معنای خلود
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن جواهری عضو هیأت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه
یکی از موضوعات قرآنی که به ویژه در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته، خلود ابدیِ بدون انقطاع عذاب برخی دوزخیان است. در ذیل دو دیدگاه و مستندات آنها به اختصار مورد بررسی قرار گرفته است.
در باب عذاب اخروی کفار دو دیدگاه عمده وجود دارد:
– دیدگاه عمومی مسلمانان
دیدگاه عمومی همه مسلمانان (شیعه و سنی) در طول تاریخ اسلام این است که حداقل برخی کافران معاند «الی الابد» یا به تعبیر دیگر «ابدالآبدین» در دوزخ معذّب خواهند بود.
– نظرگاه قائل به انقطاع عذاب کافران
برخی نویسندگان و سخنوران برای «خلود» معنای محدودی تصور کردهاند و آن را بعضاً به «مدت زمانی دراز» ترجمه کردهاند. «ابد» را نیز به این معنا گرفتهاند که مثلاً «من تا شما منزل ما نیایی ابداً منزل شما نمیآیم». یعنی انکار قطعی لیکن در مدت محدود و مقید به آمدن شما. این افراد بر این باورند که:
اولاً: در قیامت فرصت یا فرصتهای مجدد به کافران داده میشود و بالاخره یک روزی فرا میرسد که همه کافران از جهنم بیرون میآیند. برخی کمی تخفیف داده و گفتهاند: از جهنم بیرون نمیآیند ولی به جهنم عادت میکنن و دیگر رنج نمیبرند.
ثانیاً: در آخرت همچنان فرصت عمل باقی است.
ثالثاً: برخی از طرفداران این دیدگاه پا را فراتر گذاشته و اساساً میگویند: روزی فرا میرسد که همه چیز نابود میشود و نه جهنم و نه بهشت و نه جهنمی و نه بهشتی هیچ چیز برجای نمیماند.
نقد و بررسی
این دیدگاه آسیبهای مهمی دارد که قابل گذشت نیست واز این رو دانشمندان هیچگاه به چنین دیدگاهی – با صرف نظر از اختلافهای بین طرفداران اندک آنها – توجه نکرده و به آن اهمیت ندادهاند:
- این دیدگاه مخالف ظاهر دهها آیه قرآن و انبوهی از روایات اهل بیت ع است و حتی یک آیه و نیز یک روایت به نفع آن وجود ندارد.
توضیح اینکه: طبق جدولی که در ذیل آمده و توضیح داده شده، دهها آیه بر خلود ابدی به معنای واقعی و مطابق با برداشت مسلمانان در طول تاریخ دلالت دارد و مجموعه آنها به طور قطع این ظهور را میرساند که «این دنیا دار تکلیف و اختیار است و با مرگ فرصت عمل تمام میشود و کافران- یا دستکم برخی از آنها- تا ابدالدهر و بینهایت در دوزخ معذّب خواهند بود و هیچگاه نه عذاب از آنها برداشته میشود و نه به آن عادت میکنند و از شدت آن کاسته میشود.»
خلاصه این که بهشت و جهنم دائمی و ابدی است، هرچند در ابدیت خود همواره و هر لحظه نیازمند بر قرار بودن اراده الهی بر وجود و بقای آنهاست و چنین ارادهای بر اساس آیات و روایات متظافر وجود دارد.
اما جدول فوق الذکر و توضیح آن:
بهشت:
بهشت | خالِدينَ فيها أَبَداً (نساء، ۵۷ و ۱۲۲)
مائده، ۱۱۹ و توبه، ۲۲ و ۱۰۰ و تغابن، ۹ و طلاق، ۱۱ و بینه، ۸ |
با تأکید «ابدا» |
بهشت | جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها (آل عمران، ۱۵)
نیز: آل عمران، ۱۳۶ و ۱۹۸ و نساء، ۱۳ و مائده، ۸۵ و توبه، ۷۲ و ۸۹ و ابراهیم، ۲۳ و کهف، ۱۰۸ و طه، ۷۶ و فرقان، ۷۶ و عنکبوت، ۵۸ و لقمان، ۹ و احقاف، ۱۴ و فتح، ۵ و حدید، ۱۲ و مجادله، ۲۲ و فرقان، ۱۶و زمر، ۷۳ و بقره، ۲۵ و ۸۱ و آل عمران، ۱۰۷ و اعراف، ۴۲ و یونس، ۲۶ و هود، ۲۳ و مؤمنون، ۱۱ و رخرف، ۷۱ و |
بدون تأکید |
بهشت | وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ (هود، ۱۰۸) | با تأکید |
تحلیل جدول: با این که میدانیم بهشتیان در بهشت جاودانه ابدی هستند و هیچگاه از بهشت بیرون نمیروند، در ۲۷ آیه «خالدین/ خالدون» بدون تأکید به کار رفته و ۸ بار نیز با تأکید «ابدا» آمده است.
در یک مورد « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» که هیچ راهی برای فهم آن وجود ندارد و گویا به این معنی است که کسی هیچ چیز را مستقل از خدا نپندارد و اراده مایه استدامت همه چیز است. عین همین عبارت برای اهل آتش نیز آمده است که ذیل آن توضیح کوتاهی ارائه خواهد شد.
جهنم:
جهنم | وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ (نساء، ۱۴)
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً (نساء، ۹۳) أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ (توبه، ۶۳) كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ (محمد، ۱۵) |
مجرد از تأکید |
جهنم | قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها (انعام، ۱۲۸) و توبه ۶۸ و نحل، ۲۹ و زمر، ۷۲ و غافر، ۷۶ و حشر، ۱۷ و تغابن، ۱۰ و بینه، ۶ و
بقره، ۳۹ و ۸۱ و ۲۱۷ و ۲۵۷ و ۲۷۵ و آل عمران، ۱۱۶ و مائده، ۸۰ و اعراف، ۳۶ و توبه، ۱۷ و یونس، ۲۷ و رعد، ۵ و انبیا، ۹۹ و مؤمنون، ۱۰۳ و رخرف، ۷۴ و مجادله، ۱۷ |
مجرد از تأکید |
جهنم | خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذاب (بقره، ۱۶۲) و نیز آل عمران، ۸۸ | با تأکید |
جهنم | إِلاَّ طَريقَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَدا (نساء، ۱۶۹) و احزاب، ۶۵ و جن، ۲۳ | با تأکید «ابدا» |
جهنم | خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك (هود، ۱۰۷) | با تأکید
عین همین تأکید در مورد بهشتیان نیز آمده است در آیه ۱۰۸ همین سوره |
جهنم | مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْرًا
خَلِدِينَ فِيهِ وَ سَاءَ لهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا (طه، ۱۰۰ و ۱۰۱) |
باقی ماندن در گناه یعنی باقی ماندن در جهنم |
تحلیل جدول: در مورد جهنم و بقای اهل آتش در آن ۲۸ بار مجرد از تأکید آمده و سه بار با تأکید «ابدا» و سه بار نیز با تأکیدهای دیگر.
یک بار نیز « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» آمده که عین آن در مورد بهشتیان نیز آمده است و توضیح آن گذشت.
تحلیل هر دو جدول
با توجه به اینکه منبع اصلی دانش و باورهای ما قرآن و سپس روایاتی است که اولاً: معتبر باشند و ثانیاً: مخالف قرآن نباشند؛ از این رو میتوان به طور قطع گفت «خلود» به معنای ابدیت است و این معنا با مفاد روایات در خصوص اهل بهشت و جهنم کاملاً همخوان است و وصف «ابد» برای آن در برخی آیات به سیاق باز میگردد و با روش «زیباییشناختی» باید تفسیر شود. دلیل عمده بر معنای ابدیت در خلود این است که در آیات بسیاری برای اهل بهشت مجرد از تأکید به کار رفته و ما با استفاده از روایات میدانیم که اهل بهشت در آن ابدی هستند فرض انتقطاع برای آنها صحیح نیست. همچنین باید توجه کرد که فرض انقطاع – هرچند بعد از مدت زمان بسیار طولانی- باز خلاف بلاغت است؛ زیرا بلیغ در مقام تبشیر و انذار هیچگاه متزلزل سخن نمیگوید؛ بنابراین، ما هیچ آیه ای که بر خلاصی اهل آتش از آتش دلالت کند، در اختیار نداریم مگر دو آیه:
– در آیه ۱۰۷ سوره هود که « إِلاَّ ما شاءَ رَبُّك» به کار رفته و عین آن در آیه ۱۰۸ برای بهشتیان به کار رفته است و این قید ربطی به مسئله خلود یا عدم خلود ندارد و ظاهرا به دفع شبهه کلامی باز میگردد که حالا چون بهشت و جهنم ابدی است، دیگر خدا هیچ کاره است (ظاهرا «ما» با توجه به سیاق مصدری و در معنای معترضه است). این فراز تأکید میکند که استدامه هر چیزی به اراده الهی وابسته است و هیچ چیز قابل فرضی جدای از خدا استقلال ندارد. (والله العالم)
– «لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً» (نبا، ۲۳): بر اساس این آیه اهل دوزخ یا برخی از آنها در دوزخ بقایشان «احقاب» است.
«احقاب» جمع «حقب» مدتی از زمان است که مشخص نیست چقدر است. بر اساس روایات برخی از اهل آتش پس از مدتی که خدا داند چقدر است، از دوزخ بیرون میآیند و به بهشت میروند ولی باقی اهل دوزخ جاودانه و ابدی در آن خواهند ماند. خدا در سوره نبأ پس از آیه فوق، این گونه نجات یافتگان را این گونه توصیف کرده است: « إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً (۲۷) وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً (۲۸)»؛ چنان که دیده میشود سخن از انکار حساب و کتاب قیامت نیست بلکه سخن از «امید نداشتن» است. البته به معنای «عدم ترس و وحشت» نیز آمده: «توجه داشته باشيد كه” لا يرجون” از ماده” رجاء” هم به معنى” اميد” است و هم به معنى” عدم ترس و وحشت” اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد طبعا مىترسد، و اگر نداشته باشد نمىترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، لذا آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.» (تفسير نمونه، ج۲۶، ص ۴۲)
وصف دیگر این افراد این است که آیات الهی را تکذیب کردند. این که مقصود از «آیات» چیست، شفاف بیان نشده و میتواند معجزات، احکام و هرچیزی باشد که بر وجود خدا و توحید و نبوت دلالت کند. این افراد به هر دلیل آیات را تکذیب کردند ولی در آیه سخنی از دشمنی و مبارزه در میان نیست؛ از این رو ممکن است تخفیف یاد شده و خروج از جهنم بعد از زمانی بسیار طولانی که متناسب آن جهان است، شامل کسانی باشد که در عالم انکار و الحاد خود ته ایمانی داشته باشند و یا از همه خطوط عبور نکرده باشند و البته دانش نزد خداست (والله العالم) و خلاصه این که ما تنها و به صورت اجمالی آگاهی داریم که تنها برخی جهنمیان از آتش بیرون خواهند آمد و به تفصیل مطلب راهی نیست.
با توجه به آنچه بیان شد و نیز با توجه به جدول فوق قول کسانی که پایان همه دوزخیان را خروج از آتش میدانند، برخلاف صریح آیات و روایات بوده و مصداق تفسیر به رأی است و در حدیث مشهور و شبه متواتری آمده است که: «هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاهی از آتش برای خود بجوید».
- برخلاف این دیدگاه، همه کافران بلکه همه انسانها به محض چشم بستن از دنیا نسبت به خدا معرفت کامل پیدا میکنند؛ زیرا حجابها از جلوی چشمانشان برداشته میشود و به تعبیر قرآن: «فبصرک الیوم حدید» و به تعبیر حدیث مشهور: «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»؛ و آیات و روایات بسیار دیگر.
- بر خلاف این دیدگاه تنها دنیا جای عمل است و پس از مرگ دیگر فرصت عمل بر قرار نیست؛ از این رو مجرمان میگویند: خدای ما را بازگردان تا در دنیا عمل صالح انجام دهیم:
– «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ [دشمنان حق از دشمنى خود باز نمىايستند] تا زمانى كه يكى از آنان را مرگ در رسد، مىگويد: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصيرهايى كه از من سر زده به دنيا] بازگردان؛ اميد است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنيا] واگذاشتهام كار شايستهاى انجام دهم. [به او مىگويند:] اين چنين نيست [كه مىگويى] بدون ترديد اين سخنى بىفايده است كه او گوينده آن است، و پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مىشوند.» (مومنون، ۹۹-۱۰۰)
– «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ؛ قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ؛ پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آر، پس اگر [به بدىها و گمراهىها] بازگشتيم، بىترديد ستمكار خواهيم بود. [خدا] مىگويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد!» (مؤمنون، ۱۰۷-۱۰۸)
- در جهان آخرت «اختیاری» در کار نیست و همه تسلیم محض خدا هستند و حتی بدون اجازه او سخن نمیتوانند بگویند و نیز بدون اجازه او نمیتوانند قدم از قدم بردارند یا حتی از جا برخیزند یا بنشینند.
بله، بر اساس برخی روایات برای کسانی که در دنیا از نعمت و فرصت «اختیار» و «عقل» برخوردار نبودهاند (مانند دیوانگان و کودکان) در عالم برخی یا در مرحلهای جدید یا خاصی که خدا میداند، فرصتی به آنها داده میشود تا ارزیابی آنها عادلانه تحقق پذیرد.
- در ایمان دو عنصر و رکن وجود دارد: «معرفت» و «التزام به مقتضای آن» یعنی عبودیت و تسلیم.
معرفت و خداشناسی و خداباوری در دنیا به صورت ظنّ قوی، علم الیقین، عین الیقین و برای برخی انسانهای خاص حتی حق الیقین تحقق میپذیرد (چنان که امیر المؤمنین ع فرمود: لو کشف الغطاء مزددت یقیناً)که اگر فرد به مقتضای آنچه به آن رسیده و یا به او رسیده عمل کند و تسلیم درگاه خدا باشد، رستگار میشود (مگر در مسیر معرفت و عمل کوتاهی کرده باشد و مقصر شناخته شود نه قاصر) اما پس از پایان فرصت این دنیایی و فرارسیدن مرگ و عبور از این دنیا به عالم بعد و به ویژه همزمان با ورود به قیامت، معرفت کامل و همه افراد بدون استثناء به مرحله و مرتبه «حق الیقین» که بالاترین مرتبه خداباوری است، نائل میشوند و این نه از جهت تأمل و تحقیق و تعقل حاصل از تلاش فکری انسان و اختیار او است بلکه بر اثر کنار رفتن حجابهای معرفتی است. مشکل این است که پس از مرگ «رکن دوم ایمان» یعنی «تسلیم» فرصت انتخاب ندارد؛ زیرا پس از مرگ و با برطرف شدن موانع نفسانی و شیطانی، التزام به مقتضای معرفت و تسلیم بدون اختیار حاصل میشود.
همچنین، هیچ مانعی وجود ندارد که مانع التزام آنها به مقتضای معرفت و خداباوریشان شود؛ از این رو است که حتی متکبری مانند فرعون که ادعای خدایی میکرد، به محض در آستانه مرگ قرار گرفتن، ایمان آورد و تسلیم شد: «… حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (یونس، ۹۰)
اما خدا در پاسخ فرمود: «آلآنَ؟! وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؟!» (آیه ۹۱)
در سوره انعام آیه ۱۳۸نیز میخوانیم: «… يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا …».
در این آیه ایمان آوردن کفار مفروغ عنه و مسلم است لیکن سخن در نفع آن است (لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا) و اگر ما فرض کنیم – به فرض محال- روزی فرا رسد در جهنم برخی کافران که هنوز ایمان نیاورده بودند، ایمان آورده و منتفع شوند؛ در این صورت، این فرض با ظاهر آیه ۱۳۸ انعام معارض و ناپذیرفتنی خواهد بود.
– گذشته از این، آیه ظاهرا سخن از عذابی مرگآفرین در همین دنیاست که سخن از بیفایده بودن ایمان در آستانه مرگ است (همانند فرعون) نه پس از مرگ!
- تناسب جرم و کیفر: آیا میتوان اثبات کرد که همه جرمهای مجرمان در دار دنیا منقطع الاثر است؟ با توجه به لزوم تناسب جرم و کیفر، انقطاع عذاب از همه کافران مساوی با فرض انقطاع آثار همه جرمها در عالم دنیاست که واضح البطلان است.
- طرفداران انقطاع عذاب به آیاتی تمسک کردهاند که وافی به مقصود نیستند؛ زیرا:
اولاً: اگر نگوییم همه، غالباً بر اساس قواعد زبان و ادبیات عرب مرجوع یا نادرستاند و با بلاغت فوق بشری قرآن سازگاری ندارند.
ثانیاً: همه آیاتی که مورد استدلال قرار گرفتهاند، در طول تاریخ اسلام همواره در کتب عالمان اسلامی از شیعه و سنی و در حوزههای مختلف تفسیری، کلامی و غیره مورد توجه بوده و هماهنگ با دیدگاه خلود ابدی به معنای واقع آن تفسیر شده و هیچ مشکلی بروز نکرده است! و این بدین معناست که طرفداران دیدگاهی که قرار است در مقابل ظاهر دهها آیه و انبوهی از روایات و برداشت عمومی همه مسلمانان در طور تاریخ اسلام بایستد و قد علم کند، نمیتواند به این آیات استدلال کند؛ زیرا طرف مقابل هم به همین آیات استدلال کرده و آن را مطابق و هماهنگ با قول خود یافته است. (و با توجه به اینکه طرفداران انقطاع عذاب جز این آیات متشابه، مستمسک دیگری ندارند، مگر برخی مستحسنات مخدوش عرفانی و مانند آن، روشن میشود این دیدگاه از پایبست ویران است.)
رد برخی ادله:
– غافر، ۱۰و ۱۱: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (۱۰) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (۱۱)
استدلال شده که «إذ تدعون» به این دلیل که «تدعون» فعل مضارع است، به آخرت مربوط است و در آخرت ایمان به آنها عرضه میشود، درحالی که کاربرد «إذ» با فعل مضارع هم معنی ماضی میدهد و هم مضارع و فهم صحیح وابسته به سیاق است.
کاربرد إذ + فعل مضارع به معنای ماضی: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ (به معنای ماضی)؛ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ [آن زمانی که به مؤمنان میگفتی] أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ (به معنای ماضی)؛ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (به معنای ماضی).
– نساء، ۱۴۶-۱۴۶: إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً.
گفتهاند «إلا الَّذِينَ تابُوا» استثنای از درک اسفل است در حالی که استثنا از نفاق در دنیاست و این بسیار واضح است؛ یعنی یا منافقاند و عاقبتشان وصول به درک اسفل است یا توبه میکنند و رستگار میشوند.
– قصص، ۶۵- ۶۷: وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ (۶۵) فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ (۶۶) فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (۶۷)
گفته شده فاء در « فَأَمَّا مَنْ تابَ» تفریع بر وضع آنان در دوزخ است، لیکن – چنان که همه مفسران در طول تاریخ اسلام فهمیدهاند – آیه ۶۷ پاسخ آیات پیشین است. در آیه ۶۰ و ۶۱ میخوانیم:
«أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ». (قصص، ۶۱)
در آیات ۶۲ الی ۶۶ حال این محضرین بیان شده و سپس بازگشته و در پیوست آیات قبل که از ارسال رسل خبر داده، میفرماید: «أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ».
گذشته از اینکه در عالم آخرت و در جهنم فرض عمل صالح بیمعنی است. در آیه ۹۹ و ۱۰۰ سوره مؤمنون آمده است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».
معنای « رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً » این است که عمل صالح نیاز به بازگشت به دار دنیا دارد و اگر قرار باشد در آخرت فضای جدیدی برای اختیار و عمل صالح فراهم شود، به معنای تکرار دنیا خواهد بود که به نص محکمات قرآن محال است.