به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، هم اندیشی علمی با موضوع “علوم انسانی اسلامی؛ امکان و چگونگی” روز چهارشنبه ۲۲ اسفند ماه سال جاری توسط گروه کلام اسلامی و الهیات جدید و گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
حجتالاسلام دکتر قاسم ترخان مدیر گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه در این هماندیشی به سخنرانی پرداخت که مشروح کامل سخنرانی ایشان تقدیم می گردد:
چالش امکان از گذر محقق نشدن علوم انسانی اسلامی
متاسفانه این اواخر یک جریانی دوباره بحثهایی را مطرح میکنند که امکان علوم انسانی اسلامی را زیر سوال میبرند. البته منطق بحثشان هم اینگونه است که اگر چنین چیزی امکانپذیر بود، خب شما تولید میکردید و چیزی را ارائه میدادید. ما در مقام تحقق، با دانشی که شما ادعا میکنید مواجه نیستیم. از این عدم تحقق، نتیجه میگیرند که این طرح، یک طرح شکست خورده است. آنگاه مطرح میکنند که شما برای این طرح شکست خورده هزینههای زیادی کردید که این هزینه درست نبوده و ما از همان اول میگفتیم اصلاً امکانپذیر نبود که شما چنین دانشی را تولید کنید. یا برخی با این عنوان که از همان اول ما این مسیر را اشتباه رفتیم. کسانی که خودشان باید بیایند و پاسخ بدهند، الان در مقام مدعی قرار گرفتهاند و اینگونه مطالبهگری میکنند. این جریان مباحثی را مطرح میکند که برگشتی است به همان مباحثی که تقریباً ۳۰ سال است مطرح میشود و ادبیات کافی در این حوزه تولید شده است. اینکه مثلاً علم بیطرف است، نباید علم ایدئولوژیزده شود، دانش از ارزش جداست، اینها همان ادبیاتی است که الان از آن گذر کردیم و وارد مراحل دیگری شدیم. دوباره یک ارتجاعی به مباحث گذشته شکل گرفته و منطقش هم این است که یک چیز عینی را به ما ندادهاید و از این عدم تحقق چنین نتیجهای گرفته میشود.
من در این فرصت میخواهم چند نکته را عرض کنم:
ادعای اول: عدم تحقق نشانه عدم امکان و اشتباه بودن مسیر
توقع بیجا ممنوع
نکته اول اینکه توقع بیجا ممنوع؛ یعنی اساساً آنهایی که در بحث تولید علم کار میکنند، این مباحث را میدانند که شما نباید انتظار داشته باشید در یک زمان چهل ساله، در رشتههای مختلف، با این تضیقاتی که وجود دارد (من معتقد نیستم بودجههای آنچنانی داده شده و البته این مسئله نیازمند تبیین است، چون ما که درگیر بودیم، میدانیم چه خبر است)، انتظار دارید یک کاری که غرب بیش از ۴۰۰ سال تلاش علمی کرده و به یک نقطهای رسیده، شما در عرض ۴۰ سال با این وضعیت بودجهای که ادعا میکنید، مثلاً به آن نقطه برسیم؟!! طبیعی است که چنین چیزی محقق نمیشود. این نکته اول که حالا خود منطق، منطق غلطی است؛ یعنی میخواهم عرض کنم که نمیشود چنین نتیجهگیری گرفته شود که چون محقق نشده، پس امکان ندارد و همان مباحث دوباره احیا شود.
وضعیت سنجی از گامهای برداشته شده
نکته دوم این است که ما اول باید یک تحلیلی بکنیم و ببینیم اساساً ما چند گام را در این ۴۰ سال برداشتهایم و گامهای پیش رو چیست و باید چه کار کنیم. من معتقدم که ما دو کار پیش از تولید علم داریم: یکی پرداختن به نقد علوم رایج؛ اینکه علوم انسانی متداول با چه آسیبهایی مواجه است، چه مشکلاتی دارد. البته در این محور، کارهای خوبی صورت گرفته است. من براین باورم که علوم انسانی رایج ما با مشکلات معرفتی مواجه است. گام دوم بحثهای پیرامونی است. یعنی یک سری مباحثی است که شما باید به آن بپردازید برای این که بروید وارد تولید علوم انسانی اسلامی شوید، این گفتمان را ایجاد کنید که جامعه علمی بیاید به این سمت؛ مثلا بحث کنید چه رابطهای بین علم و دین وجود دارد؟ معنای علم دینی چیست؟ مبانی انکار علم دینی را مورد بررسی قرار دهید؛ مثلاً علم بیطرف است یا نیست؟ آیا اینجا اساساً ورود ما فایده و ضرورت دارد یا نه؟ اگر وارد نشویم چه مشکلی پیش میآید؟ اینها گام دوم است. این گام دوم هم در این مدت بسیار جدی برداشته شده. من خیلی تاسف میخورم از برخی اظهارنظرها که مراجعه نمیشود به این ادبیاتی که در قالب مقالات، یا در قالب کتاب در این چند سال تولید شده و به همه مباحث پرداخته شده است؛ یعنی ما در اینجا از جهت غنای دانشی در یک فربهی به سر میبریم و اینطور نیست که با فقر مباحث، مواجه باشیم.
اتفاقاً اینها که اشکال دارند، این منابع را ندیدهاند. انتظار این است که به روز باشند و مراجعهای به این منابع داشته باشند. برای کسی که ادعایش این است که در لبه دانش است و دارد این مباحث را پیگیری میکند. این حرف هایی که زده میشود چه معنایی دارد؟ غیر از اینکه بگوییم شما از مباحث این حوزههای علمی اطلاع ندارید و به روز نیستید. در حالی که انتظار آن است که شما لبه دانش باشید. انتظار از شما خیلی بیشتر است تا کسی که تازه به این مباحث وارد شده است.
آن گام اصلی که آن را بهانه قرار میدهند و بر اساس آن نتیجه میگیرند که اساساً این طرح شکست خورده و این زمین حاصلخیز نیست و چیزی از ته آن در نمیآید، بیخود وقتتان را نگیرید، بحث تولید رشته دانشی است. در این زمینهها البته در همه رشتهها طبیعتاً نیاز به کار میدانی است. یعنی کار میدانی و آماری باید انجام شود. برخی از عزیزان چنین کاری را کردند تا یک حدودی نشان دادند. اما کار بیشتر از اینها است. در این حوزه در حوزههای مختلف مثل روانشناسی، اقتصاد، سیاست کارهای خوبی صورت گرفته. بله، طبیعی است ما با آن نقطه مطلوب فاصله داریم. نباید انتظار داشته باشید در عرض ۴۰ سال برسید به آن نقطهای که دنیای غرب پس از رنساس رسید یعنی پس از ۴۰۰ سال کار علمی. این البته درست است که نیاز به معرفی کارهای صورت گرفته است، نیاز به تبیین است. اینجا باید متمرکز شویم، باید انشالله این جلسات ادامه پیدا کند، جلساتی اختصاص داده شود، نمایشگاههایی برگزار شود، رسانهای شود تا این مسئله جا بیفتد. این محور اول عرض من نسبت به این ابهامی که مطرح شد.
ادعای دوم: علوم انسانی را ایدئولوژیک نکنید
در خصوص ادعایی که صورت گرفته، گفتهاند «فلسفه برای فلسفه»، «نباید علوم را ایدئولوژیزده کنید»؛ این چیزی است که تصریح شده. دوباره برگشتی است به نقطه اول. یک دوگانهانگاری صورت گرفته که اساساً معنای علوم انسانی اسلامی، ایدئولوژی کردن علم است و اساساً با روح تحقیق علمی منافات دارد. ایدئولوژی که نباید قاطی تحقیق علمی آن شود!! بر بحث بیطرفی علم خیلی مانور داده میشود.
تأثیرپذیری پارادایمها و نظریههای علمی از مبانی
ما با این مسئله مشکل داریم. عرض ما این است: همان علوم انسانی متداولی که شما میگویید، بر اساس پارادایمهای مختلفی شکل میگیرد. یا پوزیتیویستی و تبیینگراست و دنبال علل پدیدههای انسانی است، یا بر اساس پارادایم هرمنوتیکی است که دنبال دلایل و انگیزههاست. یا بر اساس پارادایمهای پسامدرن مثل دیسکورس و امثال اینها دارند نظریهپردازی میکنند، تحلیل میکنند، تفسیر میکنند یا تبیین میکنند.
همانطور که اساتید فرمودند، تصویری که از علم دینی میشود ارائه کرد، (حالا به همین میزان نه آن نگاه حداکثری که محل بحث است) همین تأثیر مبانی در نظریهها، اگر این باشد، اگر بنده معتقد باشم همانطور که فرمودند بر این جهان، سنتهای الهی حاکم است، آیا تبیینها و تفسیرهای شما از پدیدهها اجتماعی متفاوت نخواهد شد؟. سنتهای الهی چیست؟ قوانینی که خدا با آن قوانین دارد عالم و جامعه را اداره میکند. اگر ما معتقد شدیم که این جهان دارد شبکهای عمل میکند، یعنی جهان کلا شبکه است و به صورت منظومهای به همدیگر مرتبط است، (چه رابطه طولی، چه رابطه عرضی). رابطه طولی این که بالاتر از عالم طبیعت، عالم مثال، بالاتر از عالم مثال، عالم عقل است و اینها در واقع علت اصلی هستند. آنها حاکم بر عالم طبیعت هستند، آنها سیطره دارند. جهان غیب سیطره دارد. شما میخواهید نظریهپردازی کنید. آیا میتوانید بدون اینکه این عوامل و علتها را دنبال کنید نظریهپردازی کنید؟ اساساً دوگانه تحقیق علمی با علوم انسانی اسلامی غلط است. علوم انسانی روش تجربی را معتبر میداند، دنبال تحقیق علمی است، اما میخواهد افق دیدتان را بالاتر ببرد و شما را با فضای دیگری آشنا کند. شما که میخواهید تبیین کنید،؟ شما که میخواهید تفسیر کنید، شما که میخواهید یک پدیده را مورد تحلیل قرار دهید، عوامل دیگر را هم ببینید. آنها نقش اساسی دارند. آنجاست که نظریهپردازی دقیق میشود، جامع میشود و میتواند پیشبینی دقیق و جامعی را ارائه کند.
انکار بیطرفی علوم انسانی رایج
نکته دیگر اینکه مگر علوم انسانی رایج، بیطرف است؟ مگر علوم سکولار بیطرف هستند؟ نمونههای فراوانی را ما میتوانیم نشان بدهیم و نشان دادیم. ادبیات آن تولید شده که هم پارادایمها تأثیر پذیرفتهاند، هم نظریههای علمی. در پارادایمها شما پارادایم پوزیتیویستی و پارادایم هرمنوتیکی را فرض کنید، یکی فقط جهانشمولی و قوانین کلی را مطرح میکند، اصلاً نگاهی به بسترگرایی ندارد. پارادایم دیگر نسبیت را مطرح میکند و به بسترگرایی توجه دارد، اصلاً صورتگرا نیست، قوانین جهانشمول را مطرح نمیکند، در نهایت میرسد به نسبیت. اگر شما نوع نگاهتان را به انسان عوض کنید، به جامعه عوض کنید، دو بعد متغیر و ثابت را با هم ببینید، انسان را فطرتمند بدانید و به بعد متغیر هم توجه کنید، آیا با این مبنا پارادایمهای شما تغییر وضعیت نمیدهد؟ میتوانی هرمنوتیک را قبول کنی؛ اما صورتگرایی و آن قوانین جهانشمول که بر اساس فطرت شکل میگیرد را نبینی؟ پس یک تأثیر در پارادایم است و دیگری تأثیر در نظریههای علمی است.
وقتی ماها حرف میزنیم، میگویند علمی نیست. همین ادبیاتی که در جهان غرب آقای دکتر گلشنی توضیح دادند، تبیین فرمودند، شکل گرفته است. من به عنوان نمونه اشارهای به نوشته مایکل رووت در کتاب فلسفه علوم اجتماعی میکنم. وی نظریههای مختلف اقتصادی را مطرح میکند و میگویند اقتصاد دو قسم دارد: اقتصاد اثباتی، اقتصاد هنجاری. اقتصاد اثباتی علیرغم اینکه از بیطرفی ارزشی طرفداری میکند و میگوید لیبرال است، اما عملاً ارزشهایی در آن دخیل است. او میگوید امکانپذیر نیست که شما دانش را از ارزشها بزدایید. ایشان نظریه انتخاب عقلانی را در اقتصاد مثال زد. خب اینها را ببینید. به دلایل مختلف این نظریات اقتصاد اثباتی هم که دنبال طرف بیطرفی ارزشی است، به دلایل مختلف در این نظریهها ارزش داخل شده است. این نظریاتی است که آنجا دارد مطرح میشود. چرا اینها دیده نمیشود و حمله میشود به سمت پژوهشگرانی که تلاششان این است که افق دید را افزایش دهند، وارد فضایی شوید که نظریههایی تولید شود تا بتواند دقیقتر و جامعتر پدیدههای اجتماعی و انسانی را تبیین و تفسیر کند.