به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از طلیعه، حجتالاسلام دکتر سیدسجاد ایزدهی مدیر گروه سیاست پژوهشگاه، درباره فلسفه سیاسی قیام امام حسین(ع) و نهضت عاشورا گفت: با توجه به اینکه قیام امام حسین(ع) در سرزمین اسلامی صورت گرفت و کسانی که در این قیام شرکت کردند از جمله مخالفانی بودند که به ظاهر مسلمان محسوب می شدند، هدف اساسی از این قیام، عبادات و نماز و روزه و ظواهر مسلمانان نبود.
ایزدهی اضافه کرد: مساله اصلی قیام عاشورا دعوت غیر مسلمانان به خواندن نماز نبود بلکه مساله اصلی روح دین اسلام بود. بعد از رحلت پیامبر(ص) اتفاقاتی در جهان اسلام روی داد. ۲۵ سال خلفا و ۲۰ سال معاویه حکومت کرده بودند و در این سالها حاکمان و کارگزاران جهان اسلام یا اطلاع درستی از اسلام نداشتند و یا در جبهه مخالف در زمان پیامبر(ص) قرار داشتند و بعدها خودشان را به کارگزاری نظام اسلامی تحمیل کردند و عملا ذات اسلام را از محتوای اصیل آن تهی کردند و تنها پوسته ظاهری از اسلام باقی ماند که آن پوسته هم اعمال و عبادات ظاهری بود و روح اسلام که هدایت و عدالت و سعادت بود از جامعه اسلامی رخت بربسته بود.
ایزدهی افزود: زمانی که پیامبر(ص) قیام خود را آغاز کردند، به دنبال از بین بردن جهالت بودند اما جهالت نوین جای آن را گرفت و فساد نوین ایجاد شد. مساوات و عدالت با ظهور پیامبر(ص) بین مردم ایجاد شد اما بعد از رحلت ایشان تبعیض های فراوان بین مردم شکل گرفت. پیامبر(ص) موضوع قبایل را در حاشیه امت اسلامی قرار داده بودند اما بعدها بحث قبیله گری و نژاد، محور برتری قرار گرفت.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه گفت: آنچه از اساس محور قیام امام حسین(ع) تلقی می شود، بازگرداندن حیات به جامعه اسلامی بود پس از آنکه پوسته ظاهری از حیات نباتی اسلامی باقی مانده بود. حیات نباتی فاقد روح است اما به شکل ظاهری رشد می کند و موجب جهش و تکامل نمی شود. وقتی پیامبر(ص) مساله قناعت و پارسایی کارگزاران را مطرح می کردند، در سالیان پس از ایشان، فضا مجددا به دوران جاهلیت بازگشت.
وی بیان کرد: با وجود اینکه این وضعیت بعد از پیامبر(ص) در زمان خلفا ادامه پیدا کرد اما تا قبل از حکومت یزید به ظواهری از اساس اسلام باور و اعتقاد وجود داشت اما در زمان یزید ظاهر اسلام هم مدنظر قرار نمی گیرد. هنر امام حسین(ع) در این بود که روح رفته از کالبد جهان اسلام را به آن برگرداند تا تاثیرگذار شود. روح موجب حرکت و حیات می شود و الا کالبد از هم متلاشی می شود.
ایزدهی بیان کرد: اساس فلسفه امام حسین(ع) احیای سنت پیامبر(ص) است لذا برای بررسی فلسفه سیاسی قیام امام حسین(ع) باید بدانیم فلسفه قیام پیامبر(ص) چه بود و منبع و خواستگاه اصلی ارزش های اسلامی را بازخوانی کنیم؛ طبق این گفته امام حسین(ع) که «می خواهم به سیره جدم بازگشت کنم». هر آنچه که در سیره امام حسین(ع) و قیام او می بینیم، بازگشت به آن چیزی است که در سیره پیامبر(ص) وجود داشت و در زمان خلفا تضعیف شده بود و از زمان امام حسین(ع) عملا بحث نابودی آن مطرح شد، لذا امام خود را مکلف دید تا با این پدیده مخالفت کند.
وی اظهار کرد: فرآیند قیام امام حسین(ع)علاوه بر بازگشت از خلافت نامشروع، بازگشت به ارزش های بنیادینی که پیامبر(ص) بعد از جاهلیت آنها را ایجاد کرده بود مانند عدم تبعیض و مساوات، رفع اشرافی گری، دوری از لذت های نامشروع، سعادت محوری و حاکمیت فرهیختگان و به معنای کامل بحث اطاعت و عبادت خداوند و ارزشهای انسانی. این مولفه ها شامل فلسفه های قیام عاشورا میشوند.
ایزدهی به وجود جاهلیت مدرن اشاره کرد و گفت: امروز فرهنگ جاهلیت مدرن در جهان اسلام بوجود آمده و همچنان در بسیاری از کشورهای جهان اسلام حاکمان ناشایست و کارگزاران نامشروع که بر اساس نظام قبیله اداره می شوند، اسلام و ارزش های انسانی را مدنظر قرار نمی دهند؛ مساوات بین مردم در بهره گیری از منابع را مدنظر قرار نمی دهند و با دشمنان اسلام همچون اسرائیل همکاری می کنند.
وی ادامه داد: امروز هم در جهان اسلام کارگزارانی فاقد ارزش های انسانی وجود دارند. در اینجا قیامی مانند قیام امام حسین(ع) باید مد نظر قرار بگیرد اما استراتژی مبارزه چیست؟ مسائل کنونی جهان اسلام همان مساله گذشته هستند همچون ارائه فرهنگ حسینی که بازگشت به ارزش هاست در سطح حاکمان و امت اسلامی.
وی درباره شبهاتی که در جهت تخریب قیام امام حسین(ع) و در راستای قدرتطلبی امام بیان می شود، گفت: قیام امام مقوله تک بعدی نیست بلکه معادله ای است که از چند جهت قابل بررسی است. از یک بعد موضوع حاکمیت جور مطرح است. طبق گفته پیامبر(ص) خانواده ابوسفیان شایستگی حکومت نداشتند. پس از فوت معاویه بر اساس صلح نامه ای که با امام حسن(ع) منعقد شده بود، نمی باید کسی از قبل برای حاکمیت تعیین می شد، اما انتخاب یزید به عنوان خلیفه، خلاف عهدنامه ای بود که امام با معاویه منعقد کرده بود.
وی اظهار کرد: حاکمیت سیاسی یزید چه از حیث شایستگی و چه از لحاظ دینی و چه از نظر قرارداد اجتماعی نامشروع بود، لذا امام حسین(ع) نمی توانست با وی بیعت کند. یکی از مواردی که می تواند علت قیام تلقی شود، حاکمیت است. امام حسین(ع) اساسا دارای مشروعیت برای حکومت است اما حاکمیت سیاسی باید با حمایت و پشتیبانی مردم صورت بگیرد.
ایزدهی تصریح کرد: امام اگر به دنبال قیام در ابتدای کار بود، طبیعتا به مکه نمی رفت اما بعد از مشاهده اقبال عمومی در عراق، مردم حجت را بر امام تمام کردند و امام به سمت کوفه رفت تا با حاکم آنجا مواجهه شود، اما مساله فقط حاکمیت سیاسی نبود. در جهان اسلام فارغ از حاکمیت سیاسی که البته حق اهل بیت(ع) است و با حمایت مردم فعلیت پیدا می کند، مشکلات جهان اسلام فراگیرتر از این موضوعات بود.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه اظهار کرد: یکی از مسائلی که خارج از حاکمیت، امام با آن مواجهه بود، آشنایی مردم نسبت به واقعیات جهان اسلام بود لذا هدف گذاری امام در حرکت به سوی مکه و مدینه و در زمان حج است که بیشترین تعداد از مردم حاضر هستند تا روشنگری درباره انحراف در خلافت و جهان اسلام کند. یکی از مسائل دیگر روشنگری درباره نخبگان است. امام برای افراد زیادی در مکه و مدینه روشنگری کردند.
ایزدهی ادامه داد: امام قیام نکرد تا شهید شود اما از نظر سنت الهی، اتفاق بزرگی باید نگاه مردم را عوض کند. جهان اسلام حرکت خزنده و پنهانی را آغاز کرده بود که به تدریج فرهنگ عمومی مردم تغییر کرد و نگاه ها عوض شد. باید نگاه مهم و جدی رخ می داد که صدای بلندی در جهان اسلام و زمان بعد از خود ایجاد کند تا مردم را از خواب بیدار کند و نظام حاکم را از بین ببرد.
وی تصریح کرد: بعد از واقعه عاشورا هیچ کس از اقدام یزید حمایت نکرد. تحرک بخشیدن به جهان اسلام جز به واسطه امر مهمی رخ نمی داد. مقوله قیام امام را نمی توان تک بعدی معنا کرد که صرفا برای قیام و یا برای روشنگری بود در حالی که مجموعه ای از این عوامل را شامل می شد که امام با درایت و موضوع شناسی از جامعه خود دست به این اقدام زد.
مدیر گروه سیاست پژوهشگاه در پایان سخنانش گفت: امام می دانست به شهادت می رسد اما وظیفه خود می دانست برای حیات اسلام و بازگرداندن روح حاکم بر اسلام روشنگری کند. اگر مردم اصلاح می شدند و یا قیام می کردند و به شهادت می رسیدند، هر دو اتفاق مطلوبی بود و در نهایت «اِحدی الحُسنَیین» می شود. اگر امام برای قیام در جهان اسلام موفق شود، خیر است و در غیر این صورت در سایه روشنگری و هدایت و شهادت جهان اسلام به خطوط تعیین شده پیامبر(ص) بازمی گردد که آن هم مطلوب است.