سلسله یادداشت هایی درباره شخصیت علمی و معنوی علامه محمدحسین طباطبایی(رض)
به قلم حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه
یادداشت پنجم:
سیر در عوالم وجود
به تعبیر علامه جوادی آملی: «سفرنامة رسالة الولایه بازگویی سیر یک عارف از «خلق» تا «حق» است»(جوادی آملی، ۱۳۸۶، ص۲۳۴). انسان سالک کوی حق است از حیث تکوینی، یعنی چه بخواهد و چه نخواهد آغازش به انجام و انجامش همان آغازش خواهد بود که آیت کریمه: «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» (حجر، ۲۹) و کریمة: «یاأَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادحٌ إِلَى رَبِّک کدحاً فَمُلاَقِیهِ» (انشقاق، ۶) عهدهدار چنین سیر وجودی از ملکوت به ملک و از ملک به ملکوت است که آیة «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» (بقره، ۱۵۶) تفسیر این حرکت استدارهایی و صیرورت وجودی انسان است، حال انسانِ بیدارِ هشیار در طلب سیر و سلوک ارادی، عقلانی، مبتنی بر شریعت حقّه و استقامهایی است تا به عکس سیر اول در منازل به شدن و حرکت درونی و نهادی برخاسته و خط تکامل را تا رسیدن به کمال نهایی ادامه دهد و صراط مستقیم سلوک تا شهود را بپیماید و این تحقق پذیر نخواهد بود مگر این که از عالمِ اعتباریات گذر نموده و به عالمِ حقایق قدم نَهَد و جهان ناسوت و ماده و عالم دنیا «عالم اعتبار» است و عبور از آن یک اصل مسلّم برای سیر و سلوک الی الله است که انسانهای ظاهرگرا و دنیازده به تعبیر قرآن قدرت گذر از ظاهر به باطن و ملک به ملکوت را ندارند: «یعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدنْیا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» (روم، ۷) و کسانی که به بلوغ علمی و رشد عقلی نرسیدهاند همین عالم ماده و جهان گذران طبیعت و دنیا را وِجْهة همّت خویش قرار میدهند و مقدار دانش آنها محدود به عالم اعتبار است.: «فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذکرِنَا وَلَمْ یرِد إِلَّا الْحَیاةَ الدنْیا ذلِک مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ» (نجم، ۲۹ـ۳۰)، امّا انسانهای به بلوغ علمی ـ معرفتی رسیده و رشید از حیث عقلی و روحی از عالم اعتباریات عبور کرده و ظاهر را پشت سر گذاشته و به عالم حقیقت و باطن وارد شدهاند، بنابراین اولیاء الله که مردان هشیار و سالکان بیدار حقّاند سبکبار و سبکبال از ماده به معنا و از ظاهر به باطن هجرت کردهاند چنان که علی(ع) فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» (نهج البلاغه، خ ۲۱) یعنی برای رسیدن، رَهیدن و برای پرواز «پریدن» لازم است و انسانِ رها شده از اعتباریات و آزاد گشته از «تعلّقات» (روم، ۳۰) قدرت عروج و اوجگیری را داراست تا به تدریج از «تعّینات» نیز بگذرد و قلّههای کمال را فتح نماید. (الوحیتبریزی،۱۳۸۶ ، ص ۱۷۵)
در این بین اسلام و شریعت حقّه محمّدیه(ص) تفسیر عمیق انسان و قرائت دقیق تکامل او در گذر از اعتبار به حقیقت و عبور از ظاهر به باطن است و نسبت دنیا و آخرت را میتوان در نسبت دین و مقرّرات و احکام آن که اموری اعتباریاند لکن از پشتوانههای حقیقی و تکوینی بهره دارند جستجو کرد چه این که از ملاکهای مصلحت و مفسده برخوردارند و انسان را به حقایق تکوینی و باطن امور میرسانند به تعبیر استاد جوادی آملی: «خدای سبحان از دین با عنوان «فطرت» یاد میکند[۱]، یعنی رابطه بین اعتبار و تکوین، چنان قوی است که اگر آن تکوین بخواهد به صورت اعتبار درآید، همان مقررات دینی خواهد بود و اگر ممکن باشد که مقررات اعتباری به صورت تکوین درآید همان فطرت و حقیقت انسانی خواهد بود، پس اعتباریات دینی زیربنای تکوینی دارد (گذشته انسان) که با واقعیتهای تکوینی آیندة او در ارتباط است و انسان با این اعتباریات، پلی میسازد که به تکیهگاه تکوینی آنها راه مییابد…». (طباطبایی، ۱۴۰۵، ۱۳۶۴، ص ۱۴۲)
انسان که سالک الی الله و مسافر حریم و حَرَم قدس الهی است بایسته است بر اساس معارف وحیانی و آموزههای اسلامی اوّلاً از یک جهانبینی جامع و کامل ثانیاً از یک ایدئولوژی سازنده و تعالی بخش بهرهمند شده و آنگاه در پرتو اَحْکام و حِکَمْ الهی عوالم وجود را پس از شناختن علمی و حصولی به شدن حضوری و شهودی درک و دریافت نماید و «قوس صعود» را در پرتو قرب فرائض و نوافل و شریعت حقّه طیّ نماید و عوالم را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته، استکمال یافته و از قوه به فعل درآید عوالمی که عبارتند از:
- عالم ماده یا طبیعت که نازلترین درجه وجود و مرتبه هستی است. (همو، ۱۴۰۵، ۱۳۶۲، ص ۲۴۵ـ۲۴۶)
- عالم مثال و ملکوت که در آن مادّه نیست، ولی صورت، مقدار و برخی کیفیات دیگر هست.
- عالم عقل و مجردات عقلی که مادّه، حجم و سایر کیفیات مثالی در آن عالم وجود ندارد، آن جا حق محض و حیات خالص است.
مرحوم علامه طباطبایی(رض) در بدایة الحکمه نوشتهاند: «ان الوجود ینقسم، من حیث التّجرد عن المادّه و عدمه، الی ثلاثة عوالم کلیّه: احدها: عالم الماده و القوّة، و الثانی: عالم التّجرد عن الماده دون آثارها، من الشکل و المقدار و الوضع و غیرها، ففیه الصور الجسمانیّة و أعراضها و هئیاتها الکمالیّة من غیر مادّة تحمل القوّة و الانفعال، و سمّی «عالم المثال» و «البرزخ»، بین عالم العقل و عالم المادّة، و الثالث: عالم التجرد عن المادّة و آثارها و سمّی عالم العقل…» (طباطبایی، ۱۳۶۴،ص۱۴۲)
چنان که در نهایة الحکمه نیز بدان اشاره فرمودند: (طباطبایی، ۱۳۸۲، ص ۲۴۵ـ۲۴۶) حال هر انسانی به مقدار عبور از عوالم و سیر صعودی ارزش و درجه تکاملیاش تعریف میگردد که ۱. علم نافع ۲. عمل صالح نقش بسیار برجستهایی در ارزش گذاری و تعالی بخشی او خواهند داشت و به بیان دیگر درجه وجودی او در ساحت کمال نوعیاش از باب ربط وجودی اعتبار به حقیقت و شریعت به فطرت یا تشریع به تکوین به درجه دین شناسی و دینداری او برمیگردد او به هر اندازه که معرفت دینی و رفتار و کردار دینیاش از عمق، خلوص و کیفیّت برخوردار باشد توانایی عبور از عوالم ماده تا عقل را دارا خواهد شد به همین دلیل مرحوم علامه طباطبایی در رسالة الولایه، فصل دوم به ارزش گذاری و درجه بندی مردمان از حیث مرتبه «انقطاع الی الله» و اِنصراف و اِعراض از نشئه ماده به معنا پرداختهاند و بر اساس آیات قرآن انسانها را سه طبقه و درجه دانستهاند: (حجر، ۹۶)
الف) مقربین ب) اصحاب یمین و ابرار ج) اصحاب شِمال چه این که انسانها یا در مقام علم و عمل انقطاع تام و کمال انقطاع یافتهاند که البته خود نیز در چنین طبقه و رتبة وجودی دارای مراتب و درجاتاند (تشکیک خاصی) که مقربان نام نهاده شدهاند و یا این که در مقام علم و عمل از حیث انقطاع الی الله متوسطاند که اصحاب یمین یا ابرار نامیده شدهاند و یا این که ظاهرگرا و دنیازدهاند و قدرت علمی و عملی در عبور از دنیا به باطن دنیا و خروج از کثرت به وحدت و ظاهر به باطن را دارا نبودهاند که اصحاب شِمال یا مشئمه موسوم گشتهاند.
بنابراین استعدادهای بالقوه و بالفعل انسان، میزان عقلانیت و معرفت، درجه معنویت و سیر و سلوک، رتبة علمی و عملی انسانها در دین شناسی و دینداری یا درک و درد دینی و یا نیامدن به ساحت دین و شریعت و در سطح و ساحت طبیعت و لا دینی ماندن معیار درجه گذاری و ارزشمندی آدمیان است و این خود از حیث معرفت شناختی و ارزش شناختی و نسبت با هستی شناسی انسان و اسلام میتواند معنا و قرائتی از رابطه تشریع و تکوین یا اعتبار و حقیقت باشد. که دین با همه لایههای اعتقادی ـ اخلاقی و احکامیاش اگر چه جزء امور اعتباری است اما اعتباری محض و بدون ریشه تکوینی و حقیقی نیست بلکه تکیه بر حقایق وجود داشته و آثار وجودی بر جای خواهد گذاشت، پس انسان میتواند با درایت و درابت، عقل و شرع قدم در وادی مقدس ملکوت بگذارد و راه ملکوت عالم و عالمِ ملکوت بر روی او گشوده است تا جهان غیب و غیبِ جهان را حس و تجربه نماید و از اسرار عالم هستی با خبر گردد و به مقدار معرفت و مجاهدت و التزام عملی به شریعت، درجاتی از کمال را تحصیل نماید و «عرفان عملی» در حقیقت بیان چگونگی سیر الیالله، مکانیسم عروج و تکامل و سلوک تا شهود است، عرفان عملی در حقیقت طی مقامات معنوی و منازل سلوکی و پیمایش عوالم وجود در جهت نیل به توحید محض و محض توحید است که بزرگان اهل معرفت سیر از خلق تا حق و سپس منازل و مراحل دیگر عرفانی ـ سلوکی و سفرهای وجودیِ معنوی را برای همین جهت ذکر کردهاند که از حیث روش شناسی سلوکی مرحوم علامه طباطبایی(رض) «راه شناختِ نفس» آن هم شناخت شهودی و معرفتِ حضوری نفس را مطرح کردند که «راه ولایت» و دستیابی به بواطن و حقایق عالم از آن جا آغاز خواهد شد و با فنای انسان در وجوب سرمدی خدای سبحان استمرار و استدامه مییابد یعنی معرفتِ نفس شهودی و فنای انسان در مراتب گوناگون فعلی، صفاتی و ذاتی که به فنای شهودی میانجامد راه کار پیشنهادی علامه طباطبایی است که از متن شریعت و حاقّ معارف وحیانی اصطیاد و استخراج کردند.
معلوم است که ثمرة شیرین و دلنشین شناخت شهودی نفس، فقرشناسی وجودی و ذاتی و سپس گام نهادن در وادیهای حیات بخش و روح افزای فنای فعلی، صفاتی و ذاتی است تا انسان به مرتبة توحید تام نائل آید و این همه را با دکترین عبودیت و گفتمان مسلّط شریعتگرایی تحصیل کند که: «وَاعْبُد رَبَّک حَتَّى یأْتِیک الْیقِینُ» (همان، ص ۲۵۵-۲۵۷) و این حتّی، حتّی تفدیه است نه تحدید تا در هیچ مرحلهایی شریعتگرایی و التزام به احکام الهی و رعایت حدود و مرزهای تعیین شده ترک نشده و سقوط تکلیف معنا و مبنایی در عرفان عملی اسلامی ـ شیعی نیابد و تفکیک گفتمان فقاهتی از طریقتی یا جداسازی شریعت از طریقت و آنگاه حقیقت پیش نیامد چنان که برخی بر این باور بوده و هستند که طریقه «معرفت نفس» از راه شرع مقدس نرسیده و مشایخ طریقت نیز برای تربیت و تکمیل مریدان خود دستوراتی تهیه کرده و به اجرا گذاشتند و انشعاباتی به وجود آوردند که این عقیده (طرح و تبیین نشدن راه معرفت نفس برای معرفت خدا) و عمل (صدور دستوراتی مَن درآوردی و خارج از حدود شریعت) روز به روز طریقت را از شریعت جدا کرده تا آن جا که طریقت و شریعت درست در دو نقطه مقابل استقرار یافتند و نغمه «سقوط تکلیف» از برخی افراد بلند شد و نطفه انحرافها و تحریفها و بدعتها در دین و شریعت منعقد گشت و عرفانهای انحرافی و معنویتهای نوظهور شریعتگریز پا به عرصه سیر وسلوک گذاشتند.
به تعبیر بسیار عمیق و بلیغ علامه طباطبایی که «عرفان شیعی» را از متن آموزههای کتاب و سنّت و معارف قرآن و عترت نشان دادهاند:
«۱. ورای عالم مادّه و طبیعت و پس پردة غیب، حقایق اصیلی است که انسان دیر یا زود و بالاخره در دَم مرگ و روز رستاخیز، از آنها اطلاع یافته، برای وی مشهود و مکشوف خواهد افتاد.
- با این که انسان خواه و ناخواه و به طور ضرورت و جبر، در مسیر زندگی مخصوص خود، حقیقت عالم هستی را بالعیان درک خواهد نمود و بالاخره روزی فرا خواهد رسید (معاد) که هر گونه شبهه و شک از ادراک او رخت بربندد، در عین حال برای انسان، یک راه اختیاری و اکتسابی نیز وجود دارد که با پیمودن آن در همین نشاط دنیا، حقّ و حقیقت امر را کشف و مشاهده نماید.
- این راه، همان راه اخلاص و بندگی حق است.
- نظر به این که حقّ متعال با تشریع شریعت مقدسه اسلام، آن را تنها راه خود معرفی نموده و بدین ترتیب، به اعتبار سایر شرایع و ادیان خاتمه داده است، راه وصول به حق و حقیقت و طریق منحصر برای حیازت سعادت حقیقی، اتّباع کامل از شریعت اسلامی میباشد….
- مسأله دیگری که حیات بخش و برپادارنده چهار مسأله گذشته است، مسأله «امامت» است که نظریه اختصاصی شیعه محسوب میگردد و آن اینست که چنان که ظاهر شریعت، حامی و مبیّنی دارد، هم چنان باطن شریعت که مرحلة حیات معنوی انسان و مقامات قرب و ولایت است، حامل و حافظ و قافلهسالاری لازم دارد، و چنان که در محاذات سازمان ظاهری شریعت، سازمانی باطنی وجود دارد، در محازات مقام پیشوایی ظاهر نیز مقام پیشوایی باطن قرار دارد.
خداوند عزّ اسمه در هر عصر، فردی از افراد انسان را با تأییدی مخصوص، برمیگزیند و به این مقام که مقام کمال انسانی است، هدایت فرموده، به واسطة وی، دیگران را به درجات مختلف این مقام، راهبری مینماید. امام است که حقیقت پس پردة غیب برای وی بلاواسطه و تنها با تأیید الهی، مکشوف است و درجات قرب و ولایت را خود، سیر نموده و دیگران را با استعدادهای مختلفی که اکتساباً به دست آوردهاند، به مقامات مختلف کمالی خویش هدایت کند».
بنابراین عرفان شیعی مبتنی بر اصل اصیل رسالت و نبوت و رکن رکین امامت و ولایت است، عرفانی نبوی ـ علوی یا عرفانِ ولائی است، عرفانی است که سالک در پرتو هدایت انسان کامل مُکمِّل معصوم(ع) راهی کوی حق شده و عوالم وجود را در سیر صعودی یکی پس از دیگری پشت سر خواهد گذاشت که اگر هدایت امام و دستگیری «ولیّ» نباشد قدرت تصعید وجودی و درک مقامات عالیه سلوکی ـ شهودی را نخواهد داشت و درجات قرب و ولایت را نمیتواند اختیار کند.
بنابراین مکانیسم و متدلوژی سیر تکاملی و صیرورت وجودی انسان در شناخت و طی مراحل و عوالم وجود همانا شناخت شهودی نفس و در نتیجه فقر شناسی و فقریابی ذاتی و وجودی است که نیاز محض انسان را به بینیاز محض و فقر مطلق آدمی را به غنیّ مطلق وصل خواهد کرد و شهود عین الربط بودن انسان به خدا، شهود خدا و قیّم و مقوِّم وجودی را در پی دارد که بهترین راه برای رسیدن به «ولایت» و شهود جمال و جلال الهی همانا شهود نفس است که انسان را به توحید ناب و عبودیت شریعت محورانه کشانده و تحت هدایت عام و خاص و ارشاد و اشارت امام و ولیّ خدا قرار میدهد تا قرائت ولایی از سیر و سلوک و عرفان عملی مبتنی بر «امامت و ولایت» تحقیق و تحقق یابد.