به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی- ترویجی “ گذر از ذاتمندی ارسطویی به فطرتمندی قرآنی” توسط گروه کلام با همکاری گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه، یکشنبه ۲۶ خرداد ماه در سالن فرهنگ دفتر قم برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سهرابیفر عضو هیأت علمی گروه کلام پژوهشگاه به عنوان ارائهدهنده در ابتدای این کرسی علمی گفت: با توجه به حضور فلسفه یونانی در جوامع اسلامی دانشمندان بسیاری اندیشههای خود را براساس ذاتمندی ارسطوئی سامان دادهاند. تعریف انسان با جوهر و ماهیتی ثابت و حواله دادن تفاوتها به اعراض نتیجه این اندیشه است.
وی افزود: به نظر میرسد این مبنا با آرای برخاسته از دین ناسازگار است. برخی مفسرین همچون صدرالمتالهین با استناد به آیاتی که انسانها را در گروههای کاملا ناهمگون دستهبندی میکند و آیاتی که چهره واقعی انسانها را در ماهیات گوناگون ترسیم میکند، یکسانی ماهیت انسانها را منتفی میدانند. البته در حکمت متعالیه نیز قول به حرکت در جوهر و نیز با قول به اتحاد عاقل و معقول، انسانهایی با ماهیاتِ متفاوت ترسیم میشود.
این پژوهشگر همچنین با اشاره به معنای ذاتی بیان کرد: در حکمت مشاء «ذاتی» عبارت است از حقیقتی كه داخل در چیستی افراد و مصادیق خود است به این معنا كه قِوام و تشكیلدهنده ماهیت افرادش باشد مثال معروف برای این معنا همان «حیوان ناطق» است که در تبیین ماهیت انسان گفته میشود بنابراین تعریف «حیوانیت» و «ناطقیت» ذاتی انسان هستند. بوعلی سینا چهار ویژگی را برای ذاتیات بیان میکند و برای ویژگی ذاتی، انسان و حیوان را مثال میزند. تصور انسان بدون تصور حیوان ممکن نیست یعنی تصور انسان به این است که قبلاً حیوان را تصور کرده باشیم. با توجه به مطلب فوق، ذاتیاتِ یک شیئ همه حقایقِ یک شیئ را شامل خواهد شد.
عضو هیأت علمی گروه کلام پژوهشگاه درمورد معنای فطرت با بیان اینکه فطرت واژهای قرانی است و به دنبال قران احادیث بسیاری در رابطه با آن نقل شده است اظهار کرد: ویژگیهای موجود در انسان «فطرت» نامیده شده است؛ نکته قابل توجه در معنایِ فطرت آن است که فطرت همه ویژگیهای نهاده شده در انسان اعم از بالفعل و بالقوه را شامل است و چه بسا فطریاتی نهفته و ناپیدا در وجود انسان باشد که فرصت ظهور و بروز پیدا نکرده است. شاید بهترین شاهد بر این سخن، فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در بیان علّتِ ارسالِ رسولان (ص) باشد از این بیان استفاده میشود که فطریات ممکن است فراموش شوند و نیازمندِ احتجاج و استدلال باشند.
حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی سهرابیفر با اشاره به تفاوت میان ذاتمندی و فطرتمندی اظهار کرد: فطرت ویژگیهای انسانی را شامل میشود اما ذاتمندی سرشت مشترک میان انسانها و حیوانات را هم شامل است؛ «فطرت» خبر از وجودِ اموری فراحیوانی در انسان میدهد اما در صدد تعیین و تعریف انسان با جنس و فصل نیست برخلاف «ذات» که در صَدَدِ ارائه حدِّ تام است؛ همچنین ذات و ماهیتِ نوعیۀ متشکل از جنس و فصل، و امری بسیط و فعلیت یافته است و هرگونه تغییری در فعلیت، منجر به تغییرِ ذات و ماهیت میشود برخلاف امور فطری که تغییر یافتنی نیست و صرفا امکان دارد که از حالتِ ظهور تغییر یافته و در درون انسان نهفته شود.
سهرابیفر با اشاره به بحث حکمت ارسطوئی و ذاتمندی انسان با بیان اینکه ارسطو همه اشیا از جمله انسان را دارای ذات میداند و معتقد است که اشیاء به واسطه داشتن ذات از همدیگر متمایز میشوند تصریح کرد: در حکمت ارسطوئی معرفت حقیقی نسبت به اشیا در گرو راهیابی به ذاتِ اشیا است همچنین در حکمت ارسطوئی انسان در آخرین حلقه تقسیمِ ذاتیِ جوهر قرار دارد و تقسیم انسان از طریق تفاوت در ذات ممکن نیست و تفاوت میان انسانها صرفا بواسطه امور عرضی و شخصی است.
این محقق در نقد ذاتمندی ارسطوئی با تاکید بر اینکه نظریه ذاتمندی ارسطوئی با متون دینی ناسازگار است بیان کرد:در نگاه صدرالمتالهین همه موجودات مقامی معلوم در جهان هستی دارند و تنها انسان است که «لامقام» است. ایشان با استناد به برخی آیات، انسانها را در دو گروهِ دانا و نادان قرار میدهد و به دنبالِ آن بیان میدارد که انسانها به حسب نشئه باطنی تحت انواع گوناگون قرار میگیرند. در این نگاه مؤمنینِ حقیقی و علمای ربانی، نوعی غیر از نوعِ مؤمنان و جاهلان دانسته شده است.
کفرآوربودن یکسانانگاریِ ماهیت پیامبر با دیگران
وی افزود: صدرالمتألهین در بعضی عبارات خود از تغییر ماهیت انسان به انواع گوناگون، بلکه به اجناس گوناگون، خبر میدهد. او بر این باور است که انسان بالاخره در زیر مجموعه یکی ازسه جنسِ فرشتگان، شیاطین و حیوانات قرار میگیرد والبته تحتِ هرکدام از این اجناس، انواع بسیاری است. او بیان می کند که انسانها با ترکیبی که از خصلتها و خویها در خود به وجود میآورند، تنوعِ حیوانیِ زیادی را تحقق میبخشند به گونهای که این تنوع حیوانی حتی در جهان حاضر نیز صورتِ وقوع ندارد. ایشان در این بیان خود به آیه «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ* إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (بینة /۶ و ۷) تمسک میکند.
سهرابیفر با تاکید بر اینکه صدرا از کسانی که پیامبر (ص) را با ابوجهل در یک ماهیت نوعیه قرار میدهند و اختلاف میان آن دو را در امور عارضی خلاصه میکنند، شدیدا انتقاد میکند ادامه داد: ایشان آیه«انما انا بشر مثلکم» را مربوط به نشئه ظاهری میداند و با استناد به آیه «فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا» (تغابن /۶) یکسان انگاریِ ماهیت پیامبر با دیگران را کفرآور قلمداد میکند. صدرا در جایی دیگر متذکر میشود که مراد از آیه«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» انسانهایی هستند که در روز حشر واقعیت آنان آشکار، و متناسب با نیّات و اعمالِ خویش محشور میشوند.
پاسخ به یک پرسش
وی بیان کرد: صدرالمتالهین در تحقیقی دیگر با این پرسش مواجه میشود که اگر همه آحاد انسان در ماهیت مشترک، و در طبیعت نوعیه متماثل اند پس یا باید همه شایسته رسالت باشند و یا هیچکس از آحاد بشر نباید شایستگی رسالت داشته باشد زیرا در این صورت اختصاصِ انحصاریِ انسانی به یک ویژگی (نبوت) محال است از این رو یا همه انسانها نبیاند که این امر محال است؛ زیرا نبوت همه به عدم نبوت منتهی می گردد یا کسی نبی نیست که در هر دو صورت باب نبوت بسته خواهد شد.
سهرابیفر افزود: صدرالمتالهین در پاسخ این پرسش میگوید که انسانها در عین حال که فطرت اولیه مشترک دارند ولی در ادامه فطرت ثانویه متفاوت از هم پیدا میکنند. وی برای این نظر به برخی آیات از جمله؛ «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (رعد/ ۱۹)؛ «پس آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقيقت دارد مانند كسى است كه كوردل است تنها خردمندانند كه عبرت مىگيرند» یا«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (زمر/۹)؛ « بگو آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند».
وی تاکید کرد: صدرالمتالهین با استناد به دو آیه فوق بیان میدارد که انسانها به حسب نشئه باطنی تحت انواع گوناگون قرار میگیرند. در این نگاه مؤمنینِ حقیقی و علمای ربانی، نوعی غیر از نوعِ مؤمنان و جاهلان دانسته شده است. البته جناب صدرا در برخی عبارات تبدیل انسان به حیوان را مربوط به عالم آخرت میداند در جایی دیگراختلاف و تفاوتِ انسانها را در این دنیا عرضی و در عالمِ آخرت ذاتی میداند اما در برخی عبارات تصریح میکند که سببِ تبدیل انسانها به انواع گوناگون اعمال و رفتار انسانهاست.
تضاد ذاتمندی با حکمت متعالیه
سهرابیفر همچنین با تاکید بر ناسازگاری ذاتمندی ارسطوئی با حکمت متعالیه تصریح کرد: ذاتمندی ارسطوئی با مبانی و برخی از آموزههای حکمت متعالیه مانند؛ مبانی حکمت متعالیه؛ اصالت وجود؛ وحدت تشکیکی وجود و اتحاد عاقل و معقول ناسازگار است همچنین براساسِ سه اصلِ اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود و اصلِ اتحاد عاقل و معقول انسان بوسیله علم و عمل اشتداد وجودی یافته و درجاتی تازه از وجود را تحصیل میکند و از آنجا که ماهیت، تشکیک بردار نیست، وجودِ متحول انسانی در هر آن از حرکت، ماهیتی از دست داده و ماهیتی جدید کسب میکند از این رو ملاصدرا تصریح میکند که بر اساسِ نظریه اشتداد، انواع بینهایتی به وجود میآید که اتصال آنها بوسیله وجود صورت میگیرد و اگر اصالت با ماهیت بود لازم میشد انواع بینهایتی در عالم خارج باشد که هیچ نکته اشتراکی نداشته باشند.
وی با بیان اینکه در انسانشناسی مبتنی بر متون دینی و مبتنی بر حکمت صدرایی، از یک سو ذاتمندیِ ارسطوئی منتفی است یعنی انسانها تحت یک ماهیت نوعیه نیستند و از سوی دیگر انسان به گونهای تشکیکی دارای ساحتی متعالی است گفت: گرچه همه انسانها در آغازِ زندگیِ خویش تحتِ یک ماهیت بدانیم ولی در ادامه هر فرد ماهیتی مجزا برای خود رقم میزند. بر این اساس شخص نبی با دیگر انسانها در فطرت و ماهیت اولیه مشترکند اما هر کدام از انسانها در مسیر زندگیِ خود، فعلیّتی تازه یافته از هم متمایز میشوند و همین ماهیت ثانوی است که اشخاصی را لایق نبوت میکند و احیانا کسانی را پستتر از حیوان قرار میدهد. همچنین اینکه برخی متون دینی انسانها را در دو گروه متضاد قرار میدهد نشانگر تنوعِ ماهوی انسانها است. از این رو صحیح آن است که در انسانشناسی دینی به جای ابتنا بر ذاتمندی بر فطرتمندی انسان تکیه کنیم و این نکته را در همه دانشهای مبتنی بر انسانشناسی دینی لحاظ کنیم.
در ادامه این کرسی علمی، دکتر عبداله نصری و حجتالاسلام دکتر قاسم ترخان به نقد مطالب ارائه شده پرداختند.