختار نیز در بحث نظام اداری مطرح است،کدام یک از مباحث شعاع آن به سمت ساختار می رود؟ شعاع کدام یک از این مباحث سازماندهی را مطرح می کند، کدام یک ارتباطات را در بر میگیرد و کدام یک شعاع فناوری را در بر میگیرد؟ اگر یک نگاه چک لیستی به موضوع داشته باشیم کمک میکند تا این موضوعات روشن شوند. این بحث ایجاد سوال می کند که چه تعمدی هست که مبانی محتوایی را مطرح میکنیم اگر این موضوع ادامه پیدا کند باید به این مطلب برسیم که مبانی غیر محتوایی چه هستند؟ اگر جنبه های عملی قضیه هست، آنچه در اینجا جای کار دارد – انطباق قول و عمل- سوال بنده این است که ما با آوردن یک صفت محتوایی در عنوان این سوال را ایجاد میکنیم که یک سوال غیر محتوایی در ذهن به وجود بیاید که مبنای غیر محتوایی چه هست و این سوال باقی می ماند که باید به آن پرداخته شود!
نکته دیگر بحث بعید بودن مبانی هست. نکته مورد انتظار ما در این هست که در مورد مبانی عام، مبانی خاص و مبانی اخص وقتی می خواهیم پرهیز کنیم از مبانی عام واقعاً این اتفاق میافتد؟ من میگویم خیر! سختی کار در اینجاست که این اتفاق بیفتد. ما باید به سمت چیزی برویم که واقعاً قریب و خیلی نزدیک است، خاص و اخص است. به ذهنم رسید که بعضی از مباحث خاص و اخص بودن را بررسی و آنها را احصا کنیم و به آنها توجه داشته باشیم که جنبههای کاربردی کار را بیشتر میکنند. مثلاً ارزش کار، الان بدون ارتباط با بحث سازمان یا نظام اداری ارزش خودش را دارد. یا بحث معنویت، یک بحث عامی است که جای دیگری دارد آنچه که خاص است برای نظام اداری و وجه تمایز آن با مبانی عام می شود آن چیست؟
نکته دیگر بحث محدود کردن موضوع است. وقتی آموزههای اسلامی را مطرح میکنیم این نگاه به وجود میآید که همه آموزههای اسلامی و همه متون را دیده ایم، که به نظر می رسد توجه دیگران به این است که یک حوزه محدود از آموزههای اسلامی مورد توجه قرار گیرد. اگر خود ایشان یا دیگرانی هستند که می خواهند در این زمینه کار کنند دیگران هم حوزه دیگری را در نظر بگیرند. اگر این کار صورت بگیرد شاید بعد از یک مدتی با استفاده از مطالعات فراترکیب می توان آنها را کنار هم گذاشت و کامل کرد. این درست نیست که ما ادعا داشته باشیم همه آموزههای اسلامی را بررسی کردیم و دیگران نیز همین ادعا کنند. اگر به صورت بخش بخش و تقسیم بندی شده پیش برویم و در نهایت اجزاء را به عنوان یک شکل کنار هم بچینیم بهتر به نتیجه خواهیم رسید. بنابراین پیشنهاد این است که حوزه مطالعه تحقیق مشخص شود و بر اساس آن حرف دقیقتر را بزنیم.
پیشنهاد دیگر در حوزه مباحث روشی این است که از روش خُبرگی استفاده کنیم زیرا این کار قابلیت استکمال و استحکام را دارد تا بتوانیم مبانی را هم سطح و هم اندازه ببینیم که حالت چک لیستی نگاه بشود و مقداری متفاوت باشد. مثلاً ذیل موضوع اول در خصوص جایگاه مَناصب اداری موضوعات مهم و هم وزن در داخل مطرح شده و با این توضیح بخشی از آنچه به عنوان مبانی مطرح شده قابل تلفیق و قابل تفکیک است. آنچه در جدول آخر تحقیق که حدود ۳۲ مورد آورده شده شاید به نوعی در راستای همین بحث است که متناسب با آن متن باید به آن توجه شود.
نکته دیگر در خصوص پوشش دادن عناصر دیگر در نظام اداری است که باید مورد توجه قرار بگیرد و حتی الامکان در نگاه شکلی به مبانی به ذهن میرسد جنبههای مثبت و ایجابی را به عنوان تکلیف و وظیفه برشماریم حتی از نظر نگاه دینی وقتی میخواهیم مطرح کنیم وقتی اصول دین را برشماری می کنیم چه چیز را برشماری می کنیم، عمدتاً نگاه به مثبتات و بود و هست ها هست. استاد پیروز نیز در متن خود به هست ها و به ایجاب ها توجه داشتهاند. به عنوان مثال آنجایی که صحبت از ظلم میکنیم به نظر از ظلم صحبت نکنیم مبنای عدل را مطرح کنیم و نقیض آن این است که آن را در شرع و بحث و استفاده از استنادات برای رسایی همان عدل استفاده کنیم. در بخشی از مبانی این نگاه منفی را دیدم که فکر می کنم اگر یک مقدار بحث مبانی را توجه کنیم بهتر خواهد بود.
در خصوص اهمیت کیفیت و کمیت که مطرح شده است به نظر می رسد چون تمرکز بر آموزههای اسلامی است اگر از بحث مدیریت یا از زبان مدیریت استفاده کردیم جای آن را به بحث اثربخشی و کارایی می دهد، یعنی وقتی صحبت از اثربخشی میکنیم ناخودآگاه به کیفیت توجه داریم اما میخواهم بگویم یک پله بالاتر، ما در اینجا طیف نگاه فقهی حرام و حلال و واجب و حرام را در طیف ۵ گانه مورد توجه قرار دهیم. بر این اساس گاهی میتوانیم کار نکردن خود را به عنوان خوب کار کردن گزارش دهیم! در واقع هیچ کاری انجام نگرفته ولی موفق بوده ایم، چرا کار انجام نگرفت به خاطر اینکه کاری که میخواستم انجام دهم حرام بود و حرام میخواست اتفاق بیفتد. خیلی جای کاربرد مبانی فقهی و وارد کردن این طیف به جای بحث کمیت و کیفیت است یعنی با زبان فعل، زبان دین و آموزه های اسلامی بتوانیم آنها را مطرح کنیم. این نکته را هم اصلاح کنم در آیه کم من فئه قلیله…. بحث از نیروی کار است نه خود کار و این را باید اصلاح کنم. من باقی نکات خود را بصورت مکتوب خدمت استاد پیروز ارائه می کنم تا اگر صلاح دانستند استفاده کنند.
دکتر وحید وثوقی راد
ناقد کرسی
با توجه به همکاری نزدیکی که با گروه مدیریت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی دارم یکی از نقاط مثبت فعالیت این پژوهشگاه تعریف حوزه های مهم در قالب تمحض هست که کار کردن در آن به صورت تخصصی، مداوم و مستمر است.
مطلبی که امروز جناب آقای پیروز در این جلسه مطرح کردند تنها بخش کوچکی از حوزه تمحض ایشان در گروه مدیریت پژوهشگاه است. اگر در مراکز دیگر نیز این الگوبرداری انجام شود خیلی مفید فایده خواهد بود بحث دیگر همین انتخاب نظام اداری است که یک مسئله پرکاربرد و بسیار بسیار پر اهمیت است.
چند سوال و ابهام در ذهن بنده نسبت به موضوع تحقیق به وجود آمده است. اولین نکته که جای سوال دارد این است که چرا به مبانی محتوایی میپردازیم؟ مبانی غیر محتوایی چه می شود هیچ اشاره در ارائه خود نکردید در متن نیز وجود ندارد مبانی نظام اداری را مطرح میکنید اما مراد از این محتوا چیست؟ شاید بتوان گفت یک بحث مهم در سنخ پژوهش هایی که همکاران ما انجام میدهند ناظر به همین است، به نظر میرسد باید روی بحث روش تامل خاصی بشود و یک بار برای همیشه بدانیم که می خواهیم چکار کنیم؟ وقتی میگوییم منابع اسلامی، نگاه ما چیست، از حیث اینکه میخواهیم چه کار کنیم؟ آیا میخواهیم تذهیب کنیم؟ تاسیس کنیم؟ یک بعد هم منابعی است که جناب آقای دکتر رستمی نیا فرمودند دامنه این منابع تا کجاست؟ آیا میخواهیم برای هر تحقیق تمام منابع را بررسی کنیم؟ تعمقی که دوستان می فرمایند به خاطر گستره منابع گاهی وقت ها هدر می رود یا باعث ایجاد پروژه های موازی می شود. خوب است ایشان تمحض روی قرآن داشته باشند به صورت کامل مثلاً ممکن است وقتی در آیات قرآن بررسی می کنیم در مورد یک موضوع یک آیه وجود داشته باشد در حالی که آیات دیگری وجود دارند که با آن کاملاً در تعارض هستند این را چگونه باید تفسیر کنیم؟ باید قرآن محور کار کنیم، بالاخره دوستان توانمندی مثل استاد پیروز این ادعا را می کنند که من با نگاه خودم صرفاً روی قرآن کار کردم و به این مبنا رسیدم این برای پژوهشگران دیگر بسیار قابل اتکا است که به عنوان یک مبنای اصلی و سکو انتخاب کنند و برای توسعه کار سراغ روایات نهج البلاغه و سایر منابع دینی و اسلامی بروند.
در بحث محتوا نیز باید توجه داشته باشیم که هنگام ورود به کارهای این چنینی مفهوم پردازی مهم است، اول باید مفهوم نظام اداری یا هر مفهوم دیگری که می خواهیم از علوم انسانی به قرآن، سنت و روایات عرضه کنیم را از آن به دست آوریم. این معنا، مفهوم یک اصل و شاکله آن در علم روز است. وقتی این را استخراج کردیم حال باید آن را بر آیات و روایات عرضه کنیم و بسنجیم که آیا در اسلام نیز این چنین است یا خیر. شاید وقت زیادی را از ما بگیرد ولی بسیار مهم است اگر این اتفاق نیفتد در ادامه محتوا با پراکندگی های بسیاری مواجه خواهیم شد. طبق تعریفی که فرمودید نظام اداری عبارت است از نظامی که کمک می کند اهداف نظام سیاسی محقق شود، حال این مبنای مبانی، اصول، ساختار و الگوی ما قرار میگیرد این را باید طوری تعریف کنیم که تعریف اولیه در حوزه مبانی اسلامی بررسی شود. مثلاً ما ویژگی های مدیر و مدیریت را استخراج می کنیم آیا این دردی از نظام اداری ما دوا می کند یا مستقلاً باید آن را جستجو کنیم؟ یعنی هرگاه نخ تسبیح که به عنوان مفهوم اصلی مشخص شد آن وقت نسبت به آن مفاهیم دیگر را معنابخشی و پیدا کنیم.
با توجه به تذکری که نسبت به مفهوم پردازی شد آن وقت سراغ یک یک این موارد میرویم همین مورد اول جایگاه واقعی مناصب اداری که بسیار خوب هم در متن به آن پرداخته شده است. اگر دانستیم این منصب فضیلت است یا نیست به چه ملاکی مبنا شده است آیا واقعاً یک پیش فرض اساسی برای نظام اداری که تعریف کرده ایم که هدف آن اجرایی کردن هدف اصلی نظام سیاسی و تحقق قسط و عدل واقعاً این است؟ اصلا بررسی کنیم که هدف اصلی نظام اداری بر قراری قسط و عدل است؟ برخی گفتهاند فضیلت است برخی گفتهاند معرفتی است برخی گفتهاند تعهدی است. هدف اصلی نظام سیاسی چیست؟ بنابراین هدف اساسی بر مبنای دلالت تحقیق قسط و عدل است با چه ملاکی این را گرفته ایم و چرا این بنا شده است؟ اینکه جایگاه مناصب اداری برای به دست آوردن فضیلت نیست را از قرآن از نهج البلاغه استنباط کردند این نگاه از جانب مدیر است من که مدیر هستم باید نگاه من به مدیریت این باشد که یک فضیلت برای من محسوب نمی شود ولی یک ارزش است. اما از جایگاه کارکنان نیست. به عنوان مثال آیا خود لفظ امامت را فضیلت می دانند؟ آیادر سلسله مراتب ولایت که مطرح میشود ولی فقیه را به عنوان حاکم اسلامی فضیلت نمی دانیم؟ یک نگاه خود آن شخص مدیر است که باید بی ارزش بداند و فضیلت حساب نکند اما از نگاه زیردستان، کارکنان و کارمندان چطور باید باشد؟ یک تذکر دیگر که وجود دارد ناظر به نحوه بیان موضوع است و باید در خصوص فضیلت دانستن مناصب اداری مشخص شود که فضیلت است یا نیست و به عنوان یک مبنا در نظر گرفته شود. باید جمله کاملاً در عناوین بررسی شود و نباید خنثی باشد باید جمله خبری باشد و کاملا مشخص شود برخی عناوین تحقیق کاملا خنثی هستند و سوال مطرح میکنند در حالی که وقتی شما آن را به عنوان موانع اصلی قرار دادید باید وضعیت آن کاملاً بصورت روشن مشخص شود.
به عنوان مثال شما مبنای دیگری را به عنوان جدایی سیاست از دین در نظر گرفتهاید، حال که جدا نیستند پس از دخالت احکام دینی در نظام اداری اکثر این موارد را که مطرح کرده اید مبنا نیستند برخی مثلاً ویژگی مدیریت هستند برخی ملاک های ارزیابی هستند در حالی که اگر سه چهار مبنای اصلی استخراج کنیم و آنها را تبدیل به اصول کنیم بهتر به نتیجه خواهیم رسید. مثلا کرامت داشتن افراد در نظام اداری آیا مبناست؟ پاک بودن فطرت و سرشت انسان میتواند یک مبنا باشد. حال مطابق با این مبنا اصل نگاه کریمانه به انسان است. در این صورت دیگر نگاه بایدی حکم فرماست، یعنی چون می گویند فطرت پاک مطرح است پس کرامت انسان ها باید حفظ شود. پس یک علت از مبنا بودن پایین می آید و تبدیل به یک اصل می شود. تمام مواردی که در محورهای مختلف تحقیق به عنوان مبنا قرار داده اید این بحث در مورد آنها مطرح است که بر چه ملاکی آن را مبنا گرفتهاید؟ مثلاً در بحث اهمیت کیفیت در نسبت با حجم عملکرد، این همان بحث ارزیابی عملکرد است؟ یعنی چون بحث نظام اداری را تعریف کرده اید از بحث شایستهسالاری ملاک های شایستگی را گفتیم ارزیابی عملکرد را گفتیم ویژگی های مدیر را گفتیم اینها باید یک حلقه وصل داشته باشد که ملاک برای انتخاب به عنوان مبنا قرار بگیرند. طیف گستردهای از مباحث مدیریتی شامل نظام اداری، رفتاری و ویژگی های مدیر را مطرح کردهاید در حالی که حلقه وصل مشخص نیست. همچنین چگونگی استفاده از آیات نیز مهم است به نظر در برخی موارد آیات ناظر به موضوعات تحقیق نیستند. شما گاهی وقت ها یک آیه و روایت را آورده و مبنابی را استخراج می کنید. آیا این اعتماد در مخاطب ایجاد می شود که شما کل قرآن را بررسی کرده و به این آیه رسیده اید؟ مثلاً عبارت “العبد یدبر والله یقدر” که نه آیه است و نه روایت می توانید به یک مبنا برسید؟ مثلاً در جای دیگه فرمودید رضایت عامه معیار صلاحیت و موفقیت است اینها قابل خدشه است. ما بر مبنای تکلیف مداری بررسی می کنیم. حضرت امام فرمودند اگر همه مردم نیز گفتند شما اشتباه می کنید ولی شما یقین دارید که به تکلیف عمل میکنید کار خود را انجام دهید رضایت را مبنا قرار ندهید خیلی ائمه(ع) را شهید کردند برای این که قاطبه مردم با آنها مخالف بودند ولی آنها عمل به وظیفه و تکلیف داشتند. این که می فرمایید صلاحیت و موفقیت ملاک ارزش و رضایت است باید مشخص شود. شما در بخشی فرموده اید کارکنان از مدیر تأثیر میپذیرند این چرا باید مبنا باشد؟ این میتواند صرفاً توصیه باشد. چون در نظام اداری کارکنان از مدیر تأثیر میپذیرند پس مدیر باید بر اساس شایسته سالاری انتخاب شود این صرفا توصیه است نه یک مبنا بر اساس اصول. مبنا باید خیلی کلی و اصلی باشد و شاید به تعداد انگشتان یک دست بتوانید در مباحث مبنا پیدا کنید. به نظر می رسد برخی موارد را باید صرفاً توصیه های اخلاقی و مدیریتی در نظر بگیرید یا در قالب قواعد اصول و رویه ها مطرح کنید نه به عنوان مبنا.
حجت الاسلام ملک زاده
مدعو کرسی
در خصوص بررسی پیوست فقهی و اسلامی این بحث مطرح است. یک نکته اساسی وجود دارد که در صحبت های ناقدین محترم نیز اشاره شد. وقتی می گوییم از منظر اسلام، باید دقیق مشخص کنیم در قرآن، سنت، نهج البلاغه کافی و … در چه بخشی صحبت می کنیم؟ اگر میگوییم اسلام، از یک دین حقیقی، نفس الامری، عنداللهی در مقام ثبوت سخن میگوییم که در مقام اثبات و کشف، ادلهای داریم که این ادله میخواهند ما را به آن مقام نفس الامری و دین واقعی برسانند و باید آن را کشف کنیم. نمی توانیم دست به گزینش بزنیم و برخی از ادله را استفاده کنیم و برخی را کنار بگذاریم این یک حقیقت این است که ما میخواهیم آن را بدست بیاوریم نمیتوانیم بگوییم این دلیل باشد و دیگری نباشد. این ما را به مقصد اصلی نمیرساند و کامل نیست. ایرادی ندارد می توانیم بگوییم از منظر سوره مبارکه بقره نه از کل قرآن نه از منظر کل اسلام. ادله ای که تقسیم می کنیم ادله نقلی و ادله عقلی، ادله نقلی کتاب و سنت، همه اینها باید با هم دیده شوند و آن وقت ادعا کنیم که نظر اسلام این است. اصل اجتهاد در همین جمع میان ادله است و اگر نه اینکه یک روایت ببینیم و بگوییم رضایت عرفی حجت است و آن را اخذ کنیم و عمل کنیم و ملاک تحقیق خود بگذاریم و به همه اسلام نیز تلقی کنیم این درست نیست این تنها برداشت از یک بخش از اسلام است از قرآن، کتاب، سنت، نهج البلاغه یا … . روایت عام دارد خاص دارد مطلق دارد مقیّد دارد مجمل دارد و بیان دارد جمع باید بشود، جمع دلیلی هست سندی هست، تمام اینها باید بررسی و دیده شود و بعد به کل اسلام تسری پیدا کند. البته مواردی که امروز عنوان شد همه در ذیل اسلام هست ولی کامل و جامع نیست پس باید یک دیدگاه اجتهادی داشته باشیم و آن وقت است که می توانیم بگوییم نظر اسلام این است.
حجت الاسلام متقی
مدعو کرسی
بنا به صحبتهای ناقد محترم جناب آقای وثوقیراد اگر نظام اداری را ناظر به همان اهداف حکومت اسلامی از زمان پیامبران و ائمه بدانیم و اهداف نظام اداری را از نظام اسلامی اخذ کنیم و از آن یک بحث تقدسی گرفته و به عنوان یک نظام مقدس یاد کنیم همه شغل هایی که در آن وجود دارد تا نظام را به سرمنزل مقصود برساند مقدس تلقی می شوند و طبیعتا همه افراد نیز باید به این شغل ها نگاه مقدس داشته باشند. با این حساب جایگاه مناصبی که تعریف شده است نیز مقدس خواهد بود. با این حساب چقدر باید اصرار کنیم که این مناصب را برعهده بگیریم و در آن ها نقش ایفا کنیم؟ در حالیکه طبق تحقیق امروز دستورالعمل آمده که خودتان این کار را نکنید. اگر جایگاه مُناسبی فراهم شد و از شما خواستند انجام وظیفه کنید در غیر این صورت خیر. مثلاً در خصوص تصدی شغل نمایندگی وقتی اصرار می کنیم که این جایگاه را کسب کنیم این منفی است. ولی از جهت کلی که در نظام سیاسی و اسلام وجود دارد جنبه مثبت و مقدسی دارد. چون ما را به سمت عدالت میبرد و هرکسی مقداری از بار این عدالت خواهی را به دوش بکشد امر مقدسی است. مثلاً همه ملاحظه کردیم که در جلسه خبرگان، در سال ۶۸ مقام معظم رهبری به جهات مختلف از این وظیفه سرباز زدند ولی وقتی خبرگان ایشان را انتخاب کردند گفتند به بهترین شکل وظیفه رهبری را انجام خواهم داد. البته وقتی انسان احساس کند کسی برای تصدی یک وظیفه نیست خوب است خود فرد آن کار را بپذیرد و این کار مثبت است.
دکتر علی نجات بخش اصفهانی
مدعو کرسی
در بحث امروز یک تضاد پارادوکسیکال وجود دارد به عنوان مثال در دنیا گرایی می گویند دنبال پول رفتن منفی است ولی در جایی می گویند کسی که برای کسب رزق خانواده اش تلاش می کند مانند مجاهد در راه خدا است (الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله) و از این جهت مثبت است. مدیریت نیز اینگونه است، دو جنبه مثبت و منفی دارد. فضائل مدیریتی رذائل مدیریتی. مدیریت اگر به جایگاه ولایی نظارت داشته باشد مثبت است ولی اگر از جنبه کسب جایگاه مدیریت برای دنیا گرایی و دنیاپرستی به آن نگاه کنیم منفی و منفور بوده و مقبول نیست. جایگاهی که به ولایت، رسالت، زعامت، امامت و عمارت باشد حتماً فضیلت است. به خاطر این که عناوین سفینه النجاهی است و بدین شکل حق و عدالت برقرار می شود.
قطعاً اگر مدیریت وصل به این مطالب باشد فضیلت است. اما اگر نگاه مادی و ابزاری به مدیریت داشته باشیم رذیله حساب می شود.
حجت الاسلام دکتر علی آقا پیروز
مدیر گروه مدیریت اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
همانطور که در ابتدای جلسه کرسی عرض کردم پرونده این کار باز است و از مباحث دوستان خیلی در راستای ارتقاء و تکمیل موضوع بحث استفاده خواهم کرد ولی ذکر چند نکته را اساسی میدان.م در ابتدا در این خصوص بحث شد که چرا موارد محتوایی؟ مبانی محتوایی، مقابل مبانی روشی قرار می گیرد. اینجا منظور از محتوا یعنی مقابل روش. من اصلاً نمیخواهم مبانی روشی را بگویم. اگر اینجا ذکر کردم محتوایی، آنچه که مربوط به محتوای نظام اداری بوده منظور است. رویه ها، مقررات، منابع انسانی، شیوه ها همه اینها را بررسی کرده ام. بنا ندارم پیش فرض های اساسی و مبانی کلان را بگویم. اینکه دوستان فرمودند مبانی به تعداد انگشتان یک دست است من اصلا به آن سمت نرفته ام. معتقد هستم باید بین مسئله و مبنا در رفت و آمد بود اگر مسئله را کنار گذاشتید و راجع به مبانی بحث کردید این مبانی در خلا خواهند ماند. اگر مبنا بخواهد ناظر به موضوع نظام اداری باشد باید توجه ویژه به مسائل نظام اداری داشته باشید. رفت و برگشت بین آنها همان خط کشی است که دکتر وثوقی راد دنبال آن هستند که می گویند خط کش شما چیست و روش شما چگونه است؟ من مسائل نظام اداری را در مقابل خود قرار دادم ناظر به آن مسائل دنبال پاسخ هایی بودم و اصولی را ذیل باید ها استخراج کردم، مخصوصاً ناظر به نامه ۵۳ نهج البلاغه یکسری باید ها استخراج شد. باید ها باید بر جایی تکیه کنند متّکایی داشته باشند به هست هایی مستند باشند آن هست ها را درآورده ام که این هسته ها قریب و نزدیک هستند و مستقیم روی نظام اداری اشراف دارند و دور نیستند. مبانی قریبه ای که در حکم چرایی باید های ماست. البته در صبحت های امروز خود اشاره کردم ولی اصلاً در متن تحقیق خود بایدها را نیاورده ام. اصول را اصلاً ذکر نکردم اینکه باید شایستهسالاری باشد مبتنی به یک مبناست مبتنی بر یک هست است هست آن را در آوردم اینها همان هست ها هستند. این مبانی هست های ما هستند واقعیت های ما هستند تاثیر مستقیم دارند ناظر به مسائل نظام اداری هستند. چون با توجه به دنبال این ها رفتم. رویکرد ما رویکرد تأسیسی هست. این که فرمودند دامنه منابع را مشخص کنید من نخواستم دستم بسته شودخواستم دستم باز باشد منابع مختلف از جمله قرآن و نهج البلاغه را ببینم از کلید واژه ها استفاده کنم تمام منابع روایی را ببینم بحارالانوار را ببینم، البته برخی دوستان خود را محدود میکنند فقط روی قرآن و روایات بررسی میکنند. من نخواستم خودم را محدود کنم. روش من در اینجا روش استقرا بوده ولی استقراء تام نیست. من ادعا نکردهام همه مبانی را آوردهام در حدود ۳۳ مبنا را آوردهام همه هم مستند هستند البته نکته ای که دکتر ملک زاده فرمودند خیلی خوب است اینها پردازش و تحلیل میخواهد وقتی میگویم کیفیت بر کمیت مقدم است و به آیات و روایت نیز استناد می کنم در عین حال تحلیل و پردازش می خواهند. ولی نکته این است در این تحقیق اگر بخواهیم تحلیل عمیقی داشته باشیم مخاطب اصلی خود را از دست خواهیم داد. این مسائل باید پشت صحنه باشند ولی نمی توانیم همه را روی صحنه بیاوریم از جمله چیزهایی که نمی توانیم روی صحنه بیاوریم بحثی است که بعضی آقایان مطرح کردهاند یعنی میفرمایید امامت و ولایت فضیلت نیست؟ بعضی از دوستان در اینکه مدیریت از جنس ولایت و امامت است شک دارند و من نیز به دنبال آن نبوده و نیستم! من معتقدم مدیریت ها از جنس ولایت نیستند و الا اگر از جنس ولایت بودند فضیلت هستند. مدیریت فی ذاته فضیلت نیست، فضایل محدود هستند به تقوا، مجاهدت علمی و … آنها فضیلت هستند آیه و روایت داریم که نفس مدیریت فضیلت است حتی امیرالمومنین فرمودند: لا قیمه لها… حالا اینکه فرمودند از نظر کارکنان فضیلت است. ما دنبال این نیستیم که بگوییم مدیران فضیلت ندانند ولی از نظر کارکنان فضیلت باشد. راجع به مدیریت در قرآن و روایات و منابع اسلامی آیه ای نداریم که فضیلت است. آیه ای بیاورید که بگوید مدیریت فضیلت است. مگر اینکه بخواهیم حقی را به حق دار برسانیم یا باطلی را دفع کنیم آنجا به اعتبار متعلقش فضیلت محسوب می شود. ولی فقیه، امام، فضیلت است و من اصلاً ورود به آن مباحث نکردهام. ما یک فضل داریم یک فضیلت، فضل خوب است، همه نعمت است اما اینکه بگوییم فضیلت است و برای صاحبان یک ارزشی درست میکند بحث دیگری است. مثلا علم عامل فضیلت دارد نسبت به جاهل. جهاد یک ارزشی را برای مجاهد درست میکند اینجا سوال مطرح است که مدیریت برای مدیر فضلی به همراه می آورد یا خیر؟ در حوزه علم نیز همین طور است و عامل فضل و فضیلت هستند ولی اگر از علم در راستای مثبت و الهی استفاده نکرده و علم را کفران کنیم نیز همین است و علم را زایل کردهایم.
در خصوص نکتهای که دکتر وثوقی راد فرمودند که ملاک موفقیت، رضایت دیگران است حدیث و روایت داریم. اگر همه رضایت داشته و راضی بودند این میشود ملاک برای موفقیت. البته نه تمام موفقیت! البته تمام ملاک نیست یک ملاک حق است یک ملاک عدل است. البته یک بحث هم وجود دارد، همه میگویند راضی هستیم ولی حقیقتی زیر پا گذاشته می شود آنجا رضایت الهی مقدم بر رضایت امام است. همانطور که فرمودند از امام خمینی رحمت الله علیه اگر همه مردم هم جمع شدند و گفتند بد عمل می کنید ولی اگر شما به تکلیف الهی عمل می کنید نیاز نیست به حرف مردم گوش دهید حتی اگر همه مردم باشند. من می گویم یکی از ملاک های صلاحیت و موفقیت رضایت است نمیگویم همه ملاکهاست. اینکه عزیزان فرمودند چرا اینها را در سازمان می دانید و می بینید، برای اینکه من به خطبه ۵۳ نهج البلاغه احاطه کامل دارم و چون جنبه های مدیریتی دارند من همه را در سازمان می بینم نمیگویم اخلاق است نمی گویم بحث های دیگر است میگویم همه در سازمان است. این که می گویند چارچوب مفهومی باید تعریف بشود باید مفاهیم دقیق مشخص شوند، بنده نیز قبول دارم البته هنوز تعریف دقیق ارائه نکردم البته تعریف از نظام اداری عرضکردن ولی حقیقت این است من در منابع مختلف جستجو کردم حتی منابع غربی تعریف دقیقی از مدیریت و نظام اداری وجود ندارد. ولی آنچه خیال من را راحت کرد این بود که مرکبی است برای پیاده سازی اهداف نظام سیاسی. ملاک این است که شما مسائل را ببینید بعد مبانی اینها را از آموزه های اسلامی جستجو کنید. مبانی وجود دارند ما با نگاه به مسائل کاشف مبانی خواهیم بود. این که فرمودند حق تدبیر می کند این عالم عالم اسباب و مسببات است ما معتقدیم که در این عالم علاوه بر اسباب مادی اسباب معنوی نیز کار می کند شما در مدیریت اگر معتقد شدید که غیر از عوامل مادی عوامل معنوی نیز در کار است اراده الهی نیز فعال است خداوند متعال فعال مایشاء است این در نظام اداری و سبک مدیریتی شما تاثیرگذار است. شما در مدیریت از خدای متعال استمداد می کنید و این شما را راهنمایی می کند. البته غربیها این را تنقیض میکنند که در خاورمیانه افرادی هستند که چون معتقدند همه چیز دست خداست و قضا و قدر است بنابراین نمیتوانند هدف گذاری کنند و یک نگاه اموی دارند ولی حقیقت این است که ما مجبور نیستیم ما قائل به سرنوشت هستیم قائل به قضا و قدر هستیم اما معتقدیم عالم، عالم اسباب و مسببات است و خداوند دست ما را نبسته ولی رهای مطلق هم نیستیم و میتوانیم علاوه بر اسباب مادی از اسباب معنوی نیز برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم. اگرچه فکر می کردم “العبد یدبر والله یقدر” روایت است بعد جستجو کردم دیدم نه این یک سخن حکیمانه است شبیه به این روایت داریم ولی خودش روایت نیست. بعضی روایات و آیات را در تحقیق آورده ام که تحلیل آنها کم است؛ البته جزوه کامل نیز دست شما نبوده برای همین شاید قضاوت شما کامل نبوده باشد. با این حال قبول دارم که کار ناقص است و برای تکمیل آن باید بیشتر پردازش کنم. جوانب، ابعاد و مخاطب باید مشخص شود که برای چه کسی می نویسیم. اگر برای کسانی می نویسیم که درآینده نقطه به نقطه آن را اشکال می کنند اسلام شناس هستند بله درست است ولی اگر برای دانشجو و دانشگاه مینویسیم باید برخی مطالب را پشت صحنه ببریم و همه چیز را نگوییم.
حجت الاسلام مجتبی درودی
دبیر علمی کرسی
اهل نظر مطرح میکنند که آیا واژه سیاست خنثی است یا بار ارزشی دارد؟ به نظر جا دارد که همین سوال در حوزه مدیریت نیز مطرح شود که آیا واژه مدیریت خنثی است یا بار ارزشی دارد؟ اگر پاسخ به این سوال را اینطور دادیم که واژه مدیریت مانند واژه سیاست خنثی است و بار ارزشی ندارد به نظر میرسد که این اختلاف دیدگاه ها جمع می شود و دیگر اختلاف وجود نخواهد داشت نکتهای که عزیزان مطرح می کردند که نفس سیاست بار ارزشی ندارد و خنثی است چرا اگر وساسه العباد شد آنجا شما سیاست را اضافه کردهاید و دیگر می شود سیاست اسلامی. ما می گوییم سیاست، بدون این که لیبرال، سکولار، اسلامی بودن، حیوانی بودن به آن اضافه شود؛ در مدیریت نیز این بحث است که آیا خنثی است یا بار ارزشی دارد؟ در مقام دفاع از دکتر پیروز که به نقل از امیر مومنان میگویند لا قیمه لها…. من حکومت شما را به اندازه آب بینی بز نیز قبول ندارم و برای من ارزشی ندارد و خطاب به ابن عباس نقل می کنند حکومت به اندازه کفشی که وصله می کنی برای من بی ارزش تر است. می خواهد به این علت ها جهت بدهد پس خود قدرت یا خود مدیریت فینفسه بار ارزشی ندارد اگر شما می گویید ولایت نیز ارزش دارد به خاطر اینکه ولایت الله است. چون مدیریت برای دفع ظلم و احقاق حقوق و برگزاری قسط و عدل است از این جهت فضیلت است و ارزش دارد.
حجت الاسلام ولی الله نقی پورفر
دبیر انجمن مدیریت حوزه و مدعو کرسی
امکاناتی که در عالم خلقت است همه نعمت است از جمله مدیریت، ریاست، همه اینها نعم الهی و منتسب به به ذات اقدس الهی هستند. بنابراین فی نفسه ارزش هستند. بحثی که مطرح است این است که اگر این نعمتها را مصرف کنید شکر لازم دارد حال پدیده های خلقت هم آیه و آیتالله هستند؛ آنها را در اختیار ما گذاشتند و فی نفسه ارزش دارند؛ مخلوق خدا هستند و در خدمت به بندگان خدا، خدا به این قرار آنها را در اختیار انسان گذاشته است.
قدرت نیز یک ارزش است اینکه هر نعمتی شکر مخصوص خودش را دارد اگر شکر آن را بجا آورده ایم خوب است و اگرنه ضایع کردن نعمت، عذاب الهی را در پی دارد. با این ادبیات باید صحبت کنیم و مدیریت را از ابزارهای الهی در خدمت زندگی انسان بدانیم. از آنجا که انسان طاقت استفاده از همه ابزار و شکر آنها را ندارد بهتر است از همه نعمت ها یکجا استفاده نکند، اینکه نسبت آنها با ما چگونه است بحث دیگری است.